شماره مقاله:393
آلْتاييان، در مفهوم وسيع به اقوام و قبايل ترکي بهز بان ساکن سرزمين آلتاي شوروي،
چين و مغولستان اطلاق ميشود و به 2 بخش آلتاييان شمالي و جنوبي تقسيم ميگردد.
وجه تسميه: نام آلتاي با گذشت سدههاي دراز هنوز در پردهاي از ابهام باقيمانده و
چنانکه بايد به درستي روشن نشده است. بعضي محققان معتقدند که اين نام از واژه مغولي
«آلتا» يا «آلتان» پديد آمده که به معناي طلا است. قديمترين نام ترکي که سرزمين
آلتاي جنوبي بدان ناميده شد، آلتين ـ ييش يا آلتون ـ ييش به معناي کوههاي زرين است
که در سنگ نبشته مشهور اورخون آمده است. مالوف «آلتون ـ ييش» را با درنظر گرفتن
لهجه محلي، به «جلگههاي زرين» يا «دشتهاي زرين» ترجمه کرده است. مردم عامي چنين
ميپنداشتند که نام «آلتاي» به معناي «آلتياي» (6 ماه) است. اين نام به صورت اسم
عام به معناي «کوههاي بلند» نيز آمده است (بارتولد، III/317). بعضي محققان عنوان
آلتاي کيژي و به صورتي ديگر «آلتاي ـ کيشي» را، که به معناي مرد آلتايي است، در
مورد آلتاييان به کار بردهاند (همو، V/490). اين نام بيشتر به تلنگيتها ، که
همسايگان غربي آلتاييان هستند اطلاق شده است. تلنگيتها در بخش شرقي کوههاي آلتاي
سُکنا داشتند. اين گروه جدا از تلنگيتهاي جنوبياند که در مسير سفلاي روي چوي ، تا
متقاي آن با کاتون سُکني گزيده بودند. تلنگيتهاي جنوبي را نچوي کيژي» (مرد چوي)
ميناميدند (گوميلف، «ترکان باستان» ، 259). در شمال سرزمين تلنگيتهاي، قومي به نام
تاتارهاي سياه ميزيستند که انان را «ييش کيژي» خوانده شدهاند (همانجا). کيژي همان
«کيشي» است که در لهجههاي ترکي معاصر، معمول و به معناي مرد است. گمان ميرود اين
نام شامل همه مردم سرزمين آلتاي نبوده است. کاسترن براي قوم مورد بحث و زبان آنان
نام «آلتايي» را برگزيد. نام التين ـ ييش يا التون ـ ييش که محققان نام آلتايي را
مأخوذ از آن دانستهاند در زبان چيني به صورت تسزين ـ شان تلفظ ميشد. رشته کوههاي
سرزمين کوهستاني آلتاي را در مآخذ جغرافيايي «اِکتاک» نيز ناميدهاند. اين نام در
سده 6م از سوي جهانگردان يوناني به سرزمين مذکور داده شد. بارتولد (III/317) معتقد
بود که نام مذکور ممکن است از نام ترکي «آک ـ تاک) (آق ـ داغ) به معناي کوه سفيد
پديد آمده باشد، ولي شاوان بر اين عقيده بود که سرزمين مزبور را نه در آلتايي، بلکه
بايد در کوههاي تپان ـ شان جست و جو کرد. اگر نام آلتاي از واژهاي به معناي طلا
گرفته شده باشد، ميتوان واژه مغولي «آلتان» يا «آلتا» را پايه و اساس آن دانست.
