شماره مقاله:179
آزاد، ابوالکلام محييالدين احمد (1305-1379ق/188-1959م)، دانشمند، محقق، سياست
پيشه، خطيب، روزنامهنگار، مفسر قرآن، اديبِ صاحبْ سبکِ صاحبْ سبکِ زبانِ اردو،
همرزم گاندي و نهرو در مبارزات استقلالخواهانة ملي، نخستين وزير آموزش و پرورش
هندوستان پس از استقلال، و از کساني که خواستهاند اسلام دوباره به صورت عنصري فعال
درآيد (اسميت، اسلام در جهان امروز، 88). گاندي او را از بزرگترين متفکران جهان و
داراي مطالعات گسترده و ذهن ژرف و هوش بسيار دانسته است و ديگران همچون شبلي نعماني
و جواهر لعل نهرو و پرفسور همايون کبير او را ستودهاند (حسين، 65، 66؛ امين،
1/114).
نياکان: اجداد آزاد اصلاً از مردم هرات بودند که در روزگار ظهيرالدين بابُر
(932-937ق/1525-1530م)، پايهگذار دودمان شاهي مغول در هند، به آن سرزمين آمدند و
در آگره مسکن گزيدند (آزاد، 10) و در دستگاه آنان مقامات بلند حکومتي يافتند. جد
پدريِ او مولانامحمد هادي بود و در يک زمان ميان نياکان او 5 تن اهل درس و طريقت و
افتاء ظهور کرده بودند. مولانا منورالدين جد مادري پدرش از شاگردان ممتاز
«شاهعبدالعزيز محدث» و از روحانيون بنام هند و اهل سلوک بود و در دستگاه آخرين
امپراتور گورکاني (بهادرشاه، سراجالدين ابوالمظفر؛ 1253-1274ق/1837-1857م) مقام
رکنالمدرسين را (که منصب فرهنگي ـ مالي بزرگي بود) دارا بود (همانجا). پدر آزاد،
مولاناخيرالدين، پدرش را در کودکي از دست داد و جد مادرش، منوّرالدّين، سرپرستي او
را عهدهدار گرديد. منوّرالدّين پيش از انقلاب بزرگ (نخستين جنگ استقلال) به علت
ناخشنودي از اوضاع هندوستان، برآن شد که به مکه مهاجرت کند، ولي در ايالت بهوپال
دستگير شد و در 1273ق/1857م در بمبئي درگذشت.
خيرالدين پدر آزاد که در اين هنگام 25 ساله بود، به مکّه رفت و در آنجا ماندگار شد
و به دانشاندوزي و تأليف و خدمات اجتماعي پرداخت و پس از نشر کتابي 10 جلدي به
زبان عربي، در مصر بلند آوازه شد. وي در تصوف مقام پيري داشت و در بمبئي، کلکته و
رانگون داراي پيروان بسيار بود. چندبار براي ديدار مريدان خود به بمبئي و کلکته و
نيز عراق، سوريه و ترکيه سفر کرد. وي نهر زبيده واقع در مکه را که ويران شده بود و
مردم بر اثر آن از کمآبي در رنج بودند، با گردآوري 2 ميليون روپيه از مردم هند،
مصر، سوريه و ترکيه ترميم اساسي كرد. سلطانعبدالحميد (1293-1327ق/1876-1909م) به
پاس خدمات وي، بهويژه خدمت اخير او، نشان درجة يک مجيدي به او داد. خيرالدين با
عاليه، دختر خواهر شيخمحمدبن ظاهر وَتْري که اغلب علماي حجاز نزد او حديث آموخته
بودند و پس از شيخعبداللهبن سرّاج محدث مکه و مفتي مدينه بود، ازدواج کرد. در
ذيحجة 1305ق/اوت 1888م دومين پسر و آخرين فرزند آنان محييالدين احمد (نام تاريخي
او فيروزبخت = 1305) در محلة قدرة مکه، نزديک به بابالسلام حرم شريف، زاده شد
(اردو دايرهالمعارفِ اسلاميّه به نقل از تذکره، 287، 289). خيرالدين سرانجام به
اصرار دوستان و مريدان در 1316ق/1898م با همة افراد خانوادة خود به کلکته آمد (در
ترجمة فارسي هن آزادي گرفت تاريخ اين کوچ 1307ق/1890م آمده) و در 1325ق/1907م در
همين شهر درگذشت (آزاد، 12؛ اردو دايرة معارفِ اسلاميّه).
آموزش: خيرالدّين پدر آزاد دانشمندي پايبند اصول کهن زندگي، صوفي مشرب، محافظهکار
و از جواني مخالف سلطة اروپاييان و فرهنگ و آموزش و پرورش آنان بود و عقيده داشت که
فرهنگ جديد ايمان مذهبي را از ميان ميبَرَد. افزون بر اين، به ديگر مدارس، مانند
«مدرسة کلکته» نيز نظر خوبي نداشت. بنابراين، تعليم آزاد مطابق سنت آموزشي مسلمانان
هند در خانه انجام يافت: پدر خود در آغاز، تعليم مقدماتي وي را به عهده گرفت. در هر
علمي متني مختصر به او ميداد تا حفظ کند. سپس گروهي از معلّمانِ برگزيدة هر رشته
را به خانه فرا خواند تا فرزند آنچه در مدارس اسلامي هند (درس نظاميه) در آن روزگار
تعليم داده ميشد، فرا گيرد: فارسي، بعد عربي، سپس حساب، هندسه، فلسفه و يک دوره
تعليمات ديني. وي در 1318ق/1900م آموزش فارسي را به پايان برد و دورة درسِ نظاميه
را که معمولاً طلاب در 20 تا 25 سالگي به پايان ميبرند، در آغاز 16 سالگي به پايان
رساند. سپس براي تکميل علوم، خود به مطالعة قانون در طب پرداخت و چندي نيز به منظور
استوارتر ساختن پاية علمي خويش بنا بر سنت مدارس قديم اسلامي مطوّل، حاشية ميرزاهد،
هدايه و جز آن تدريس کرد (آزاد، 12: اردو دايره معارف اسلاميّه، به نقل از آزاد،
غبار خاطر، 131). پس عنوان «مولانا» (تقريباً معادل با اخوند و روحاني در ايران)
يافت. انتظار ميرفت مانند همتايان خويش به تدريس، امامت يا خطابت در مدارس و مساجد
بپردازد، اما او چنين نکرد.
محييالدين اندکي بعد با نوشتهها و انديشههاي سِرسيداحمدخان
(1232-1316ق/1817-1898م) پايهگذار کالج عليگره آشنا شد. نوشتههاي سيداحمدخان
دربارة فرهنگ نوين در او بسيار مؤثّر افتاد و او دريافت که بايد فلسفه، علوم و
ادبيات نوين بياموزد. بدين منظور، پيش خود و پنهان از پدر، به آموختن زبان انگليسي
مقدماتي آموخت، ترجمههاي انگليسي، فارسي و اردوي انجيل را با هم خواند و مقابله
کرد و به اري فرهنگ لغت به خواندن روزنامهظهاي انگليسي پرداخت و بدينسان به زودي
توانست کتابهاي فلسفه، تاريخ، علوم و ادبيات را به اين زبان بخواند و با فرهنگ نوين
آشنا گردد. وي خود گويد: دريافتم که هيچکس تا فلسفه، علوم و ادبيات جديد نياموزد،
در جهان امروز به معني حقيقي دانشمند نيست (امين، 1/118). بدينگونه، وي افزون بر
اردو که زبان اصلي او بود و نويسنده و خطيبي برجسته و صاحب سبک در آن به شمار
ميآمد (نهرو، کشف هند، 576) و زبان عربي که تا اندازهاي آن را در کنار مادر
آموخته بود، زبان فارسي و انگليسي ميز ميدانست.
برخي از منابع در شرح حال آزاد نوشتهاند که او در الازهر تحصيل کرده است (همو،
همان، 575؛ حسين، 63؛ نهرو، زندگي من، 383؛ اسميت، «اسلام نوين در هند »، 211)، اما
وي صريحاً اين مطلب را رد کرده و علت بروز اين اشتباه را نيز توضيح داده است (آزاد،
17).
محييالدين در ضمن تحصيل علم، هنگامي که بيش از 11 سال نداشت، به سرودن شعر پرداخت
و نخستين غزلهايش در ارمغان فرخ، چاپ بمبئي و خدرنگ نظر، چاپ لکهنو نشر يافت. خود
نيز گلچيني به نام نيرنگ عالم انتشار داد. در همين ايام نويسندگي را نيز آغاز کرد:
اولين مقالات او د احسنالاخبار، تحفة احمديّه، چاپ کلکته و مخزن، بهترين مجلة ادبي
شناخته شدة آن روز در لاهور (1320ق/1902) انتشار يافت. در شعبان 1321ق/نوامبر 1903م
مجلة ماهانة خود لسانالصّدق را منتشر کرد که نشر آن تا يک سال ادامه يافت.
