شماره مقاله:152
آذري، سبکي در معاماري اسلامي ايران، منسوب به اذربايجان، مشهور به سبک مغول يا
ايراني ـ مغول و مقارن با دور? حکومت ايلخانان بر ايران (654-736ق/1256-1336م).
پژوهشگران تاريخ هنر و معماري، غالباً دوران 1400 سال? هنر و معماري ايران بعد از
اسلام را به سلسلههاي مهم حکومتي نسبت داده و زير عنوانهاي سدههاي نخستين، دور?
سلجوقي، مغول (ايراني ـ مغول، ايلخانان)، تيموري، صفوي و قاجار به بحث کشيدهاند
(ويلسن جمـ ؛ ديماند، جمـ ؛ هنر فر، جمـ ؛ ويلبر، 33، 35؛ پوپ «بررسي هنر ايران»
جمـ ؛ همو، هنر ايران در گذشته و آينده، جمـ ؛ دوري، جمـ ؛ مارسيه، جمـ) و جز تني
چند از اينان چون زکي محمدحسن (صص 15، 17، 18، 27، 36) و ارنست کونل (صص 11، 43،
94) غالباً بيهيچ توضيحي از به کار بردن واژ? «سبک» که اصطلاحي است فني، تن
زدهاند. تنها ويلبر در تعليل اين نکته نوشته: چون فرمانروايان اين روزگاران فقط
پشتيبان و فراهمکنند? زمين? پيشرفت معماري بودند نه آفرينند? آن، به جاي به کار
بردن واژ? «سبک» از عنوان سياسي استفاده ميشود (ص «ز»). گرچه او خود در جاي جاي
کتابش تعبيرات «سبک مغول»، «سبک ايلخاني» و گاه «سبک معماري دور? ايلخاني» را به
کار برده است (صص 33، 35). در ميان اين پژوهشگران ظاهراً محمدکريم پيرنيا،
نخستينبار در 1347ش در مقال? «سبکشناسي معماري ايران» آگاهانه واژ? «سبک» را به
کار برده و به منظور به دست دادن «نامهايي منطقي و مناسب» براي چند بنا که «به يک
سبک ساخته شده» ولي ننامهاي مغولي، تيموري، قراقويونلو و نظاير ان» گرفته اصطلاحاتي
نو در پژوهش تاريخ معماري ايران بعد از اسلام عرضه کرده است. وي به پيروي از
سبکشناسي شعر فارسي، سبکهاي معماري را به زادگاههاي آنها نسبت داده و نامهاي
خراساني، رازي، آذري و اصفهاني را در معماري پيشنهاد کرده است (صص 43، 44).
باتوجه به مشخصات تاريخي، جغرافيايي، ويژگيهاي معماري و بناهاي بازماند? منسوب به
سبک آذري ميتوان آن را بر معماري اسلامي ايران در دور? ايلخاني (مغول) منطبق ساخت.
به نظر پيرنيا پس از استقرار هولاکو در مراغه (657ق/1259م) معماري ايران جان
تازهاي گرفت و سبک آذري در پي دگرگونيهايي که بر اثر اوضاع سياسي، اجتماعي و
اقتصاديِ حکم بر جامعه، در سبک رازي (معماري دور? سلجوقي) پديد آمد، از مراغه آغاز
شد و با نام سبک مغولي راه تبريز و سلطانيه را پيموده و به سراسر ايران و خارج
ايران نفوذ کرد و روز به روز آراستهتر شد تا در اوج درخشش خود شاهکارهاي روزگار
فرزندان تيمور و به ويژه شاهرخ (807-850ق/1404-1446م) را پديد آورد (همو، 45). از
اين سخن پيرنيا و قراين ديگر در دو مقال? وي، چون ذکر مقبر?، شيخصفيّالدين
اردبيلي و مسجد گوهرشاد و برخي ديگر از آثار دور? پس از ايلخاني در جزو بناهاي سبک
آذري، آشکارا برميآيد که او سبک آذري را بر معماري دو دور? ايلخاني و تيموري منطبق
ميسازد، درحاليکه غالب پژوهشگران، هنر و معماري دو دور? مغول (ايلخاني) و تيموري
را جدا از يکديگر و بهسان دو دور? مختلف به بحث کشيدهاند، حتي کونل که از اين
دوره زير يک عنوان، سبک ايراني ـ مغول، گفتوگو کرده، توجه دارد که در اينجا دو
دور? متوالي با فاصل? زماني کوتاه قابل تشخيص است که به عقيد? وي در دور? نخست که
مربوط به ايلخانان است عنصر مغولي بر کارهاي هنري ايران تأثير ميگذارد و در دور?