گمان ميرود اين نام متعلق به روزگار سلطه قالموقها باشد. قالموق يا قالميق نامي
است که ترکان به يکي از اقوام مغول دادهاند. در اصطلاح ترکيِ آسيايِ مرکزي اين قوم
را «قالميق» و در لهجه ترکيِ پيرامون رود ولگا اقتباس شده باشد. قالموقها به زبان
محلي مغولي، خود را اوبرات ميناميدند آلتاييان نيز پس از انقلاب اکتبر در روسيه و
تأسيس منطقه قومي خويش از 1922م نام مغولي اويرات را بر خود و سرزمين خويش نهادند،
حال آنکه نام مذکور به قالموقها تعلق داشت (همو، V/191). نام اويرات تا 1948م باقي
بود (دايرةالمعارف بزرگ شوروي، چ 3، 1/462)، اما از اين سال به بعد اين منطقه
«اوبلاستِ (ولايتِ) خودمختارِ آلتاي وهستاني جمهوري شوروي فدراتيو روسيه» ناميده شد
(همانجا).
سرزمين: آلتاي يا سرزميني آلتاييان منطقهاي است کوهستاني که بخشهايي از آن در
اتحاد شوروي، مغولستان و جمهوري خلق چين واقع شده است (نکـ آلتاي)، آلتاي در ناحيه
شمال غرب به دشتهاي سيبري غربي محدود ميگردد (ْ81 طول شرقي)، و از جنوب شرقي با
صحراي گوبي (ْ106 طول شرقي) هم مرز است. طول آلتاي بالغ بر 000‘2 کمـ است و شامل
کوههاي بلندي است که رودهاي بزرگي چون اُب ، «ايرتيش» و «يني سئي» از آنها سرچشمه
ميگيرند. بالاترين نقطه در آلتاي شوروي قله بلوخا است كه 506‘4 متر از سطح دريا
ارتفاع دارد. سرزمين آلتاي داراي 3 بخش است که عبارتند از آلتاي شوروي در محدوده
ولايتِ خودمختارِ آلتاي جمهوري شوروي فدراتيو روسيه، شرق قزاقستان و سيبري غربي
واقع شده است و با آلتاي مغولستان و کوهستانهايي که حوضه رود «قو» را تشکيل ميدهند
هم مرز است (همان، 1/458، 459). آلتاي مغولستان يا «اِکتاک» شامل رشته کوههايي به
طول 500‘1 کمـ است که از جنوب شرقي آغاز و به صحراي گويي منتهي ميگردد. بلندترين
قله اين کوهها تابون ـ بوگدو به ارتفاع 653‘4 متر است. ميانگين بلندي اين رشته
کوهها حدود 000‘3 تا 600‘3 متر است. نواحي شمالي ارتفاعات تساگان ـ گولا همواره
پوشيده از برف و داراي يخچالهاي عظيم است. آلتاي مغولستان منطقهاي است زلزله خيز.
رودهاي آلتاي مغولستان با حوضه رود ايرتيش اورونگو و کوبدو از کوههاي آلتاي
مغولستان سرچشمه ميگيرند. آلتاي گوبي در جنوب شرقي آلتاي جمهوري خلق مغولستان واقع
و از سلسله کوههاي موازي تشکيل شده است. مرتفعترين نقطه آن قله ايخه ـ بوگدو و به
ارتفاع 000‘4 متر است که شبکه نهرها و جويبارهاي کوهستاني آن به درياچههاي کوچک
اين سرزمين ميريزند (همان، چ 2، 2/141).
تاريخ: آلتاييان را در زبان ترکي باستان آلتاي ـ کيژي (آلتاي ـ کيشي) ميناميدند.
روسها اين قوم را «کالموکهاي کوهستان» خواندهاند. عنوان اخير به احتمال زياد مربوط
به دوران فرمانروايي قالموقها بر اين سرزمين است. عنوان ديگر اين قوم زايسان است.