وي در 12 سالگي نخستين سخنراني خود را ايراد کرد و 4 سال بعد نطق وي در اجلاس
سالانة «انجمن حمايت اسلام» لاهور تحسين همگان را برانگيخت. هم در اين روزها با
خواجه حالي ديدار کرد. حالي نميتوانست باور کند که اين نوجوان مدير لسانالصدق
است. همچنين وقتي مولانا شبلي نعماني در 1323ق/1905م نخستينبار او را در بمبئي
ديد، در پذيرفتن اينکه او ابوالکلام است ترديد داشت ولي بعد چنان شيفتة نبوغ او شد
که وي را با خود به لکهنو برد و سردبيري الندوه را به او سپرد (شعبان 1323- صفر
1324ق/اکتبر 1905-مارس 1906م). سپس در 1324ق/1906م مسئوليت سردبيري وکيل شهر
اَمْريتْسَرْ که نشريهاي دو هفته يکبار بود، به وي سپرده شد (اردو دايرة معارف
اسلاميه، به نقل از حياث شبلي، 443 و مکاتيب شبلي، 1/263).
اين چنين استعداد و اموزش و تلاشهاي علمي و ادبي و فرهنگي، از محيالدين 20 ساله
دانشمندي ساخت که به گفتة نهرو: آميزهاي شگفتانگيز از پژوهشگران قرون وسطي با
حکماي قرن 18 و نظريههاي نوين بود (نهرو، کشف هند، 576).
تحول روحي: سالهاي 1323-1326ق/1905-1908م دورة بحران روحي محيالدين بود. دانشها و
آموختههاي تازة او با آنچه از مدرّسان سنتي خويش آموخته بود. دانشها و آموختههاي
تازة او با آنچه از مدرّسان سنتي خويش آموخته بود، پيوندي نداشت. مشاهدة اختلاف
عقيده ميان اديان مختلف خاصه ميان فرقههاي متعدد اسلامي، به اين بحران روحي دامن
زد، تا آنجا که وي دربارة خودِ دين نيز دچار ترديد شد. سرانجام، پس از دو سه سال
درگيري با اين تنشهاي فکري بر سر دوراهي کفر و ايمان، به رهبري خود راهي نو به سوي
اسلام يافت. خود ميگويد: به جايي رسيدم که زنجيرهاي عادات و تربيت قديمي که بر دست
و پاي من بسته بود، گسسته شد و از آن زنجيرها آزاد گشتم و بر آن شدم که راه خود را
خود بيابم. در اين فترت بود که تخلص «آزاد» را به سان نمادي براي خود برگزيدم تا
ديگر پايبند باورهاي کهن موروثي نباشم (ص 14).
سفرها: در 20 سالگي، براي دستيابي به کرانههاي گستردهتر آگاهي و فرهنگ، رهسپار
سرزمينهاي اسلامي عراق، مصر، شام و ترکيه شد. نخست به عراق رفت و در آنجا با چندتن
از انقلابيون ايران ديدار کرد. وي 3 سال پس از وفات محمد عبده
(1266-1323ق/1849-1905م) و در سال مرگ مصطفي کامل (1291-1326ق/1874-1908م)
بنيادگذار روزنامة هفتگي العالمالاسلامي و مؤسس «الحزبالوطني» به مصر رسيد و از
نزديک شور و هيجان شديد ملي را در مرگ وي و انتخاب جانشينش محمد فريد مشاهده کرد.
پس با بزرگان اين مکتب آشنا شد و نيز با تني چند از «ترکان جوان» که در قاهره مرکزي
داشتند و و روزنامهاي هفتگي منتشر ميساختند، ديدار کرد، آزاد در قاهره از الازهر
هم ديدن کرد، وي نظام آموزشي آن را چنين وصف کرده است: نظام تدريس الازهر به قدري
ناقص بود که نه فکر را تربيت ميکرد و نه اطلاعات کافي از علوم قديمي اسلامي و
فلسفي در دسترس ميگذاشت (ص 17). شيخمحمد عبده کوشيد آن نظام را تغيير دهد، ولي
گروهي از عالمان زحمات او را به شکست کشاندند. چنين بود که آزاد از الازهر و روشهاي
کهن آن روي گرداند. پس از به ترکيه رفت. در آنجا با برخي از رهبران نهضت ترکية نوين
و جمعيت اتحاد و ترقي که در برابر استبداد سلطانعبدالحميد خواستار مشروطه بودند،
تماس گرفت. وي تا سالها پس از بازگشت به هند نيز با اين گروه مکاتبه داشت. سپس از
ترکيه رهسپار فرانسه شد و آهنگ ديدار لندن کرد که خبر بيماري پدر بدو رسيد و او
ناگزير از بازگشت به هند گرديد. آزاد سالها بعد، در 15 تير 1330ش به ايران سفر کرد.
در اين سفر که نزديک به 10 روز به درازا کشيد، با نخستوزير وقت ايران، دکتر
محمدمصدق، و آيتالله کاشاني ديدار کرد. دانشگاه تهران به پاس خدمات فرهنگي و علمي
و تلاشهاي او در جهت شناساندن ادب و فرهنگ ايران در هندوستان، درجة دکتراي افتخاري
در رشتة زبان و ادبيات فارسي به وي داد. آزاد در پايان اين سفر در يک مصاحبة
مطبوعاتي شرکت جست و از نهضت ملي کردن نفت در ايران به عنوان مظهر بيداري ملل آسيا
ياد کرد (کيهان، شمـ 2468).
مبارزات سياسي: آزاد پيش از اين سفرها هنگامي که نوجواني 17 ساله بود، گام به عرصة
مبارزات سياسي نهاد. در 1323ق/1905م لرد کرزن به دنبال آشفتگيهايي که در بنگال پيش
آمد، تصميم گرفت اين ايالت را 2 بخش سازد تا ميان هندوان و مسلمانان جدايي افکند و
آنان را ناتوان کند. اين اقدام شور و هيجانِ انقلابي و و سياسيِ غيرمنتظري در بنگال
پديد آورد. آزاد در شرايطي که انقلابيون هندويِ بنگالي، مسلمانان را وابسته به
انگليس و مانع آزادي در شرايطي که انقلابيون هندويِ بنگالي، مسلمانان را وابسته به
انگليس و مانع آزادي هند ميدانستند، به يکي از گروههايِ سريِ انقلابي پيوست و به
زودي اعتماد آنان را جلب کرد. پس از 2 سال، بر اثر رهنمودها و تلاشهاي وي، دامنة
فعاليتهاي انقلابي از 2 ايالت بنگال و بيهار به بمبئي و شهرهاي مهم ايالات شمالي
رسيد و در ميان مسلمانان گسترش يافت. به دنبال بيداري نسبي مسلمانان به رهبري
سرسيداحمدخان و ظهور آثار مثبت تشکيل کنگرة ملي هند در 1303ق/1885م، مسلمانانِ
آگاهِ هند درصدد کسب قدرت سياسي و اجتماعي برآمدند. از اينرو، پس از تمهيد مقدماتي
چند، در ذيقعدة 1324ق/دسامبر 1906م پس از کنفرانسِ فرهنگيِ اسلامي که به کوشش نواب
مشتاق حسين در داکا برپا شد، مجمع مسلمانان هند با نام مسلمليگ بنياد يافت.
ابوالکلام در نخستين اجلاس آن شرکت جست (آزاد، 156؛ نهرو، کشف هند، 577؛ همو، ميعاد
با سرنوشت، 78) و تا سالهاي 1341-1342ق/1923-1924م که انديشههاي سياسي وي دستخوش
دگرگوني گشت، با آنان همکاري کرد. در اين مدت در پنجمين اجلاس (1330ق/1912م)،
هفتمين اجلاس (1331ق/1913م)، هشتمين اجلاس 1334ق/1915-1916م) و شانزدهمين اجلاس
مسلمليگ (1342ق/1924م) از اعضاي فعال بود (جاين، 42) و در دگرگون ساختن اهداف
اساسي ايشان مؤثر افتاد، ولي سرانجام اهداف و روش سياسي اين گروه و رهبر آنان را
نفي کرد و سخت به رويارويي با آنان برخاست (آزاد، 156 به بعد؛ نهرو، کشف هند، 579،
657).
سفر به سرزمينهاي اسلامي (1326قژ1908م) و تماس با انقلابيون ايراني، عرب و ترک و
شگفتي آنان از بيتوجهي مسلمانان هند به مسائل سياسيِ جهان اسلام، عقيدة وي را که
مسلمانان هند بايد در راه آزادي از سلطة بيگانگان مجدانهتر بکوشند، استواتر ساخت و
مهمتر آنکه زير تأثير افکار سيدجمالالدين و شيخمحمد عبده و هم مکتبان آن دو،
تحولي ژرف در جهت و اهداف مبارزات سياسي و فعاليتهاي ديني و اجتماعي وي پديد آمد.
