شماره مقاله:294
آقْاُرْدو، (اردوي سفيد)، سلسلهاي از خانها و قبايل و لشکريان تابع آنها، از نسل
آورده 0اوردا، هوردا) پسر مهتر جوچي، پسر مهتر چنگيز و نيز نام قلمرو و متصرفات
آنان.
قلمرو: چنگيز در اواخر حيات نواحي پهناوري از سرزمينهاي بسياري را که در لشکرکشيها
و تاخت و تازهاي خود به دست آورده بود به جوچي پسر بزرگتر خود بخشيد. اين اراضي از
رود ارديش (ايرتيش) واقع در سيبري غربي تا روسية جنوبي و تا آن قسمت از اراضي
اروپاي شرقي را که پاي اسبان مغول به آنجا رسده بود، در برميگرفت. قسمتي از اين
ناحيه را «باتو» پسر دوم جوچي پس از مرگ پدر فتح کرده بود.
رشيدالدين فضلالله اين قلمرو پهناور را چنين وصف ميکند: تمامت ولايات که در حدود
ارديش و کوههاي آلتاي بود با ييلاقها و قشلاقهاي آن نواحي، جمله به جوچيخان
توساميشي (اعطاي فرماندهي) فرموده بود و يرليغ (فرمان) نافذ گردانيده که ولايت دشت
قبچاق و ممالکي که در آن جوانب است (روسية جنوبي تا حدود لهستان) مستخلص گردانيده
در تصرف آورد (2/131).
حمدالله مستوفي ولايات جوچي يا توشي را اينگونه برشمرده است: «ولايات خوارزم و دشت
خزر و بُلغار ]کنار ولگا[ و سقسين و آلان و آس و روس و مُکْس و باشغِرد و آن حدود»
(ص 585). همو متصرفات اوردهخان، جدّ خانهاي آقاُردو را «الجرادالشماليه و
ارضالخزر» گفته است (ص 575). کلمة «الجراد» قطعاً تحريف و تصحيفي است از
«الجِربياء» و الجربياء صورت اصلي «الجربي» است که در کتب جغرافيّون مسلمان امده
است (يعقوبي، البلدان، 320؛ همو، تاريخ، 1/203؛ ياقوت، ذيل صقلب؛ ابنخردادبه،
125). جربي به معني بلاد شمال (همانجا) و جربياء به معني باد شمال و زمين هفتم
(اقربالموارد، ذيل جرب) است و به نظر ميرسد مقصود از آن اقليم هفتم باشد که همان
بلاد شمال است. دخويه در ترجمة ابنخردادبه احتمال داده است که جِربياء از کلمة
سرياني «جربويو» به معني شمال آمده باشد. در برخي از کتابها الجربي به صورت الحربي
تحريف شده است و بعضي پنداشتهاند که مقصود از آن بلادالحربي يعني بلاد کفر است و
گاهي نيز به صورت الجَدْي مُحرّف گشته و تصور کردهاند که مدار رأسالجدي مراد است
(ابنخردادبه، 90، حاشيه).
اما اقليم هفتم به گفتة ياقوت شامل «جبال باشغرد و حدود بجناکيه و دو مملکت سرار و
بلغار و روس و صقاليه و بلغريه» ميشد (1/34) که البته جزو متصرفات خانهاي آلتين
اردو (اردوي زرّين) بوده است نه اق اردو، همچنين «بلاد خزر» نيز در قلمرو آلتين
اردو بوده است.
نطنزي قلمرو آقاوردو را حدود اولوغتاغ و سينگير يا غاج و قراتال تا حدود تولس و
نواحي جَنْد و بارچکنت (بارجکند) گفته است (ص 81). قاضي غفاري ميگويد: «ولايات دست
چپ از حدود الغتاق تا قراطال (قراتال) و سرحد لوس (همان تولس) بدشان متعلق بود (ص
205). منجمباشي ميگويد: «پايتختشان سِغناق و صَبْران (ساوران) و اُترار بود».
(نسخة خطي).
