شماره مقاله:353
آلِ ابيرافِع، از خاندانهاي بزرگ شيعه، از تبار نخستين کساني که اسلام آوردند.
بزرگ و بنيادگذار اين خاندان، ابورافع، صحابي معروف، آزاد کرده و مولاي پيامبر
اسلام(ص) بود، که نجاشي (ص 2-3) او را در زمرة سلف صالح برشمرده است. ديگر افراد
اين خانواده که در کتابهاي رجال از آنان ياد شده و عبارتند از عُبيداللهبنابي
رافع و 4 پسرش محمد و عَوْن و عبدالله و فضل، برادرش عليبنابي رافع، و نوادگانش
عبدالرّحمنبنمحمّد و عبدالله (عبيدالله)بنعلي.
1. ابورافع (د پس از 40ق/660م)، از قبطيان بود. دربارة نام او اختلاف نظر است و در
کتابهاي گوناگون نامهايي چون اَسْلَم، ابراهيم، ثابت، هرمز، سِنان، قَرَمان، صالح،
يزيد، يَسار و عبدالرّحمن را براي او ياد کردهاند، ولي بيشتر نام او را اسلم
دانستهاند. ابورافع نخست بردة عباسِبنعبدالمطلب بود. عباس او را به پيامبر(ص)
بخشيد. چون ابورافع خبر مسلمان شدن عباسبنعبدالمطلب را به پيامبر داد، رسول
اکرم(ص) او را به مژدگاني اين پيام آزاد کرد. ابورافع در مکه پيش از هجرت مسلمان
شد. او از جمله کساني بود که براي فرار از ستم کفّار قريش، با جعفربنابيطالب به
حبشه مهاجرت کرد. تاريخ اسلام آوردنِ او دانسته نيست، ولي گفتهاند زماني مسلمان شد
که هنوز مسلمانان به سوي مسجدالاقصي نماز ميگزاردند. مشهور است که ابورافع با
پيامبر به مدينه هجرت نکرد، بلکه تا جنگ بدر در مکه ماند و و پس از آن در مدينه به
پيامبر پيوست؛ اما روايتي ديگر (نجاشي، 4) ناقض اين قول است. پس از ورود به مدينه،
پيامبر مولاه خود سَلمي را به ازدواج او درآورد، و عبيدالله از او زاده شد. ابورافع
پس از مهاجرت به مدينه، در همة جنگها حضور داشت و از نزديکان و ياران پيامبر
اسلامي(ص) به شمار ميرفت، چنانکه حضرت رسول دربارة او فرمود: «هر پيامبري اميني
دارد و امين من ابورافع است» (قمي، 1/77). ابورافع پس از درگذشت پيامبر، ملازمت
امام علي(ع) را اختيار کرد و همراهش بود تا خلافت به وي رسيد. وقتي معاويه در شام و
طلحه و زبير در بصره با خلافت امام علي(ع) به مخالفت برخاستند، ابورافع گفت که
پيامبر اسلام اين واقعه را پيش از اين به او خبر داده و فرموده بود که علي(ع) بر حق
است و مخالفان او بر باطلند. او در 85 سالگي زمين و خانهاش را در خيبر و مدينه
فروخت و در رکاب امام علي(ع) به کوفه مهاجرت کرد (نجاشي، 4). در همين اوقات بود که
ميگفت «سپاس خداي را که به منزلتي دست يافتم که هيچ کس به آن نرسيد، زيرا دو بيعت
کردم: عقبه و رضوان؛ و به سوي دو قبله نماز گزاردم و سهبار هجرت کردم» (نجاشي،
همانجا). او در کوفه از سوي امام علي(ع) به خزانه داري بيتالمال منصوب شد و دو
فرزندش عبيدالله و علينيز به دبيري امام امام پرداختند. براساس روايتي، ابورافع تا
روزگار امام حسن(ع) زنده بود و پس از شهادت اميرالمؤمنين(ع) همراه امام حسن(ع) به
مدينه بازگشت. اگر اين روايت درست باشد بايد پنداشت که در آن هنگام سن او از 90 در
گذشته بود. پس از بازگشت به مدينه، چون ابورافع قبلاً زمين و خانة خود را فروخته
بود، امام حسن(ع) نيمي از خانة امام علي(ع) و يک قطعه زمين در اطراف مدينه به اقطاع
به او داد (نجاشي، 4) که پس از مرگ او، فرزندش عبيدالله آن را به 000‘170 (احتمالاً
درهم) بفروخت (همانجا). در مورد تاريخ درگذشت ابورافع اختلاف است. برخي مرگ او را
در سال شهادت امام علي(ع) نوشتهاند. واقدي ميگويد: او کمي پيش از عثمان يا کمي
بعد از او درگذشته است. برخي نيز تاريخ مرگ او را در روزگار خلافت امام علي(ع)
دانستهاند (ابنحجر، 4/67)، اما چنانکه اشاره شد يکي از روايات نجاشي بر پيوند او
با امام حسن(ع) تأکيد دارد. ابورافع به جمع آوري و تدوين و تبويب احاديث همت گماشت
و کتابالسنن والاحکام والقضايا را که نخستين کتابِ فقهي بود، گردآوري کرد (نجاشي،
همانجا). ظاهراً در تاريخ اسلام، او نخستين کسي است که کتاب فقهي نوشته است. اين
کتاب شامل بابهاي: نمار، روزه، حج، زکات و قضاء است و در آن از امام علي(ع) روايت
شده است. از ابورافع روايتهاي فراواني به وسيلة فرزندان و همسرش سَلْمي و ديگران
نقل شده است. مسلمانان و بهويژه شيعيان او را در شمار راويان «ثقه» نهادهاند.
