دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آسوريانجلد: 1نويسنده: مسعود جلالي مقدم 
 
 
شماره مقاله:211















آسوريان، يکي از گروههاي قومي ساکن در ايران و برخي کشورهاي ديگر که هويت، فرهنگ
و تاريخ مختص به خود دارند. جمعيت آسوريان جهان را بين 000‘300 تا حدود يک ميليون
نفر تخمين زده‎اند که در ايران، عراق، ترکيه، سوريه، اردن، لبنان، ايالات متحدة
امريکا، اتحاد جماهير شوروي و برخي از کشورهاي اروپايي زندگي مي‎کنند
(دايره‎المعارف بزرگ شوروي؛ آمريکانا، ذيل نستوري گري ؛ کلارک، 141). آسوريان ايران
تا پيش از انقلاب بين 000‘70 تا 000‘90 نفر (شايد 000‘75 نفر، دايره‎المعارف بزرگ
شوروي، ذيل ايران) بوده‎اند.
آسوريان ايران بيشتر ساکن تهران و اروميه‎اند و در اهواز، باختران، همدان، قزوين،
اصفهان، تبريز، و سلماس نيز زندگي مي‎کنند. بجز ايران، مناطق کوهستاني کردستان عراق
و ترکيه هم از مراکز تجمّع سنتي و مهم آسوريان است (تسرتلي، 16, 17). با اينهمه،
پاتريارک يا اسقف اعظم آسوريان مقيم ايالات متحدة آمريکاست (واترفيلد، 79، ماير.
ذيل کليساي آسوري ).
شواهد زبان‎شناسي و مردم‎شناسي طبيعي يا زيستي ثابت مي‎کند که آسوريان، مسيحيان
سرياني‎زبان و از خانوادة سامي‎اند و با اينکه اختلاط با مردمان ديگر، تغييراتي در
ساختمان جسماني ايشان به وجود آورده، اما گروههاي اصيل‎تر، شکل و خصوصيات سامي خود
را حفظ کرده‎اند (فيلد، 59). اينان از ديرباز به اعتقاد نستوري (نکـ نسطوريه)
پاي‎بند بوده‎اند، ليکن در ميان آنان آسوريان يعقوبي مونوفيزيت (نکـ يعقوبيه) و
گروهي وابسته به کليساي کاتوليک رم ـ که خويشتن را کلداني (نکـ کبدانيان) مي‎خوانند
ـ و اندکي ارتودُکس يوناني و پروتستانت انجيلي نيز يافت مي‎شود. به علاوه، در حوالي
سلماس آسورياني زندگي مي‎کنند که يهودي‎اند و به لهجة خاص خود، آرامي يهودي سخن
مي‎گويند (تسرتلي، 17, 23)، اما اينان همگي سابقة تاريخي مشترک دارند و اختلافات
اعتقاديشان بعداً بروز کرده است (بجز آسوريان يهودي، که اطلاع درستي از سابقة
تاريخي آنان در دسترس نيست). کليساي نستوري سرياني‎زبان در سرزمينهاي شرقي ايران
فعاليتهاي تبليغاتي گسترده‎اي داشت و دامنة کارش به چين و هند نيز رسيده بود،
چنانکه در برخي از نواحي جنوبي هند، چون مالابار و نيز در بخشهايي از چين و آسياي
مرکزي، گروههاي بسياري بدان گرويدند (هيستينگز، ذيل مسيحيان سرياني ؛ دايرهظالمعارف
بزرگ شوروي؛ آمريکانا، ذيل نستوري گري). از سوي ديگر مارونيان لبنان نيز از مسيحيان
سرياني شمرده مي‎شوند و وجه مشترک همة اين گروهها قبول زبان‎سرياني به عنوان زبان
ديني است، هرچند که تکلم هر گروه به زبان محلي خويش است (هيستينگز، ذيل مسيحيان
سرياني)، ولي آسوريانِ موضوع اين مقاله ظاهراً بقاياي سرياني زبانان مسيحي شده در
اعصار گذشته‎اند.
آسوريان خود را از نسل آشوريان کهن، يعني مردم کشوري که در 612ق م به دست مادها و
متحدين آنان مضمحل شد، مي‎دانند، اما بر سر اين سخن گفتگوهاي بسيار است. آشوريان
باستاني، قوم و کشور خود را اشّور مي‎ناميدند، اما آسوريان خود را سورايي .
