شماره مقاله:190
آزُرْدة دِهْلَوي، (يا کَشْميري)، صدرالدّينخان، پسر لطفالله کشميري
(1204-1285ق/1790-1868م)، مفتي، شاعر و نويسندة اردو، در دهلي زاده شد، نزد
شاهعبدالعزيز و شاهعبدالقادر قرآن و حديث و فقه، و نزد فضل امام خيرآبادي، منطق و
فلسفه آموخت و در خوشنويسي شاگرد بهادرشاه ظفر بود. در 1260ق/1844م از سوي حاکمان
انگليسي مفتي دهلي شد و مقام صدرالصدوري گرفت (رحمانعلي، 93؛ قادري، 196؛ احمد، 5)
و با عشق بسيار به کار تدريس پرداخت. نخست به بازسازي و آباداني مدرسة «دارالبقا»
که به دستور شاهجهان بنا شده بود، و در آن اوقات رو به ويراني ميرفت، پرداخت و
جلسات درس خود را در آن برگزار کرد و امکانات درس خواندن طلاب تنگدست را در اين
مدرسه به هزينة خود فراهم ساخت. کساني چون يوسف عليخان فرمانرواي رامپور،
نوابصديقحسنخان بهوپالي، فقيرمحمد لاهوري (نويسندة حقايقالحنفيه)،
مولاناابوالخير پدر ابوالکلام آزاد، مولويظهورعلي (ظهور)، شمسالشعراء،
مولويمحمدقاسم نانوتولي، مولويرشيد گنگوهي و سرسيداحمدخان از شاگردان او بودند
(قادري، 196؛ احمد، 12).
در شورش 1273ق/1857م متّهم شد که فتواي جهاد با انگليسها را امضا کرده است. پس از 6
ماه بازداشت، در جلسة دادگاه با تکيه بر عبارت ميهم «کتبت بالحر» (بدون نقطه) که پس
از امضاي خود آورده بود، مدعي شد به زور و «جبر» اين امضا از او گرفته شده است. اين
استدلال او را از مرگ رهايي بخشيد، اما اعتبار اجتماعي و سياسي وي را خدشهدار کرد
(احمد، 7؛ رحمانعلي، 93؛ قادري، 197). خانه، اموال و کتابخانة تفيس وي به ارزش
000‘300 روپيه مصادره شد و به فروش رسيد. به رغم ارتباط و دوستي با سرجان لارنس
استاندارد پنجاب، تلاشهاي او براي بازگرداندن اين کتابخانه به جايي نرسيد و او تنها
توانست بخشي از اموال خود را بازگرداند. پس از اين واقعه ابتدا در لاهور اقامت گزيد
و پس از مدتي به زادگاهش دهلي بازگشت. او سالهاي آخر عمر را با تنگدستي گذراند و در
81 سالگي، در 24 ربيعالاول 1285ق/15 ژوئية 1868م، پس از چند سال بيماري درگذشت
(رحمانعلي، 94) و در صحن مقبرة شاهچراغ به خاک سپرده شد (احمد، 8).
در کنار جنبههاي ديني، سياسي و اجتماعي شخصيت مفتي صدرالدينخان، سيماي ادبي او
اهميتي درخور اعتنا دارد. وي به 3 زبان فارسي، اردو و عربي شعر ميگفت و «آزرده»
تخلّص ميکرد. در حدود 150 بيت از اشعار او به گونة پراکنده در بعضي از تذکرهها،
چون شمع انجمن (خانبهادر، 71-73) و آثارالصناديد ديده ميشود (احمد، 8-11). برخي
از اشعار اردوي او بسيار معروف شده و به صورت ضربالمثل درآمده است (احمد، 9). از
همين مقدار اندکي که از اشعار او باقي مانده، دانسته ميشود که سبک سخنش روشن و
روان و ساده بوده است. در شورش 1273ق/1857م و در جريان مصادرة اموالش بسياري از
آثار او از ميان رفت. تنها در تذکرهها به برخي از اشعار او اشاره شده است
(رحمانعلي، 93).
آثار: 1. مُنْتَهيالمَقال في شرح حديثِ لاتُشَدُّالرّحال، ردَيّهاي است بر نظر
ابنتيميه و ابنحزم که زيارت قبور را مخالف شرع ميدانستند (احمد، 9؛ رحمانعلي،
93). 2. الدُّرُّالمَنْضُود في حُکْمِ امْرَأَهِالمَفْقُود، مولاناابوالکلام آزاد
هر دو اين رسالات را ديده است، (احمد، 9، به نقل از نقش آزاد، 213). 3. تذکرة آزرده
يا تذکرة مختصر در حال ريختهگويان هند، در احوال شعراي اردو. 44 صفحة اول از نسخة
خطي اين تذکره در کتابخانة کورپوس کريستي کالجکمبريج باقي است که به کوشش
مختاالدين احمد در کراچي، از سوي انجمن ترقي اردو پاکستان، در 1974م به چاپ رسيده
است. شيفته در گلشن بيخار و لالاسري در خمخانة جاويد به اين کتاب اشاره دارند. نيز
نمونههايي از نثر او باقي است که مهمترن آنها مکاتبات او با ميرزااسداللهخان
غالب، مصطفيخان شيفته و امام بخش صهبايي است (قادري، 197؛ قنوچي، 71).
مآخذ: احمد، مختارالدين، تذکرة آزرده، کراچي، انجمن ترقي اردو، 1974م، مقدمه؛
دايرهالمعارف اسلام؛ رحمانعلي صاحب، تذکرة علماي هند، لکهنو، 1332ق؛ ثادري،
حامدحسن، داستان تاريخ اردو، لکشمي ناراين اگروال، 1941م؛ قنوچي بهوپالي، محمدصديق
حسنخان بهادر، شمع انجمن، شاه جهانآباد، 1292ق.
بخش ادبيات