مردم اين سرزمين به 9 گروه زايسان بخش شده بودند (بارتولد، V 490). مردم نواحي
کوهستاني آلتاي در مسير علياي رود «اُب» سکنا داشتند. ترکان آلتاييِ مسير علياي رود
يني سئي داراي دولت خاص خود نبودند و لذا بخشي از تابعان دولت قالموق محسوب
ميشدند. اينان در سده 11ق/17م بخشي از مشرق ترکستان را به تصرف درآوردند. پيش از
آن خانهاي اين گروه هنوز منگول ناميده ميشدند و صيغه ترکي نگرفته بودند، ولي از
اين پس ضمن آميختن با ترکان خود را «مغول» ناميدند (همو، V/191). بسياري از
پژوهندگان درباره آغاز ظهور ترکان و سرزمين اوليه آنان به اظهارنظر قطعي
نپرداختهاند. گمان بعضي بر اين است که بخش بزرگي از قبايل ترک نخست در سرزمين
آلتاي سکونت داشتند. نام قبيله اوروچيش که ازنام رودخانه ومحلي در آلتاي اقتباس
گرديده، سبب بروز چنين گماني شده است. در سده اوّل ق/7م هنگامي که ترکان باستان يا
تورکيوتها به آلتاي روي آوردند، با مقاومت آلتايان بومي مواجه شدند. چنين به نظر
ميرسد که تورکيوتها طي سدههاي 1-3ق/7-9م در دو جبهه با دشمنان خود پيکار کردند
(گوميلف، «ترکان باستان»، 261). درحدود 64-68ق/684-687م ترکان حملاني را عليه دولت
چين که با ترکان غربي و قرقيزها متحد شده بود آغاز کردند. ايلترس خانترک نخست
نقشه دشمنان خود را برهم زد، ولي در جريان پيکار همسرش درگذشت؛ از اينرو برادر خود
مو ـ چژو را به فرماندهي سپاه منصوب کرد و فرمان داد تا مواضعي را نزديک کوه آلتون
ـ ييش (آلتاي جنوبي) به تصرف درآورد (بارتولد، V/322). در 93ق/712م ترکان از طريق
آلتون ـ ييش خود را به کرانه رود ايرتيش رسانيدند و نيروي تورگشها را درهم شکستند
(همو، V/324). وجود دشتهاي وسيع و جنگلهاي انبوهِ آلتاي بزرگ براي ترکان که به
دامپروري اشتغال داشتند مناسب مينمود. ولي طبيعت سرد سيبري مايه تلفات سنگيني بود.
از اينرو دامپرورانِ ترک را ميتوان به دو گروه کوچنده پيکارجو و تخته قاپو شده
بخش کرد. تلنگيها در بخش شرقي کوههاي آلتاي سکونت داشتند و در شمال سرزمين
تلنگيتها، تاتارهاي سياه ميزيستند. در شرق، تواها و در جنوب آن قزاقها زندگي
ميکردند. همسايگان غربي تلنگيتها از اقوام آلتايي بودند. اينان همان آلتاي ـ
کيشيهاي مشهورند. سرزمين تلنگيتها با کوههاي بلند و صعبالعبور محاصره شده بود و
اين امر سبب گرديده بود که تلنگيتها زبان و خصوصيات قومي و ازجمله زبان خويش را حفظ
کنند. لهجه تلنگيتيِ زبان آلتايي سرشار از عناصر مغولي و تا اندازه قابل ملاحظهاي
با ديگر لهجههاي آلتايي متفاوت است. تلنگيتهاي شمالي خود را تولوس ميناميدند. اين
گروه از آلتاييان در نواحي چوليشمان ، باش حوض و اولگان سکونت دارند. نواحي ياد شده
با 2 رود به نامهاي کوبادرو و چيبيت سو از بخش تلنگيتهاي ساکن بخش جنوبي آلتاي جدا
است. تلنگيتهاي جنوبي در مسير سفلاي رود «چوي» تا ملتقاي آن با «کاتون» ساکنند
(گوميلف، «ترکان باستان»، 259). هر دو نامِ تلنگيت و تولوس قديمي هستند. چينيان تام
تگييتها را به صورت دو ـ لان ـ گه تلفظ ميکنند. اينان طي سده 7م اراضي گستردهاي
را در اختيار داشتند و سرزمين آنان در شرق ناحيه اورخون قرار داشت. در سنگ نبشته
اورخون از مردي به نام توليس ياد شده است. بعضي محققان بر اين عقيدهاند که
تلنگيتها از تولوسها جدا بودند و تنها در اواسط سده 12ق/18م به يکديگر پيوستند.