اسّورايي ، و اثورايي مي‎نامند، که نام اخير بيشتر به آسوريان کوهستان‎نشين اطلاق
مي‎شود (دايره‎المعارف بزرگ شوروي؛ تسرتلي، 16). واژة سورايي (به معني سرياني =
سوريه‎يي نکـ پانوسي، 90) را شايد بتوان اختصار اسّورايي (آشوري) دانست. ولي درستي
اين فرض مسلم نيست (همو، 91)، چنانکه گروهي برآنند که نام آسوري براي اين قوم
سرياني‎زبان عنوان جعلي است و به قول فيليپ حتّي، مبلغين آنگليکن اين نام را رواج
دادند، و در آن زمان مورد پذيرش رهبران قوم نيز قرار گرفت (حتّي، 519). ليکن بايد
توجه داشت که نام آشور پس از سقوط امپراتوري آشور ادامه داشته است. در
سنگ‎نبشته‎هاي هخامنشيان اثورا (آشور) نام يکي از ايالات آن امپراتوري است (کنت،
166)؛ در 116م، تراژن امپراتور روم اديابنه، يا اديابن (واقع در شمال بين‎النهرين و
حوالي زاب بزرگ) را تسخير کرد و آن را با نام «آشور» ولايتي از روم گردانيد
(اوليري، 17؛ دوبواز، 207). اين سرزمين که در اعصار گذشته قسمتي از امپرانوري آشور
بود، بعداً باز به ايران ملحق گرديد، در حالي که نينوا متعلق به آن محسوب مي‎شد
(همو، 164). آميانوس که در دورة ساسانيان مي‎زيست آشور را يکي از مسيحياني بوده‎اند
و تاتيان مي‎گويد که او خود در «سرزمين آشوريان» به دنيا آمده است (هيستينگز، ذيل
مسيحيان سرياني).
بنا بر يک سند ارمني، کريستاپور اول، کاتوليکوس يا جاثليق ارمنستان (ميان سالهاي
475، 480م) نامه‎يي به مناطق آشوري مي‎نويسد و آنان را از اختلاط بانستوريان برحذر
مي‎دارد (اليسائوس، مقدمه، 16, 17). باتوجه به نکات بالا عنوان آسوري براي اين مردم
به کلي بي‎اساس و خالي از سابقة تاريخي نمي‎نمايد، و شايد قومي که در اين کوهستانها
از ديرباز مي‎زيسته‎اند نام خود را به رغم تغيير زبان، همچنان حفظ کرده باشند.
اما از سوي ديگر، زبان آسوريان امروزي دنبالة زبان اشوريان باستان نيست، بلکه آنها
خويشاوندي دوري با آن دارد. زبان آسوريان (سرياني) همچون زبان آشوريان از خانوادة
بزرگ زبانهاي سامي (آمريکانا، ذيل زبانهاي سامي ) يا حامي ـ سامي است
(دايره‎المعارف بزرگ شوروي). زبان آشوري باستاني، يا زباني است مستقل و يا لهجه‎يي
است از زبان بابلي باستان، و به هر حال از گروه شرقي زبانهاي سامي شمرده مي‎شود،
ولي منشأ زبان سرياني از شاخة، شمالي اين خانواده است (آمريکانا، ذيل زبانهاي
سامي). زبان آسوريان امروزي که به آرامي تلمود بابلي و به زبان مندايي نزديک است به
نامهاي آرامي جديد و سرياني جديد نيز خوانده مي‎شود. کساني را که به اين زبان سخن
مي‎گويند سريانيان و آسوريان مي‎نامند و تنها بعضي، آنان را «آراميان» ناميده
(تسرتلي، 16) و يا از بقاياي آراميان شمرده‎اند (دايره‎المعارف بزرگ شوروي، ذيل
آراميان ).
