شماره مقاله:319
آقْشَمْسُالدّين، محمّدبن حمزه (792-863ق/1390-1459م)، صوفي و پزشک نامدار. وي را
از نوادگان شيخشهابالدّين سهروردي شمردهاند، ولي معلوم نيست که مراد، شيخ اشراق
است يا شهابالدّين فقيه و صوفي بغدادي. در دمشق زاده شد و به هنگام کودکي با پدرش
به آناتولي رفت و در آنجا به کسب دانش پرداخت. سپس در مدرسة عثمانجِق به تدريس
پرداخت. در اين هنگام به تصوّف گراييد. نخست به خدمت حاجبيرام، صوفي مشهور آن
روزگار درآمد. چندي بعد طريقت بگرداند و از تدريس بريد و به جستوجوي
شيخزينالدّين خوافي عازم حلب شد؛ اما باز به علّت خوابي که ديد، به نزد مرشد
نخستين بازگشت و ملازمت او را در اختيار کرد (ح 830ق/1427م) و سپس جانشين او در
سلسلة پيراميّه شد. دربارة پيوستن او به حاجبيرام داستاني نقل کردهاند و کشف و
کرامات بسياري به او نسبت دادهاند (شوکاني، 166-169؛ طاش کپريزاده، 138-140). نيز
در باب درمانهاي پزشکي او رواياتي نقل شده است. آقشمسالدّين در فتح قسطنطنيه
(857ق/1453م) به دعوت سلطانمحمد دوم عثماني (فاتح) او را همراهي کرد. گويا او
قبلاً چيرگي سلطان را بر آن شهر پيشگويي کرده بود. وي در اثناي محاصره و فتح
قسطنطنيه، به خواهش سلطانمحمد، قبر ابوايوب انصاري را که در نخستين يورش مسلمانان
به روم شرقي کشته شده بود، در پيرامون آن شهر کشف کرد و سلطان او را بسيار نواخت و
در کنار مرقد انصاري، چند زاويه و نيز جامعي براي او ساخت؛ اما شمسالدين از اقامت
در آنجا سرباز زد و به قصبة گوينوک بازگشت و همانجا ماند تا درگذشت. از آثار اوست:
1. رساله في دورانالصّوفيّه و رقصهمؤ دربارة رقص و سماع صوفيان؛ 2. رساله النوريه
در تصوف؛ 3. رساله في دفع مطاعنالصوفيّه؛ 4. رساله مادّهالحياه، در پزشکي، که
معالجات مجرب و سودمند خود را در آن گرد آورده است.
مآخذ: اسلام آنسيکلوپديسي؛ اميرحسين، مناقب آقشمسالدّين، استانبول، 1301ق، جمـ ؛
بروسهلي، محمّدطاهر، عثمانلي مؤلّفلري، استانبول، مطبعة عامره، 1333ق، 1/12-14؛
سعدالدّين، محمد، تاجالتّواريخ، استانبول، مطبعة عامره، 1279ق، صص 419-434؛
شوکاني، محمدبن علي، البدرالطّالع، قاهره، مطبعهالسعاده، 1348ق؛ طاش کپريزاده،
احمدبن مصطفي، الشفائقالنّعمانيه، بيروت، دارالکتابالعربي، 1975م؛ کحّاله، عمررضا
معجمالمؤلفين، بيروت، داراحياءالتراثالعربي، ص 265؛ گولپينارلي، عبدالباقي،
مولانا جلالالدين، ترجمة توفيق سبحاني، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363ش، ص
376.
جعفر شمار