پس از بازگشت به هند، با تجارب و انديشههاي نو يافته براي دستيابي به آرمانهاي
سياسي، ديني و اجتماعي خويش به تفکر و طرح برنامه پرداخت و سرسختانه در راستاي
جريانهاي عمدة سياسي ـ ديني آن روز جهان اسلام: مسألة خلافت، پان اسلاميسم (وحدت
اسلامي)، احياي اسلام و تجدد فکر ديني به کوشش در ايستاد. گروههاي سِرّي انقلابي را
که پيش از سفر در آنها فعاليت داشت، رها کرد و برآن شد که براي نشر آراي خويش و
بيدار ساختن همکيشانش که به علت زندگي در محيط بستة فئودالي، از انچه در جهان
ميگذشت ناآگاه بودند، نشريهاي هفتگي ذکر کرده است). چنين طرحي از 6 سال پيش از
آن، هنگامي که در اَمْريتْسَرْ بود در ذهن او راه يافته و باليده بود. آنگاه آزاد
هفتهنامة الهلال را بر گردة عروهالوثقي (نشريهاي که سيدجمالالدين با همکاري
عبده در پاريس بنياد نهاد و نشر آن تا 18 شماره از 14 جماديالاول تا 23 ذيحجة
1301ق/12 مارس تا اکتبر 1884م دوام يافت) در کلکته به زبان اردو بنياد نهاد (احمد،
66؛ امين، 1/123). نخستين شمارة الهلال در 28 رجب 1330ق/13 ژوئية 1912م مصور و با
کيفيتي بالا و بيسابقه از نظر چاپ و با سبک و محتوايي نو انتشار يافت و معيارهايي
نو در روزنامهنگاري اردو بنياد نهاد (آزاد، 19؛ اسميت، «اسلام نوين در هند»، 196؛
جاين، 41). آزاد در شمارة شوال 1330ق/سپتامبر 1912م دربارة هدف آن نوشت: الهلال جز
اين هدفي ندارد که مسلمانان را به تمسک به کتاب خدا و پيامبر خدا(ص) در همة
اعتقادات و اعمال فراخواند (امين، 1/125). او از مسلمانان هند ميخواست که به نهضت
ملي کنگره بپيوندند (نهرو، ميعاد با سرنوشت، 78؛ دايرهالمعارف بزرگ شوروي). در
1341ق/1922م که آزاد به اتهام برانگيختن مردم برضد حکومت انگليس محاکمه ميشد، در
برابر دادگاه گفت: من آشکارا ميگويم که هدف الهلال فراخواندن به آزادي يا مرگ بوده
است. آنچه گاندي در زمينة دميدن روح ديني در مردم اکنون انجام ميدهد، چيزي است که
الهلال در 1332ق/1914م از آن فارغ گشته بود (امين، 1/125). الهلال در مدتي کوتاه
چنان در دل و جان مردم مؤثر افتاد که در همان 3 ماه نخستين همه شمارههاي پيشين آن
دوبار لبه چاپ رسيد.
رهبري سياسي مسلمانان هند در اين روزگار در دست حزب عليگره بود. اعضاي اين حزب خود
را پيروِ سياست و انديشههاي سرسيداحمدخان ميدانستند. اينان بر اين باور بودند که
بايد به تاج و تخت بريتانيا وفادار بود و خود را از جنبشهاي آزاديخواهي برکنار
داشت (آزاد، 19؛ نهرو، کشف هند، 577). آزاد غيرمستقيم به اين کانون و تکيهگاه
محافظهکاري و تمايلات ضد ملي ميتاخت و اساس سنتهاي عليگره را واژگون ميساخت. پس
اين گروه به ستيز با الهلال برخاست تا أنجا که بنيادگذار آن را تهديد به مرگ کرد.
از سوي ديگر، لحن ضد بريتانيايي الهلال دولت بنگال را به مقابله واداشت، ولي اين
ستيزهگريها و مقابلهها الهلال را پرآوازهتر ساخت و تيراژ آن را که در 6 ماه
نخستين 000‘11 نسخه بود به 000‘26 افزايش داد. اين تيراژ تا آن روزگار در تاريخ
روزنامهنگاري اردو بيسابقه بود. از اينرو دولت بنگال از موضع ضد بريتانيايي و
نفوذ فوقالعادة الهلال که کمتر روزنامهظاي در هند توانسته بود از اين جهت با آن
برابري کند (اسميت، «اسلام نوين در هند»، 196)، بيمناک و آشفته شد و بنابر قانون
مطبوعات درخواست 000‘2 روپيه به عنوان سپرده کرد تا بدين وسيله (فشار اقتصادي) لحن
روزنامه را معتدل سازد، ولي چنين نشد و سپرده ضبط گرديد. بار ديگر 000‘10 روپيه
سپرده خواست که اين نيز از دست رفت. سرانجام در 1333ق/1915م، پس از آغاز جنگ جهاني
اول، چاپخانه و روزنامه مصادره شد. آزاد پس از 5 ماه، چاپخانه و هفتهنامة ديگري به
نام البلاغ بنياد نهاد. دولت اينبار به استناد مادة 3 قانون ذفاع هندوستان، نه
قانون مطبوعات، در 13 جماديالاول 1334ق/18 مارس 1916م مجله و نيز مدرسة دارالارشاد
او را تعطيل و آزاد را از کلکته (بنگال) تبعيد کرد. دولتهاي ايالات پنجاب دهلي،
اوترپردش و بمبئي بنابر همان قانون، از دادن اجازة ورود به آزاد خودداري کردند.
ناگزير به رانچي در ايالت بيهار فرت، ولي 6 ماه بعد در اين شهر بازداشت شد و تا 8
ربيعالثّاني 1338ق/31 دسامبر 1919م در آنجا در بازداشت ماند. در خلال اين مدت
دوبار در رانچي و سهبار در کلکته خانهاش را بازرسي کردند و پيشنويسهاي چندين
کتاب و مقالة کامل يا نزديک به اتمام را با خود بردند که بيشتر آنها از ميان رفت.
از آن ميان ميتوان اينها را نام برد: تاريخ معتزله، سيرت شاه وليالله، خصايص
مسلم، امثالالقرآن، ترجمانالقرآن (تا سورة هود)، تفسيرالبيان (تا اوايل سورة
نساء)، وحدت قوانين کائنات، قانون انتخاب طبعي، معنويت کائنات، «نقدي بر ديوان
اسدالله غالب دهلوي»، «نقدي بر ديوان شرف جهان قزويني»، «گنجينة مقالات و
يادداشتها» که اين يک به تعبير خود آزاد «حاصل دماغ و سرماية زندگي بود»، «شرح حال
شيخاحمد سرهندي»، سيرت اماماحمدبن حنبل و شرح حديث غربت (اردو دايرة معارف
اسلاميّه، به نقل از الهلال، 24 ژوئن 1927، صص 3، 4؛ تذکره، 196، 231، 254).
از 1338ق/1919م «کنفرانسهاي خلافت سراسر هند» به راه افتاد و عواطف مسلمانان را که
از ديرباز علقة محکمي با خلافت عثماني داشتند، برانگيخت. به دنبال اين کنفرانسها،
کميتة خلافت پايهگذاري شد که با رهبري محمدعلي، شوکتعلي، آزاد و ديگران، همة قدرت
و اعتبار اسلامِ هندي را در نبردي ضدانگليسي به کار انداخت و پيوندي استوار ميان
ناسيوناليسم هندي و خلافتخواهي، آنان برقرار کرد که موجب همياري مسلمانان و هندوان
در نبرد براي استقلال هند گرديد (نهرو، زندگي من، 172، 177، 182؛ عنايت انديشة
سياسي در اسلام معاصر، 109، 110).
آزاد در 9 ربيعالثّاني 1338ق/اول ژانوية 1920م با ديگر بازداشتشدگان آزاد شد.
مهاتما گاندي که در اين هنگام در صحنة سياست هند پديدار شده بود، ميخواست آزاد را
در رانچي ببيند، ولي نخستين ديدار در 26 ربيعالثّاني 1338ق/18 ژانوية 1920م در
دهلي پيش آمد. در 28 ربيعالثّاني 1338ق/20 ژانوية 1920م انجمني از مسلمانان براي
بررسي مسألة خلافت و اعزام يک هيأت نمايندگي براي مذاکره با نايبالسلطنه در
اينباره برپا گرديد. آزاد به عضويت اين هيأت برگزيده شد. در اين مجمع، گاندي
برنامة عدم همکاري خود را بهطور خصوصي مطرح ساخت. آزاد در جماديالثاني 1338ق/مارس
1920م بيانيهاي را که در مخالفت با تجزية امپراتوري عثماني و تقبيح انگليس تنظيم
شده بود، امضا کرد. در رمضان 1338ق/مة 1920م از سوي کميتة مرکزي خلافت کميتهاي
فرعي مرکب از آزاد و چند تن ديگر در بمبئي مأمور گرديد تا طرحي براي شروع برنامة
عدم همکاري تهيه کند. در شوال 1338ق/ژوئن 1920 در «کنفرانس سراسريِ رهبرانِ احزاب»
در اللهآباد شرکت جست. در اين جلسات گاندي برنامة جنبش عدم همکاري خويش را اعلام
کرد. آزاد بنا بر زمينة مبارزاتي پيشين خويش، بر خلاف ديگران آن را تأئيد کرد، زيرا
آنچه گاندي اکنون مطرح ميساخت، وي پيش از اين در 1332ق/1914م در سرمقالههاي
الهلال پيشنهاد کرده بود (آزاد، 21؛ امين، 134). چند هفته بعد کنفرانسي در ميروت با
شرکت محمدعلي، شوکتعلي، حکيماجمل و ديگر رهبران مسلمانان دربارة خلافت برپا شد.
