شماره مقاله:192
آزُف ، يا آزوف، اَزوف، اَزَف، آزاق، اَزاق، اَزَق، آزوو، آزاقوف، بندري در استان
رستوف ، از جمهوري شوروي سوسياليستي روسيه، واقع در جنوب شرقي بخش اروپايي روسيه،
بر کرانة چپ دلتاي وسيع رود دُن، در 7 کيلومتري شرق خليج تاگانروگ (از درياي آزف) و
25 کيلومتري جنوب غربي شهر روستوف. با ْ39 و َ25 طول شرقي و ْ47 و َ7 عرض شمالي و
000‘59 نفر جمعيت (و بستر جديد جغرافيايي، سرشماري 1969م). اين بندر آخرين ايستگاه
راهآهن باکو ـ روستوف کنار دن است و يکي از کهنترين شهرهاي منطقه دن سفلي به شمار
ميآيد. نام پيشين آن تنائيس ، تانا، تانه) بوده و و از سدة 5ق/11م به نام فرمانده
پولونچها (پولوتسي ، شاخة غربي قِپچاقها) آزف ناميده شد (قاموسالاعلام).
سيماي طبيعي: اراضي اين بندر چون ديگر بخشهاي ساحلي درياي آزف (پالوس مئوتيس کهن)
پست و مرکب از رسوبات شن و صدف است. آب و هواي آن نيز چون ديگر مناطق درياي آزف
بَرّي با زمستانهاي سرد و نسبتاً خشک و بادهاي شديد است که بيشتر آنها شمال شرقي و
شرقي است. ميانگين دماي هوا در ژانويه و فوريه (دي و بهمن) از ْ1- تا ْ6-
سانتيگراد در تغيير است. حداقل درجة حرارت در زمستان 30 درجه زير صفرو گاه
پايينتر از آن است. تابستانهاي آن گرم و نسبتاً مرطوب و همراه با بادهاي غالباً
غربي است. ميانگين درجة حرارت در ژوئيه (تيرماه) ْ5/23 تا ْ5/24 و جداکثر ْ40
سانتيگراد است. در نوامبر و دسامبر (آذر و دي) در خليج تاگانروگ و رود دن يخ پديد
ميآيد و تا پايان فوريه و اوايل مارس (اسفند و فروردين) سطح آنها پوشيده از يخ است
(دايرهالمعارف بزرگ شوروي).
پيشينة تاريخي: تقريباً در جايي که اکنون آزف واقع است، يکي از کهنترين شهرهاي ساحل
حوزة درياي سياه و آزف قرار داشته است. مورخان يوناني اين شهر را به نام رود مجاور
آنتانا، دُن (در عثماني تُن)، تانائيس ناميدهاند. در پي حفاريهاي باستانشناسان
روسي در 1824، 1853، 1870، 1909-1912م وجود 2 تانائيس، يکي کهنترين و ديگري نوتر،
ثابت شد و سنگنوشتههاي مهم هلني و بازماندههاي ديگر نيز به دست آمد.
پيش از آنکه مهاجرنشينهاي هلني در کرانة شمالي پونتوس (پُنطُس، بُنطُس = درياي سياه
و نام کشوري کهن در شمال شرقي آسياي صغير) پديد آيد در دهانة رود دن بازاري بود که
بازرگانان بيگانه با بوميان، کيمِريان (سيمريها) (سدة 8 تا 7ق م) و سپس سکاها
(اسکيثها، سيتها ، سدة 7 تا 6 ق م) در آن به مبادلة کالا ميپرداختند (پاولي، ذيل
تانائيس، به نقل از کتاب جشنها و گزارش پلينيوس ). ميتوان حدس زد که بارانداز آنان
در نزديکي مهاجرنشين کهن هلني يعني در حوالي دهکدة يليزاوتووسکايا بوده است، خاصه
آنکه کشفيات مربوط به دوران پيش از هلني نيز همانجا انجام يافته است. از گزارش
پلينيوس برميآيد که کارياييها و کلازومناييها (به ترتيب از آسياي صغير و يونان) در
اينجا به بازرگاني اشتغال داشتهاند.
رود تانائيس در عهد باستان در دو شاخة شمالي و جنوبي به مئوتيس (آزف) ميريخته است.