رادلوف نام درياچه تلتس را با قوم تولوس مربوط ميداند (بارتولد، IX/673). تلنگيتها
که از مدتها پيش تاع اويراتها بودند، براي رهايي از چنگ منچورها از مغولستان به
التاي گريختند. سبب فرار تلنگيتها آن بود که امپراتور «سيان ـ لون» فرمان نابودي
اويراتها را صادر کرده بود. تلنگيتها رفته رفته با تولوسها که از سده 7م در آن
سرزمين سکونت گزيده بودند، درآميختند (گوميلف، «شاخه آلتايي تورک ـ توگيو 105-106).
تاردوشها نيز از اقوامي بودند که به آلتاي آمدند و زير عنوان «تودوش» به تلنگيتها
پيوستند. در روزگاران کهن قپچاقها نيز در آلتاي سکني داشتند. محل سکونت آنان دشتي
بود که چينيان «چژه ـ ليان» ميناميدند (همو، «ترکان باستان»، 268). بنا بر نوشته
گوميلف واژه چژه ـ ليان بيگمان تلفظ جيلان (ييلان) به معناي مار است و نام مارکوه
يا شهر مار (در زبان روسي زمينوگورود) از آن منشأ گرفته است (همانجا). گروم
گرژيمايلو اينان را شاخهاي از قبيله بوما ميداند. قپچاقها در 630م به گروههاي
کوچک بخش شدند و دستههايي از آنان در آلاشان جاي گرفتند. ديگر گروههاي قپچاق با
کانگلامها درآميختند و قوم مشهور کومان را تشکيل دادند که به پولو نيز مشهورند
(همانجا). در اوايل سده 2ق/8م قارلوقها در آلتاي سکني گرفتند. محل سکونت اصلي آنان
حد فاصل ميان آلتاي و مسير علياي رود ايرتيش بود. از ديدگاه قومي، مردم آلتاي به
ساکنان دو بخش شمالي و جنوبي منقسم ميشوند. اهالي آلتا شمالي طي مراودات طولاني،
از 3 قوم سامودي يا «سامويي»، کت و اورگروترک متشکل شدند. بعضي مآخذ قديم ضمن بحث
از اهالي آلتاي شمالي گاه از مردمي به نام «تاتارهاي سياه»، توباها (ساکنان کرانه
غربي رود بيي و سواحل شمال غرب درياچه تلستک ) چلکانها ، لبدينها (لبد در زبان روسي
به معناي قو است. گويا قوم مزبور را از آن جهت به لبد نسبت دادهاند که در اطراف
رود و درياچه قو سکونت دارند) و کوماندينها (ساکنان مسير علياي رود بيي) ياد
کردهاند. اهالي جنوب آلتاي شامل قالموقهاي سفيد، آلتاييان کوهستان وبييها هستند که
به عنوان آلتاييان اصيل (آلتاي ـ کيشي) تلقي ميشوند. تلنگيتها، تولوسها و تلئوتها
که در نواحي کوهستاني آلتاي سکني دارند از امتزاج اقوام ترک و سايانو ـ آلتاي پديد
امدهاند. بعضي محققان، تاريخ اين امتزاج را سدههاي 6 تا 8م دانستهاند. بعدها
اقوام مغول نيز به اين گروه پيوستند (دايرةالمعارف بزرگ شوروي، چ 3، 1/463) در
نخستين هزاره ميلادي آلتاييان با مردم تبت بودند. در اين زمان فرمانرواي قبايل يني
سئي در جست و جوي متحداني براي پيکار با ترکان بود و رابطه تبت با خاقانات قرقيز
موجب پديد آمدن اتحاد نظامي ميان دو دولت و ايجاد موانع بر سر راه اويغوران و ترکان
گرديد. در 225ق/840م قرقيزان بر اويغوران پيروزي يافتند و از آن پس راه نفوذ به