گاندي براي نخستينبار آشکارا از جنبش عدم همکاري سخن گفت و پس از او آزاد به
سخنراني پرداخت و از نظرات وي بيهيچ قيد و شرطي پشتيباني کرد و ان را کمکي براي
جنبش خلافت شمرد و پس از آن کاملاً خود را وقف اين نهضت ساخت. وي علاوه بر
سخنرانيهاي همگاني در اين زمينه، در کنفرانسهاي مختلف نيز سخن ميگفت و براي پيشبرد
اين نهضت هفتهنامة پيغام را زير نظر خويش انتشار داد.
در همين ايام در پي اصرار مردم، بيعت امامت را آغاز کرد. اين بيعت 5 شرط داشت: 1.
امر به معروف نهي از منکر و توصيه به صبر؛ 2. دوست داشتن در راه خدا و دشمن داشتن
در راه خدا؛ 3. بيپروا بودن در برابر رنجش و نکوهش مردم؛ 4. برتر دانتن خدا و
شريعت او بر همة ايالتها با شور بسيار آغاز شده بود، ولي با بازداشت ابوالکلام و
دگرگون شدن اوضاع در طول بازداشت وي، متوقف شد (اردو دايِرِة معارفِ اسلاميِّه). در
محرم 1339ق/سپتامبر 1920م دورة مخصوص اجلاسيه حزب کنگره در کلکته آغاز گرديد تا
دربارة چگونگي آماده ساختن مردم مردم در جهتِ اِعمال طرح گاندي تصميم گرفته شود. به
دنبال آن سفرهايي ضروري گشت. گاندي بسيار سفر ميکرد و آزاد اغلب در اين سفرها با
او بود. در ربيعالثّاني 1339ق/دسامبر 1920 رياست «کنفرانس خلافت سراسر هند» را به
عهده داشت. در رجب 1339ق/مارس 1921م رئيس کنفرانس «جمعيّهالعلماء، در بريلي شد.
آزاد در اين کنفرانس گفت: بنابر حکم شرع احضار به سربازي غيرقانوني است (جاين، 79).
در 22 صفر 1340ق/25 اکتبر 1921م عهدهدار رياست کنفرانس ايالتي خلافت در آگره
گرديد. در ربيعالاول 1340ق/نوامبر 1921م رياست «کنفرانس علماي سراسر هند» در لاهور
به وي سپرده شد. در ربيعالثاني 1340ق/دسامبر 1921م در دورة اجلاسية سالانة کنگره
در شهر ناگپور شرکت جست. پس از اين جلسات و سخنرانيِ تحريکآميزش بازداشت شده و پس
از محاکمهاي درازمدت، به يک سال زندان محکوم گرديد، ولي عملاً تا 13 جماديالاول
1341ق/اول ژانويه 1923م در زندان بود. آزاد در دفاعياتش که بعدها با عنوان قول فيصل
به چاپ رسيد، گفت: سخت معتقدم که آزادي حق مسلم هر ملت و هر فرد است و هيچ بشر يا
ديوانسالاريِ ساختة دست او حق ندارد آفريدگان خداوند را در بندگي نگاه دارد. از
اينرو، من دولت فعلي را بر حق و مشروع نميشناسم و وظيفة ملي، ديني و انساني خود
ميدانم که ملت و کشورم را از بندگي برهانم (همو، 42).
با تصميم مجلس کبير ملي ترکيه در ربيعالاول 1341ق/نوامبر 1922م مبني بر جداساختن
سلطنت از خلافت و جايگزين کردن جمهوري به جاي سلطنت و علل و عوامل ديگر، رفتهرفته
جنبش خلافت در جهان اسلام فرو نشست و بيشتر مسلمانان تحصيل کردة هندي نيز کوششهاي
خويش را به مسائل ملي و محلي معطوف ساختند (عنايت، انديشة سياسي در اسلام معاصر،
101-111). هرچند پذيرفتن اين سخن که مردي چون آزاد همراه با اين موج به سادگي رأي و
نظر خويش را تغير داده باشد، آسان نيست، ولي چون تلاشهاي سياسي وي نيز از اين سالها
از راستاي پاناسلاميسم به رهگذر ناسيوناليسم ميافتد و او تا پايان عمر چونان
ناسيوناليستي پرشور و پيشرو در کنگره و صحنة سياسي هند باقي ميماند (جاين، 42)،
بايد اين تغيير جهت را معلول عواملي ديگر بهويژه چگونگيِ تلقيِ او از خلافت و
رهبري معنوي دانست که بدان اشاره خواهد شد.
در صفر 1342ق/سپتامبر 1923م اجلاسية ويژة کنگره براي تصميمگيري دربارة شوراها برپا
شد. آزاد در اين جلسات توانست اختلاف نظر شديدي را که ميان 2 گروه از اعضاي کنگره
پيش آمده و کنگره را به 2 دسته تقسيم کرده بود، از ميان بردارد. از آزاد که در اين
هنگام 35 ساله بود، خواسته شد تا رياست کنگره را در آن دوره به عهده گيرد. نه پيش
از اين تاريخ و نه تا سالها پس از آن (1362ق/1943م) هيچکس اين افتخار را نيافت که
در اين سن به رياست کنگره برگزيده شود (آزاد، 23-24؛ اسميت «اسلام نوين در هند»،
212). وي در جماديالاول 1343ق/دسامبر 1924 در کميتهاي که از سوي مسلمليگ مدمور
تنظيم جزئيات خواستههاي مسلمانان در زمينة حضور آنان در مجالس قانونگذاري و ديگر
نهادهاي انتخابي بود، عضويت يافت (جاين، 42). در ذيحجة 1345ق/ژوئن 1927م بار ديگر
الهلال را منتشر ساخت. اين دورة الهلال که برخلاف دورة نخست بيشتر جنبة علمي داشت،
بسيار زود به علت اشتغال شديد وي به فعاليتهاي شديد وي به فعاليتهاي سياسي، در
جماديالثاني/دسامبر همان سال، تعطيل شد (اردو دائرة معارفِ اسلاميِّه). در
1347ق/1928م با تشکيل کميسيون سيمون، جنبوجوش سياسي گستردهاي پديد آمد. آزاد
رياست جلسهاي را که در کلکته براي تحريم اين کميسيون برپا شد، به عهده داشت و سپس
در پيروز گردانيدن اين تحريم نقشي مهم ايفا کرد (آزاد، 24؛ جاين 42). در
1348ق/1929م در تصويب قطعنامة استقلال در لاهور شرکت جست. در اين قطعنامه آمده بود:
تا آنجا که بتوانيم، بايد از همکاري ارادي با دولت بريتانيا خودداري کنيم و براي
نافرماني عمومي آماده شويم و از جمله ماليات نپردازيم (نهرو، زندگي من، 1161). در
1349ق/1930م چون دولت بريتانيا پيشنهادهاي کنگره و خواستههاي استقلالخواهان را رد
کرد، نخستين گامِ نافرماني با نقضِ قانونِ عوارضِ نمک (ساتياگراهاي نمک : اعتصام به
حقيقت در موضوع نمک) برداشته شد و مبارزه صورت عملي و جدي يافت (آزاد، 24؛ نهرو،
زندگي من، 409). پس دولت فرمانِ بازداشتِ رئيسِ کنگره و کميتة اجرايي آن را صادر
کرد و آزاد به دنبال يک سخنراني شورانگيز در اينباره، در ميروت دستگير شد و يک سال
و نيم در زندان ماند. با آغاز گفتوگوهاي گاندي ـ ايروين از زندان آزاد گشت، ولي پس
از شکست کنفرانس ميز گرد لندن در 1351ق/1932م بار ديگر دستگير شد و بيش از يک سال
در زندان دهلي محبوس گرديد (آزاد، 24 و 25).
در 1354ق/1935م طرحي به نام قانون دولت هندوستان مبني بر اعادة خودمختاري به ايالات
هندوستان و تشکيل يک دولت مرکزي فدرال به تصويب پارلمان انگلستان رسيد. کنگره از
همان آغاز با تشکيل دولت مرکزي بدين صورت به مقابله برخاست و بسياري از اعضا با
شرکت در انتخابات مجمع قانونگذاري مخالفت کردند. آزاد توانست با تلاش بسيار کنگره
را به شرکت در انتخابات وا دارد و اين امر پيروزي درخشان کنگره را در پي داشت، ولي
تا مدتي مباحثاتي جريان داشت که آيا کنگره را در پي داشت، ولي تا مدتي مباحثاتي
جريان داشت که آيا کنگره بايد پستهاي وزارتي را در دولتهاي ايالتي بپذيرد يا نه.