از گفتههاي فوق چنين نتيجه ميشود: ولايات آقاردو از طرف شرق به حوضة رودخانة
ارديش، از جنوب به ماوراءالنهر يعني حوضة جيحون و سيحون، و از جنوب غربي و غرب به
خوارزم و خزر و دشت قبچاق تا شمال رودخانة ولگا (قلمرو آلتيناردو) محدود بوده است.
بنابراين سخن رنهگروسه که ولايات آقاردو را تقريباً محدود به حدود قزاقستان فعلي
(جمهوري شوروي سوسياليستي قزاقستان) ميداند (ص 644)، درست است. جمهوري قزاقستان
امروز از طرف جنوب به جمهوري شوروي فدراتيو سوسياليستي روسيه محدود است، اما گروسه
در تعيين حدود سرزمينهاي آقاردو اشتباهاتي آقاردو اشتباهاتي دارد که اينجا محل
ذکر آن نيست.
اينجا دربارة بعضي نامهاي اماکن که از منابع فارسي و عربي نقل شد، بعضي توضيحات
ضروري به نظر ميرسد: اولوغ تاغ يا الغتاق (غفاري، 205: القتاق) اکنون ظاهراً
همان است که الاتاو يا الانئو ناميده ميشود و بخشي از کوههاي شرق قزاقستان است.
سينگير که امروز به زبان محلّي جونگاري و به روسي دزونگارسکيهو وراتا يا دروازة
دزونگار (سينگير) ناميده ميشود، راه اصلي حملة مغولان به دشت قبچاق بوده است.
جَنْد به گفتة ياقوت از شهرهاي بزرگ ترکستان بود که ميان آن و خوارزم 10 روزه راه
بود و نزديک به رودخانة سيحون، بارجکند يا بارچکنت همان بارِشکَث است که به گفتة
ياقوت از شهرهاي چاچ يا تاشکند بوده است.
صِبْران به گفتة ياقوت شهر کوچکي بود با قلعهاي بلند در آن. اين شهر در
ماوراءالنهر، آن سوي رود سيحون قرار داشت و مسکن غُزان بود. اترار در ساحل شرقي
سيحون بود که نخست نام آن فاراب يا باراب بوده است (لسترنج، 516). سِغْناق در 24
فرسخي شمال اترار بوده است (همو، 518). شهر مکس (مستوفي، 585) نامهاي ديگرش مگاز و
منکاس و مونکاز است که ظاهراً پايتخت آلانها بوده است. اين قبيلة آلانها را مغولان
آزود ميناميدند (گروسه، 434). رود ارديش در سيبري غربي و قزاقستان شرقي جاري است.
منبع آن کوههاي آلتاي در سينکيانگ است و به رودخانة اوب ميريزد. به گزارش
بلانوکارپيني، فرستادة پاپ به دربار خان بزرگ، اين قسمت از سرزمينهاي جوچي به
اوردهخان واگذار شده بود (بارتولد، «ترکستان» 392). قرانال يا قراطال (نطنزي، 81؛
غفاري، 205) نام رودخانهاي است در قزاقستان که به درياچة بالخاش ميريزد و گويا
شهري به همين نام نيز در کنار آن بوده است. تولس احتمالاً رودخانة تلاس است که در
نزديکي فناکث به سيحون ميريخت.
تقسيم متصرفات جوچي ميان پسر بزرگش اورده (فرمانروا يا جدّ خانهاي آقاردو) و باتو
(فرمانرواي آلتيناردو) ظاهراً بلافاصله پس از مرگ جوچي اتفاق افتاده است.
