شماره مقاله:208
آسْمان، گنبدي ظاهري که مردم کرة زمين در همهجا بر بالاي سر خود مشاهده
ميکنند. از ديرباز اقوام و پيروان اديان و طوايف گوناگون را دربارة آن باورهاي
مختلف بوده است و هست. مقالة مربوط به آسمان داراي 3 بخش است: 1. آسمان در فرهنگ
اسلامي، 2. آسمان در عقايد زردشتيان، 3. آسمان در عقايد مانويان.
I. آسمان در فرهنگ اسلامي
معادل واژة «آسمان» در عربي «سماء» است به معني «آنجه در بالا جاي دارد، سقف يا
سايبان» (ابنمنظور). در قرآن کريم آسمان گاه به صورت مفرد (سماء) (انعام/6/35؛
فرقان/25/61؛ مؤمن/40/64 و جز آن) و گاه به صورت جمع (سموات) (هود/11/7؛
لقمان/31/10؛ زمر/39/67؛ و جز آن) و گاه «هفت آسمان» (سبع سموات (بقره/2/29؛
فصلت/41/12؛ طلاق/65/12 و جز آن) آمده است و در بسياري از موارد همراه با زمين
(ارض) ياد شده است. در جاهايي از قرآن مجيد آمده است که آفرينش آسمانها و زمين و
آنچه ميان آنهاست، در 6 روز انجام گرفته است (اعراف/7/54؛ يونس/10/3؛ هود/11/7؛
الذاريات/50/38؛ حديد/57/4 و جر آن). در جاي ديگر (فصلت/41/12) امده است که خداوند
هفت آسمان را 0بي ذکر زمين) در 2 روز آفريد. پروردگار آن را همچون بنايي بر پا داشت
بيآنکه آن را ستوني باشد (رعد/13/2؛ لقمان/31ژ10). گاه آسمان بهسان سقفي محفوظ
(سقفاً محفوظاً) به شمار آمده است (انبياء/21، 32) که آن را شکافي نيست (ق/50/6)،
اما در پايان جهان شکافته ميگردد (اِنْشَقَّت، فيرِجشتْ، فُتِحَتْ، اِنْطَرَتْ)
(الرحمن/55/37؛ مرسلات/77/9؛ نبأ/78/19؛ انفطار/82/1؛ انشقاق/84/1 و جز آن) يا
برکنده ميشود (کُشِطَتْ) (تکوير/81/11).
گاه از آسمان به نسبع سموات طباق» تعبير شده (ملک/1367؛ نوح/71/15) و گاه از آفرينش
برجهايي در آسمان سخن رفته (حجر/15/16؛ فرقان/25/61؛ بروج/85/1) و گفته شده که
خورشيد و ماه و ستارگان بهسان چراغهاي آسمانِ دنيا (سِراج، مصابيح) (فرقان/25/61؛
فصلت/41/12؛ ملک/67/5) يا آرايشهاي آن (زينه) (صافات/37/6) هستند. در جايي
(فصلت/41/11) آفرينش آسمانها از دود (دُخان) به شمار آمده است. در جاي ديگر از قرآن
کريم آمده است که آسمان و زمين نخست يکپارچه (رَتق) بودند و سپس خداوند آنها را از
يکديگر جدا ساخت (انبياء/21/30).
در پارهاي از آيات قرآن، آسمان به معناي عالم معنا و ملکوت به کار رفته است:
«خداوند کارهاي جهان را از آسمان تدبير ميکند» (سجده/32/5) و نيز: «درهاي آسمان به
روي کساني که از روي گردنکشي آيات خدا را دروغ بخوانند، باز نميشود»
(اعراف/7/40).
پارهاي از مفسران در توضيح آيات مربوط به چگونگي آفرينش آسمانها مطالب کوتاه و
بلندي آوردهاند: آسمان همچون زمين يکپاره بود و سپس خداوند ان را 7 بخش گردانيد
(طبري، 7/14). در تفسير اين مطلب که آسمان از دود آفريده شده است، آوردهاند که
خداوند نخست نوري را آفريد و از آن جوهر سبزي را خلق کرد و آن جوهر از هيبت
پروردگار آب گشت و خداوند باد را بيافريد و آن آب را بر پشت باد نگاه داشت و از آن،
عرش عظيم را آفريد و بر آب نهاد. آنگاه از آب، آتش را پديد آورد تا آب برجوشيد و از
بخار آن آسمان را آفريد (ميبدي، 2/384، 8/511؛ نيز ترجمة تفسير طبري 6/1514،
7/1748، 1749). همچنين، برخي از مفسران براي هريک از آسمانها جنسي و رنگي و نامي
قائل شدهاند: آسمان نخست يعني آسمان دنيا موجي دوردست (موجٌ مکفوف)، آسمان دوم از
سنگ، آسمان سوم از آهن، آسمان چهارم از مس، آسمان پنجم از سيم (فِضّه) آسمان ششم از
زر (طلا) و آسمان هفتم از ياقوت است (ميبدي، 1/102، 10/172؛ سيوطي، 1/44).