آزاد با جلب نظر گاندي و نهرو موفق شد کنگره را به موافقت با شرکت اعضاي آن در
دولتهاي ايالتي وادارد. (همو، 28-29؛ نهرو، زندگي من، 1134). اين تصميم اهميت
تاريخي بسيار داشت، زيرا تا آن زمان روش کنگره قبول مسئوليت ميکرد. با تشکيل دولت
فدرال وي به عضويت هيأت پارلماني کنگره درآمد تا بر کار وزارتخانههاي بنگال،
اوترپردش، پنجاب، سند و ايالات سرحدي نظارت کند (آزاد، 28-29؛ جاين 42).
با آغاز جنگ جهاني دوم (1358ق/1939م)، بر سر شرکت يا عدم شرکت هندوستان در جنگ،
ميان اعضاي کنگره اختلافنظر پديد آمد. گاندي ميگفت: هندوستان نبايد به هيچ بهايي
حتي به بهاي دستيابي به استقلال در جنگ شرکت جويد. آزاد و همفکران اندک او معتقد
بودند که اروپا اکنون به 2 گروه تقسيم شده است. گروهي نمايندة فاشيسم و ديگري
نمايندة نيروهاي دموکرات و ضدفاشيسم است. در اين کشمکش بيهيچ ترديد بايد با گروه
دموکرات همکاري کرد به شرط آنکه هندوستان به آزادي و استقلال دست يابد (آزاد، 42)،
در موقعيت حساس و بحراني ماههاي آخر 1358ق/1939م که نايلالسلطنة هند، حتي بدون
مشورت صوري با مجلس مرکزي، به آلمان اعلان جنگ داد، آزاد به پيشنهاد گاندي نامزد
رياست کنگره شد. وي اين پيشنهاد را به دليل حساسيت اوضاع پذيرفت و با اکثريت آراء
پيروز گرديد. اين دوره از رياست وي تا 1365ق/1946م (نزديک به 7 سال) ادامه يافت
(همو، 51-52؛ نهرو، زندگي من، 385).
کميتة کنگرة سراسر هند در 1359ق/1940م به رياست آزاد در پونا برپا شد و 2 قطعنامه
به تصويب رساند: اول آنکه اِعمال مقاومت منفي به عنوان بهترين روش مبارزه براي کسب
آزادي و استقلال برگزيده شود، ديگر آنکه در جنگ ميان آزادي و فاشيسم، جاي واقعي هند
در کنار متفقين باشد، ولي تا هند از استقلال برخوردار نگردد، به آنها نپيوندد.
قطعنامة دوم بر پاية پيشنهادي بود که آزاد تهيه کرده و تصويب آن حاکي از نفوذ معنوي
وي در کنگره بود (آزاد، 55).
در رجب 1359ق/اوت 1940م نايبالسلطنه از آزاد خواست با او ديدار کند. آزاد از اين
ميان گاندي با نوشتن نامهاي از تصميم وي پشتيباني کرد. در همين سال به فرمان گاندي
سانتياگراهاي فردي در مخالفت با شرکت دادن هند در جنگ آغاز گرديد. آزاد که در مقام
رياست کنگره براي سر و سامان دادن به اوضاع به پنجاب رفته بود، در جريان ساتياگراها
در اللهآباد بازداشت شد و به 2 سال زندان در نائيني محکوم گشت، ولي در ذيحجه
1360ق/دسامبر 1941م، به دنبال پيشروي نيروهاي ژاپن تا بنگال و بر اثر فشار دولت
آمريکا بر انگليس، ابوالکلام و نهرو از زندان آزاد شدند (همو، 60-61). وي پس از
آزادي مصاحبهاي مطبوعاتي در کلکته برگزار کرد که بازتاب سخنان او در رونامههاي
انگلستان در تعديل نظر گاندي و ديگر مخالفان شرکت در جنگ مؤثر افتاد. در 22 محرم
1361ق/9 فورية 1942م همراه نهرو با چيانگ کاي شک و همسرش ديدار کرد. پيشواي چين
کوشيد آنان را متقاعد سازد که بيهيچ قيد و شرط به ياري متفقين وارد جنگ شوند. آزاد
به عنوان رئيس کنگره همچنان معتقد بود که هندوستان فقط به شرط آنکه آزاد و مستقل
باشد، آمادة همکاري خواهد بود (همو، 67؛ نهرو، کشف هند، 749). در همين سال در مقام
رئيس کنگره در گفتوگو با هيأت انگليسي به رياست کريپس که به شکست انجاميد، نقشي
مهم به عهده داشت (آزاد، 103-105؛ نهرو، کشف هند، 770-771). در اثناي اين مذاکرات
نامهاي هم از روزولت، در تشويق هندوستان به پذيرفتن پيشنهادهاي کريپس و پيوستن به
متفقين در جنگ، بدو رسيد (آزاد، 944).
در ماههاي مه و ژوئن 1942م (1361ق) براي آماده ساختن مردم جهت مقابله با حملة ژاپن
و تسخير احتمالي کلکته، تلاش بسيار کرد (همو، 106-107). هم در اين روزها به دنبال
اختلاف نظر بسيار شديد ميان آزاد و گاندي بر سر چگونگي رويارويي با مسألة جنگ و
مبارزه با دولت انگليس، گاندي در بامداد 22 جماديالثاني 1361ق/7 ژوئية 1942م
نامهاي به اين مضمون به وي نوشت: اينک نظرات من و شما چندان اختلاف دارد که ديگر
نميتوانيم با يکديگر همکاري داشته باشيم. اگر کنگره رهبري مرا ميخواهد، شما بايد
از رياست کنگره و عضويت در کميتة اجرايي آن استعفا دهيد (همو، 111)؛ اما هنگامي که
کميتة اجرايي در ساعت 3 بعدازظهر همان روز تشکيل شد، نخستين سخني که گاندي به زبان
آورد اين بود: اينک اين گناهکار پشيمان به مولانا باز ميگردد (همو، 112؛ امين،
1/115).
آزاد در شرايط جنگي، با جنبشي که از سوي کنگره به عنوان «هند را رها کنيد» تبليغ
ميشد، مخالف بود، زيرا از آن بيم داشت که با آغاز اين جنبش، همة رهبران دستگير
گردند و کار جنبش به خشونت کشيده شود، ولي «کميتة کنگرة سراسر هند» در بمبئي تشکيل
شد و قطعنامة معروف به «هند را رها کنيد» به تصويب رسيد. يک روز بعد در 26 رجب
1361ق/9 اوت 1942م گاندي، نهرو، آزاد و ديگر رهبران کنگره بازداشت و زنداني شدند و
چنانکه آزاد پيشبيني کرده بود، مردم هند که ديگر ارتباطي با رهبران خويش نداشتند،
با وجود فشارها و بازداشتها دست به خشونت گشودند (آزاد، 118، 122، 123، 129، 130؛
نهرو، کشف هند، 807-808). گاندي به علت بيماري در 1363ق/1944م آزاد شد، اما آزاد و
ديگر اعضاي کميتة اجرايي در قلعه احمدنگر در زندان ماندند. وي در اين زندان بود که
در ربيعالثاني 1363ق/آوريل 1944م خبر مرگ همسرش زليخابيگم (دختر مولانا
آفتابالدين يکي از شاگردان و مريدان پدرش) و 3 ماه بعد خبر درگذشت خواهرش آبروبيگم
را شنيد (آزاد، 132).
در اوايل ربيعالثاني 1363ق/آوريل 1944م او را از زندان احمدنگر به بنکوره منتقل
ساختند و با فراهم شدن مقدمات برپايي کنفرانس سيملا ، براي حل مسألة هندوستان، در
اوايل رجب 1364ق/ژوئن 1945م از زندان آزاد شد. وي از 13 جماديالثاني 1334ق/18 مارس
1916م که در رانچي بازداشت گرديد، تا اين تاريخ بر روي هم 10 سال و 7 ماه از عمرش
را به تفاريق در زندان سپري کرد. آزاد در اين کنفرانس که به دعوت لرد ويول ،
نايبالسلطنه، در اوايل شعبان/اواخر ژوئن براي گفتگو دربارة چگونگيِ انتقالِ قدرت
از دولت انگليس به مردم هند برپا شد، نمايندگي کنگره را به عهده داشت. اين
گفتوگوها به علتِ اختلاف نظر ميان کنگره و مسلمليگ بر سر چگونگي انتخاب نماندگان
مسلمان، بينتيجه ماند. ترکيب هيأت اجرايي يا دولت پيشنهادي برد ويول چنين بود: 5
وزير با انتخاب کنگره، 5 تن با نظر مسلمليگ و 4 تن ديگر منصوب از سوي خود او.
کنگره اين 5 تن را معرفي کرد: ابوالکلام آزاد (مسلمان)، نهرو (هندو)، سردار پاتل
(سيک)، يک پارسي (زردشتي) و يک مسيحي. اين انتخاب به پيشنهاد و پافشاري آزاد که
هنوز رئيس کنگره بود، انجام گرفت و هدف وي آن بود که نشان دهد کنگره نهادي ملي و
برکنار از تعصب فرقهاي است. 4 تن عضو انتصابي ويول يک تن مسلمان و 3 تن هندو
بودند. با اينکه 7 تن از 14 تن اعضايِ هيأتِ دولتِ پيشنهاديْ از مسلمانان برگزيده
ميشدند، محمدعلي جناح، رهبر مسلمليگ که اين حزب را تنها حزبِ مدافع مسلمانان
برگزيند (همو، 160).