نظر عدهاي اين است که تانائيس کهن در مصب رود قرار داشته (همانجا، به نقل از
استرابون، پلينيوس و ديگران)، ولي بطلميوس محل آن را دقيقتر توصيف ميکند. وي بر
آن است که محل شهر در جانب راست شاخة جنوبي مصب بوده است. در اين نقطه واقعاً يک
مهاجرنشين ثابت هلني کشف شده که در 2 کيلومتري شمال دهکدة يليزاوتووسکايا بر کنار
يک شاخة فرعي دين، که در آن روزگار شاخة اصلي بوده، قرار دارد. در اينجا امروز نيز
آثاري از ساحل تپهاي، استحکامات و قلعة شهر ديده ميشود. در کتيبههايي که در اين
نقطه يافت شده از قوانين اين ناحيه و روابط با آثار به سدههاي 6 تا 2 ق م مربوط
ميگردد و همة اينها بازماندههاي تانائيس هلني است.
100 سال پس از ويراني تانائيس کهن، نياز به باراندازي در مصب دن موجب پديد امدن
شهري جديد گشت. اگرچه روايات تاريخي از آن سخني نميگويند، ولي آثار بازمانده
بروجود آن گواهي ميدهد. اين شهر برخلاف تانائيس قديم در کنار شاخة شمالي مصب، يعني
«دن کوچک مرده»، و بر ساحل راست و در نزديکي روستاي نِدْوي گووْسکا پديد آمد.
بازماندههايي از استحکامات، بازار و معبد شهر نشان ميدهد که تانائيس جديد پناهگاه
مرزي نيمهوحشي و فقيرانهاي بوده است (پاولي، ذيل تانائيس).
از سدة 4 ق م که سرمتها (سارماتها، سرمطيان، سرامطه؛ قوم کهن چادرنشين آريايي) بر
روسية جنوبي و استپهاي شمال قفقاز استيلا يافتند، اين شهر نيز در قلمرو قدرت آنان
قرار گرفت. در 115 ق م مهرداد ششم بزرگترين فرمانرواي پونتوس (132-63 ق م) بر اين
شهر مسلط گرديد، ولي وي و پس از او پسرش، فارناکس دوم، از روميان شکست خوردند و اين
سرزمين در 47 ق م در روزگار يوليوس سزار، از ايالات روم گرديد (ماله، 182؛
دايرهالمعارف فارسي، ذيل پونتوس).
در نيمة سدة 5 م (430-453م) اين سرزمين در يورش آتيلا، پادشاه هونها، بر امپراتوري
روم از دست روميها خارج شد (ماله، 373-375). تئودوسيوس دوم (408-450م) کوشيد با
تطميع، خزران را به جنگ با هونها برانگيزد، گرچه آتيلا خزران را درهم شکست و پسرش
آلاک را به حکومت بر آنان گماشت (449م)، ولي خزران بار ديگر بسيار قدرت يافتند و
پيش از سدة 7م کريمه جزءِ قلمروشان شد و آنان بر درياي آزف مسلط گشتند و سازماني
جهت حمل و نقل ميان دن و ولگا بنياد نهادند (کوستلر، 31، 50).
در فاصلة سالهاي 21-31ق/642-652م مسلمانان بارها از دربند قفقاز گذشتند و در سرزمين
خزران پيش رفتند و کوشيدند جاي پايي در بخش اروپايي قفقاز به دست آورند، ولي توفيق
نيافتند. در آخرين جنگ (31ق/652م) عبدالرحمنبن ربيعه سردار مسلمانان و 000‘4 تن از
سپاهيان او کشته شدند و بقيه به کوهها عقب نشستند. حملات متقابل مسلمانان و خزران
به يکديگر تا سالهاي 104-119ق/722-737م متناوباً ادامه يافت. آخرن حمله و پيروزي
مسلمانان در 107ق/725م، در روزگار خلافت هشامبن عبدالملک (105-125ق/723-743م)، به
سرداري مروانبن محمد، (که بعدها خليفه شد و خلافت امويان با مرگ او به پايان رسيد)
صورت گرفت. خاقان خزران پيشنهاد صلح کرد. مروان به رسم معمول از او خواست اسلام
بياورد و خاقان پذيرفت، ولي چنين مينمايد که اسلام او پايهاي نداشته است، زيرا وي
چند سال بعد به يهوديت گرويد. هدف مسلمانان از اين جنگها علاوه بر توسعة قلمرو
اسلام دستيابي بر قسطنطنيه بود (يعقوبي، 2/318؛ کوستلر، 30، 31، 32).