آراميان مردمي از خانوادة ساميان بودند که تا اوايل هزارة 2 ق م در شبه‎جزيرة
عربستان سکونت داشتند، ليکن در ربع آخر اين هزاره يا حتي پيش از آن به سوي شمال، به
بين‎النهرين، سوريه و آشور مهاجرت کردند (آمريکانا، ذيل زبانهاي آرامي ؛
دايره‎المعارف بزرگ شوروي، ذيل آرامي ؛ جودائيکا، ذيل آرام، آراميان). آرامي در
پايان قرن 11 ق م، زبان مردمي بود که در سورية کنوني اقامت گزيدند (آمريکانا، ذيل
زبانهاي آرامي) و در آغاز هزارة اول ق م، آراميان دولت مستقل خود را در سوريه بنا
نهادند (جودائيکا، ذيل آرام، آراميان). اما پس از سقوط اين دولت (732 ق م) زبان
آرامي زبان بين‎المللي سراسر منطقه گرديد (آمريکانا، ذيل زبانهاي آرامي). اين زبان
نخست در امپراتوري آشور جنبة بين‎المللي يافت (جودائيکا، ذيل آرامي) و سپس در
شاهنشاهي هخامنشي (آمريکانا، ذيل زبانهاي جهان ؛ جودائيکا، ذيل پارس ؛
دايره‎المعارف بزرگ شوروي، ذيل آرامي؛ کريستن‎سن، 66؛ پانوسي، 88) نيز رايج شد.
زبان آرامي در نتيجة قبول عام، زبان رايج در آسياي صغير، سوريه و بين‎النهرين گسترش
يافت، چنانکه کلدانيان، آشوريان، مردم فلسطين و اسرائيليان في‎الواقع آرامي زبان
شده بودند (پانوسي، 88، 89). پس تنها تکلم به زبان آرامي نمي‎تواند تعيين‎کنندة
ريشة قومي اين مردم باشد و اثبات آرامي بودن انان احتياج به شواهد بيشتر دارد.
چنين به نظر مي‎رسد که مردم آرامي زبان، پس از قبول مسيحيت. براي تمايز خود از
آراميان غيرمسيحي نام سرياني را براي خويش برگزيدند (آمريکانا، ذيل ادبيات و
زبانهاي سرياني ، زبانهاي سامي؛ صفا، 11؛ حتّي، 171). اما سرياني لفظي يوناني بود
که يونانيان به مردم بخش غربي امپراتوري کهن آشوري اطلاق مي‎کردند (آمريکانا، ذيل
زبانهاي سامي) و از اين روي در ترجمة کتاب عهد عتيق به زبان يوناني، آرام عبري به
سوريا ترجمه شد (هيستينگز، ذيل سريانيان ).
پس از آنکه مسيحيت در آسياي غربي منتشر شد، زبان سرياني به عنوان زبان ديني در
کليساها و مدارس اين سرزمينها رواج يافت. سپس با گسترش اين دين به ايران، اقوام
مختلف آن، و از جمله آسوريان، با قبول دين مشترک و زبان رسمي آن به يکديگر نزديک
شده، حتي بسياري از آنان در هم آميختند و فرهنگ و ادبيّاتي که در مدارس بزرگ و
مراکز علمي آنان (چون رُها، نصيبين و جندي‎شاپور) به اين زبان پديد آمد و واسطة نقل
علوم و معارف يوناني به اين سوي جهان (ايران و سپس سرزمينهاي اسلامي) شد نيز کلاً
ساخته و پرداختة کساني بود از مردمان گوناگون اين منطقه که دين مسيحي و زبان وابسته
به آن (سرياني) را پذيرفته بودند. در زمرة اين مسيحيان، آسوريان، نستوري مذهب بودند
که به انفصال ميان جنبة بشري و الهي عيسي مسيح(ع) اعتقاد داشتند. بدين‎سان، آنان
نيز تابع کليساي بودند، کليسايي که از کليساهاي کاتوليک و ارتودُکس جدا شد و با نام
«کليساي شرق سرياني» (بعداً «کليساي شرق آسوري») در سرزمينهاي شرقي گسترش و نفوذ
فراوان يافت.