آزاد در کميتة اجرايي کنگره که در 6 شوال 1364ق/14 سپتامبر 1945م در پونا برپا شد.
توانست ديگر اعضاء و نيز گاندي را متقاعد سازد که حزب کنگره بايد در انتخابات عمومي
شرکت کند. نتيجة تصويبِ اين پيشنهاد، آزادي زندانيان سياسي، عفو عمومي و سرانجام
پيروزي چشمگير کنگره در انتخابات بود. تلاش وي در تشکيل دولت در پنجاب که امري محال
مينمود. بازتاب گستردهاي در محافل سياسي يافت تا آنجا که از ابوالکلام به عنوان
هنرمندي بزرگ در ايجاد توافق ياد شد (همو، 178). هم در اين روزها، افسران نيروي
دريايي بر فرماندهان انگليسي شوريدند و دست به اعتصاب زدند. اين شورش، در آن موقعيت
حساس، بحراني سخت پديد آورد. آزاد توانست ضمن دفاع از افسران، خردمندانه به اين
بحران پايان دهد.
آزاد در جماديالاول 1365ق/آوريل 1946م طرحي براي قانون اساسي کشور بر مبناي
فدراليسم پيشنهاد کرد. در اين طرح که کميتة اجرائي کنگره آن را نپذيرفت، جز
مسئولتهايي چند (دفاع، روابط خارجي و ارتباطات) که بر عهدة دولت مرکزي نهاده شده
بود، همة مسئوليتها از آنِ دولتهايِ ايالتي بود و ايالات تا آخرين حد ممکن و در
جهات مختلف خودمختار بودند. به گفتة وي، اينچنين قانون اساسي ميتوانست ضمن تأمين
خودمختاري کامل ايالاتي که مسلمانان در آنها اکثريت داشتند، وحدت کشور را نيز حفظ
کند و بيم مسلمانان را، از سلطة هندوان بر آنان برطرف سازد. گاندي از اينکه آزاد
توانسته بود راهي براي گشودن اين گره سياسي بيابد، به او تبريک گفت و هيأت اعزامي
کابينة انگليس نيز با آن موافقت کرد (همو، 194، 195؛ جاين، 43).
آزاد با تجزية هندوستان و ايجاد پاکستان شديداً مخالف بود و آن را براي هندوستان و
بهويژه براي مسلمانان هند زيانآور ميدانست و بسيار کوشيد تا دو همکارش پاتل و
نهرو را متقاعد سازد که گام نهايي را برندارند. هنگامي که همة تلاشهايش بينتيجه
ماند، به گاندي روي آورد، زيرا وي زماني گفته بود: اگر کنگره بخواهد تقسيم کشور را
بپذيرد، بايد از روي نعش من بگذرد (آزاد، 256)؛ ولي گاندي هم مانند ديگر ياران
تغيير عقيده داده بود. ناگزير از گاندي خواست تا وضع موجود دو سه سال ادامه يابد به
اين اميد که سرانجام مسلمليگ از انديشة ايجاد پاکستان بازگردد (همو، 246، 256).
در 14 رمضان 1365ق/12 اوت 1946م وقتي نهرو از سوي نايبالسلطنه، لرد ويول، مأمور
تشکيل دولت موقت شد، نظر آزاد اين بود که مقام وزارت کشور، نه دارايي، به مسلمليگ
سپرده شود، ولي پيشنهاد وي پذيرفته نشد و اين امر مشکلات بزرگي براي دولت موقت و
کنگره پديد آورد که به ايجاد پاکستان شتاب بيشتري داد (همو، 248-249). ابوالکلام از
شوال 1365ق/سپتامبر 1946م، تاريخ تشکيل دولت موقت، براي پذيرفتن مقامي در دولت زير
فشار کنگره بود. سرانجام با اصرار گاندي و نهرو وزارت آموزش و پرورش را در 21 صفر
1366ق/15 ژانوية 1947 پذيرفت که تا هنگام مرگ در 2 سعبان 1377ق/22 فورية 1958م (3
اسفند 1336ش) اين مقام را به عهده داشت. وي علاوه بر اين منصب، عضو مجلس مؤسسان
(1365-1369ق/1946-1950م)، عشو پارلمان هند (1369-1371ق/1950-1952م)، عضو لوک سبها
(در 1371ق/1952م از رامپور، در 1376ق/1957م از گورگائون يا هرياناي امروزي) و علاوه
بر اينها، معاون پارلماني رهبر حزب کنگره و مشاور عالي نخستوزير، جواهر لعل نهرو،
بود (جاين، 44).
آراء و عقايد: آزاد زير نفوذ انديشههاي محمدعبده و سيدجمالالدين بود و چنانکه
اشاره شد، روزنامهاش الهلال را نيز بر گردة العروهالوثقي انتشار داد. وي ميان 3
نوع جنبش اصلاحطلبانة اسلامي معاصر امتياز مينهاد: نخستينِ آنها تجددخواهي
غربگرايان بود که پيروان آن شيفتگان تمدن اروپا بودند و شيوة اقتباس همهجانبه از
آن را پذيرفته بودند. او سرسيداحمدخان (در هندوستان)، سلطانمحمود و فؤادپاشا
(ترکيه)، محمدعلي پاشا (مصر) و خيرالدينپاشا (تونس) را در اين گروه جاي ميداد.
ديگري جنبش اصلاح سياسي، دفاع و احياء بود که سيدجمالالدين آن را رهبري ميکرد.
آزاد، مدحتپاشا (از ترکيه 1238-1301ق/1822-1883م) را نيز از اين گروه ميدانست.
سوم، جنبش اصلاح ديني بود. نمايندگان اين جنبش شيخصدرالدين (از روسيه)، عبده
(مصر)، عبدالرحمان کواکبي و کمالالدين قاسمي (سوريه) بودند. ابوالکلام خود را از
اين گروه سوم به شمار ميآورد. به نظر وي اصول اساسي اين جنبش که برنامههاي اين
گروه بر آن نهاده شده بود، چنين بود: 1. در شريعت اسلام امتيازي ميان اين جهان و
جهان ديگر نيست؛ 2. مسلمانان تنها هنگامي ميتوانند شايسته عنوان «بهترين امتها»
باشند که از قرآن و سنت پيروي کنند: 3. شريعت اسلام کاملترين و خاتم قوانين وحي شده
است؛ 4. انحطاط اسلام ناشي از تعطيل اجتهاد و جايگزين شدن ظواهر و جزئيات دين به
جاي اصول است (احمد، 66، به نقل از آزاد؛ خطبات، 199-202).
ابوالکلام ميان «تأسيس» (که معادل است با نوسازي بر پاية نمونة نخستين) و ـتجديد»
که تجددخواهي ناب و ساده است (آنگونه که سرسيداحمدخان تبليغ ميکرد)، فرق مينهاد.
وي ميگفت: چون اسلام دين کمال مطلوب است، ضرورتاً بايد در خودداري کمال باشد.
بنابراين، آنچه براي عينيت بخشيدن به اين کمال لازم است، اجتهاد است و نوسازي، نه
تجددخواهي (همو، 67، به نقل از آزاد، خطبات، 207-208).
وي در زمينة سياسي، با پيشنهاد پان اسلاميسم، ميان دو نوع نيروي متضاد امتياز
مينهاد: نوع وحدتبخش و نوع تجزيهگر. نوع نخست مستلزم رهبري واحد سازمان اجتماعي
مسلمانان («جماعت») است و ديگري موجب عدم وحدت و اغتشاش (جدايي از «جماعت») و سوق
دادن آن به هرج و مرج است که وي آن را «جاهليت» ميناميد (همو، 67، به نقل از آزاد
خَطبات، 220-231). نيروهاي تمرکزيافتة رهبريِ «جماعتِ» مسلمان در يک فرد (پيامبر) و
پس از او در «خلافت خاصة» خلفاي راشدين (خلافت راشده) تبلور مييابد که بايد ميان
آن و «خلافهالملوکي» اموي، عباسي و عثماني تفاوت نهاد. او نظرات سيدجمالالدين را
تکرار ميکرد که عباسيان بايد به سبب اهمال در وظايف اجتهاد سرزنش شوند. با وجود
اين، معتقد بود که حتي چنين نهادي يعني خلافت سلطنتي، توانسته است مفهوم قابل درکِ
مرکزِ سياسيِ «دارالاسلام» را از خود باقي گذارد. به نظر او بنيادهاي جامعة واحد
اسلامي (پان اسلاميسم)بر 5 ستون نهاده است: هواداري و وفاداري «جماعت» نسبت به يک
خليفه يا امام، توجه به دعوت خليفه، فرمانبرداري از خليفه، هجرت به «دارالاسلام» که
ميتواند به صورتهاي گوناگون انجام گيرد، و جهاد که اين نيز ميتواند شکلهاي بسيار
بيايد.