دوم که عنصر مغولي در فرهنگ ايران حل و هضم ميشود سبک تيموري ارزش و اعتبار
مييابد (ص 94). اما به هر حال بايد اين واقعيت را در اينجا پذيرفت که گرچه دور?
ايلخاني با مرگ آخرين پادشاه مقتدر اين سلسله، ابوسعيد، در 736ق/1335م پايان
مييابد، ولي چون مرگ او «نه در فعاليت ساختماني وقفه ايجاد کرد و نه در سبک
معماري» (ويلبر، 105) ساختمانهاي بقي? سد? 8ق/14م را نيز ميتوان جزو اين دوره و
سبک تصريح نميکند، ولي با توجه به اين جملهها ميتوان جزو اين دوره و سبک به شمار
آورد.
وجه تسميه: پيرنيا به وجه تسمي? اين سبک تصريح نميکند، ولي با توجه به اين جملهها
ميتوان به علت اين نامگذاري پي برد: اين سبک «با آميزش و ترکيب و تلفيق معماري
جنوب و سنتها و روشهايي که از روزگاران کهن، بوميِ آذربايجان شده بود» پديد امد و
«به حق نام آذري گرفت» (پيرنيا، «سبک آذري»، 55)، اما وي روشن نميسازد که اين سبک
کي و از سوي چه کسي و در کجا نام «آذري» گرفته و در کدام متن کهن يا نو به کار رفته
است. البته توجه و اشاره به «معماري بومي آذربايجان» در نوشتههاي ديگر پژوهشگران
بيسابقه نيست. پيش از پيرنيا، آندره گدار در گفتوگو از مقابر مراغه، که در نيم?
دوم قرن 6ق/12م (پيش از يورش مغول) ساخته شدهاند تعبير «نوع ساختمانهاي آذربايجان»
و «معماري آذربايجان» را به کار برده است (ص 426). همچنين وي در گفتوگو از آرامگاه
الجايتو (سلطانمحمد خدابنده)، بناترين اثر معماري عصر ايلخانان، به «ابني? پيشين
آذربايجان» و «معماري قديمي آذربايجاني» عنايت داشته است (همو، 433).
خاستگاه: برخي از محققان چون عباس اقبال معتقدند روابط ميان جهان اسلام و چين (مرکز
حکومت خان مغول) که از روزگار هولاکو آغاز گرديد، تأثيران متقابلي در معماري جهان
اسلام مؤثر افتاده، «يکي شکل گنبدهاست که در مقابر و مساجد کاملاً از معابد چيني و
بودايي تقليد شده، ديگر رنگ آبي شفاف در کاشيکاري و پوشاندن خِارج گنبدها از
کاشيهاي کبود براق. مخصوصاً بعضي از بناهايي که از عهد ايلخانان باقي مانده از دور
هيأت چادرها يعني يورتهاي مخصوص اسلات را دارد، تأثير شکل يورتها در مقبر? مشهور به
دختر هولاکو واقع در مراغه از همهجا نمايانتر است» (اقبال، 564؛ قس: حسن، 30، 48؛
الالفي، 210؛ پرايس، 101؛ ديماند، 188). ارنست کونل نيز از سرازير شدن سيلوار
طرحهايي از شرق آسيا به ايران و کشورهاي مجاور و تأثير عنصر مغولي بر هنر ايران در
روزگار ايلخانان سخن گفته است، ولي افزوده»: «ابداعات و تکامل گذشت? آن، آن قدر
نيرومند بود که در مقابل اين خطر بتواند استقامت کند ... در بادي امر نوع برج در
ابني? دور? سلجوقي به همان شکل باقي ماند. مثلاً قبر دختران ]؟[ هلاکو در مراغه،
درست همان سبکي را دارد که در مقابر نخجوان رعايت گرديد» (صص 94، 95). در برابر اين
نظرات، کارل دوري عقيده دارد که در معماري اين دوره (ايلخانان) بهطور کامل آنچه
سلجوقيان بهطور سنتي توسعه داده بودند، پذيرفته شد و «طرحهاي مسجد و مدرسه سلجوقي
تقريباً بدون تغيير چشمگيري اجرا ميگرديد ... آرامگاه مادر ]دختر[ هولاکو در مراغه
شبيه به معماري آل سلجوق است» (صص 171، 172؛ قس: الالفي، 210؛ ديماند، 102). سخنان
گُدار با صراحتي بيشتر نظر پژوهشگراني چون اقبال را مردود ميسازد. وي شيو?