رشيدالدين ميگويد که «از لشکرهاي جوچيخان يک نيمه اورده داشته و يک نيمه باتو و
او با لشکر خويش و 4 برادر اودور و توقاي تيمور و شينکقور و شانککوم به دست چپ لشکر
شده» و ايشان را تا زمان رشيدالدين (ح 710ق/1310م) «شهزادگان دست چپ» ميگفتند و
اوروق (اخلاف) ايشان با اوروق اورده متحد و يکي بود (رشيدالدين، 92). متأسفانه در
ذکر قلمرو اين «شهزادگان دست چپ» در جامعالتواريخ چاپ بلوشه افتادگي هست. اطلاق
آقاردو به «شهزادگان دست چپ» بايستي متأخرتر از آن زمان باشد. رشيدالدين ميگويد:
«از ابتداي حال باز» هرگز اتفاق نيفتاده است که از اوروق اورده کساني که قائممقام
او شدهاند، پيشخانان اوروق باتو بروند، زيرا از يکديگر دورند و به استقلال پادشاه
اولوس (ايل و قوم) خويشند، ليکن عادت داشتهاند که جانشينان باتو را پادشاه و حاکم
خود شناسند (ص 93). مستوفي نيز در 730ق/1330م ـ تاريخ تأليف تاريخ گزيده ـ ولايات
اورده و احفاد او را جدا از ولايات باتو و احفاد او نوشته است، اما از «دست چپ» و
«دست راست» نامي نبرده است (صص 573 و 575). بنابراين، تقسيم ممالک پس از مرگ جوچي
روي داده است، اما بعضي از منابع متأخر تقسيم ولايات جوچي را به دست چپ و دست راست
و يا اقاردو و گوگاردو (اردوي کبود) به خود چنگيز نسبت دادهاند. رمزي اين مطلب
را بدون ذکر منبع آن و با کلمة «قبل» چنين نقل کرده است: «گويند چون جوچي پدر باتو
در سال مذکور (624ق/1227م) فوت شد. چنگيزخان او و برادر بزرگترش اوردا پيش خود
خواند و به باتو خرگاهي کبود و به برادرش اوردا خرگاهي سفيد داد و خرگاه به معني
اردو است. بنابراين اخلافباتو به گوگاوردا و اخلاف برادرش اورده به آقاوردا
مشهور گرديدند. امارت دست راست بر امارت دست چپ مزيّت دارد و به مجموع آن دو
آلتوناوردا گويند ... باتو را با صاينخان يعني پادشاه نيکو و اوردا را به
آقينخان يعني پادشاه تازَنده ملقّب ساخت و بعد هر دو را به بلاد خودشان روانه
ساخت» (1/364)، اما اين ادعا ساختگي به نظر ميرسد، زيرا اولاً مورّخاني که به آن
دوره نزديکترند مانند جويني و رشيدالدين و مستوفي آن را نقل نکردهاند: ثانياً
تقسيم قديم همان به نام دست چپ و دست راست بوده است و نامهاي آقاردو و گوگاردو
چنانکه خواهيم گفت بعد پيدا شده است؛ ثالثاً اين داستان پس از آنکه در قرن هشتم
آقاورده به سمت جنوب مهاجرت کرد و با اردوي زرين به هم پيوست، ساخته شده است، زيرا
چنانکه ميگويد: «مجموع آن دو را آلتون اردو گويند» (رمزي، همانجا).
اسامي پادشاهان يا خانهاي آقاردو و ترتيب و توالي آنها در تواريخ مشوّش است و علت
آن است که به جهت دوري بسيار آن از بلاد ايران اخبار آنان ه درستي و دقت به دست
مورّخان ايراني نميرسيده است. گفتار رشيدالدين فضلالله و حمدالله مستوفي که معاصر
با تني چند از پادشاهان آقاردو بودهاند با يکديگر موافق است و مسلّماً به حقيقت
نزديکتر. نطنزي که کتال منتخبالتواريخ منسوب به او در 816ق/1413م و 817ق/1414م
تدليف شده است منبع مستقلي به نظر ميرسد، اما دربارة خانهاي نخستين آقاردو ساکت
است وپ يداست که از جامعالتواريخ و تاريخ گزيده بيخبر بوده است. منبع او دربارة
خانهاي بعدي تا زمان خودش شناخته نيست و به همين جهت، کتاب او را مستقل ميشماريم.
غفاري (975ق/1567م) که قريب يک قرن و نيم پس از تأليف منتخبالتواريخ کتاب خود را
نوشته است، در نامهاي خاندان آقاردو با او اختلافاتي دارد، بنابراين بايست از منبع
ديگري استفاده کرده باشد.
