شماره مقاله:195
آسام، از ايالات جمهوري هند، واقع در منتهاي شمال شرقي آن کشور، ميان بِرمه و
بنگلادش، در دامنههاي هيمالياي شرقي. وسعت آن در حدود 890‘78 کمـ ، و جمعيت آن طبق
برآورد 1977م (1397ق) نزديک به 000‘200‘18 نفر است (بريتانيکا، 2/207؛ راج، 7-11).
اين ايالت از شمال به بهوتان و آرونچال پرادش ، از شرق به آرونچال پرادش و ناگهلند
و مانيپور ، از جنوب به ميزورام و مگهلايا ، از غرب به بنگال غربي، تريپورا و
بنگلادش محدود ميشود. پايتخت آن در 1972م (1392ق) از شيلونگ به دسپور در حومة
گاوهاتي منتقل شد. مهمترين و بيشترين بخش اين ايالت درة رود برهمهپوترا ، و داراي
آب و هوايي گرم و بارانهاي موسمي فراوان است. اين سرزمين از زمانهاي بسيار دور محل
زندگي اقوام مختلف بوده است و به سبب وضع جغرافيايي آن همواره از شمال (چين و برمه
و تبت) و از جنوب اقوامي بدانجا مهاجرت کرده و طبعاً موجب تنوع قومي و فرهنگي آن
شدهاند. از اين روي از آغاز دوران استقلال هند تا 1972م (1392ق) چندينبار سازمان
دولتي و قضايي آن تغيير کرده، و پس از جدا شدن 4 ايالت مانيپور، مگهلايا،
ناگهپرادش و تريپورا، و 2 بخش ارونچال پرادش و ميزورام از گسترة اوليه، وسعت
کنوني آن کاهش بسيار يافته است. قبل از اين تجزيه در 1971م (1391ق)، آسام بزرگ 7/7?
کل جمعيت هند را شامل ميگرديد (راج، 42-43؛ دايرهالمعارف بزرگ شوروي).
سابقة تاريخي: در دورههاي باستاني و تا سدة 7ق/13م اين سرزمين، که درة رودِ
برهمهپوترا را شامل ميشد، به نام «کامهروپه» خوانده ميشد و مرکز آن
پراگجيوتيشهپوره (گاوهاتي کنوني) بود. در کتب قديم اساطيري و تاريخي هندوان، چون
مهابهارته و پورانهها و هرشهچريته و در سفرنامههاي سياحان چيني به اين ناحيه
اشاره شده و از اوضاع تاريخي و جغرافيايي آن سحن رفته است (سالتور، III/1165-1166,
II/665-666؛ لال، 87). در نوشتههاي مسلمانان پيش از قرن 7 و 8ق/13 و 14م (چون آثار
ابوريحان بيروني، طبقات ناصريِ منهاج سراج، سفرنامة ابنبطوطه و کتب جغرافيايي) نيز
نام اين ناحيه به صورتهاي قامرون، کامرو و کامرود ديده ميشود. از قرن 4م به بعد
اسامي شاهانِ کامهروپه (براگ جيوتيشه) در اسناد تاريخي مشاهده ميشود. اينان
غالباً فرمانبردار سلاطين سلسلة گوپتا (سدههاي 4 تا 8م) بودهاند، و 2 تن از آنان،
مهابهوتهورمن (سدة 6م) و بهاسکره ورمن (سدة اول ق/7م) قدرت و استقلال بيشتري
داشتهاند. در سدههاي 9 و 10م (3 و 4ق) نيز اين ناحيه غالباً تحت سلطة شاهان
خاندان پاله بود، ولي گاهي نيز استقلال مييافت، و در کتيبهاي از اوايل سدة 9م
(3ق) راجة اين ناحيه به نام هرجرورمن ، با القايي که خاص شاهان بزرگ و مستقل است،
ذکر شده است («تاريخ و فرهنگ مردم هند» ، III/88-92, 139-141, IV/50, 60, 61,). از
سدة 10 تا 13م (4 تا 7ق) در ناحية کامروپ سلسلهاي از شاهان محلي حکومت داشتند، که
اگرچه در مواردي از سوي بنگال و گجرات مورد هجوم و تجاوز قرار ميگرفتند، ليکن