«ساختمان گنبد فوقاني گنبدهاي دوپوشه» را که از آغاز دور? مغول معمول گرديد دنبال?
شيو? ساختماني دور? ساسانيان معرفي ميکند و مينويسد: اين شيوه در دور? سلجوقيان
نيز گاه به کار رفته و همچنان تا دور? مغول تداوم يافته است (ص 421). وي حتي آشکارا
مقبر? سلطانسنجر و بناي گنبددار سنگ بست و گنبد هارونيّه را، که هر سه در خراسان و
از دور? سلجوقياند، به عنوان الگوهاي گنبد سلطانيه و شنب غازان، دو اثر مهم معماري
عصر ايلخانان (مغول، سبک آذري) معرفي ميکند (ص 433؛ قس: مارسيه، 170-172).
دونالد ويلبر، که دربار? معماري اسلامي ايران در دور? ايلخانان کتابي مستقل و جامع
تأليف کرده است، آثار ساختماني اين دوره را مرحلهاي از تاريخ پيوست? معماري اسلامي
ايران ميداند که اَشکال (فُرمهاي) دورههاي قبل و خصوصيات طرح و جزئيات آنها را
منعکس ميسازد (ص 33). به عقيد? وي «فرمهاي معماريِ» بناهاي تاريخي دور? سلجوقي،
ميراثي از روزگار ساسانيان است و ويگيهاي معماري روزگار سلجوقيان و ويرانيهاي
هراسانگيز مغولان را پشتسر نهاد و همچنان به جاي ماند و از اين راه خصوصيات اساسي
گنبد و ايوان براي هم? دورههاي بعد تثبيت شد (صص «ژ»، «س»، 34). همچنين به نظر او،
معماران دور? ايلخاني هم? نقشهها و مصالح و روش ساختماني دور? سلجوقي را اقتباس
کردند (ص 35). به ويژه اين سخن ويلبر نظر محققاني چون اقبال را دربار? تأثير شکل
گنبدهاي چيني بر گنبدهاي دور? مغول (ايلخاني، آذري) يکسره باطل ميسازد: «گنبدهايي
که در اين دوره ساخته شده از لحاظ نسبت به سنت مستقيماً به دور? ساسانيان ـ با
واسط? دور? سلجوقي ـ ميرسد» (ص 71).
پيرنيا براي رد نظر اقبال و هم نظران او با ارائ? شواهدي از اثار بازماند? معماري
به بررسي مسأله پرداخته است. وي اولاً بناهاي رَبع رشيدي، شنب غازان و دارالشفاي
يزد را بهسان حلقههاي مفقود? سلسله بناهاي مراغه تا گنبد سلطانيه ميداند. و
مينويسد: اگر اين بناها به جاي ميماند، سير تحول و تکامل سبک رازي (معماري
سلجوقي) به آذري آسانتر قابل مطالعه بود. ثانياً «گنبد مدرس? ضيائي? يزد را که به
تصريح جامع جعفري در سال 623ق/1226م (تاريخ يزد صحيح است نه جامع جعفري، و سال 631،
نه 623) ساخته شده و نيز گنبد جبلي? کرمان و هاروني? طوس را برهاني قاطع بر
بيپايگي اين نظر ميداند («سبکشناسي»، 45).
هرچند اصل سخن پيرنيا درست مينمايد و پيش از او ديگر پژوهشگران نيز آن را آشکارا
طرح و تأييد کردهاند (کونل، 95؛ دوري، 171-172؛ ويلبر، «ژ»، «س»، 34-35؛ گدار،
431، 433). ولي پاي? استدلال وي سست است، زيرا اولاً به خاک تودههاي به جاي مانده
از رَبع رشيدي، شنب غازان و دارالشفاي يزد نميتوان استناد کرد، ثانياً درست است که
بناي مدرس? ضيائيه بنابر تصريح تاريخ يزد در سال 631ق/1234م آغاز شده ولي ساختمان
آن در سال 705ق/1305م (جعفري، 117) يا 750ق/1349م (کاتب، 136) به پايان رسيده است.