در دوران اسلامي، کليساي مشرق و پيروان آن فراز و نشيبهاي بسيار به خود ديدند، گاهي
در آسايش بودند و زماني آسيبها و سختيهاي فراوان تحمل کردند (متز، 1/47-74)، ولي به
هر حال در قرن 7ق/13م اين کليسا 25 مطران‎نشين و 75 اسقف‎نشين در آسيا داشت
(آمريکانا، ذيل نستوري گري). حملة مغول براي مسيحيان نيز بلايي بزرگ بود؛ با سقوط
بغداد، کاتوليکوس يا پاتريارک کليساي نستوري، از بغداد (مقر پاتريارک نستوريان تا
آن زمان) آواره شد، سازمان کليسا درهم ريخت و ادامة زندگي مسيحيان با دشواري بسيار
روبه‎رو گشت. گرچه در زمان هولاکو، و اباقاخان، مسيحيان موقعيت ممتازي به دست
آوردند، ليکن اين وضع دوامي نيافت و کاتوليکوس مجبور شد که مرکز خود را به اُشنويه
در جنوب شهر اروميه منتقل کند (واترفيلد، 49, 50؛ دهقاني تفتي، 86). حملات تيمور
ضربه‎اي سنگين بر کليساي شرق وارد کرد و درنتيجة قتل‎عامهاي مسيحيان در اين دوران،
مسيحيت از سرزمينهايي که در آن رواج گرفته بود تقريباً محو شد و گروههاي اندکي که
جان به در برده بودند به کوهستانهاي غرب درياچة اروميه، کردستان ايران و عراق و
ترکيه پناه بردند. اغلب محققين بر اين نظرند که مسيحيان آسوري امروز بازماندگان اين
گروهها هستند (واترفيلد، 54, 78؛ ميلر، 324؛ آمريکانا، ذيل نستوري گري؛ هيستينگز،
ذيل مسيحيان سرياني)، ليکن اين قول اساس استواري ندارد.
مي‎دانيم که در زمان حملة مغول، بسياري از ايرانيان مسيحي حتي از خواندن کتاب مقدس
خويش به زبان سرياني عاجز و نيازمند به ترجمة آن به زبان فارسي شده بودند
(دياتسرون، مقدمه، 3، 4)؛ اگر آسوريان کنوني فرزندان و بازماندگان همان کساني باشند
که از نواحي مختلف ايران به غرب درياچة اروميه و کوهستانهاي کردستان مهاجرت کردند،
چگونه زبان مادري خود ـ فارسي ـ را فراموش کردند و يکباره سرياني زبان شدند؟ و
اصولاً اين تغيير زبان براي چه بوده؟ منطقي‎تر آن است که گفته شود آسوريان سرياني
زبان از زمانهاي پيش در نواحي کوهستاني اديابن سکونت داشته، و به سبب شرايط مساعد
محيط، دين و زبان خود را تا اين زمان حفظ کرده‎اند، و در سدة 8 و 9ق/14 و 15م
گروههايي از همکيشان ايراني خود را که به آنان پناه برده بودند در ميان خود
پذيرفتند، و اين پناهندگان به تدريج در محيط جديد و در اکثريت سرياني زبان جذب
شدند.
آگاهي ما از احوال آسوريان تا زماني که مبلغين مسيحي اروپايي به اين منطقه آمده و
دربارة اين مردم گزارشهايي دادند، همنچنان اندک است. يکي از اين گزارشها نشان
مي‎دهد که در 1063ق/1653م، 000‘40 خانوادة آسوري در اطراف درياچة اروميه مي‎زيسته و
از لحاظ معيشت بسيار فقير بوده‎اند (واتر فيلد، 71). نزديک به يک قرن پيش از ان،
يعني در 958ق/1551م، بين آسوريان کشمکشي پيش آمد و گروهي تعيين پاتريارک جديد از
نسب پاتريارک قبلي را نپذيرفته، خود پاتريارکي به نام يوحنا سولاکا برگزيده بودند.
وي براي گرفتن تأييد به رم رفت و به دست پاپ جوليوس سوم رسماً کاتوليک شد و اميدوار
بود که با کليساي خود که متحد کليساي رم شده بود (960ق/1553م، ماير، ذيل کليساي
آسوري) بر نستوريان غلبه کند، ولي چنين نشد. کرسي يوحنا سولاکا در اروميه قرار داشت
و مقر گروه اول در موصل بود. 3 تن از جانشينان سولاکا روابط خود را با رم ادامه
دادند، اما تماسها تدريجاً ضعيف و سرانجام گسسته شد. آخرين اعتقادنامه توسط مار
شيمون (شمعون) دوازدهم در 1081ق/1670م به رم فرستاده شد.