غالباً از قدرت و استقلال تمام برخوردار بودند. ناحية سيلهت در جنوب (که امروز در
بنگلادش قرار دارد) قلمرو سلسلة ديگري از سلاطين محلي آنجا بود، و قرن 13م (7ق)
سرزمينهاي شرقي را قبيلة کچهاري در دست داشتند. در اوايل اين قرن يکي از قبايل
برمهاي به نام آهومها که شاخهاي از قومشان بودند به بخشهاي شرقي درة برهمهپوترا
حملهور شدند و در اواسط همين قرن بر سرزمينهايي که در تصرف قبيلة کچهاري بود، دست
يافتند. نخستين فرمانرواي اين قوم سوکاپها و پسرش سوتئوپها قدرت خود را در بخش
علياي درة برهمهپوترا و نواحي مجاور آن استقرار بخشيدند. اينان دين هندويي را که
دين مردم آنجا بود، پذيرفتند و خود هندواني متعصب شدند (هيستينگز، II/139). دولتي
که آهومها در اين سرزمين تشکيل دادند تا 6 قرن دوام داشت و تمامي نواحي اطراف درة
برهمهظپوترا به نام اين قوم به «آسام» معروف گرديد (بريتانيکا، II/208). سلطنت
کامروپ در اين زمان از جنوب با حکومت مسلمانان بنگال و از شرق با قدرت آهومها مواجه
شده بود، و درگيريهايي که با آهومها روي ميداد سرانجام در اوايل قرن 14م (8ق) با
ازدواج سوکهانگهپها ، فرمانرواي آهوم با دختر راجة کامتا (کامروپ) و انعقاد
عهدنامهاي پايان پذيرفت («تاريخ و فرهنگ مردم هند»، V/44-45)، ولي جنگ با
مسلمانان، که بر بنگال حکومت يافته بودند، همچنان ادامه داشت. در اوايل قرن 7ق/13م
مسلمانان به فرماندهي محمد بختيار خلجي، که از سرداران قطبالدين آيبک (هـ م) بود،
بنگال شمالي را به تصرف خود درآوردند و به تدريج با گسترش دامنة قدرت خود بر ساير
نواحي بنگال به ناحية کامروپ نيز که در آن روزگار در تصرف حکمرانان هند و مذهب
بنگال (از سلسلة سنه ) بود، دستاندازي ميکردند. ولي حملات مسلمانان به اين سرزمين
در طي چند قرن بعد هيچگاه با موفقيت قطعي همراه نبود. محمد بختيار خلجي در بازگشت
از لشکرکشي بدفرجام خود به تبت، در کامروپ (602ق/1206م) تمامي تجهيزات و گروه کثيري
از سپاهيان خود را از دست داد (منهاج، 1/430-432؛ فرشته، 2/294). غياثالدين عوض،
سلطان لکهنوتي و بنگال در 624ق/1227م به کامروپ لشکر کشيد، ولي کاري از پيش نبرد
(منهاج، 1‘438). چندي بعد در 655ق/1257م اختيارالدين يوزبک طغرلخان آن ناحيه را
تصرف کرد و خود را سلطان لکهنوتي و کامروپ خواند، ولي سرانجام شکست خورد و اسير شد
و در اسارت درگذشت (منهاج، 2/32-33؛ «تاريخ و فرهنگ مردم هند»، V/145). در دوران
سلطنت رکنالدين کيکاووس و شمسالدين فيروزشاه، سلاطين بنگال (690-722ق/1291-1322م)
نفوذ حکومت مسلمانان در اين ناحيه گسترش يافت و فيروزشاه از رود برهمهپوترا گذشت و
ناحية سيلهت را (که امروز جزء کشور بنگلادش است) از آسام به قلمرو خود ضميمه کرد
(«تاريخ و فرهنگ مردم هند»، VI/193, 389). پس از او شمسالدين الياس شاه
(743-758ق/1342-1357م) به آن سوي رود برهمهپوترا لشکر کشيد و کامروپ را تصرف کرد.