به بيان روشنتر باتوجه به تاريخ اتمام بناي مدرس? ضيائيه و گنبد ان که عادتاً از
آخرين اجزاي ساخته شد? يک بناست اين اثر معماري متعلق به دور? ايلخاني (مغول) است
نه پيش از ان.
ويژگيها: کونل در گفتوگو از معماري سبک ايراني ـ مغول مقابر را جدا از مساجد و
مدارس و ديگر بناها بررسي کرده است. به نظر وي سبک مقابر برجي اين دوره همان سبک
دور? سلجوقي است، ولي مقابر گنبددار با گسترش و عظمت بيشتري که مييابند دستخوش
تحول ميشوند و به ويژه تأکيد بر جنب? عمودي بنا و گنبد هلالي نوکدار که بر پاي? 8
ضلعي ساخته شده چشمگير است (ص 95). وي سبک مساجد اين دوره را نيز دنبال? سبکي
ميداند که در دور? سلجوقيان ابداع شد، با اين تفاوت که طرح آنها در دور? ايلخاني
«با ايجاد 4 ايوان و يک نمازخان? ]شبستان[ عظيم متصل به آنها تکميل گرديد و گسترش
بيشتري يافت» (ص 96). دوري، نخستين نشان? ويژ? معماري مغولي را در آرامگاهها نشان
ميدهد: «گنبد عظيم دولايه و محوطهاي کوچک براي مزار» (ص 172).
به نظر ويلبر معماري اسلامي ايران در طي يک دور? 300 ساله (از سلجوقي تا ايلخاني)
سيري منظم و تکاملي داشته است. معماري سلجوقي را ميتوان شکل ابتدايي سبک ايلخاني
دانست. «ظرافت عناصر ساختماني» يکي از عمدهترين ويژگيهاي معماري اين دوره است:
عناصر و جزئيات ساختماني مشترک با دور? سلجوقي در اين سبک ظريفتر و آراستهتر و
کالبد ساختمانها سبکتر و نازکتر شد. سبک شدن کالبد بناها امکان ساختن پنجرههاي
بزرگتر و ايجاد تجانس ميان ديوارهاي دروني و بيروني را فراهم ساخت. نتيج? طبيعي
استفاد? روزافزون از پنجرههاي بزرگ، روشن شدن داخل ساختمانها بود و اين ويژگي در
بناهاي ايلخاني (آذري) درست نقط? مقابل ساختمانهاي تاريک دوره سلجوقي است (صص 35،
82، 84). ديگر ويژگي عمد? اين سبک تأکيد بر ارتفاع بيشتر بناهاست. روشهايي که
آگاهانه در ايجاد عموديت بيشتر به کار گرفته شده، گرچه همه نسبت به دور? پيش تازه
نيست، ولي اگر با هم در نظر گرفته شود با فنون دور? سلجوقي تفاوت دارد: 1. افزودن
ارتفاع اطاقها و تالارها نسبت به اندازههاي افقي آنها. 2. بلندتر و باريکتر ساختن
ايوانها: از ويژگيهاي اين سبک ايوان بلند و باريک سردر است که يک جفت ستاره نيز در
دو طرف آن، بلندي را بيشتر جلوه ميدهد. 3. افزودن به بلندي ساختمانهاي گنبددار:
ملاحظات زيباييشناسي موجب عنايت بيشتر به ارتفاع و طرح و آشکار ساختن گنبد شد.
