شماره مقاله:332
آقوش اَشرفَي: يا آقُش اَشرَفي، جمالالدين فرزند عبدالله معروف به «نايبالکَرک»
(د 736ق/1335م)، از امراي بزرگ مماليک مصر در دهههاي نخستين قرن 8ق/14م. ابنحجر
عسقلاني (1/470) نام او را «اقشالاشرفي جمالالدينالبرناق» نوشته است. او از
مماليک سلطان ملک منصور سيفالدين قلاوونالفي نجمي (د 689ق/1290م) بود. نسبت
«اشرفي» به جهت انتساب او به سلطان ملک اشرف صلاحالدين خليل (مقـ 693ق/1293م) پسر
سيفالدين قلاوون بوده است.
ملک اشرف صلاحالدين خليل در 690ق/1291م امير بيبرس دوادار منصوري مورخ را از
«نيابت کرک» معزول ساخت و امير جمالالدين آقوش را به جاي او برگماشت و از اينجاست
که امير جمالالدين آقوش به «نايب کرک» معروف گشته است.
پس از آنکه ملک منصور حسامالدين لاچين در 696ق/1296م به سلطنت رسيد، ملک ناصرمحمد
پسر سيفالدين قلاوون را امير جمالالدين آقوش (استاددار ملک منصور) به کرک فرستاد.
ملک منصور لاچين در 698ق/1299م کشته شد و 2 تن از اميران (الحاج آل ملک و
سنجرالجاولي) از قاهره به کرک رفتند تا اين خبر را به ملک ناصر که به حال تبعيد در
آنجا به سر ميبرد، برسانند. جمالالدين آقوش نخستين کسي بود که اين مژده را به
مادر ملک ناصر داد.
ملک ناصر دومين ناصر دومينبار به سلطنت مصر رسيد و در 709ق/1308م براي رهايي از
تحکمات دو تن از اميران خود به مقصد حج از مصر بيرون رفت و خود را به کرک رسانيد.
جمالالدين آقوش نايب کرک از سلطان فراري پذيرايي کرد و شهر را اذين بست و پلي را
که سالها عاطل مانده بود، براي عبور سلطان و همراهانش بر روي خندق قلعه انداخت، انا
پل که بسيار فرسوده شده بود، زير پاي اسب سلطان و همراهان درهم شکست و عدهاي به
خندق افتادند، اما ملک ناصر توانست خود را وارهاند. آقوش از اين واقعه شرمسار گرديد
و با آنکه ضيافت عظيمي ترتيب داده بود، ملک ناصر بدو توجهي نکرد. ملک ناصر در کرک
انصراف خود را از زيارت حج و عزم خود را به اقامت در کرک اعلام کرد و اقوش را به
مصر فرستاد.
آقوش حاصل غلات خود را به ملک ناصر بخشيد و روي به مصر نهاد و در مصر در معرض خطاب
و عتاب بيبرس و سلار، دو امير حاکم بر امور مصر قرار گرفت که چرا ملک ناصر را به
قلعه کرک راه داده است. او نامه ايشان را درباره اجازه اين کار نشان داد و معلوم شد
که آن دو، نامه ايشان را درباره اجازه اين کار نشان داد معلوم شد که آن دو، نامه
دومي داير بر جلوگيري از راه دادن ملک ناصر به قلعه فرستاده بودهاند که به دست
آقوش نرسيده است.
بيبرس در شوال 708ق/مارس 1309م با عنوان «ملک مظفر» بر تخت مصر نشست و در رجب
709ق/دسامبر 1309م سپاهي براي جنگ با ملک ناصر به فرماندهي 5 تن از اميران تجهيز
کرد که يکي از ايشان همين جمالالدين آقوش بود. اين گروه از قاهره بيرون رفتند، ولي
بعد بازگشتند. بيشتر اميران مصر به ملک ناصر پيوستند، ولي آقوش به ملک مظفر وفادار
ماند و جزو آخرين کساني بود که به ملک ناصر ملحق شدند. با پيوستن وي و اخرين امير
از اميران و لشگريان باقيمانده به ملک ناصر، ملک مظفر نوميد گرديد و به زوال دولت
خود يقين حاصل کرد. در جماديالثاني 711ق/يپتامبر 1311م امير جمالالدين آقوش از
سوي ملک ناصر به نيابت دمشق منصوب گرديد. در 712ق/1312ک که آقوش به قاهره آمده بود،
به دستور ملک ناصر گرفتار شد و در قلعه قاهره زنداني گرديد، زيرا با قرا سنقر، يکي
از مخالفان ملک ناصر، مناسباتي پيدا کرده بود. آقوش در رجب 715ق/اکتبر 1315م از
زندان آزاد گرديد و منصب امارت به او باز گردانده شد. سپس با دادن اقطاعي بدو، بر
وي انعام کردند. در 719ق/1319م ملک ناصر مقام آقوش را بالاتر برد و هنگام ورود او
از کرسي خود بلند شد. گويا وي اين پايگاه را پيشتر نيز داشته و پس از زنداني شدن از
دست داده بوده است. ملک ناصر در 732ق/1332م به حج رفت و آقوش را در «قلعه» نايب خود
کرد و دستور داد تا بازگشت او از قلعه پايين نيايد.
سرانجام پايگاه و مرتبه آقوش روي به تنزل نهاد و او را به نامهنويسي و همدستي با
يکي از مخالفان ملک ناصر متهم ساختند. گفتهاند که سلطان تحکمات او را بر نميتافت
و براي اينکه وي را از قاهره دور کند، او را به نيابت طرابلس فرستاد. در 735ق/1334م
ملک ناصر آقوش را به اتهام دستاندازي بر کشتيهاي بازرگاني و اموال تجار فرهنگ از
نيابت طرابلس عزل کرد و او را در قلعه «صَرخَد» يا در «صَفَد» زنداني ساخت و بعد به
زندان اسکندريه منتقل کرد. وفات او به گفته مقريزي (2 (2)/405) روز يکشنبه 7
جماديالاول 736ق/23 دسامبر 1335 روي داد.
او را مردي مهيب، سنگدل و سخي توصيف کردهاند. در مدرسه صالحيه منبري براي اقامه
نماز جمعه تأسيس کرد و فقها به جواز آن رأي دادند. ظاهراً به علت بزرگي شهر قاهره،
اين مدرسه به عنوان محل دوم براي اقامه نماز جمعه در نظر گرفته شد و اين کار احتياج
به فتواي قضات و فقها داشته است. او مدتي رياست و توليت بيمارستان قاهره را نيز
داشته است.
برخي گفتهاند که نيابت او بر کرک مربوط به دوه دوم سلطنت ملک ناصر بوده است و
ابنتغري بردي اين قول را اقوي دانسته است (9/310).
مآخذ: ابنتغري بردي، يوسف، النجومالزاهره، قاهره، وزارةالثقافة والارشاد، 1963م؛
ابنحجر عسقلاني، احمدبنعلي، الدّررالکامنة، به کوشش محمد عبدالمعيدخان، حيدرآباد
دکن، 1392ق/1972م؛ مقريزي، احمدبنعلي، السلوک، به کوشش محمد مصطفي زيادة، قاهره،
مطبعة لجنةالتدليف والترجمة، 1942م 2 (2)/317.
عباس زرياب