وي در مورد بخش هندي اين «جماعت» از تعيين يک امام يا قائد محلي يا نوعي
نايبالسلطنة ديني خليفة عثماني، طرفداري ميکرد و ميکوشيد تا مولانامحمودالحسن
ديوبند را به پذيرفتن اين مقام وادارد (همو، 67، به نقل از خطبات، 159-160،
165-166). اين نظر نيز تا اندازهاي، مطابق نظرات سيدجمالالدين بود. وي به تلخي به
روش سرسيداحمدخان نسبت به خلافت ترکيه ميتاخت و مانند سيد يا استناد به نص قرآن،
استدلال ميکرد که مبارزه (جهاد) با کساني که حتي بخشي از «دارالاسلام» را اشغال
کردهاند، واجب است. معتقد بود که وفاداري سياسي نسبت به خليفة عثماني لازم است. وي
خليفه را برخلاف پاپ، رهبر روحاني نميدانست، بلکه پيشواي سياسي روز ميشناخت؛ زيرا
«رهبري روحاني در اسلام تنها شايستة خدا و پيامبر اوست». بنابراين، اگرچه اطاعت از
خلافهالملوکي (خلافت سلطنتي) بر همة مسلمانان واجب است، ولي اين اطاعت در حد تسليم
در برابر خدا و پيامبر نيست (همو، 67، به نقل از خطبات 165-166؛ عنايت، انديشة
سياسي، 111). عنايت عقيده دارد که او در اين نظرات فقط با جرح و تعديلهاي معدودي
نظر ماوردي را بازگو کرده است (همانجا). از خلافت سلطنتي تنها هنگامي ميتوان
سرپيچي کرد که فرمانهايش مخالف قرآن و سنت باشد (احمد، 67، به نقل از خطبات،
219-220، 249-250، 287-288).
او ميخواست يک سوسياليست انساندوست باشد و با اينکه مردي ميانهرو بود، در ميان
پيران سياست، راديکالترين بود، ناسيوناليستي گرو روبود که هرگز شانه از زير وظايف
ملي خويش خالي نميکرد و 30 سال رهبر اصلي کساني بود که آرزو داشتند اسلام
آزادانديش به عمل درآيد. اسلام وي بشر دوستانه بود. او انسانگرايي اسلام را جدي
ميگرفت و مطابق آن عمل ميکرد. وي در استنتاج مستقيم نظرات جديد از قرآن خودداري
ميکرد، ولي با به کارگيري «روح جاوداني» قرآن در حل مسائل و مشکلات روز، به روشي
در سياست دست يافت که او را 30 سال در زمرة بزرگترين رهبرانِ پيشروِ کشورش جاي داد
(اسميت، «اسلام نوين در هند»، 128, 212). وي ميان اسلام و دلبستگي به سرزمينهاي
اسلامي از يکسو و ناسيوناليسم هندي از سوي ديگر، تضادي نميديد (نهرو، کشف هند،
577) و چنانکه گفته شد با طرح ايجاد پاکستان مخالف بود و دربارة نام پاکستان
ميگفت: تقسيم جهان به دو بخش پاکان و ناپاکان برخلاف دين و روح واقعي اسلام است
(آزاد، 196). وي معتقد بود که مشکل اساسي کشور جنبة اقتصادي دارد نه فرقهاي.
مشکلات اساسي با کسب آزادي و استقلال از ميان ميرود نه با تجزية کشور (همو، 251).
با آنکه آزاد خود از نخستين اعضاي مسلمليگ بود، بعدها از مخالفان آن گشت. معتقد
بود که مسلمليگ براي مخالفت با کنگره پديد آمده است و به ندرت ميتوان کسي را در
اين حزب يافت که در راه آزادي هند تلاش کرده باشد (همو، 304). رهبر مسلمليگ،
محمدعلي جناح، نيز از انتقاد آزاد برکنار نماند: جناح بيشتر اهميت سياسي خود را پس
از رها ساختن کنگره از دست داده بود و بيشتر مسلمانان هند به او و سياستش بدبين
بودند، ولي پس از آنکه گاندي سادهانديشانه نامهاي با خطاب «قائد اعظم» به وي نوشت
و نامه روز بعد در روزنامهها نشر يافت، آب رفته به جوي بازگشت و بار ديگر موقعيت
جناح استوار شد وگرنه وي براي آزادي هندوستان نه کاري کرده و نه سخني گفته بود
(همو، 133، 134). در برابر، جناح نيز از مخالفت و تاختن به آزاد خودداري نميکرد و
با دادن نسبتهايي به وي، ميکوشيد از نفوذ و محبوبيت او در ميان مسلمانان بکاهد
(اسميت، «اسلام نوين در هند» 212؛ اينترنشنال؛ احمد، 68). وي معتقد بود که دليلي
براي استفاده از بمب اتمي در ژاپن بدون اطلاع قبلي نبود. اين همانندِ به کارگيريِ
گازِ سمي در جنگ، غيرانساني است (آزاد، 166).
آثار و تأليفات: آزاد محققي متبحر در دين بود که مسائل ديني را با ديدي تاريخي و
بيطرفانه مطالعه ميکرد. وي کتابهاي بسيار خوانده بود و اطلاعات گستردهاي داشت.
گفتهاند کتابخانة خصوصي او از جملة بهترين کتابخانههاي هندوستان بوده است. در
جريان تلاشهاي سياسي خويش نيز از مطالعه و تحقيق دست نکشيد. مثلاً ترجمه و تفسير
قرآن او به اردو، ترجمان القرآن، که بسيار مورد تحسين قرار گرفته و مهمترين کار
عملي او شمرده شده، حاصل بيش از 20 سال کار و تلاش اوست (اسميت، «اسلام نوين در
هند»، 212؛ امين، 1/142). تأليفات وي اينهاست: 1. تذکره، چاپ 1337ق/1919م؛ 2. مسألة
خلافت، 1338ق/1920م؛ 3. تحريم (بايکورت، رسالهاي به اردو)، 1339ق/1921م؛ 4. دعوت
عمل (خلاصههايي از سرمقالههاي الهلال)، 1339ق/1921م؛ 5. اتحاد اسلام،
1339ق/1921م؛ 6. مضامين تازه (مجموعة مقالات)، 1339ق/1921م؛ 7. قول فيصل (ترجمة
عربي آن: ثورهالهندالسياسيه)، 1340-1341ق/1922-1923م؛ 8. ترجمانالقرآن، 2 جلد،
1350-1355ق/1931-1936م؛ 9. خطبات آزاد 1363ق/1944م؛ 10. مضامين ابوالکلام آزاد 2
جلد، 1363ق/1944م؛ 11. مکالمات ابوالکلام، 1363ق/1944م؛ 12. غبار خاطر و کاروان
خيال (مجموعة نامههايي که از زندان دژ احمدنگر براي مولاناحبيبالرحمانخان
شيرواني نوشته است. اين نامهها لطيف و دلکش است و انديشههاي ديني و فلسفي او را
منعکس ميسازد)، 1364ق/1945م؛ 13. نقش آزاد (مجموعة نامهها)؛ 14. شهيد اعظم
(درباره حضرت امامحسين عليهالسلام)، 1364ق/1945م؛ 15. مسلمان عورت (زن مسلمان،
ترجمه از متن عربي، تأليف فريد و جدي افندي)، 1365ق/1946م؛ 16. تشريحا آزاد (مجموعة
نوشتهها)، 1365ق/1946م؛ 17. سخنرانيهاي مولاناآزاد، 1366-1374ق/1947-1955م؛ 18.
خطبة احياي ملت (يک سخنراني مذهبي)، 1375ق/1956م؛ 19. هند آزادي گرفت، 1378ق/1958م
(شرح حال سياسي آزاد از زبان خود او که به زبان اردو به همايون کبير املا کرده و وي
آن را به انگليسي ترجمه کرده است. اين کتاب توسط امير فريدون گرکاني به فارسي
برگردانده شده و در 1342ش در تهران نشر يافته است). 20. باقيات ترجمانالقرآن، ج 3
تفسير او، 1382ق/1962م؛ 21. امالکتاب، (تفسير سورة فاتحهالکتاب، در حدود 400
صفحه، 1382ق/1962م؛ 22. اصحاب کهف، 1383ق/1963م؛ 23. صداي حق، 1383ق/1963م؛ 24.