از سوي ديگر کليساي اصلي موصل در 1091ق/1680م به رم متوجه شد و به دست پاپ اينوسنت
يازدهم به کيش کاتوليک درآمد، ليکن به زودي يعني در اوايل قرن 18 اين کليسا نيز
همچون کليساي اروميه از رم فاصله گرفت و هر دو به موضع مستقل سابق خود برگشتند. در
اين احوال مَطْران دياربکر به کليساي رم پيوست و به عنوان پاتريارک کلدانيان ـ در
اتحاد رم ـ منصوب گشت. در 1242ق/1826م، کليساي موصل بار ديگر با رم متحد شد، و از
آن پس اين شهر مقر کلدانيان گرديد، ولي پاترايرک اروميه به مذهب نستوري خود باقي
ماند و تنها وارث کليساي شرق موسوم به «کليساي شرق آسوري» شد (واترفيلد، 78؛
آمريکانا، ذيل نستوري گري؛ الدر؛ 13، پانوسي، 106، هيستينگز، ذيل مسيحيان سرياني).
اکنون کليساي شرق آسوري وابسته به «شوراي عالي کليساهاي جهان» است (ماير، ذيل
کليساي آسوري).
چنانکه گفته شد در نيمة قرن 11ق/17م، 000‘40 خانواده يا به تقريب 000‘200 نفر آسوري
اطراف درياچة اروميه ساکن بودند، ولي در 1247ق/1831م اين شمار به 000‘125 تن رسيد،
زيرا بيماري وبا نزديک به نيمي از جمعيت آنان را از ميان برده بود. در 1263ق/1847م
نيز، باز وبا در ميان آسوريان شيوع يافت و جمع کثيري از آنان را نابود کرد. آسوريان
از هيچ‎جا کمکي دريافت نمي‎کردند و تنها از طرف مؤسسات مسيحي اروپايي اندکي دارو به
آنان مي‎رسيد و مبلغان مسيحي تا اندازه‎اي که مي‎توانستند به درمان بيماران
مي‎پرداختند (واترفيلد، 102, 110). يکي از اين مبلغين دکتر پرکينز آمريکايي بود که
در 1261ق/1845م، به دعوت آسوريان به اروميه آمد. بر اثر تلاشهاي او و هيأت همراهش
مدرسه‎هايي براي پسران و دختران آسوري تأسيس شد، و با ماشين چاپي که از انگلستان
وارد کرده بودند، کتاب مقدس را به زبان آسوري به چاپ رساندند. اين گروه خدمات ديگري
هم کردند، اما در عين حال، به سبب تبليغات آنان، باز گروه ديگري از آسوريان از
کليساي اصلي خود جدا شدند و کليساي انجيلي پروتستانت را تشکيل دادند (الدر، 107،
108).
زبان آسوري معاصر، يا بهتر بگوييم لهجة رسمي آن که در کتابها به کار مي‎رود، گويش
مردم اطراف درياچة اروميه است. قبول آن هم به عنوان لهجة رسمي پس از 1256ق/1840م
شروع شد که هيأتهاي تبليغي مسيحي در اين منطقه به فعاليتهاي فرهنگي پرداختند و چند
مدرسه و يک چاپخانه در آنجا تأسيس کردند. از آن پس خط سرياني نستوري که تنها براي
مقاصد ديني به کار مي‎رفت کاربرد عمومي يافت (تسرتلي، 18)، اما اختلاف فرقه‎اي و
بُعد مسافت ميان دو گروه نستوري و يعقوبي موجب تثبيت 2 نوع خط در ميان آنان شد:
نستوريان شرقي خط خاص خود و يعقوبيان سوريه خط مخصوص به خويش را اختيار کردند (همو،
249. در زبان آسوري کنوني، زبان معمول در کليسا با زبان محاوره‎اي تفاوت دارد، و در
زبان محاوره به سبب ارتباطهاي اجتماعي واژه‎هاي کردي، عربي و ترکي راه يافته است
(فيلد، 59؛ تسرتلي، 93؛ واترفيلد، 105).
آسوريان کوهستان با قبايل کرد همسايه بودند و چون داعية استقلال داشتند، بيشتر
اوقات با آنان در جنگ و ستيز بودند. مبلغين بيگانه از اوايل قرن 19، درگيريهاي ميان
کردان و آسوريان را گزارش کرده‎اند. کشاکشهايي که در 1257ق/1841م، روي داد به شکست
آسوريان با اين دلگرمي بر خصومت خود با کردان افزودند و چون وعدهظهاي وي پوچ بود،
در نتيجة درگيريها، بسياري از آسوريان کشته شدند. در 1263ق/1847م، باز ميان آسوريان
و کردان جنگ در گرفت و از حدود 000‘50 آسوري، نزديک به 000‘10 تن به قتل رسيدند.