پسرش سلطانسکندر (758-795ق/1357-1393م) در کامروپ سکه ضرب کرد. بر سکهاي از آن
دوران نام محل ضرب «چوالستان عرفکامرو» ديده ميشود (عبدالکريم، 28، حاشيه)، پيدا
شدن چند سکة مورِّخ 799 و 802ق/1397 و 1400م از روزگار سلطانغياثالدين اعظمشاه
(795-813ق/1393-1410م) در ناحية گاوهاتي («تاريخ و فرهنگ مردم هند»، V/389) نشان
ميدهد که نفوذ مسلمانان در اين نواحي ادامه داشته است، ولي از بورانجيهاي آهومهاي
آسام (که وقايع را به ترتيب تاريخي در آن ثبت ميکردند) چنين برميآيد که راجة
کامروپ که پايتخت آن از چندي پيش به کامتا منتقل شده بود، عليرغم اختلافات و
منازعات خود با راجة آهوم، در برابر پيشروي سپاهيان اعظمشاه، از همساية مقتدر شرقي
خود ياري گرفت و حملات آنان را دفع کرد (همان، V/203).
در قرن 9ق/15م حکومت کامروپ (کامتا) تحت فرمانروايي راجهنيلامبره قدرت و انسجام
يافت و توانست رکنالدين باربَکشاه، سلطان بنگال (864-879ق/1460-1474م) را که به
آنجا حمله کرده بود، شکست دهد (همان، V/390)، ولي سرانجام علاءالدين حسينشاه (899،
925ق/1494-1519م) نواحي کامروپ و کامتا را مسخر ساخت و حکام محلي را به اطاعت خود
درآورد. سپس پسر خود را به حکومت آنجا گماشت و نگهداري متصرفات را به او سپرد و خود
به بنگال بازگشت. اما اندکي بعد، با فرا رسيدن فصل بارانهاي موسمي (بَرَسات) و قطع
شدن راههاي ارتباط، راجة کامتا و ياران و اميران او که در کوهستانها پنهان شده
بودند از کمينگاه بيرون تاختند و با محاصرة نيروهاي مهاجم، همه را قلع و قمع کردند
(سليم، 134).
بنابر بورانجيهاي آسامي، در زمان سلطنت نصرتشاه (925-938ق/1519-1532م) فرزند
حسينشاه بنگالي، مسلمانان چند بار به سرزمينهاي شرقي آسام که از ديرباز قلمرو
شاهان آهوم بود لشکر کشيدند و از راه خشکي و دريا و با استفاده از توپ به آن ناحيه
حمله بردند، ولي هربار با مقاومت شديد آهومها مواجه شدند و با تلفات سنگين مجبور به
بازگشت شدند. اين دوران مقارن بود با عصر سلطنت سوهونگمونگ فرمانرواي آهوم
(902-945ق/1497-1538م) که نام هندويي سورگه ناراين بر خود نهاده بود. وي با ترويج و
تعميم مذهب هندويي به ايجاد وحدت و انسجام در قلمرو خود توفيق يافت و توانست حکام
محلي را مطيع خود سازد. پس از او تا ساليان دراز سراسر آسام از هجوم و تعرض قدرتهاي
خارجي برکنار ماند (1014-1037ق/1605-1628م) علاءالدين اسلامخان، حاکم بنگاله،
کامروپ را در 1022ق/1613م تصرف کرد، و از اين زمان مقابلة سلاطين مغول با
فرمانروايان آهوم آغاز گرديد. در 1024ق/1615م سپاه مغول به سرداري سيدابوبکر به
مرزهاي جنوبي و غربي آسام تاخت و چند شهر مرزي را متصرف شد، ولي سرانجام با مقاومت
و دفاع شديد آهومها مواجه و ناچار به عقبنشيني گرديد («تاريخ و فرهنگ مردم هند»،
VII/184).
در زمان شاهجهان (1037-1068ق/1628-1658م) آهومها در ناحية کامروپ که جزء ولايت
بنگال به شمار ميرفت، دست به اغتشاش زدند و با تحريک و تقويت يکي از حکام محلي،
ناحية کامروپ را از دست مسلمانان بيرون آوردند. در 1048ق/1639م اسلامظخان، حاکم
بنگال، بار ديگر به آن سو لشکر کشيد و نيروهاي آسامي را عقب راند و با راجة آسام
پيمان دوستي و عدم تعرض بست (همان، VII/202-203).