آسياي مرکزي را در پيش گرفتند (کوبارف، 10). در سدههاي 3-4ق/9-10م آلتاييان تابع
خاقانات قرقيز شدند و قرقيزان حاکميت خود را به اراضي کنوني تووا و آلتايي کوهستاني
بسط دادند. وجود فولکلورهاي آلتايي و برخي مشخصات قومي مؤيد امتزاج آلتاييان با
قرقيزانِ حاشيه يني سئي طي سدههاي 9-10م است (ساگالايف، 32). از هزاره 2م اراضي
آلتاي به تصرف دولتهاي کوچنشين مختلف آسياي مرکزي درآمد. طي سدههاي 4-6ق/10-12م
آلتاي تحت سلطه کيدانها قرار گرفت. در سده 6ق/12م کيدانها اراضي وسيعي از يني سئي
تاتلس را در اختيار داشتند (همو، 35). در سدههاي 7-8ق/13-14م آلتاييان تابعيت
مغولان را گردن نهادند و در اين روزگار گروهي از اقوام آلتايي (تلنگيتها و تلسها)
به اراضي خانگاي و سايانو ـ آلتاي مهاجرت کردند و به علل معين تاريخي در حاشيه کشور
مغولستان جاي گرفتن. به همين جهت است که مآخذ به ندرت از قبايل آلتايي ياد شده است.
آن زمان مغولان در سياست آسياي مرکزي نقش عمده ايفا ميکردند. چان ـ چون، زاهد
چيني، در 618ق/1221م از راهي ياد کرده که به فرمان اوگده از کوهستانهاي التاي براي
عبور سپاهيان مغول کشيدهش ده بو. چنين به نظر ميرسد که اوگده به هنگام حيات پدرش
فرمانرواي اين سرزمين بوده است (بارتولد، V/145). تاريخ قبايل آلتايي طي سدههاي
9-12ق/15-18م با رويدادهاي غرب مغولستان پيوند داشت. مارکوپولو آلتاي را کوهستاني
ناميده که گورستان خانهاي مغول بود. وي مينويسد: «خانهاي نژاد چنگيز همگي در کوهي
به نام آلتاي مدفونند و اين رؤساي بزرگ در هر نقطه ولو با فاصله 100 روزه راه هم
بميرند، براي دفن به اين کوه آورده ميشوند» (ص 74). قبايل غرب مغولستان در اوايل
سده 11ق/17م دولت نيرومند و متمرکزي زير عنوان خانات دزونگار پديد آوردند. زمين
داران اويرات نيز در اواخر سده 10ق/16م و اوايل سده 11ق/17م به سيبري غربي راه
يافتند. آنان در آغاز سده 12ق/18م با زمين داران محلي بهويژه تلئوتها از در سازش
درآمدند. دولت مقتدر دزونگار رفته رفته قبايل آلتايي را تابع کرد و در 1115ق/1703م
تلئوتهاي آلتاي کوهستاني و قرقيزهاي ساکن مسير علياي روديني ـ سئي به فرمان «تسوان
ـ رابدان» ، فرمانرواي دزونگار، به نزديکي محدوده فرمانروايي وي انتقال يافتند. در
نيمه قرن 12ق/18م دولت دزونگار منقرض شد و گروههايي از قبايل تلئوت، تووا و اويرات
به منظور رهايي از خطر نابودي به مناطق مرکزي و غرب آلتاي کوچ کردند و ضمن گذشت
زمان با بوميان آن سرزمين ازجمله تلنگيتهاي چوي و تلسهاي چويشمان درآميختند. با
سقوط دولت دزونگار نفوذ مغولان در تاريخ قوم آلتايي به افول گراييد. از سده 12ق/18م
دولت روسيه نفوذ خود را در مسيري گسترش بخشيد و مأموران نظامي، اداري و کليسايي
بدان سرزمين گسيل داشت. آلتاي نيز رفته رفته در محدوده فرمانروايي دولت روسيه قرار
گرفت.