سرانجام دولت عثماني ضروري ديد که کشمکشهاي کردان و آسوريان را متوقف کند
(1264ق/1848م)، ليکن کوشش عثمانيان سودي نداشت و مخاصمه ادامه يافت، چنانکه
درگيريهاي 1314ق/1896م و پس از آن در 1326ق/1908م، آسوريان بسياري کشته و نابود
شدند (واترفيلد، 106, 107, 110, 130). گرفتاري آسوريان در اوان جنگ بين‎الملل اول
شدت گرفت. سياست دولت عثماني همچون عاملي نيرومند در منطقه، بر ضد آنان به کار
افتاد. آسوريان ساکن ترکيه که به خصوص پس از قتل عام ارمنيان به دست ترکان عثماني
هيچ اعتمادي به آن دولت نداشتند، با روسهاي تزاري متحد شده و با عثمانيان به جنگ
برخاستند. هنگامي که روسها اروميه را تصرف کردند (1333ق/1915م) و در خاک عثماني پيش
رفتند، آسوريان کردستان با اميد فراوان به آنان پيوستند. از آن سو قبايل کرد که از
جانب عثماني تقويت مي‎شدند به آنان حمله آوردند. آسوريان پس از کوشش و پايداري
بسيار مجبور به عقب‎نشيني شدند و دهها هزار تن از آنان سرزمين خود را رها کرده، به
شهرهاي خوي، سلماس و اروميه روي آوردند (منشي امير، 310، 311؛ سايکس، 616)، اما در
اين زمان غرب و شمال ايران عملاً ميدان جنگ بود و آسوريان در پناه روسها قرار
گرفتند. پس از انقلاب روسيه، ارتش تزاري از هم پاشيده شد، اما هنوز چند تن از
افسران روسي به سازماندهي و تعليم نيروهاي آسوري ادامه مي‎دادند (اميره، 88).
آسوريان به ناچار تحت حمايت انگلستان قرار گرفتند، ولي توان مقاومت در برابر
نيروهاي متحد ترک و کرد را نداشتند، و در 1336ق/1918م در اروميه محاصره شدند و حدود
000‘10 تا 000‘15 تن از آنان به قتل رسيدند، ولي سرانجام حدود 000‘70 نفرشان حلقة
محاصره را شکسته از اروميه به بيرون گريختند. عده‎يي از وبا و مضائب ديگر هلاک
شدند، گروهي در شهرهاي غربي سکونت گزيدند، و بيشترشان به دعوت انگليسيان به
بينظالنهرين رفتند و در اردوگاههايي که در بَعقوبَه، نزديک بغداد براي آنان ساخته
شده بود، اقامت يافتند. اما از حدود 000‘50 آسوري که در بعقوبه ساکن شدند، بيماري
طاعون بيش از 000‘10 تن را هلاک کرد (کنان، 22 و 23؛ الدر، 180؛ رامسيني، 8، 9؛
اميره، 87، 108؛ سايکس، 692، 693). پس از آن ميان آسوريان ساکن در عراق دودستگي
افتاد: گروهي دنبال فرماندهي نظامي، «مارشال آقاپطرس» را گرفتند و گروهي از رهبري
مذهبي پيروي کردند. آسوريان جنگجو با حمايت انگلستان براي تصرف کردستان عراق شروع
به اقدام کردند و بعضي نواحي را به تصرف خود در آوردند، ولي به زودي واپس نشستند.
خواست آشوريان در حقيقت بازگشت به سرزميني که خود آن را سرزمين اجدادي مي‎خواندند و
تشکيل دولتي مستقل در آنجا بود. پطرس با حمايت انگليسيان در کنفرانس لوزان شرکت کرد
و خواستار تشکيل کشور مستقلي شد که از حدود موصل تا کردستان ترکيه در شمال و اروميه
در مشرق را در بر مي‎گرفت. پطرس از کنفرانس لوزان دست خالي برگشت، ولي جامعة ملل در
1344ق/1925م قبول کرد که منطقة شمالي موصل مسکن آسوريان باشد و در آنجا خودمختاري
داشته باشند. آسوريان براي تصرف اين سرزمين به نبرد برخاستند که البته بي‎نتيجه
ماند (بهار، 279؛ رامسيني، 13، 16-25؛ ماير، ذيل کليساي آسوري). در 1349ق/1930م
انگلستان استقلال عراق را پذيرفت و از آن پس کار بر آسوريان بسيار سخت شد.