کوشش در جهت دستيابي به «عظمت و ابهت و يافتن راه حل تازه براي مسائل ساختماني» در
اين دوره نمايان است (صص 35، 68-69، 70، 82). استفاده از گنبدهاي دو پوشه دست
سازندگان اين نوع بناها را در بلندتر ساختن آنها باز کرد، زيرا ديگر مشکلي در حفظ
رابط? نسبي معين ميان عرض و طول تالارها با ارتفاع آنها نداشتند فقط کافي بود تا هر
اندازه که ميخواهند و امکانات موجود به آنان اجازه ميدهد به ارتفاع پوش? خارجي
(فوقاني) گنبد بيفزايند (ص 83). در اين سبک نه تنها پوشش بيروني گنبدها بلندتر از
گنبدهاي منفرد نخستين گرديد، بلکه به بلندي استوان? گنبد نيز افزوده شد و بدينسان
گنبد کاملاً از ديوارهاي پايين جدا و نمايان گشت. اين شيو? کار، تکامل گنبدسازي را
در اين دوره نسبت به دور? سلجوقي که پاي? گنبد در پس ديوارهاي عظيم از چشمها پنهان
ميماند، آشکارا نشان ميدهد (ص 70). روش ساختن نيمطاق 8 گوش (گوشوار، فيلگوش) بر
روي اطاق مکعب و بناي گنبد بر روي آن همچنان به پيروي از دور? سلجوقي ادامه يافت جز
اينکه محل 8 گوش هرچه بيشتر بالا برده شد و در برخي از بناهاي اين عهد در اين زمينه
تکاملي رخ نمود و آن تبديل 8 گوش به 16 گوش است که در دورههاي متأخرتر جاي خود را
به دايره ميدهد (صص 70، 71). 4. کوشش آگاهانه در ايجاد شباهت و تجانس ميان طرح
گنبدها گنبدهاي بيضي شکل نوکتيز و مقطع نوکتيز راهروها و قوسهاي ديوارها در اين
سبک قابل تشخيص و ذکر است. 5. عنايت به زيبايي و نيز تمايل به برجستهتر ساختن گنبد
موجب پوشاندن گنبد با آجر يا سفال نيلي رنگ شد، هرچند اين پديده از سد? 2ق/8م سابقه
داشته است (همانجا). 6. باريک جلوهدادن جزئيات ساختمان: نغولهاي (ه م) ديوارهاي
بيروني و دروني نغولها 5/4 برابر عرض آنها است، نيم ستونهاي زاويهاي که وسيل? مؤثر
القاي ارتفاع است ابعاد باريک دارند، ديوارهاي ضخيم و حجيم که ميراث معماري ساساني
بود و همچنان در عهد سلجوقي به کار ميرفت باريک و متناسب با سنگيني بار آن گرديده
است. همچنين برخي محرابها نيز باريکترند (صص 82، 83، 84).
آرايشها: در تزيينات ساختماني اين دوره اين ويژگيها نمايان است: مقرنسکاري که از
خصوصيات معمولي معماري سلجوقي بود، در دور? ايلخانان کاملتر و مفصلتر و متنوعتر
شد (ويلبر، 78). برخي از ويژگيهاي مقرنسکاريهاي اين سبک در دور? سلجوقي ديده
نميشود: مقرنسکاري گچي معلق، رواج سفيدکاري تمام مقرنس، گرد آمدن هم? مجموع?
مقرنس در جاهاي هرم شکل يا در مرکز و جلوگيري از پخش اثر تزييني بر روي هم? دستگاه
مقرنس، اين ويژگيها در دور? تيموري به کمال خود رسيد (همو، 80). ديگر ويژگي برجست?
تزيينات معماري در اين سبک مهارت فوقالعادهاي در گچکاري و به کار بردن آن به
انواع گوناگون است: گچ به عنوان کمک و ماد? الحاقي به ساختمان، توپيهاي تهآجري،
روکشي مسطح، برجستهکاري بلند، تزيين گچي توپُر و توخالي، گچکاري وصلهاي و
گچکاري رنگي، تا انجا که روکاري آجري در اين دوره به تدريج منسوخ شد (همو، 81،
85-90؛ پيرنيا، «سبکشناسي»، 45).