2. عبيداللهبنابي رافع، از تابعين و بنا به قول شيخمفيد (ص 4) از اخيار شيعه و
از خواص اصحاب امام علي(ع) و دبير او بود و در جنگهاي آن امام شرکت ميجست. او دو
کتاب نوشته است: الف ـ قضايا اميرالمؤمنين، شايد نخستين کتابي باشد که دربارة
قضاوتهاي امام علي(ع) نگاشته شده است. ب ـ تسميه من شهد مع اميرالمؤمنينالجمل و
صفّين والنهروان منالصحابه (طوسي، ص 202). به احتمال قوي عبيدالله در تاريخ اسلام
نخستين کسي است که دربارة رجال کتابي نوشته است. عبيدالله در ميان راويان شيعه
«ثقه» شناخته شده است. او از پدرش ابورافع و امام علي(ع) و ابوهريره روايت کرده
است.
3. عليبنابي رافع، از فقهاي تابعين است که روايات بسياري از پيامبر(ص) به ياد
داشته است. او از خواص امام علي(ع) به شمار ميآمد و در تمام جنگهاي آن حضرت حضور
داشت. نزد امام فقه آموخت و در روزگار وي کتابي در فقه نوشت که نجاشي (ص 5) بدون
ذکر عنوان، آن را ياد کرده است. از ديگر افراد اين خاندان شرح حال روشني به دست
نيست.
مآخذ: آقابزرگ، الذريعه، 10/84، 12/238-239؛ ابنحجر عسقلاني،
احمدبنعليوالأصابهفيتمييزالصحابه، بيروت، داراحياءالتّراثالعربي، 1328ق،
4/67-68؛ همو، لسانالميزان، بيروت، 1390ق، 5/224، 7/297؛ ابنسعد، محمد،
الطبقاتالکبري، به کوشش احسان عباس، بيروت، دارصادر، 1/497-498، 4/73-75؛
ابنعبدالبر، محمد، الاستيعاب، به کوشش عليمحمدالبجاوي، قاهره، 1/83-85؛ امين،
محسن، اعيانالشيعه، بيروت، دارالتعارف، 1403ق، 2/88؛ حائري غروي، محمدبنعلي،
جامعالرواه، بيروت، دارالاضواء، 1983م، 1/527، 551، 2/147؛ حسيني، هاشم معروف،
تاريخالفقهالجعفري، بيروت، 1973م، 2/283؛ حلي، عليبنداود، کتابالرجال، به کوشش
محدث اموي، دانشگاه تهران، 1342ش، ص 236؛ خاقاني، علي، رجال، تهران، مرکزالنشر،
1404ق، صص 115-120؛ خطيب بغدادي، احمدبنعلي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالکتاب،
10/304-305؛ خويي، ابوالقاسم، معجم رجالالحديث، بيروت، 1403ق، 1/45-48، 11/62-63؛
سزگين، 1/525؛ صدر، حسن، تأسيسالشيعه، عراق، شرکهالنشر والطباعه، صص 281-282،
298؛ طوسي، محمد ابنحسن، الفهرست، به کوشش محمود راميار، دانشگاه مشهد، 1351ش، صص
202-203؛ قهپايي، عنايهالله، مجمعالرجال، به کوشش علّامه اصفهاني، اصفهان، 1387ق،
4/118، 5/257؛ مامقاني، محمدحسن، تنقيحالمقال، نجف، 1352ق، 1/9-10، 2/162-163،
3/144؛ مفيد، محمدبننعمان، الاختصاص، به کوشش علياکبر غفاري، قم؛ نجاشي،
احمدبنعلي، رجال، قم، مکتبهالداوري، 1397ق، صص 2-6، 61-62، 250.
کاظم موسوي بجنوردي