در اواخر عمر شاهجهان، و به سبب اغتشاشات و نابسامانيهايي که بر سر جانشيني او
ميان فرزندانش در گرفته بود، راجة آسام و راجة کوچ بيهار کامروپ را متصرف شدند.
حاکم ناحية گاوهاتي، که اوضاع را خطرناک ديد، به جهانگيرنگر (= داکا، دهاکه) گريخت.
بدينسام در 1068ق/1658م سراسر نواحي غربي درة برهمهپوترا به تصرف آهومها درآمد و
تمامي تجهيزات نظامي و دولتي دهلي در آن حدود به تاراج رفت (سليم، 219).
اورنگ زيب پس از تحکيم وضع خود ميرجمله را به حکومت بنگال منصوب کرد و به او فرمان
داد تا سرزمينهايي را که در سالهاي آخر عمر شاهجهان از دست رفته بود، بازپس ستاند.
ميرجمله پس از استقرار در بنگال و تهية تجهيزات لازم، در 1071ق/1661م نخست کوچ
بيهار را مسخر ساخت و سپس از راه خشکي و دريا با ناوگان به آسام حملهور شد. راجة
آسام از برابر سپاه مغول گريخت و شهر گرهگائون که پايتخت او بود به دست ميرجمله
افتاد، ولي ديري نگذشت که با فرا رسيدن فصل بارانهاي موسمي، منطقه را آب گرفت و
ارتباط سپاه ميرجمله با ناوگان او قطع شد و راه رسيدن آزوقه و علوفه مسدود گرديد.
آهومها که منتظر اين فرصت بودند با شبيخونزدنهاي پيدرپي و حملات ناگهاني از اطراف
وضع را بر مسلمانان بسيار دشوار و خطرناک ساختند. از سوي ديگر شيوع بيماري در سپاه
تلفات بسيار سنگين بدانان وارد آورد، با اينهمه ميرجمله عليرغم اين مشکلات پايداري
کرد. سرانجام پس از گذشت فصل باران، راجة آسام پيشنهاد صلح کرد و با فرستادن دختر
خود به حرم اورنگزيب و قبول خراج سنگين معاهدهاي با ميرجمله منعقد ساخت. ميرجمله
پس از اين پيروزي دشوار، در بازگشت به جهانگير نگر (داگا) بيمار شد و در کشتي جان
سپرد (سليم، 222)، ولي کوششهاي او بينتيجه نماند، زيرا تا چند سال امپراتوري مغول
در اين ناحيه با مشکلي مواجه نشد.
در 1077ق/1666م چکره دهواج ، راجة جديد آسام، به پايگاههاي دولتي سلطنت دهلي حمله
کرد، چند قلعه را متصرف شد، گاوهاتي را گرفت و فوجدار ناحيه را اسير کرد. کوششهاي
عمال امپراتوري مغول در بازستاندن متصرفات آسام به جايي نرسيد، و هرچند که در
1090ق/1679م گاوهاتي را با تطميع آهومها و پرداخت رشوه به چنگ آوردند، ليکن چندي
بعد در 1092ق/1681م راجة آسام آنان را از آنجا بيرون راند و حتي کامروپ را نيز
متصرف شد («تاريخ و فرهنگ مردم هند»، VII/226-229).
پس از مرگ اورنگزيب (1707م/1119ق) و ضعف و نابساماني اوضاع بعد از او، آهومها فرصت
را غنيمت شمرده سراسر ناحيه را متصرف شدند، و در دوران سلطنت رودره سينگه
(1694-1714م/1105-1126ق) قدرت آنان به اوج خود رسيد. ولي در اواخر قرن 18م (12ق)
اختلافات فرقهاي، کشمکشهاي داخلي و ضعف حکومت موجب پريشاني اوضاع شد، و گوريناته
سينگه راجة آسام در برابر رقيبان خود از مأموران انگليسي که بنگال را در اختيار
داشتند، ياري خواست. کاپيتان ولش ، که به فرماندهي گروهي از سربازان مزدور محلي
مأمور سر و سامان دادن به اوضاع آسام شده بود، در 1792م (1206ق) آشوبها را فرو
نشاند و موقعيت گوريناته سينگه را تحکيم کرد، ولي انگليسيها در آن زمان دخالت
مستقيم در امور آسام را به اصلاح خود نميدانستند، از اينروي ولش بعد از 2 سال،
عليرغم تمايل راجة آسام، به کلکته بازگشت. گوريناته سينگه در 1794م (1208ق) درگذشت
و شورشها و اختلافات بار ديگر آغاز شد و به تدريج شدت ميگرفت، تا اينکه سرکردة يکي
از جناحهاي رقيب، سلطانبرمه را به تصرف آسام ترغيب و تحريک کرد. برمهايها يکبار
در 1817م (1232ق) و بار ديگر در 1819م (1234ق) آسام را به تصرف درآوردند و شاهاني
دستنشانده به حکومت آنجا گماشتند و سرانجام در 1822م (1237ق) تمامي ناحيه را
بهطور کامل به قلمرو خود ضميمه کردند.