از سدة 3ق/9م (ح 226ق/860م) تجاوز روسها، وايکينگها ، وارانگيانها از اسکانديناوي
به سرزمين خزران و روم شرقي (بيزانس) آغاز گرديد. قطار زورقهاي آنها در رود دِنيپر
به سوي درياي سياه و د ولگا به سوي درياي خزر وحشت ميآفريد. مسعودي از يک نيروي
عظيم روس که در 300ق/913م وارد درياي خزر شده بود سخن ميگويد. اين «مردان شمال» به
تدريج با اسلاوهاي باجگزار خود آميختند و با قبول مسيحيت خلق و خوي اسلاوي گرفتند
و در سالهاي پاياني سدة 4ق/10م، روسي (به مفهوم امروزي آن) گشتند، ولي هنوز نامهاي
اسکانديناويايي مانند اينگوار و هلگا داشتند، اما پسر اين دو تن نامِ اسلاميِ
اسوياتسلاو يافت (همو، 88-92، 119).
اسوياتُسلاو، امير نيرومند کشور کيف (حکومت: 964-972م) با مقهور ساختن خزران در
354ق/965م زمينة ضعف و زوال نهايي آنان را فراهم ساخت (همو، 120). پچنگها (پچناکها،
پاتسيناکها ) از چادرنشينان ترکنژاد (267-484ق/880-1091م) با کشتن اسوياتسلاو اين
سرزمين را تسخير کردند، ولي جانشين اسوپانسلاو، ولاديمير اول، بسيار زود اين شهر را
گشود و آن را به اقطاع به پسرش ميتسلاو سپرد. بدينگونه آزف از نيمة سدة 4 تا نيمة
سدة 5ق/نيمة سدة 10 تا نيمة سدة 11م. بخشي از پادشاهي تموتارکانِ (ناحية خاوري
کرانة تنگة کِرچ در درياي ازف) کيفِ روسيه شد. مسيحي شدن ولاديمير و ديگر بازيهاي
سياسي او با بيزانس شکست مجدد خزران را در 459ق/1067م در پي داشت. با زوال قدرت
خزران، که در برابر امواج پيدرپي اردوي ترکان و نيز سپاه خلفاي عباسي ميايستادند،
موجي تازه از حملات صحرا گردان بر اين منطقه وارد آمد. اين صحرا گردان که روسها
آنان را پولوتزي (پولوتسي يعني زردگون، رنگپريده)، بيزانسيان کومان ، مجارها کون و
همنژادان ترکشان قِبچاق (قپچاق) ميخواندند بر اين سرزمين تاختند (همو، 120، 126،
127) و اين شهر را که به نام رئيسشان آزف (آزاق) ناميدند مرکز حکومت خويش
(446-634ق/1054-1237م) ساختند (قاموسالاعلام).
پس از قوريلتاي دوم، اوگتاي قاآن در 632ق/1235م، باتو پسر جوجي (جويني، 1/155، 157)
رئيس و خان اردوي زرين (آلتوناردو) که ميبايست بر اين بخش از جهان (استپهاي شمال
درياي سياه تا مجارستان) فرمان راند با لشکري عظيم در 633م ق/1236م به حرکت درآمد.
در اين حمله باچْمان، خانقپچاق، که فرمانده اتحاديهاي از قبايل قپچاق بود به دست
منگو پسر تولوي کشته شد، ولي گروهي از قپچاقها تا 635ق/1238م پايداري کردند که
سرانجام بِرکه (بِرکاي) آنان را مقهور ساخت. بدينگونه خاننشين دشت قپچاق، نامي که
بعدها به قلمرو اردوي زرين داده شد، به وسيلة باتو در شهر اردوئي نو بنياد سَراي
تأسيس يافت (ساندرز، 82، 83، 91). خاندان باتو (بنيباتو، تيرة کبود) از اين تاريخ
تا 761ق/1360م بر اين سرزمين حکومت راندند. چهارمين خان اين دودمان، برکه پسر جوجي
(655-664ق/1257-1266م) نخستين خان مغول است که به اسلام گرويد. با اسلام آوردن وي،
اين دين در ميان اردوي زرين و قلمرو حکومت وي، نواحي شمال درياي سياه و کرانة آزف،
انتشار يافت. نوشتهاند که سپاهيان وي همه مسلمان بودند و افراد معتمد نقل کردهاند
که در سپاه او رسم بر آن بود که هر سوار قاليچهاي با خود همراه داشت تا بر آنها
نماز گزارد (آرنولد، 165-174، به نقل از جوزجاني، 447-450).