پيرنيا با آنکه مينويسد که «ويژگيهاي شيو? آذري معماري ايران چندان است که ميتوان
کتابها دربار? آن پرداخت» (سبک آذري»، 56) در بيان اين ويژگيها به چند جمله بسنده
کرده است: از ويژگيهاي اين شيوه يکي قوس و پوشش معروف به «کَليل آذري» است که در
مجموع? مزار و خانقاه شيخصفي در اردبيل و همچنين در گنبد خدابنده بيش از هر جاي
ديگر به چشم ميخورد. به عقيد? وي هرجا چنين قوسي باشد بايد ردپاي معماري
آذربايجاني را جستوجو کرد (همان، 55). مشخصات ديگر اين سبک به نظر او اينهاست:
ريزهکاري بنا با آجر و سنگ و خشت رژچين، پوشش لولهاي و کجارهاي ايوانها، سادگي
شکنجها و فيلپوشهاي (فيلگوشها، گوشوارها) زير گنبد، تزيين داخل و خارج بنا با
اجرکاري تزييني پيشساز و گرهسازي و گچبري پرکار، همچنين آرايش محرابها و
کتيبههاي چشمگير با قطعات کاشي و با نقش برجسته (ولي نه رسمي مانند سبک رازي)، به
کار بردن کاشي معرق و و گاهي نقش و نگار زر و لاجورد و شنگرف در داخل بنا
(«سبکشناسي»، 45؛ قس: گدار، 434-435).
آثار بازمانده: ويلبر فهرستي مشتمل بر بيش از 100 اثر ساختماني با توصيف موجز هريک
همراه با تصاويري از آنها عرضه کرده است. برخي از اين آثار اينهاست: شاهچراغ
(شيراز)، امامزاده يحيي (ورامين9، ميلرادکان (88 کيلومتير مشهد)، پير بکران
(لنجانِ اصفهان)، غازانيه (تبريز)، رَبع رشيدي (تبريز)، جامع نطنز، آرامگاه شيخ
عبدالصمد اصفهاني (نطنز)، آرامگاه محمد الجايتو (سلطانيه)، جامع عليشاه (تبريز)،
هارونيه (طوس)، مسجدجامع ورامين، شبستان مقبر? امامرضا(ع)، مقبر? حمداللّه مستوفي
(قزوين)، مسجدجامع سمنان، سردر مسجدجامع اصفهان (صص 105-204).
پيرنيا با توسّعي که در دامن? زماني اين سبک قائل است شاهکارهاي بازماند? آن را
چنين ميشمرد: آرامگاه خدابنده، مسجد گوهرشاد، جامع ورامين، جامع يزد، جامع نطنز،
مسجد خواجه نصير مراغه و شمار بسياري از امامزادهها که در زمان صفويان به آرايش
آنها افزودهاند («سبکشناسي»، 46).
مآخذ: اقبال، عباس، تاريخ مغول، تهران، اميرکبير، 1364ش؛ الالفي، ابوصالح،
الفنالاسلامي، ترجم? مسعود رجبنيا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1356ش؛ پوپ،
آرتور، هنر ايران در گذشته و آينده، ترجم? عيسي صديق، تهران، مدرس? عالي خدمات
جهانگردي، 1355ش، صص 17-24؛ پيرنيا، محمدکريم، «سبک ازادي»، فرهنگ معماري ايران، س
1، شمـ 1 (فروردين 1354ش)؛ همو، «سبکشناسي معماري ايران»، يادنام? پنجمين کنگر?
بينالمللي باستانشناسي و هنر ايران، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1347ش؛
جعفري، جعفر، تاريخ يزد، به کوشش ايرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،
1336ش؛ کاتب، احمدبن حسين، تاريخ جديد يزد، به کوشش ايرج افشار، تهران، اميرکبير،
1357ش؛ کونل، ارنست، هنر اسلامي، تهران، توس، 1355ش؛ گدار، آندره، هنر ايران، ترجم?
بهروز حبيبي، تهران، دانشگاه ملي ايران، 1345ش؛ مارسيه، جورج، الفنالاسلامي، ترجم?
عفيف بهنسي، دمشق، وزارهالثقافه والسياحه والارشادالقومي، 1968م؛ ويلبر، دونالد،
معماري اسلامي ايران در دور? ايلخانان، ترجم? عبداللّه فريار، تهران، بنگاه ترجمه و
نشر کتاب، 1346ش؛ ويلسن، کريستي، تاريخ صنايع ايران، ترجم? عبداللّه فريار، تهران،
وزارت معارف، 1317ش؛ هنر فر، لطفاللّه، گنجين? اثار تاريخي اصفهان، اصفهان،
کتابفروشي ثقفي، 1344ش؛ نيز:
Pope, Arthur Upham, A Survey of Pervey of Persian Art, Tehran, Soroush, III/930,
967, 981, 1046, 1052, 1119, 1165.
هادي عالمزاده