به روايتي ديگر، آسمان دوم به رنگ مس و نام آن قدوم (يا به روايتي قيدوم)، آسمان
سوم سياه به رنگ شَبَقْ و نام آن ماعون، آسمان چهارم سپيد مانند سيم و نام آن از
يلون، آسمان پنجم به رنگ زر و نام آن حيقوم، آسمان ششم سرخ مانند ياقوت و نام آن
عرش و آسمان هفتم سبز مانند زمرد و نام آن عاليه است (سيوطي، 1/42؛ ميبدي، 2/385).
در روايت اخير از آسمان اول سخني نرفته است. در پارهاي از تفاسير به نقل از پيامبر
اسلام(ص) روايت شده است که خداوند آسمان را در روزهاي پنجشنبه و آدينه آفريد و روز
شنبه را ويژة آفرينش فرشتگان گردانيد (طبري، 26/111، 112). همچنين گفته شده که هر
روزي از روزهاي ششگانة آفرينش آسمان و زمين برابر با 000‘1 سال بوده است (ترجمة
تفسير طبري، 1/32، 6/1514).
مفسران متأخر و معاصر، بسياري از آنچه را که مفسران قديم در تفسير «آسمان»
آوردهاند و نمونههايي از آن در اينجا ياد شد، مردود دانستهاند. رشيدرضا در تفسير
آية 53 از سورة 7 (اعراف) مينويسد: رواياتي که در آن گفته شده، آسمان و زمين در
روزهاي جمعه و پنجشنبه و فرشتگان در روز شنبه آفريده شدهاند از «اسرائيليات» است و
پذيرفتة ما نيست. اين زمانبنديها با حرکت زمين به دور خود معني پيدا ميکند. پس
چگونه ميتوان پيش از آفرينش زمين از روزهاي هفته سخن گفت؟ به عقيدة رشيدرضا مقصود
از روزهاي آفرينش، دورانها و مراحل مختلف خلقت است. همچنين وي ميگويد: اين سخن
قرآن که آسمان از دود آفريده شده است، بايد در پرتو دانشهاي نوين به گونهاي ديگر
فهميده شود. چنين مينمايد که مقصود از دود (دخان) همان «مادة سحابي» است که منظومة
شمسي از آن آفريده شده است (فرضية لاپلاس) (المنار، 1/247-250، 8/444-456). علامه
طباطبايي نيز در تفسير آيات 9 تا 12 سورة 41 (فصلت) طرفدار همين نظر است که آيات
مربوط به آفرينش آسمانها و زمين و روزهاي خلقت را بايد در پرتو دانشهاي نوين فهميد.
وي ميگويد: شيوة مفسران گذشته مربوط ميشد به تصويري که هيأت بطلميوسي از جهان به
دست ميداد. ما امروز ميدانيم که آن تصورات نادرست بوده است (8/158).
طباطبايي معتقد است که از مجموع آيات مربوط به آفرينش آسمانها و موارد استعمال کلمة
«سماء» در قرآن 4 مطلب در معناي آسمانهاي هفتگانه به دست ميآيد: نخست اينکه «آسمان
دنيا» که يکي از آسمانهاي هفتگانه است عبارت است از همة جهان ثوابت و سيارات؛ دوم
اينکه همة آسمانهاي هفتگانه «مخلوقات جسماني» هستند؛ سوم اينکه آسمانهاي هفتگانه
(به استثناي آسمان دنيا) عواملي هستند غير از کرات آسماني، و تفسيرهايي که بر پاية
تطبيق آسمانها هفتگانه که مخلوقات جسمانيند، داراي «ملکوت» هستند و به موازات هفت
آسمان، هفت «ملکوت آسمان» وجود دارد. رابطة ملکوت آسمانها با آسمانها رابطة باطن با
ظاهر است. فرود آمدن فرشتگان از آسمان و بالا رفتن آنها به آن. فرود آمدن چيزها و
روزبها از آسمان و سخن از اينکه درهاي آسمان به روي کافران باز نميشود و مطالبي
ديگر از اين قبيل که در آيات و روايات آمده، همه مربوط است به ملکوت آسمانها، نه
آسمانهاي جسماني (17/367-370). در اين ميان گفتة ديگري براي تفسير هفت آسمان هست و
آن اينکه عدد هفت در اين آيات براي بيان کثرت است و واقعاً «هفت» منظور نيست.