منجمباشي در جامعالدول مطالب خود را از غفاري و مصلحالدين لاري گرفته و آنها را
با هم تلفيق کرده است و ظاهراً به منابع ديگري هم دسترسي داشته است، اما مآخذ اصلي
او همان غفاري و لاري است. ابتدا گفتار رشيدالدين را از آنچه دربارة اولاد اورده
گفته است استخراج ميکنيم. اين مطالب چنانکه گفتيم به جهت معاصربودن مؤلّف با قسمتي
از وقايع و دست اول بودن آنها به واقعيت نزديکتر است:
الف ـ خانهاي آقاردو بر طبق جامعالتواريخ:
1. قونک قيران (يا قونيک قيران) پسر چهارم اورده، بعد از پدر اولوس به دست او بوده
و پسر نداشته است (ص 103).
2. قونيچي (در متن همهجا به غلط: قوينچي) پسر سرتُغْتاي پسر اورده، مدتي دراز حاکم
اولوس بود و «دوست و هواخواه» ارغونخان و غازانخان (الخانان ايران)، و همواره
ايلچيان پيش ايشان براي اظهار دوستي ميفرستاد. قونيچي بسيار فربه بود چنانکه «هيچ
اسبي او را برنميتافته» و به ناچار سوار گردونه ميشد. عاقبت از غايت فربهي هلاک
گشت (ص 94).
3. بايان (در متن همهجا به غلط: بانان) پسر قونيچي، در زمان رشيدالدين به جاي پدر
خود قونيچي دوستي داشت و پيوسته ايلچيان به دربار او ميفرستاد. کويلک (در اصل
همهجا به غلط: کوبلک) پسر تيمور بوقا (پسر هولاگو پسر اورده) ادعا کرد که پدر او
تيمور بوقا رئيس اولوس بوده است و اين اولوس به ميراث به او ميرسد، پس لشکري جمع
کرد و از قيدو (يا قايدو)، پسر اوگتاي، و دُوا (پسر براق، نوة چغتاي) مدد گرفت و
ناگهان بر سر بايان تاخت. بايان گريخت و به حدود ولايتي رفت که توقتا جانشين باتو
آنجا بود (يعني قلمرو آلتيناردو) و پس از زمستان در بهار به قوريلتاي نزد توقتا
رفت و از او ياري خواست. چون توقتا با نوقاي (پسر تاتار پسر بووال يا بوقال پسر
جوچي) در جنگ بود و از سويي با غازان هم مخالف بود، عذر آورد و کمک نکرد، اما
فرستادگاني پيش قيدو و دُوا فرستاد تا کويلک را نزد او فرستد و فرمان داد که اولوس
اورده مانند سابق با بايان باشد. بايان با کويلک و لشکر قيدو و ديوا 15 بار جنگ
کرده (تا زمان تأليف جامعالتواريخ) که 6 بار خود در جنگ شرکت داشته است. توقتا
مکرر فرستادگاني پيش دُوا و چاپار يا چپر پسر قيدو فرستاد تا کويلک را بفرستند، اما
آنها بهانه آوردند و نفرستادند، زيراقصدشان اين بود که کويلک را پادشاه اولوس اورده
کنند و به اتفاق با غازان بجنگند. بايان در 702ق/1303م 2 ايلچي نزد غازان فرستاد.
آنان در بغداد به حضور غازان رسيدند و تحفهها تقديم کردند و گفتند: اگرچه توقتا با
بايان متحد است و کمک کرده است، اما قيدو پسران خود را با نوة منکوقاآن و با پسر
اريغ (اريق) بوکا به مرز ولايت بايان (آقاردو) فرستاده است تا ميان لشکر خان بزرگ
بپيوندد. کويلک با کمکي که از قايدو و دُوا گرفته است بعضي از ولايات بايان را به
دست آورده است، اما قسمت بيشتر ولايات آقاردو هنوز در دست بايان است. اما قسمت
بيشتر ولايات آقاردو هنوز در دست بايان است. به گفتة رشيدالدين با اينکه «به سبب
اين مصافهاي متواتر لشکر او درويش شدهاند» همچنان «با خصم قوي حال ميکوشيد و از
اين جانب استمداد به مال مينمايد». غازان ايلچيان او را از تبريز بازگردانيد و
براي او و خاتونانش هدايا فرستاد، اما کمک نظامي نداد (صص 95-98). علت ياري ندادن
غازان به بايان اين بود که خانان آلتيناردو از مدتها پيش با حکومت ايلخانان ايران
خصومت ميورزيدند و گاهي هم با آنان در جنگ بودند (نکـ آلتيناردو).