جنواييها در 718ق/1318م، در دورة طولاني حکومت هشتمين خان مغول دشت قپچاق،
غياثالدين محمد ازبک (712-741ق/1313-1341م که مورخان مسلمان از آن به عنوان عصر
طلاييِ گسترش اسلام در ميان قپچاقيان ياد ميکنند)، از او اجازه گرفتند پايگاه
بازرگاني خويش را در بندر کافا (از بنادر شبهجزيرة کريمه) از نو بسازند. چندي بعد
در 732ق/1332م ونيزيها نيز رخصت يافتند تا در تانا (آزف) پايگاهي داشته باند
(بارتولد، خاورشناسي ...، 90). بدينگونه آزف زماني از مراکز مهم تجاري شرق و غرب
گرديد که ابريشم ختا و ديگر کالاهاي خاور دور از اين راه به اروپا بهويژه ايتاليا
ميرسيد. در اين پايگاههاي تجاري جنوايي و ونيزي، اسقفگريهاي رومي و نيز کنسولگري
برپا شد، ولي در گسترش و تبليغ مسيحيت در دشت قپچاق کاري از پيش نبردند (]انجمن
هاکليوت[، 19، 42، 44؛ ساندرز 164، 165).
اين بطوطه در دورة حکومت محمّد اوزبک از قرم (قريم ، کريمه) عازم ازاق (آزف) شد و
پس از طي 18 منزل و يک روز کامل از ميان آب و گل و لاي به ازاق رسيد. وي اين شهر را
چنين توصيف کرده: ازاق بر ساحل دريا واقع شده است و ساختمانهاي خوب دارد. جنواييها
و ديگران براي بازرگاني به آنجا ميآيند. امير شهر محمدخواجة خوارزمي به استقبال من
آمد (ص 326). ديگر توصيفات ابنبطوطه از خانقاه، زاويه، گروه جوانمردان، قاريان
خوشآوا، مراسم و تشريفات پذيرايي در آزف بيانگر مشخصات يک شهر اسلامي است. همچنين
اين فقره از سخن او دربارة آزف جالب توجه است: منبري نهادند، واعظ بر آن رفت و خطبة
بليغي ... به عربي خواند و آنگاه آن را به ترکي شرح داد. در اين اثنا قاريان که جلو
منبر صف بسته بودند آياتي از قرآن را با ترجيع عجيبي تکرار ميکردند. سپس غنا آغاز
شد ... اين آوازهاي عربي را «قول» مينامند. آنگاه ترانههاي ديگري که به فارسي و
ترکي ساختهاند و آن را ملمَّع ميگويند خواندند (همو، 327). ابنبطوطه ميافزايد
که معيشت مردم اين نواحي از راه پرورش اسب است و اسب در ميان آنان همان موقعيت را
دارد که گوسفند در ميان ما.
ابوالفداء نيز که در همين زمان ميزيسته در 4 جا به اختصار اشاره کرده است که،
اَزَق شهري است بنام و باراندازي براي بازرگانان، واقع در زميني هموار بر کرانة مصب
رود تان در درياي ازق (صص 31، 33، 64، 216، 217).
تسلط کامل اقتصادي جنواييها و ونيزيها بر بنادر آزف و درياي سياه تا استيلاي
اميرتيمور گورگان بر روسيه ادامه يافت. اهميت اين پايگاههاي تجاري براي اروپا بسيار
فراوان بود تا آنجا که وقتي جانيبيگ، دهمين خان اردوي زرين (743-758ق/1342-1357م)
دو بندر تانا و کافا را از آنان گرفت، بهاي ابريشم و ادويه در اروپا دوبرابر شد. در
دوران سلطة ونيزيها از آتشسوزي بزرگي در تانا سخن رفته است (]انجمن هاکليوت[، 37).