دارندگان اين نظر ميگويند روميان و يونانيان نيز عدد هفت را براي القاي جمع
نامعيّن به کار ميبردهظاند (بُکاي، 191). برخي ديگر از مفسران، چون امام فخررازي،
منظور از هفت آسمان را هفت کرة قمر، عطارد، زهره، شمس، مريخ، مشتري، و زحل
دانستهاند (2/156).
در برخي از مأخذ اسلامي آمده است که بهشت در آسمان جاي دارد و روانهاي مؤمنان پس از
مرگ به آسمانها صعود ميکند (سيوطي، 3/85).
در ديگر آثار دانشمندان اسلامي، آسمان، همان فلک يا کرة بزرگي است که بر 2 قطبِ
ثابت که در شمال و جنوب جاي دارد، از مشرق به مغرب حرکت ميکند و همة ستارگان، بر
اين کوه، ثابت شدهاند. اينان قائل به هشت فلک (و گاهي نه فلک) هستند که مانند
لايههاي پياز برهم پيچيدهاند. نزديکترين فلکها به زمين فلک ماه است که خود
کوچکترين افلاک است. فلک دوم از آنِ عطارد، فلک سوم از آنِ زهره، فلک چهارم از آنِ
مشتري و فلک هفتم از آنِ زحل است. بر فراز همه، فلکي براي ثوابت است و بر بالاي همة
اين فلکها فلکالافلاک جاي دارد. اينان آسمان را داراي شکل کروي و حرکت مستدير
دانستهظاند (بيروني، 56-57؛ نيز نکـ افلاک).
در ادبيات فارسي گردي و گردندگي آسمان موضوع تشبيهات و مجازات گوناگون شده است. از
نظر گردي آن را به گنبد دوار و خيمه يا چادر کبود يا نيلگون مانند کردهاند.
مآخذ: آملي، نفائسالفنون، تهران، اسلاميه، 1379ق، ص 27؛ بُکاي، عهدين، قرآن، علم،
ترجمة حسن حبيبي، تهران، حسينية ارشاد؛ بيروني، ابوريحان، التفهيم. به کوشش
جلالالدين همايي، تهران، بابک، 1363ش؛ ترجمة تفسير طبري، به کوشش حبيب يغمايي،
دانشگاه تهران، 1339-1343ش؛ رشيدرضا، محمدالمنار في تفسيرالقرآن، بيروت، دارالمعرفه
للطباعه والنشر، 1393ق؛ سيوطي، جلالالدين، الدرالمنشور، قم، کتابخانة مرعشي،
1404ق؛ طباطبايي، محمدحسين، الميزان، بيروت، 1389ق؛ طبري، محمدبن جرير، تفسير،
بيروت، دارالمعرفه للطباعه والنشر، 1403ق/1983م؛ فخر رازي، محمدبن عمر،
التفسيرالکبير، بيروت، داراحياءالتراثالعربي؛ ميبدي، ابوالفضل، کشفالاسرار، به
کوشش علياصغر حکمت، دانشگاه تهران، 1331-1339ش.
محمدمجتهد شبستري
II. آسمان در عقايد زردشتيان
در عقايد ايرانيان قديم آسمان مانند زمين، مقدس به شمار ميآمده و در حکم ايزدي
بوده و روز بيست و هفتم هر ماه بدو اختصاص داشته است. در اسطورة آفرينش زردشتي
آسمان، نخستين مخلوق گيتي (يعني آفريدة مرئي و محسوس) اورمزد است (بُنْدَهسشْن، 33
س 2؛ دينکرد، 124 س 6؛ روايات پهلوي، 128، بند 4). در کتاب روايات پهلوي (هانجا،
بند 2 به بعد) آمده است که اورمزد آفريدگان خويش را از «روشني بيپايان» آفريد و
آنها را در تن خويش به مدت 000‘3 سال نگاهداري کرد و در تن خويش رشد داد و سرانجام
آنها را متجلي ساخت: آسمان را از سر خويش آفريد. شهرستاني (ص 603) مانند همين مطلب
را از گفتة زردشتيان آورده است. بلندي و پهناي آسمان مساوي دانسته شده است (روايات
پهلوي، همانجا). فُرَوَشيها يا فِرَوَهْرها (ارواح مقدسِ درگذشتگان) اورمزد را در
جهان «مينويي» (جهان غيرمادي و غيرمحسوس) ياري ميدهند تا آسمانها را از هم جدا
نگاه دارد و نگذارد که فرو افتند، اما در جهان «گيتي» چيزي آسمان را نگه نميدارد
(يشت 13، بند 2؛ روايات پهلوي، 128) و از اينرو گاهي آن را با صفت «بيستون» توصيف
کردهاند (زادِسْپَرَم، فصل 34، بند 20).