انگليسيها که در اين جريان سعي در حفظ بيطرفي داشتند. اکنون خود را با قدرتِ مهاجم
و تجاوزگر برمه مواجه ديدند و ناچار به دخالت شدند و پس از طي يک دوره جنگ و جدال
چند ساله، سرانجام در 1826م (1241ق) برمهايها را از آسام بيرون راندند و با انعقاد
قرارداد يندبو ، آسام و نواحي مجاور و توابع آن (کچهار، جينتيا ، چيتاگنگ ،
مانيپور ) و برخي از نواحي برمه (ارکن و تناسريم ) را (بعضي را مستقيماً و بعضي را
با انتصاب راجگان دستنشانده) به متصرفات خود ضميمه کردند. کشمکش بر سر بخشهايي که
از برمه جدا شده بود و نقض عهدنامة يندبو از طرف سلطانبرمه، منجر به جنگهاي ديگري
با سلاطين آن سرزمين شد. سرانجام مأموران انگليسي که از لحاظ نظامي و نيروهاي
دريايي به مراتب مجهزتر و تواناتر بودند، در دهههاي مياني سدة 19م (13ق) بخش بزرگي
از برمه را نيز تحت تسلط خود درآوردند و مرزهاي شرقي آسام را از تجاوزات برمهايها
مصون ساختند («تاريخ و فرهنگ مردم هند»، IX/5، بنرجي، 283-293). در انقلاب بزرگي که
در 1857م (1273ق) عليه حکومت انگليسيها در هند روي داد، گروهي از مليّون آسام به
سرکردگي مانيرام دوتا به اين جنبش پيوستند و يکي از شاهزادگان آسامي را به سلطنت
نامزد کردند> ولي ÷يش از آنکه اين طرح عملي شود، مأموران انگليسي از جريان امر
باخبر شدند و با شدت عمل تمام به مقابله پرداختند و با اعدام چند تن از رهبران و
حبس و تبعيد گروهي ديگر جريان جنبش را خاتمه دادند (تاراچند، II/75).
تا 1874م (1291ق) آسام و سرزمينهاي مجاور آن بخشي از ايالت بنگال به شمار ميرفت و
از مرکز حکومت که در کلکته بود اداره ميشد، ولي از آن زمان به بعد خود به صورت
ايالتي جداگانه درآمد و شيلونگ مرکز آن شد. در 1905 (1323ق) در دوران حکومت لرد
کرزن ، نايبالسلطنة انگليس، اين ناحيه به بنگال شرقي ملحق گرديد، ليکن در 1924م
(1342ق) به سبب مشکلاتي که از تجزية بنگال به 2 منطقة شرقي و غربي ايجاد شده بود،
سراسر اين سرزمين به صورت يک ايالت درآمد و آسام نيز بار ديگر ايالتي جداگانه شد.
آسام در جريان جنگ جهاني دوم شاهراهي بود که از آن به نيروهاي متفقين در برمه
تجهيزات و خواربار ميرسيد و با جنگهايي که در 1944م (1363ق) در اين منطقه روي داد
از پيشرفت ژاپونيها به داخل خاک هند جلوگيري شد.