غياثالدّين تُغْتَمِش (تقتاميش) آخرين خان قپچاقهاي شرقي (778-799ق/1377-1395م) که
به اري اميرتيمور بر اريکة قدرت نشست پس از دستيابي بر تخت خاننشين دشت قپچاق و
پيش راندن تا کرانههاي درياي آزف درصدد توسعة قدرت خود در قلمرو و اميرتيمور برآمد
(بارتولد، گزيدة مقالات، 362، 3639. اميرتيمور در 793ق/1391م براي گوشمال وي به دشت
قپچاق تاخت و سراي، پايتخت اردوي زرين، را به تاراج گرفت و در 797ق/1395م پس از
هزيمت تغتمش بر «قسرم و ازاق و قوپان (کوبان) ... تاخت کرده و کمال تسلط و استيلا
به ظهور رسانيدند» (يزدي، 583) و وحشيانه جمعيت غيرمسلمان تانا را قتل عام کردند
(ساندرز، 162). با نابودي تغتمش بزرگي و يکپارچگي اردوي زرين نيز نابود شد و
مهاجرنشينهاي تجاري ونيزي و جنوايي کرانههاي آزف و کريمه هم هرچند مانند تانا
ويران نشد، ولي به سرزمينهايي متروک بدل گرديد. با آنکه جنواييها در 808ق/1405م به
آزف بازگشتند و به ترميم ويرانيها پرداختند، اما ديگر جريان بزرگ تجاري خاور دور با
اروپا رونق گذشته را بازنيافت.
از اين تاريخ چند تن از خاندان تغتمش و سپس خانان مسلمان کريمه بر آزف فرمان راندند
تا آنکه در 876ق/1471م اين شهر به دست سلطانمحمد فاتح (855-866ق/1451-1481م) گشوده
شد و به دژي نظامي بدل گشت. جلوگيري از ورود کشتيهاي اروپايي به درياي سياه توسط
دولت عثماني از سويي و کشف راه تازة دريايي به هند (از جنوب آفريقا) از سوي ديگر،
اهميت اندکي را که بندر و درياي آزف تا آن زمان در بازرگاني داشت از ميان برد. خاصه
آنکه هجوم پيدرپي قزاقان کرانهظهاي دن به اين بندر حتي آمد و شد به درياي آزف و
درياي سياه را دشوار ميساخت. قزاقان يکبار در 981ق/1573م و بار ديگر در
1047ق/1637م اين شهر را از دست دولت عثماني خارج ساختند. قزاقان دن در اين يورش با
پشتيباني قزاقان زاپوروغ (زاپاروژتس) بر آزف چيره شدند و پس از قتل عام اهالي، تا
1051ق/1641م اين شهر را مرکز يورشهاي پيدرپي خويش بر کرانههاي درياي سياه ساختند
(بستاني). دولت عثماني ناوگاني نيرومند که با نيروي زميني بزرگي تقويت ميشد براي
بازستاندن اين بندر گسيل داشت. محاصرة شهر چندماه به درازا کشيد و سرانجام نيروهاي
عثماني بدون دستيابي به هدف بازگشتند. قزاقان نيز پس از آنکه دريافتند توانايي
ندارند براي هميشه در آزف بمانند آن را رها ساختند. در اين هنگام نيروهاي عثماني آن
را اشغال کردند و به تقويت استحکامات آن پرداختند (1103ق/1691م). پترکبير
(1083-1137ق/1672-1725م) به منظور تبديل روسيه به يک قدرت تجاري و دريايي بر آن شد
که بر کرانههاي درياي بالتيک و سياه دست بايد. نخستين لشکرکشي او در 1106ق/1695م
براي تصرف آزف پس از 96 روز محاصره و کشته شدن 000‘20 تا 00‘30 تن از سپاهيانش با
شکست روبهرو شد، ولي در سال بعد پس از 44 روز محاصره، آزف را گشود و تا
1123ق/1711م که در جنگ پروت شکست خورد آن را در تصرف داشت. در اين سال دولت عثماني
با پيروزي بر روسيه، طبق معاهدة پروت، آزف را در تصرف گرفت. آتش جنگ بار ديگر در
1149ق/1736م درگرفت و روسيه با تحمبل کشتة بسيار کريمه و شهرهاي کرانة آزف چيره
گشت. اين پيروزي نظامي به پيمان صلح بلگراد (1152ق/1739م) انجاميد. طبق اين پيمان
روسيه به مرزهاي پيشين بازگشت و پذيرفت که دژ آزف ويران گردد و سرزمينهاي پيرامون
آن نامسکون بماند. در 1185ق/1771م در پي جنگهاي خونين ديگر و برخلاف پيمان بلگراد،
دژ آزف توسط روسيه ترميم شد و سرانجام در 1188ق/1774م در روزگار کاترين دوم،
امپراتريس روسيه، و عبدالحميد اول، سلطان عثماني، آزف طبق پيمان صلح کوچک قينارجه
(کچوک قينارجي) براي هميشه جزء روسيه گرديد (لاموش، 145-149؛ فريدبک، 342).