جنس آسمان را اصولاً از سنگ ميدانستند و کلمة آسمان نيز از نظر اشتقاق همين معني
را دارد، اما شفافي و درخشندگي آسمان اين تصور را ايجاد کرده بوده است که گاهي جنس
آن را از فلزي درخشان بدانند و اين فلز را نيز برخي از نويسندگان کتابهاي پهلوي،
فولاد يا آبگينه تعيين کردهاند (بند هشن، 18 س 5، 173 س 3؛ روايات پهلوي، 128، بند
4؛ ميوي خرد، پرسش 8، بند 7). شکل آسمان گرد و سفيد دانسته شده و به تخممرغ تشبيه
گرديده است (بُنْدَهِشْن، 11 س 4؛ مينوي خرد، پرسش 43، بند 9؛ زادِسْپَرَم، فصل 34،
بند 209.
قديمترين تصوري که ايرانيان از طبقات آسمان داشتهاند، اين بوده است که آن را
متشکل از 4 طبقه ميدانستهاند که به ترتيب نزديکي آنها به زمين عبارت بودهاند از
طبقة ستارگان، طبقة ماه، طبقة خورشيد و طبقة «روشني بيپايان» (متون پهلوي، 72).
تصور ميکردند که بهشت در اين طبقة اخير است. گاهي به طبقهاي پايينتر از طبقة
ستارگان به نام «طبقة ابر» قائل بودهاند. بعدها آسمان را 6 طبقه و تحت تأثير افکار
بابلي، گاهي آن را 7 طبقه به شمار آوردهاند، بدينگونه که طبقة ستارگان را به 2
طبقة ستارگان ثابت و اختلاطپذير تقسيم کردهاند (بندهشن، 28 س 1، 32 س 12-33 س 2).
طبقات ستارگان و ماه و خورشيد را به گونة نمادين به ترتيب «انديشة نيک»، «گفتار
نيک» و «کردار نيک» که شعار ديني زردشتيان است، نيز ناميدهاند (ارداويرافنامه،
فصلهاي 7-9؛ مينوي خود، پرسش 1، بند 145-146). فاصلة ميان زمين تا طبقة ستارگان و
فاصله هريک از طبقات از يکديگر 000‘34 فرسنگ محسوب شده است (روايات پهلوي، 129، بند
7).
مآخذ: نکـ مآخذ، مانند بخش III همين مدخل.
احمد تفضلي
III. آسمان در عقايد مانيان
بنابر اساطير مانوي 10 آسمان وجود دارد و آفرينش آنها به دست يکي از خدايان مانوي
به نام «روان زنده» (يا مِهْر يَزْد يا «بادزنده») انجام گرفته است. وي آسمانها را
از پوست ديوان جهان ظلمت (يا جهان ماده) که اسير کرده و کشته بود، ساخته است (بويس،
60؛ شْکَنْد گُمانيگ وِزار، فصل 16، بندهاي 10-14). يکي از خدايان به نام «پيرايه
تجلي» بر افلاک، خصوصاً بر 3 فلک زيرين، نظارت دارد و نميگذارد که آسمانها فرو
افتند، و «پادشاه شرافت» که در فلک هفتم بر گردونهاي سوار است، اين وظيفه را
برعهده دارد که نگذارد ديوان در افلاک زيان رسانند. در پايان جهان «پيراية تجلي»
آسمانها را رها ميکند تا برهم فرو افتند (بويس، 77).
مآخذ: بُنْدَهِشْن، به کوشش انکلساريا، بمبئي، 1908؛ تقيزاده، حسن، ماني و دين او،
تهران، 1335ش، ص 41؛ دانشنامة ايران و اسلام؛ دينکرد، به کوشش مدن، بمبئي، 1911م؛
روايات پهلوي، به کوشش دابار، بمبئي، 1913م؛ زادِسْپَرَم، گزيدهها، به کوشش محمد
بدران، قاهره، 1370ق/1950م؛ متون پهلوي. به کوشش جاماسب آسانا، بمبئي، 1913م؛ مينوي
خرد، ترجمة احمد تفضلي، بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1354ش؛ نيز:
Bailey, H.W., Zoroastrian Problems, Oxford, 1943, pp. 120-148; Boyco, M. "A.
Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian", Acta Iranica, 9, Leiden,
1975; Henning, W.B. "An Astronomical Chapter of the Bundahishn", JRAS, 1942, pp.
229-248' Puech, H. Ch., Le manichéisme, Paris, 1949, p. 79; Widengren, G., Mani
und Manich?ismus, Stuttgart, 1961, p. 59.
احمد تفضلي