ب ـ خانهاي آقاردو برطبق منتخبالتواريخ: نطنزي زمان تقسيم ممالک جوچي را به سول
قول (دست چپ) يا آقاردو و گوگاردو پس از کشته شدن نوقاي پسر هلاگو پسر اورده (در
699ق/1300م يا 702ق/1303م) ميداند. او ميگويد که پس از اين حادثه اولوس جوچي 2
قسمت شدند: متصرفات جمعي که در دست چپ يعني حدود اولوغتاغ و سينگير يا غاچ و
قراتال تا حدود تولس و نواحي جَنْد و بارچکند بودند «به اولاد نوقاي قرار گرفت و به
سلاطين آقاردو موسوم شدند» و دست راست را که در حدود ابير سبير و روس و لبقا و
اوُکَک و ماجر و بلغار و باشغر و سراي بوکا واقع است، به اولاد توقتا (نوة باتو)
منسوب کردند و ايشان را به سلاطين گوگاورده ملقب گردانيدند (صص 81، 82). در جاي
ديگر گوگاورده را ارمقان نيز ميگويد و آقاردو را سول قول (سمت چپ) ميخواند.
اين قول منتخبالتواريخ مسلماً اشتباه است زيرا چنانکه قبلاً از منابع معاصر معتبر
نقل کرديم که تقسيم اردوي جوچي به 2 قسمت چپ و راست بلافاصله پس از جوچي اتفاق
افتاده است و مؤلّف منتخبالتواريخ يک قرن پس از آن حوادث کتاب کتاب خود را تأليف
کرده و چنانکه از مطالب کتابش برميآيد به جامعالتواريخ و تاريخ گزيده دسترسي
نداشته است و ظاهراً از منابع ترکي معاصر خود استفاده کرده، منابعي که با وقايع يک
قرن قبل را به درستي نميدانستهاند و يا به عللي عمداً آنها را تحريف کردهاند.
يکي از مؤيِدّات نظر ما خطاي فاحش اوست که آقاردو را که مسلّماً احفاد و «اوروق»
آورده پسر مهتر جوچي بوده است، منسوب به احفاد باتو برادر کهتر او کرده است. علت
اين خطاي فاحش ظاهراً در اين است که آقاردو تحت رياست توقتمشخان در اواخر قرن
8ق/14م با آلتيناردو يکي شده است و از اينرو مؤلّف پنداشته که آقاردو نيز از
اولاد باتو بودهاند.
نطنزي دربارة سلاطيني از آقاورده که پس از زمان رشيدالدين حکومت کردهاند، مطالب
مفصّلتري دارد و معلوم است که منابع مهمي در اختيار او بوده است. نمهاي خانان
آقاردو و مختصري از وقايع روزگار آنان به روايت نطنزي چنين است:
1. ساسي بوقا (رشيدالدين، 106: سياسي) پسر نوقا (درست آن: بوقا يا تيمور بوقا)، در
زمان جلوس طغرل پسر توقتا (خان آلتيناردو) حاکم آقاردو بود و از او اطاعت ميکرد.