وضع امروز: آزف اکنون بندري است با کارخانههاي ذوب فلزات، وسايل چاپ، ماشينهاي
خودکار و تجهيزات اداري. صنايع ديگر آن اينهاست: کشتيسازي (قايقهاي ماهيگيري)،
صنايع سبک (جوراببافي، کفش، لباس و جز آن)، فرآوردههاي غذايي (عمدتاً ماهي) و
مصالح ساختماني. اين بندر داراي چند مدرسة پليتکنيک، مرکز آموزشهاي صنعتي، يک
مدرسة تربيتي و موزة تاريخ و سنتهاي بومي است.
مآخذ: آرنولد، توماس، تاريخ گسترش اسلام، ترجمة ابوالفضل عزتي، دانشگاه تهران،
1358ش؛ آمريکانا، ذيل Soviet؛ ابنبطوطه، محمدبن عبدالله، رحله، بيروت، دارصادر،
1384ق/1964م؛ ابوالفداء، اسماعيل، تقويم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاريس،
1840م؛ اقبال، عباس، تاريخ مفصل ايران، تهران، اميرکبير، صص 568، 569؛ ]انجمن
هاکليوت[، سفرنامههاي ونيزيان در ايران، ترجمة دکترمنوچهر اميري، تهران، خوارزمي،
1349ش؛ بارنولد و.، خاورشناسي در روسيه و اروپا، ترجمة حمزه سردادور، تهران،
اميرکبير، 1358ش؛ بستاني (فؤادافرام)؛ پاولي، ذيل Tanais؛ جويني، عطاملک، تاريخ
جهانگشا، به کوشش محمد قزويني، ليدن، 1329ق/1911م؛ خوري، سليم جبرائيل، شحاده،
سليم، آثارالادهار، المطبعهالسوريّه، 1291ق/1875م، ص 118؛ دايرهالمعارف بزرگ
شوروي، چ 3؛ دايرهالمعارف فارسي، ذيل پونتوس، روم، سرمتها، سکوتيا، کاريا، پچنگ؛
زامباور، ادوارد ريتر، نسبنامة خلفا و شهرياران، ترجمة محمدجواد مشکور، تهران،
خيام، 1356ش، صص 363، 365، 366؛ ساندرز، ج ج، تاريخ فتوحات، مغول، ترجمة ابوالقاسم
حالت، تهران، اميرکبير، 1361ش؛ سليمان، احمد سعيد، تاريخالدولالاسلاميه، قاهره،
دارالمعارف، ص 445؛ فريدبک، محمد، تاريخظالدولهالعليهالعثمانيه، بيروت،
دارالنفائس، 1403ق/1983م؛ قاموسالاعلام (ترکي)؛ کاليستوف، د. پ.، تاريخ روسية
شوروي، ترجمة حشمتالله کامراني، تهران، بيگوند، 1361ش./196، 203، 204؛ کوستلر،
آرتور، قبيلة سيزدهم، ترجمة جمشيد ستاري، تهران، آلفا، 1361ش؛ لاموش، سرهنگ، تاريخ
ترکيه، ترجمة سعيد نفيسي، تهران، کميسيون معارف، 1316ش؛ لوتسکي، و ... تاريخ عرب در
قرون جديد، ترجمة پرويز بابايي، تهران، چاپار، 1356ش، ص 42؛ ماله، آلبر، تاريخ رم،
ترجمة غلامحسين زيرکزاده، تهران، ابنسينا، 1343ش؛ مسعودي، عليبن حسين،
مروجالذهب، به کوشش باربيه دومينار و پاوه درکورتي، پاريس، 1874م؛ وبستر جديد
جغرافيايي؛ ويلتس، دوراکه، سفيران پاپ به دربار خانان مغول، ترجمة مسعود رجبنيا،
تهران، خوارزمي، 1353ش، صص 157، 187، 188؛ يزدي، شرفالدين علي، ظفرنامه، به کوشش
عصامالدين اورونبايف، تاشکند، ادارة انتشارات فن، 1972م؛ يعقوبي، ابنواضح، تاريخ؛
بيروت، دارصادر.
هادي عالمزاده