شماره مقاله:35
آبْنوس، يا اَبْنوس، آبِنوس و آبْنوز، از ريشة مصري هبن . در يوناني هبنس ، در
لاتين ابنوس و در پهلوي اوانس ، بر چندين گونه درخت از جنس ديوسپيروس متعلق به تيرة
پروانهواران ، اطلاق ميشود. در برخي از منابع ساسَم و ساسَب نيز ناميده شده است.
به اعتقاد مؤلف نخبهالدهر آبنوس همان سَلَم حجازي است (انصاري، 208). در كتاب مقدس
(حزقيال، 27:15) يَهُوَه، خطاب به شهر صور ميگويد: «شاخهاي عاج و هونيم را با تو
معاوضت ميكردند». بيشتر مترجمان و مفسران كلمة هُوِنيم را همان واژة مصري هبن
ميدانند.
آبنوس درختي استوايي است كه در قارة آفريقا، و نيز در ماداگاسكار، هند، ژاپن، جزاير
فيليپين، آمريكاي شمالي و جنوبي ميرويد و سياهترين آبنوس، يعني گونة مرغوب آن، از
سيلان و جزاير هند شرقي به دست ميآيد. انواع آبنوس گاه تا ارتفاع 15 متر نيز رشد
ميكند. پوست اين درخت خاكستري تيره، مغز ان (يعني تنها قسمت مورد استفادهاش)
معمولاً سياهرنگ و بخش بيرونيتر چوب، يا لاية زيرپوست آن، سفيد، خاكسري يا ميخكي
روشن است. در بعضي از انواع آن مغز چوب، قهوهاي تيره است و ميتواند داراي رگههاي
قهوهاي روشن، قرمز يا زرد باشد. در تنسوخ نامه (نصيرالدين طوسي، 233) و بحرالجواهر
(هروي، 11) آمده كه آبنوس در آب فرو ميرود، اما ظاهراً فقط آبنوسي كه كاملاً اشباع
شده، از آب سنگينتر است. نسوج چوب آبنوس آكنده از صمغ قهوهاي تيره يا سياهرنگ
سختي است. همين صمغ احتمالاً موجب تُردي آبنوس ميشود و آن را براي خرّاطي و
منبّتكاري مناسب ميسازد. مرغوبترين انواع آبنوس نوع سياه آن است كه بسيار آسان و
خوب صيقل ميپذيرد. ابن بيطار محكمترين نوع آبنوس را آبنوس حبشي ميداند كه سخت و
سياه و توپر است. شكستة آن گزنده و قابض زبان است و چون بر آتش بگذراند بخاري
خوشبوي از آن بر ميخيزد. چون آبنوس تازه محتوي چربي است، وقتي نزديك آتش قرار
گيرد، مشتعل ميشود (ص 8). دانشمندان قديم ايراني و عرب آبنوس را همانند درخت
عنّاب، تخم آن را مانند تخم حنا، ميوهاش را مانند انگور، برگش را مانند برگ صنوبر
و پهنتر از آن توصيف كردهاند و آن را از جملة چوبهاي گرانبها و داروهاي پزشكي
دانستهاند، ولي هر كدام از آنان كه ذكري از آبنوس كردهاند، آن را متعلق به
سرزمينهاي بيرون از مرزهاي ايران دانستهآند. حدودالعالم از جزيرهالفضّه «اندر
درياءِ اقيانوس مشرقي»، معجمالبلدان از مُقِدشو در جنوب يمن (ياقوت، 4/602) و
صيدنه از وَقْوان و سواحل زنگبار و حبشه (بيروني، 38) به عنوان مناطق آبنوس خيز نام
ميبرد. از اين ميان تنها اصطخري است كه ميگويد «از سيراف متاع دريا خيزد چون عود
و عنبر و عاج و آبنوس و از آنجا به آفاق برند» (ص 134). از عبارت اصطخري دانسته
نميشود كه آيا سيراف خود آبنوس خيز بوده يا به اقتضاي بندر بودنش صرفاً مركز
مبادلة اين چوب به عنوان يكي از اقلام بازرگاني بوده است. از گزارشهاي پيشينيان بر
ميآيد كه در برخي از نقاط اران آن زمان، از آبنوس در ساختن برخي افزارها مانند
كمان و دستههاي كارد استفاده ميشده است.