پس از استقلال هند در 1947م (1366ق) و تشکيل پاکستان شرقي (بنگلادش کنوني) ناحية
سيهلت به سبب اکثريت جمعيت مسلمان آن به اين کشور تعلق گرفت. در 1961 و 1962م
اختلافات مرزي ميان تبت و هند موجب شد که ارتش چين بخشهايي از نواحي شمالي آسام را
که مجاور تبت بود تصرف کند، ولي سال بعد چينيها اين متصرفات را رها و به داخل تبت
عقبنشيني کردند. تنوع قومي و نژادي در اين سرزمين، چنانکه قبلاً اشاره شد، در
سالهاي 1963 تا 1972م (1383 تا 1392ق) موجب گرديد که بخشهايي از اين سرزمين جدا و
به ايالات و شهرستانهاي مجزا تبديل شوند (بريتانيکا، II/208).
اوضاع اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي: جمعيت آسام ترکيبي است از اقوام آريايي (نکـ
آرياييان) که بيشتر در اراضي درة برهمهپوتره و نواحي جنوبي ساکنند و نژاد
منگولوئيد (مغولي) که در شمال و حدود مرزهاي تبت زندگي ميکنند. معيشت بيشتر مردم
از راه کشاورزي است، و از زمان استقلال و تشکيل مراکز صنعتي و بازرگاني از يک سوي
به سبب روي آوردن روستاييان به اين مراکز و از سوي ديگر به سبب ورود گروههاي مهاجر،
چه از نواحي ديگر هند و چه از اهالي هندومذهب پاکستان شرقي (بنگلادش)، جمعيت شهرها
رو به افزايش بوده است.
محصولات کشاورزي آسام عمدتاً برنج و چاي و کنف است. 50? محصول چاي و 25? محصول کنف
سراسر هند در 1960م (1380ق) از اين ناحيه بوده است و صدور اين فرآوردهها بخش
عمدهاي از نيازمنديهاي ارزي کشور را تأمين ميکند. دانههاي روغني، حبوبات، نيشکر،
سيبزميني و چوبهاي جنگلي از محصولات ديگر اين ناحيه است. پيش از استقلال هند
شهرهاي آسام از طريق شبکة راهآهن سرتاسري هند و نيز به وسيلة راههاي زميني به
مراکز داخل کشور مربوط ميشد، ولي پس از تشکيل دولت پاکستان شرقي ارتباط اين ايالت
با سرزمين اصلي هند بسيار محدود شده و به قطعة باريکي از زمينهاي واقع ميان کوههاي
هيماليا و کشور بنگلادش منحصر گرديده است. در رودهاي نسبتاً بزرگ اين ايالت نيز حمل
و نقل کالا انجام ميگيرد، ولي چون بخش سفلاي رود برهمهپوتره در خاک بنگلادش جريان
دارد، استفاده از اين راههاي آبي نيز به داخل ايالت محدود ميگردد. دولت هند کوشيده
است که با احداث چند فرودگاه در نقاط مختلف آسام و ايجاد خطوط هوايي بخشي از
نيازمنديهاي ارتباطي اين ايالت را برآورد.
در شمال آسام نفتخام و در همين نواحي و در نقاط ديگر آن زغالسنگ نيز استخراج
ميشود، ولي مقدار اين محصولات اندک است و تنها در داخل کشور به مصرف ميرسد. براي
تصفية نفتخام اين منطقه 3 پالايشگاه تأسيس شده است: 2 پالايشگاه در داخل آسام و
يکي در ايالت بيهار. نخستين پالايشگاه در 1899م (1317ق) به دست انگليسيها در ديگبوي
ساخته شد و 2 پالايشگاه ديگر را دولت هند پس از استقلال بنياد نهاد (بريتانيکا،
2/208-209).
