شماره مقاله:313
آقسِرايي، محبّالدين محمّدبن احمدبن ابييزيدبن محمد سرايي خطايي
(790-859ق/1388-1455م)، مشهور به «ابنظبنت آقسرايي». مفسر و فقيه حنفي اياني نژاد.
برخي پدر وي را معروف به «مولانازاده» دانستهاند و برخي خود او را. در 17ذيحجّه در
قاهره متولد شد و همانجا پرورش يافت و از اينرو به وي «قاهري» نيز گفته شده است.
نسبت آقسرايي او از جدّ مادريش شيخشمسالدين آقسرايي، پدر شيخبدرالدين محمود و
شيخامينالدين يحيي، گرفته شده است. پدرش در اوان کودکي وي درگذشت و او تحت تکفل
پدربزرگ مادريش قرار گرفت. همة عمر به تحصيل و تدريس پرداخت و به عبادت و انزوا روي
آورد و در ميان عامّ و خاصّ از جايگاه والايي برخوردار گشت و از بزرگان حنفي به
شمار آمد. چندبار حج به جاي آورد که نخستين آن در 815ق/1412م بود؛ اين سفر، به توقف
کوتاه او در مکه انجاميد و او در اين مدت از ابنجَزَري استفاده کرد. سپس به
اسکندريه، دمشق، حلب و آمِد مسافرت کرد. در 828ق/1425م همراه اشرف بَرْسْباي از
مماليک بُرجي مصر (766-841ق/1365-1438م) در جنگ قبرس شرکت جست و در همان سال به
زيارت بيتالمقدس نايل آمد. در حدود 830ق/1426م از سوي اشرف برسباي به امامت جماعت
گماشته شد و چندي بعد کناره گرفت؛ ولي اين مقام را در زمان پادشاهان بعد از او:
يوسفبن بَرْسْباي (827-868ق/1424-1463م)، الظّاهر جَقْمَقْ (د 857ق/1453م) و
عثمانبن جقمق (838-892ق/1434-1487م) کمابيش و به صورت ظاهري نگه داشت. چون اشرف
اِينال (784-865ق/1382-1461م) بر سر کار آمد، در اوايل دولت خود از آقسرايي خواست
که امامت جماعت را بپذيرد. وي اين مقام را پذيرفت، ولي ديري نپاييد که استعفا داد و
به عادت خويش در خانه به عبادت و تدريس پرداخت.
در 859ق/1455م باز راهي حج گشت، ولي به علت بيماري چند روز پس از رسيدن به مکه در
عصر روز جمعه سوم يا چهارم ذيالحجه درگذشت و در ميان بدر و مکه در جايي به نام
«مَعْلات»، در مقبرة بنيضياء، به خاک سپرده شد. ابنخطيب ناصريه
(774-843ق/1372-1440م) در شرح احوال پدرِ آقسرايي، دربارة خود او گفته است که در
رمضان 836ق/1432م در حلب با او ديداري داشته و وي را انساني نيکنفس، انديشمند و
خوشسيما يافته است.
تحصيلات: آقسرايي ادبيات عرب و فقه را نزد دايي خود بدرالدين محمود فرا گرفت.
کتابالکنز را نزد سراج خواند. اصول فقه و تلخيصالجامعالکبير نگاشتة محمدبن
عَبَّادبن مالکبن داود خِلاطي (د 652ق/1254م) را از شمسالدينبن الغَزِّي آموخت.
بقية علوم عربي را از محمدبن احمدبن محمدبن مرزوق مغربي (766-842ق/1364-1439م) فرا
گرفت و با وي به اسکندريه رفت و 9 سال در التزام عزالدينبن جَمَاعة کناني
(749-819ق/1349-1416م) به سر برد. در حقيقت بيشترين اندوختههاي علمي او در حديث،
نحو، اصول، معاني بيان،، منطق و فقه از ابنجماعه است. عزالدين او را بسيار گرامي
ميداشت. او طريقة «زينيه» را از پايهگذار آن زينالدين خوافي صوفي
(757-838ق/1356-1435م) و هندسه را نزد شهابالدين ابوالعباس مشهور به ابنمجدي
(767-850ق/1366-1446م) فرا گرفت. همچنين نزد ابوعبدالله شمسالدينِ بساطي
(760-842ق/1359-1439م) درس خواند و از ابنابيالمجد و ابنالکويک و تَغْري برمش
ترکماني و جز ايشان استماع حديث کرد و از عايشه دختر ابنعبدالهادي والزينالمراغي
و کمالبن خير و تاجبن تونسي و جز ايشان اجازة روايت گرفت. پس از تبحّر در دانشهاي
گوناگون، از سوي عزالدينبن جَمَاعه و ابنمرزوق و سراج که از بزرگان حنفي بودند،
اجازة اقراء قرآن و حديث و دانشهاي گوناگون گرفت و بدينسان از بزرگان و مشاهير
مدرسان قاهره گرديد. آقسرايي در مدرسههاي «مؤيّديّه» و «صرغتمشيّه» تفسير قرآن و
در مسجد مارداني فقه را تدريس کرد. نيز در مدارس جابنکيه و ارتمشيّه و جماليه به
تدريس پرداخت. در حوزة درس او گروهي از دانشمندان و از آن جمله سخاوي
(831-902ق/1428-1497م) گرد آمدند.
آثار علمي: برخي از نوشتههاي او بدينگونه است: 1. حاشيه بر کَشّاف تا پايان سورة
نساء (4) که طي آن آراي طيبي، چارْبُرْدي، قطب، تفتازاني، اکملالدين، احمدبن
يوسفالسّمين و جز ايشان را که به عنوان حاشيه بر اين کتاب نوشتهاند، گرد اورده و
موارد اختلاف ظاهري ايشان را با هم سازش داده است. 2. حاشيه بر 4/3 کتاب فقهي معروف
«الهدايه» تأليف برهانالدين عليبن ابيبکر مزغيناني حنفي، که مطالب آن را از 5
شرح گرد اورده است: النهايه سِغْناقي، الکافي عليالوافي، شرحالکنز زَيْلَعي،
شرحالقوام اتقاني و شرح اکملالدين. 3. شرح بر بخشي از کتاب البديعظالنظام
ابنظساعاتي (د 696ق/1297م) در اصول. 4. حاشيه بر مفتاحالعلوم يوسف سکاکي
(555-626ق/1160-1229م).
مآخذ: بغدادي، اسماعيلپاشا، هديهالعارفين، استانبول، 1951م، 2/201؛ حاجيخليفه،
کشفالظّنون، استانبول، 1941م، 2/2038؛ سخاوي، محمدبن عبدالرحمان، الضوءالامع،
قاهره، مکتبهالقدسي، 1354ق، 7/15-17؛ سيوطي، جلالالدين، نظمالعقيان، به کوشش
فيليپ حِتي، نيويورک، 1927م، ص 139؛ غنيمه، عبدالرحيم، تاريخ دانشگاههاي بزرگ
اسلامي، ترجمة نورالله کسايي، تهران، يزدان، 1364ش، صص 143-144؛ کحّاله، عمررضا،
معجمالمؤلفين، بيروت، داراحياءالتراثالعربي، 9/29.
کاظم موسوي بجنوردي