عزيمت و دعوت، 1384ق/1964م؛ 25. مسألة مسيحيت، 1384ق/1964م؛ 27. اسلام و مسيحيت،
1385ق/1965؛ 28. جنگ از نظر اسلام، 1385ق/1965م؛ 29. حقيقت فنا و بقا، 1386ق/1966م؛
30. قرآن بشريت را به راه پيشرفت هدايت ميکند، 1390ق/1970م؛ 31. عدل الهي در قرآن،
1393ق/1973م؛ 32. احرار اسلام (قانون اساسي دولت اسلامي)؛ 33. دو قطره خون شهادت
(در شرح حال سرمد و حلاج)؛ 34. مسلمان و کنگره؛ 35. ذوالقرنين يا کوروش کبير، يا
شخصيت ذوالقرنين (فصلي از تفسير بزرگ او، ترجمانالقرآن، ترجمة محمدابراهيم باستاني
پاريزي، تهران، 1342ش)؛ 36. «نامة نهرو»، اين نامه که پس از استقلال هند در
1326ش/1947م از سوي جواهر لعل نهرو خطاب به احمد قوامالسلطنه نخستوزير وقت ايران
ارسال شد و پيشنويس آن در موزة نهرو در دهلينو باقي است، توسط آزاد به فارسي
نوشته شده است (نهرو، ميعاد با سرنوشت، 79)؛ 37. «ابوريحانالبيروني و
جغرافيهالعالم»، 1371ق/1952م (مقالهاي در مجلّة ثقافهالهند).
به اين تأليفات بايد فهرست مجلاتي را که منتشر ساخته افزود: 1. لسانالصدق، ماهانه،
نزديک به يک سال؛ 2. الهلال، هفتگي، دورة اول از شعبان 1330 تا محرم 1322ق/ژوئيه
1912 تا نوامبر 1914م؛ در 5 جلد؛ 3. البلاغ، هفتگي، از محرم 1334 تا رجب
1335ق/نوامبر 1915 تا آوريل 1916، يک جلد؛ 4. پيغام، هفتگي، از محرم 1340 تا
ربيعالثاني 1340ق/سپتامبر 1921 تا دسامبر 1921م، يک جلد؛ 5. الجامعه، به زبان عربي
چندي هفتگي و پس از آن ماهانه، از رمضان 1341 تا ذيقعدة 1342ق/آوريل 1923 تا ژوئن
1924م؛ 6. الهلال، هفتگي، دورة دوم، از ذيحجة 1345 تا جماديالثاني 1346ق/ژوئن 1927
تا دسامبر 1927م، يک جلد (اردو دايرة معارف اسلاميّه؛ جاين، 44؛ ثقافهالهند، مجلس
الهند للروابطالثقافيه، دهلي، 1952م، 3/1).
خدمات فرهنگي: آزاد در مقام وزارت آموزش و پرورش هند اين بنيادها را نهاد: 1.
فرهنگستان سهيتيه ؛ 2. فرهنگستان سنگيت نتک ؛ 3. فرهنگستان لليت کله ؛ 4. کميسيون
آموزش دانشگاهي، 1367ق/1948م؛ 5. کميسيون آموزش متوسطه، 1371ق/1952م؛ 6. انستيتو
تکنولوژي هند، در شهر کهرگپور ؛ 7. کميسيون بورسهاي دانشگاهي؛ 8. شوراي روابط
فرهنگي هند، در دهلينو؛ 9. شوراي آموزش فني سراسري هند. وي آن را تجديد سازمان کرد
تا زنجيرهاي از آزمايشگاههاي تحقيقاتي در سرتاسر هند برپا گردد.
آزاد پيش از اين، در گرماگرم مبارزات سياسي و در کنار فعاليتهاي علمي، ادبي و
مطبوعاتي از خدمات فرهنگي ديگر نيز غافل نبود. در ربيعالاول 1330ق/فورية 1912م در
پنجمين اجلاس سراسري مسلمليگ که در شهر کلکته برپا شد، از لايحة آموزش ابتدايي
گوکهل و آموزش رايگان حمايت کرد و در اوايل 1332ق/1914م مدرسهاي به نام دارالارشاد
در 1335ق/1916م همزمان با توقيف مجلة البلاغ تعطيل شد. آزاد هنگامي که در رانچي
بازداشت بود، مردم را به دينداري دعوت ميکرد. وي مدرسهاي در آنجا بنياد نهاد که
تا امرو برجاست و داراي دورة کامل متوسطه است (جاين، 42؛ اردو دايرة معارف
اسلاميّه).
چون آزاد به روابط فرهنگي بينالمللي دلبستگي بسيار داشت، بناي زيباي «مرکز شوراي
روابط فرهنگي» در دهلي، که به سبک معماري هندي ـ اسلامي ساخته شده، به نام او
«آوازة بهاون» (کاخ آزاد) ناميده ميشود.
شخصيت: ستايشهاي گاه اغراقآميز نويسندگان مسلمان و غيرمسلمان از آزاد، حاکي از
شخصيت برجستة اوست. اسميت مينويسد: شايد در هند هيچيک از مسلمانان در انديشه،
آگاهي، دانش و در عين حال مقام روحانيت به پاي او نرسد. وي همچنين از زمرة بزرگترين
تجددخواهان است («اسلام نوين در هند»، 127-128).
او مورد احترام و محبوب همه حتي مخالفان سياسي خويش بود. براي امثال نويسندگان
روزنامة لاهور (موسوم به انقلاب)، هنگامي که با وي ميستيزيدند، ناگزير بودند سخن
خويش را با ستايش وي به عنوان محققي محترم و مسلماني بزرگ آغاز کنند و سپس او را
مثلاً گمراه بنامند (همو، همان، 211, 212). مديري مدبر و برجسته، سخنران و
نويسندهاي نافذالکلام، مخالف خرافات و آيينهاي تشريفاتي مذهبي بود؛ مطالعه و اتاق
کميته را بر ميدانهاي عمومي ترجيح ميداد؛ ذهن وقار او در کميتهها بهترين نمود را
داشت و در اين جاها بود که هندو، مسلمان و هرکس ديگر او را به خوبي درک و تقدير
ميکرد. در مقايسه با ديگر دانشمندان مسلمان هند، نظري گشادهتر و عقليتر داشت.
رهبران پيرتر و محافظهکارتر مسلمان از او انتقاد ميکردند، ولي دانشمندترين ايشان
هم نميتوانست در مباحثه و استدلال حتي براساس متون مقدس و سنن اسلامي با او مقابله
کند؛ زيرا در همة اين زمينهها نيز معلوماتش از آنان بيشتر بود. مردي آرام، محتاط و
با سليقههاي اشرافمآبانه بود و چيزهاي خوب زندگي را دوست داشت. خود در نامهاي
مينويسد: به هر کاري پرداختم در آن سنگ تمام نهادم (همانجا؛ جاين، 44, 46؛ نهرو،
کشف هند، 576).
آزاد پس از 70 سال زندگي در دهلي درگذشت. آرامگاه ساده و زيبايش در دهلي کهنه،
نزديک مسجدجامع و دژ سرخ واقع است. دولت هند براي گراميداشت خاطرة او هر سال در روز
مرگش يادبودي ترتيب ميدهد که يکي از شخصيتهاي ممتاز فرهنگي هند يا جهان در آن مجلس
سخن ميراند (همو، ميعاد با سرنوشت، 79).
مآخذ: آزاد، مولانا، ابوالکلام، هند آزادي گرفت، ترجمة امير فريدون گرکاني، تهران،
سازمان کتابهاي جيبي، 1342ش؛ اردو دايرة معارف اسلاميّه؛ اسميت، ويلفرد کنتول،
اسلام در جهان امروز، ترجمة حسينعلي هروي، دانشگاه تهران، 1356ش؛ امين، حسن،
الموسوعهالاسلاميه، بيروت، 1395ق/1975م1/114-144؛ اينترنشنال؛ حسين، سيدنظير،
«ترجمة احوال امامالهند مولانا ابوالکلام آزاده»، ذوالقرنين يا کورش کبير، نوشتة
ابوالکلام آزاد، ترجمة محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران، ابنسينا، 1339ش، صص شصت
ـ شصت و هشت؛ حکمت، علياصغر، سرزمين هند، دانشگاه تهران، 1337ش، صص 356-393؛
دايرهالمعارف بزرگ شوروي؛ رولان، رومن، مهاتما گاندي، ترجمة محمدقاضي، تهران،
انتشارات روز، 1347ش، صص 35، 81، 85، 87، 221؛ عنايت، حميد، انديشة سياسي در اسلام
معاصر، ترجمة بهاءالدين خرمشاهي، تهران، خوارزمي، 1362ش؛ همو، سيري در انديشة سياسي
عرب، تهران، جيبي، 1356ش؛ کيهان، روزنامه، 11 تير 1330ش، شمـ 2465، صص 1، 4، 5، 7،
25 تير 1330ش، شمـ 2468، ص 7؛ نهرو، جواهر لعل، زندگي من، ترجمة محمود تفضلي،
تهران، 1339ش؛ همو، کشف هند، ترجمة محمود تفضلي، تهران، اميرکبير، 1361ش؛ ميعاد با
سرنوشت، ترجمة محمود تفضلي، تهران، حيدري، 1363ش، نيز:
Ahmad, Aziz, Studies in Islamic Culture in the Indian Environment, Oxford
University Press, 1964; Jain, Kumar Navish, Muslims in India, A Biographical
Dictionary, New Delhi Manohar Publications, 1979, Vol. I, London University
Catalogue of the School of Oriental and African Studies, 1963; Smith, Wilfred
Cantwell, Modern Islam in India, London, Victor Gollancz Ltd., 1946; University
of Chicago, Catalogue of the oriental Institute Library, 1970, II/563-564.
هادي عالمزاده