اکثريت جمعيت آسام هندو مذهبند، در حدود يکچهارم جمعيت آنجا را مسلمانان تشکيل
ميدهند و در سدههاي اخير بر اثر فعاليتهاي مبلّغان مسيحي گروههايي از مردم نواحي
کوهستاني آنجا به مسيحيت گرويدهاند (همانجاها). بخش جنوبي اين سرزمين و ناحية
سيلهت که اکثريت جمعيت آن مسلمان بود، بعد از استقلال هند و تشکيل دولت پاکستان، به
پاکستان شرقي (بنگلادش امروزي) ضميمه شد. مذهب عمومي اين مردم تا قبل از سدة 9ق/15م
نحلههاي مختلف شيواپرستي (شکتي و تنتره ) بود («تاريخ و فرهنگ مردم هند»، YII/642)
و در نواحي شمالي آن و در حدود مرزهاي تبت نيز گروهي بودايي مذهب بودند. در سدههاي
9 و 10ق/15 و 16م شنکردوه که خود از مردم کامروپ بود، به تبليغ و ترويج ويشنوپرستي
پرداخت و شاگردان و پيروانش اين مذهب را در آسام گسترش دادند (همانجا)، ولي هنوز
برخي از آداب و اعمال ديني بوميان اوليه در ميان مردم ديده ميشود. پيش از آنکه
مسلمانان به اين منطقه لشکرکشي کنند و بخشهايي از نواحي غربي و جنوبي آن را متصرف
شوند، اسلام به وسيلة مشايخ صوفيّه و از طريق مراکز و خانقاههايي که اينان در اين
نواحي تأسيس کرده بودند، به اين سرزمين راه يافته بود. چنانکه از مقدمة کتاب
حوضالحيات برميآيد، در اوايل سدة 7ق/13م، در دوران حکومت سلطان علائالدين
عليمردان خلجي در بنگال (607-610ق/1210-1213م)، تبليغات مسلمانان به کاروپ رسيده
بود، و يکي از برهمنان مرتاض آن ناحيه براي مناظره با علماي اسلام يه لکهنو آمد و
با قاضي رکنالدين سمرقندي (د 615ق/1218م) به مباحثه پرداخت. طبق اين روايت برهمن
مذکور اسلام آورد و پس از تحصيل اجازة ارشاد و فتوا به موطن خويش بازگشت. قاضي
رکنالدين با همکاري اين برهمنِ نومسلمانِ کامروپي کتاب حوضالحيات را که در اصول
عرفان و رياضت هندي است، از زبان سنسکريت به فارسي و عربي ترجمه کرد (عبدالکريم،
6-7, 62-66). بعضي از مشايخ صوفيّه به عنوان جهاد و براي ترويج اسلام در لشکرکشيهاي
سلاطين مسلمان به اين سرزمين شرکت ميجستند، چنانکه شيخجلالالدين سيلهتي در فتح
سيلهت به دست سلطانشمسالدين فيروزشاه شرکت داشت و پس از تصرف منطقه در آنجا مقيم
شد و شاهاسماعيل غازي، از صوفية بنگال، همراه سپاهيان رکنالدين بارْبَکشاه به
کامروپ رفت. گفتهاند که وي با راجة کامروپ، که ظاهراً تحت تأثير تعليمات او قرار
گرفته بود، ارتباط نزديک داشت و همين اتهام موجب قتل او شد (عبدالکريم، 118-119,
125, 137). ابنبطوطه که در زمان فخرالدين مبارکشاه در بنگال شرقي
(737-750ق/1336-1349م) به اين نواحي آمده بود، گويد که براي زيارت شيخ جلالالدين
تبريزي به جبال کامرو (کامروپ) رفته و در غاري که مسکن شيخ بوده با او ملاقات کرده
است. ابنبطوطه کرامات اين شيخ را به تفصيل نقل ميکند و ميگويد که مردم اين
کوهستان به دست او اسلام آوردند (ص 612). چنين به نظر ميرسد که وي در اين مورد
شيخجلالالدين مجرد قنيائي را که ساکن سيلهت بوده با شيخجلالالدين تبريزي اشتباه
کرده است. شايد شهرت شيخجلالالدين تبريزي در اين نواحي و عدم توجه مترجمان و
راهنمايان او در ايجاد اين اشتباه دخيل بوده است. شيخجلالالدين تبريزي از مريدان
شهابالدين سهروردي و معاصر قطبالدين بختيار کاکي و بهاءالدين زکريا مُلْتاني بوده
و در زمان سلطنت شمسالدين اِلْتُتْمِش (607-633ق/1210-1236م) به دهلي آمده و از
آنجا به بنگال رفته است. چنين شخصي نميتواند در اواسط قرن 8ق/14م که ابنبطوطه در
بنگال و نواحي شرقي آن بوده است، زنده باشد. علاوه بر اين، شيخجلالالدين تبريزي
در پاندوا و ديوتلاي قديم که بعداً به مناسبت درگاه شيخجلال به تبريزآباد معروف
شد، زندگي کرده و در همانجا درگذشته است و امروز «درگاه» يا مقبرة او که در پي
پديد آمدن خرابي در آن به فرمان سلطانعلاءالدين عليشاه (742-743ق/1341-1342م) بنا
شد، در پاندوا برجاست، در صورتي که ابنبطوطه گويد که شيخجلالالدين در غاري که
مسکن او در کامرو (کامروپ) بود، وفات يافت و همانجا به خاک سپرده شد. صوفي ديگري
که در قرن 8ق/14م به آسام آمد، شيخجلالالدين مجرد قنيائي، از خلفاي شيخاحمد
يسوي، بود که به قصد ترويج اسلام با گروهي از ياران خود به آن نواحي مهاجرت کرد. وي
در سيلهت اقامت گزيد و «درگاه» او امروز زيارتگاه مردم آن شهر است (عبدالکريم،
91-101).