وي همچنين از خدمت اوزبکخان (خان ديگر آلتيناردو) سر باز نزد و در همة قوريلتايها
شرکت ميکرد. مرگش در 720ق/1320م اتفاق افتاد. قبرش در صاوران (صَبْران) است؛
2. ايرزن (منجمباشي: اَبِرْزن) پسر ساسي بوقا، پس از پدر به حکم اُزبک (خان
آلتيناردو) به حکومت رسيد. او مردي عاقل و با کفايت بود چنانکه رتبة او از ازبک
بالاتر شد، اما همچنان از او اطاعت ميکرد. او عادل و خداترس بود، بيشتر مدارس و
خانقاهها و مساجد و بقاع خير اترار و صبران و جنّد و بارچکند از اوست. امن و
استقامتي که اولوس آقاردو در زمان او داشت بعد از او ديگر ديده نشد. حکومت او 25
سال بود و در سغناق مدفون است؛
3. مبارکخواجه پسر ايرزن، بعد از پدر به حکومت رسيد و فتنهاي برانگيخت، اما به
جايي نرسيد و پس از 6 ماه از حکومت برکنار شد و مدت 2 سال و 6 ماه در نواحي قرقيز و
آلتاي حيران و سرگردان بود و هم در آنجا مرد؛
4. جيمباي پسر ايرزن، پس از برادر به تخت نشست و مدت 17 سال حکومت کرد و در اصلاح
خرابيهاي برادر به قدر امکان کوشيد. امراي گرگاورده (آلتيناورده) او راب ه سلطنت
دعوت کردند، ولي او نپذيرفت و برادرش «اوردهشيخ» را به آن طرف فرستاد. نطنزي پس از
اشاره به خوانين گوگاورده (که غالباً از نسل همين اوردهشيخ بودهاند) و رويدادهاي
روزگار آنان (صص 90-92) به ذکر ديگر خانان آقاردو پرداخته است؛
5. اُروسخان پسر جيمباي، پادشاهي لجوج و با اقتدار بود که پس از وفات پدر بر تخت
نشست. او هميشه پدر خود را بر آن ميداشت که اولوس گوگاورده را نيز به دست آورد.
چون به سلطنت رسيد در همان قوريلتاي اول انديشة خود را با امرا در ميان گذاشت همه
جز تويخواجهاغلان حاکم مانکقشلاغ پذيرفتند پس توي خواجه به ياسا رسيد. توقتاميش
(توقتمشخان) پسر تويخواجه پيوسته از اردو ميگريخت، ولي چون به حد بلوغ نرسيده
بود او را معذور ميداشتند. پس از آنکه اروسخان به آلتيناردو حمله کرد و تخت ازبک
(خان آلتيناردو) را متصرف شد توقتمش فرصت يافته بگريخت و به اميرتيمور پناه برد.
اروسخان پس از 9 سال حکومت درگذشت؛
6. توقتاقيا، پس از پدر 2 ماه حکومت کرد و درگذشت؛
7. تيموربيکخان پسر محمدخان (غفاري، 205؛ پسر اروسخان، که همين درست است)، بعد از
توقتاقيا به حکومت رسيد. او شرابخواره بود و به قدري در ان کار افراط کرد که کار
مملکت مهمل ماند. اميرتيمور توقتاميش را به حکومت ساوران (صبران) و اوترار (اُترار)
و سغناق فرستاد. تيموربيک او را از آن نواحي براند و باز به عيش مشغول شد. امرا از
او منتفر شدند و در نهان کس نزد توقتمشخان فرستادند. يکي از امرا هم نزد اميرتيمور
رفت و صورت حال به او عرضه کرد. تيمور عدهاي از امرا را همراه با توقتمش به صبران
و سغناق فرستاد. امراي تيموربيکخان دستهدسته به توقتمشخان پيوستند. پس توقتشخان
در بهار 785ق/1383م در قراتال با تيموربيک مصاف داد و او را منهزم گردانيد.
تيموربيک پس از اين شکست به پسرعم خود محمداغلان او را از آن کار منع کرد، پس
تيموربيک او را کشت و عازم جنگ با توقتمشخان گرديد. سرانجام در حين جنگ گرفتار شد
و به ياسا رسيد؛
مطالب منتخبالتواريخ اندکي مشوّش است. آنچه نقل شد تلخيصي تهذيب شده از آنها است.
نطنزي پس از اين به وقايع سلطنت توقتمشخان ميپردازد (صص 96-98؛ نکـ آلتيناردو).
ج ـ خانهاي آقاردو طبق تاريخ جهانآرا:
1. تودامُنکا، غفاري نام خانهاي آقاردوي را از تودامنکا پسر بوقاي (درست: نوقاي)
پسر قولي پسر اورده آغاز ميکند (ص 205). نام تودامنکا در جامعالتواريخ (ص 100)
تومکان پسر قولي (نه نوقاي پسرقولي) است. غفاري ميگويد او مدتها در سلطنت متمکن
بود.
2. ايدزن پسر نوقاي، پسر ساسي بوقا، وي پس از 25 سال حکومت در 745ق/1344م درگذشت.
3. ايرزن (يا اَبِرْزن) پسر ساسي بوقا، وي پس از 25 سال حکومت در 745ق/1344م
درگذشت.