انگليسيان حمايت آسوريها را رها کردند و دولت مرکزي عراق به سرکوب آنان پرداخت.
يک‎بار در روستاي سميل چند هزار تن از مردم بي‎دفاع و زنان و کودکان آسوري قتل عام
شدند (15 ربيع‎الثاني 1352ق/7 اوت 1933م) و پس از آن 65 روستا از 95 روستاي
آسوري‎نشين غارت، ويران و به آتش کشيده شد (رامسيني 25-45؛ اميره، 128، 129). آنگاه
باز آسوريان، بلاکشيده و درهم شکسته، به ايران و به مساکن قديم خود در غرب درياچة
اروميه کوچ کردند. البته گروهي از آنان نيز به انگلستان و آمريکا مهاجرت کردند، ولي
هستة مرکزي آسوريان، هنوز در ايران قرار دارد.
اکنون آسوريان در ايران، در امنيت و آسودگي زندگي مي‎کنند و همراه با ساير
هم‎ميهنان خويش به کار و کوشش مشغولند. جمهوري اسلامي ايران حقوق قومي آنان را
محفوظ داشته و در مجلس شوراي اسلامي نماينده‎اي خاص خود دارند.

مآخذ: آمريکانا؛ الدر، جان، تاريخ کليساي مسيح از 1600 تا 1970م، ترجمة و.
سيمونيان، تهران، نور جهان، 1349ش؛ اميره، منشي س.، حقوق پايمال شدة آسوريها بدست
دولت بريتانيا، تهران، اشتار، 1362ش؛ اوليري، دليسي، انتقال علوم يوناني به عالم
اسلامي، ترجمة احمد آرام، دانشگاه تهران، 1342ش؛ بهار، محمدتقي، تاريخ مختصر احزاب
سياسي، ج 1، تهران، جيبي، 1357ش؛ پانوسي، استفان، «فرهنگ و علوم از پايان هخامنشي ا
پايان اشکاني» و «گرايشهاي فرهنگي و علمي و مذهبي در دورة ساسانيان»، جامعة نوين،
شمـ 7 (زمستان 1354ش)، صص 77-118؛ جودائيکا؛ دايره‎المعارف بزرگ شوروي؛ دوبواز،
نيلسون، تاريخ سياسي پارت، ترجمة علي‎اصغر حکمت، تهران، ابن‎سينا، 1342ش؛ دهقاني
تفتي، ح. ب.، علل انحطاط مسيحيت در مشرق زمين، تهران، نور جهان؛ ديانسرون (ترجمة
فارسي)، انتشارات نور جهان؛ رامسيني، باني پال، قتل عام آشوريان، تهران، ايلونا،
1361ش؛ سايکس، سرپرسي، تاريخ ايران، ترجمة محمدتقي فخر داعي گيلاني، ج 2، تهران،
دنياي کتاب، 1363ش؛ صفا، ذبيحظالله، تاريخ علوم عقلي، تهران، اميرکبير، 1356ش؛
فيلد، هنري، مردم‎شناسي ايران، ترجمة عبدالله فريار، تهران، ابن‎سينا، 1343ش؛
کريستن سن، آرتور، ايران در زمان اسانيان، ترجمه غلامرضا رشيد ياسمي، تهران،
ابن‎سينا، 1345ش؛ کنان، درک و ديويد ادامس، مرد و کردستان، ترجمة جواد هاتفي،
تهران، عطايي، 1348ش؛ ماير؛ متز، ادام، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمة
عليرضا ذکاوتي قراگزلو، تهران، اميرکبير، 1362ش؛ منشي امير، رابي، تاريخ آشور،
تهران، ايلونا، 1360ش؛ ميلر، و. م، تاريخ کليساي قديم، ترجمة علي نخستين و عباس
آرين‎پور، 1931م؛ هيستينگز، نيز:

Clarke, J. I., Populations of the Middle East and North, Africa, University of
London, 1972; Elisaeus, The History of Vartan and of the Battle of the
Armenians, trans, by: C. F. Neumann, London, 1930; Hitti, Philip, The History of
Syria, London, Macmillan, 1957; Kent, Ronald, G. Old Persian, New Haven, 1961;
Tsereteli, K. G., The Modem Assyrian Language, Moscow, 1978; Waterfield, Robin
E., Christians in Persia, London, 1973.
مسعود جلالي‎مقدم

 





/ 415