آثار معماري اسلامي در شهرهاي آسام بسيار اندک است، و چون اين ناحيه از مراکز
فرهنگي و دولتي اسلامي هند دور بوده و هيچگاه حکومت اسلامي پايداري در آن تشکيل
نيافته است، از بناهاي بزرگ و باشکوهي که در نقاط ديگر ديده ميشود، در اينجا نشاني
نيست. در چند نمونهاي که در شهرهايي ديمپوره و سيبساگر باقي مانده است، تأثير
اسلوب معماري اسلاميِ بنگال مشهود است (محمودالحسن، 179؛ براون، 41).
زبان آسامي از زبانهاي آريايي هند است و از لحاظ مشخصات زبانشناسي با زبان بنگالي
مشابهت و نزديکي تمام دارد، ليکن به سبب مجاورت با تبت و برمه کلمات بسياري از
زبانهاي اين مناطق در واژگان آن راه يافته است. آثار مکتوب به اين زبان بيشتر
سرودها و نوشتههاي ديني است، بورانجيهاي آهومها نيز از سدة 18م (12ق) به اين زبان
نوشته ميشد. امروز زبان آسامي در مدارس ابتدايي و متوسطه وسيلة تعليم است، و در
چند دانشگاه اين ايالت علوم جديد به اين زبان و نيز به زبان انگليسي تدريس ميشود.
مآخذ: ابنبطوطه، ابوعبدالله محمدبن ابراهيم، رحلهابن بطوطه، بيروت، دارصادر،
1384ق/1964م؛ بريتانيکا؛ دايرهالمعارف بزرگ شوروي؛ سليم، غلامحسين، رياضالسلاطين
(تاريخ بنگاله)، به تصحيح مولوي عبدالحق عابد، کلکته، 1890م؛ فرشته، محمدقاسم
هندوشاه، تاريخ فرشته يا گلشن ابراهيمي، کانپور، 1290ق/1874م؛ منهاج سراج، طبقات
ناصري يا تاريخ ايران و اسلام، به تصحيح عبدالحي حبيبي، تهران، دنياي کتاب، 1363ش؛
هيستينگز، نيز:
Abdul Karim, Social History of the Muslims in Bengal, Dacca, 1959; Banerjee,
Anil Chandra, The New History of Modern India, Calcutta/New Delhi, 1983; Brown,
percy, Indian Architecture (Islamic period), Bombay, 1981; The History and
Culture of the Indian people, ed. By: R. E. Majumdar, Bharatiya Vidya Bhavan,
Bombay, 1970-1984; lal Day, Nando, The Geographical Dictionary of Ancient and
Mediaval India, Oriental reprint, New Delhi, 1984; Mahmudul Hasan, Mosque
Architecture of pre-Mughal Bengel, Bangladesh, 1979; Raj, H., Population Studies
with Special Reference to India, Delhi, 1986; Saletore, R. N., Encyclopaedia of
Indian Culture, Vols II & III, New Delhi/Bangalore, 1986, 1984; Tarachand,
History of the Freedom movement in India, Lahore, 1967.
فتحالله مجتبائي