4. مبارکخواجه پسر ابرزن، پس از 6 ماه حکومت درگذشت.
5. جيهاي (درست: جيمباي يا چيمناي) پسر ايرزن، 17 سال حکومت کرد. امراي گوگاورده
او را به حکومت خود ترغيب کردند، اما او نپذيرفت. پسرعمش لولخواجه (درست:
تويخواجه) حاکم ميان قشلاق (درست: مانکقشلاغ يا مينقشلاق) با او متفق نبود، پس به
فرمان وي کشته شد و پسر تويخواجه توقتمشخان به اميرتيمور پناه برد.
6. اُرُسخان پسر جيمباي، 9 سال به استقلال سلطنت کرد و در 778ق/1376م، مرد.
7. توقتاقيا پسر ارسخان، 2 ماه حاکم بود و هلاکشد.
8. تيمورملک پسر ارسخان، پس از پدر به سلطنت نشست. مردي شرابخواره بود در قراطال
(قراتال) در 780ق/1378م به دست توقتمشخان کشته شد. پس از آن غفاري به حکومت
توقمتشخان ميپردازد (ص 205؛ نکـ آلتيناردو).
د ـ خانهاي آقاورده طبق جامعالدول: منجمباشي مطالب خود را از تاريخ لاري و
جهانآرا و نگارستان غفاري و شايد چند منبع ديگر تلفيق کرده است، ولي روايت او
دربارة پادشاهان نخستين آقاورده تا اُرُسخان با مطالب جهانآرا کمي اختلاف دارد:
1. ساسيبوقا يا تودامنکا پسر نوقاي، به گفتة منجمباشي تقسيم ميراث جوچي به
آقاردو و غير آن پس از مرگ برکه (يا برکا) در زمان ساسيبوقا صورت گرفته است؛ 2.
ابِرْزَن پسر ساسي بوقا؛ 3. مبارکخواجه برادر ابرزن؛ 4. مبارکخواجه پسر ابرزن؛ 5.
چيمتاي پسر ابرزن؛ 6. چيماي پسر چيمتاي؛ 7. ارسخان؛ پس از آن نام توقتمشخان و
اخلاف او در آلتيناردو آمده است.
مآخذ: ابنخردادبه، عبيدالله، المسالک والممالک، به کوشش ياندخويه، ليدن 1889م؛
اقربالموارد؛ بريتانيکا (ذيل Uzbekistan, Kazakhistan, Balkhash)؛ جويني، عطاملک،
تاريخ جهانگشا، به کوشش محمد قزويني، ليدن، 1911م، ج 1؛ رشيدالدين فضلالله،
جامعالتواريخ، به کوشش ادگار بلوشه، ليدن، 1911م؛ رمز، م، تلفيقالاخبار في وقايع
قزان و بلغار و ملوکالتتار، اورنبورگ، 1908م؛ غفاري، قاضياحمد، تاريخ جهانآرا،
تهران، 1343ش؛ گروسه، رنه، امپراتوري صحرانوردان، ترجمة عبدالحسين ميکده، تهران،
بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1353ش؛ لسترنج، گاي، سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمة محمود
عرفان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1337ش؛ مستوفي، حمدالله، تاريخ گزيده، به
کوشش عبدالحسين نوايي، تهران، اميرکبير، 1339ش؛ منجمباشي، احمدبن لطفالله،
جامعالدول، نسخة خطي بايزيد، شمـ 5019، نسخة عکسي دانشگاه؛ نطنزي، معينالدين،
منتخبالتواريخ، به کوشش ژاناوبن، تهران، خيام، 1336ش؛ ياقوت حموي، ابوعبدالله،
معجمالبلدان، به کوشش فرديناندووستفلد، لايپزيک، 1866-1870م؛ يعقوبي، احمدبن واضح،
البلدان، به کوشش يان دخويه، ليدن، 1892م؛ همو، تاريخ، به کوشش يان دخويه، ليدن،
1883م؛ نيز:
Barthold, V, histoire des Turcs d'Asie Centrale, Paris 1945; id, Turkestan down
to the Mongol Invasion, trans. Denison-Ross, London 1928.
عباس زرياب