در اروپاي سدة 13م نيز در ساختن صندوقچه، نوشتافزار، دستة كارد، تختة شطرنج، و از
اواخر سدة 16م در تهية مبلمان بزرگ خانگي به ويژه به صورت روكش، از آبنوس استفاده
ميشده است (لاروس بزرگ)، اما چنين مينمايد كه چوب آبنوس عمدتاً در ساختن وسايل
كوچك مانند كليدهاي سياه پيانو، فلوت، دستة چاقو، ماهوت پاككن و به مقدار نسبتاً
كمتري در ساختن گنجههاي تجملي به كار رفته است. اصولاً چون آبنوس چوبي مرغوب،
نسبتاً كمياب و به همين دليل گرانبها بوده، عموماً براي مصارف زينتي به كار ميرفته
است؛ حتي بر پاية برخي از اشارات تاريخي به عنوان نوعي هدية شايسته ميان ولايات رد
و بدل ميشده است (فخر، 147). آنجا هم كه آبنوس در ساختن چيزهايي مانند شبكة پنجره،
پوشش سقف و روية ديوار به كار رفته، بيشتر ارزش تزييني آن منظور بوده است. آثار
موجود در نمايشگاه هنر اسلامي مصر نشان ميدهد كه در سدههاي 7 و 8 ق/13 و 14م در
روزگار مماليك مصر، چوب آبنوس در تزيين و نقش و نگارهاي چوبي مانند منبر و جامهدان
به كار ميرفته است. برخي اشارات پژوهشگران گوياي آن است كه لااقل از دورة تيموري
به بعد، در ايران افزون بر عاج و استخوان و چوبهاي مختلف، از ابنوس نيز در
خاتمبندي استفاده ميشده است.
در نوشتههاي كهن فارسي و عربي از آبنوس بيشتر به عنوان يكي از مفردات دارويي ياد
شده است. پزشكان و داروشناسان ايراني و عرب از طريق آثار علماي يوناني به خواص
پزشكي آبنوس پي برده بودند. نويسندة الابنيه آن را دارويي قابض، داراي طبعي گرم،
خردكنندة سنگ كليه و «نشانندة آبلههايي كه از سوختن پديد آيد» معرفي كرده است
(هروي، 38). جرجاني مينويسد: «سونش او سپيدة چشم بردارد» (ص 613). ابن بيطار در
سدة 7ق/13م و حكيم محمد مؤمن در سدة 11ق/17م و عقيلي علوي خراساني در سدة 12ق/18م
خواص طبي آبنوس را مفصلاً برشمردهاند كه رفع نفخ معده، جلاي بصر، رفع سوختگي، شفاي
زخمهاي بدخيم، بندآوردن خون زخمهاي تازه، رويانيدن مژگان، رفع شبكوري و مداواي
خنازير از آن جمله است.
«چوب آبنوس» يا «آبنوس» نامي بوده است كه بردهفروشان به سياهان داده بودند. از اين
رو، برده فروش را «فروشندة آبنوس» ميناميدند (لاروس).
مآخذ: آمريكانا، ذيل Ebony؛ ابن بيطار، عبدالله بن احمد، الجامع لمفردات الادويه و
الاغذيه، بغداد، مكتبه المثني؛ اصطخري، ابراهيم، مسالك و ممالك، به كوشش ايرج
افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1340ش؛ انصاري دمشقي، شمسالدين محمد،
نخبهالدهر، ترجمة حميد طبيبيان، تهران، بنياد فرهنگستانهاي ايران، 1357ش، ص 210،
271؛ بريتانيكا، ذيل Ebony؛ بستاني (پطرس)؛ بهرامي حسينعلي، فرهنگ گياهي، تهران،
وزارت فرهنگ، 1329ش، 1/375؛ بيروني، ابوريحان، صيدنه، ترجمة ابوبكر علي بن عثمان
كاساني، به كوشش منوچهر ستوده و ايرج افشار، 1358ش، ص 39؛ جرجاني، اسماعيل، الاغراض
الطبيه و المباحثات العلائيّه، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1345ش، ص 613؛ جودائيكا،
ذيل Ebony؛ حدودالعالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، طهوري، 1362ش؛ دانشنامه ايران
و اسلام؛ طوسي، نصيرالدين محمد بن محمد، تنسوخنامه، به كوشش محمدتقي مدرس رضوي،
تهران، انتشارات اطلاعات، 1363ش؛ عقيلي خراساني، محمدحسين، مخزن الادويه (قرابادين
كبير)، تهران، محمودي، ص 44ـ 45؛ فخر مدبر، محمد بن منصور، آداب الحرب و الشجاعه،
به كوشش احمد سهيلي خوانساري، تهران، اقبال، 1346ش؛ فونك و واگتال؛ قزويني، زكريا
بن محمد، آثار البلاد، بيروت، دارصادر، 1380ق، ص 520؛ لاروس بزرگ، ذيل Ebene؛
لغتنامة دهخدا؛ لغتنامة فارسي؛ مؤمن تنكابني، محمد، تحفهالمؤمنين، تهران، محمودي،
ص 32ـ33؛ نيواستاندارد، ذيل Ebony؛ ورلدبوك، ذيل Ebony؛ وزارهالثقافه، معرض الفن
الاسلامي في مصر، قاهره، 1969م، ص 291، 321ـ323؛ هروي، ابومنصور، الابنيه عن حقائق
الادويه، به كوشش احمد بهمنيار، دانشگاه تهران، 1346ش؛ هروي، محمد بن يوسف،
بحرالجواهر، تهران، 1288ق؛ ياقوت حموي، ابوعبدالله، معجمالبلدان، به كوشش ف
ووستنفلد، لايپزيگ، 1862ـ1870م؛ نيز:
New Caxton, under Ebony; Pope, Arthur Upham, A Survey of Persian Art, Tehran,
Sorush press, 1977, VI/2625.
مجدالدين كيواني