جمعيت: در دورانحکومت شوروي گروه کثيري از روسها، اوکرائينيها، بِلوروسها و ديگران
به آلتاي کوچانده شدند. اکنون اکثر ساکنان آلتاي شوروي روس هستند. روسها بالغ بر 85
? جمعيت آلتايي شوروي را تشکيل ميدهند. شماره مردمي که به زبانها و لهجههاي اقوام
ساکن آلتاي گفت و گو ميکنند تا 1959م درحدود 000‘45 نفر بود. تراکم جمعيت در
اُبلاست (ولايت) خودمختار آلتايي به طور متوسط 3/10 نفر در هر کمـ 2 است. در مناطق
جنگلي و دشتها مردم بيشتري زندگي ميکنند. در اين مناطق تراکم جمعيت حداکثر به 25
تا 30 نفر در هر کمـ 2 ميرسد. 6 ? جمعيت آلتاي در مناطق کوهستاني سکونت دارند. اين
مناطق حدود يک سوم مجموع اراضي آلتاي را تشکيل ميدهند. تا 1916م شماره اهالي نواحي
کوهستاني حدود 4 ? مجموع اهالي روستانشين بود، ولي در 1969م تناسب جمعيت نواحي
کوهستاني به نواحي غيرکوهستاني تا حدود 45 ? افزايش يافت. تا 1917م در سراسر منطقه
آلتاي تنها 3 شهر وجود داشت که عبارت بودند از بارنائول بيسيک و اسلاوگورود ، ولي
پس از آن شهرهاي ديگري چون کامنسک ، بر کنار رود اُب، روبتسووسک نووآلتائيسک ،
(آلتاي جديد)، گورنوآلتائيسک (آلتاي کوهستاني)، آليْسک و زمينوگورسک احداث گرديد
(دائرةالمعارف بزرگ شوروي، چ 3، 1/461، 462).
زبان و خط: زبانهاي مردم آلتاي شامل زبانهاي آلتايي، خاساکي، تووايي و زبانهاي مردم
کاراگاس و توفا است که در استان کراسنويارسک سكونت دارندز زبان آلتاييان به 2 گروه
مختلف از زبانهاي ترکي تعلق دارند. گروه نخست، گروه شمال غربي و مرکب از زبانهاي
ترکي تعلق دارد. گروه نخست، گروه شمال غربي و مرکب از لهجههاي آلتايي، تلئوتي و
تلنگيتي است. گروه دوم مربوط به زبانهاي ترکي شمال شرقي است که خود شامل 2 بخش است:
1. بخش لهجههاي کومانديني، چلکاني، توبايي، لهجه قزل ـ کورک و زبانهاي توواها،
توفاها و کاراگاسهاي توبا؛ 2. بخش لهجههاي کودا، کاچين ـ کوي بال و ساگاي ـ بلتير
. زبانهاي آلتايي با زبانهاي ترکي آسياي مرکزي و مغولي مرتبط است (همان، چ 2). بعضي
محققان نفوذ زبان مغولان در زبانهاي مجاري ـ ترکي بار ديگر از سوي دانشمندان مطرح
شده است. گروهي از پژوهندگان پرسشهايي را پيرامون اين نکته مطرح کردهاند و به
بررسيهايي پرداختهاند تا بدانند خانواده زبانهاي اورال ـ آلتايي به شاخه زبانهاي
ترکي ـ مغولي نزديکتر است يا شاخه زبانهاي تونگوزي ـ منوچري. گروهي ديگر از آلتايي
شناسان دليلي براي وحدت اين گروههاي زباني مشاهده نميکنند. بعضي نيز ميان زبانهاي
کرهاي و ژاپني با زبان آلتايي گونهاي خويشاوندي قايلند. واسيلووسکي زبانهاي
ياکوتي، تووايي، خاکاسي، آلتايي و شري را در خانواده زبان ترکي، زبان مردم بوريات
را در خانواده زبان مغولي و زبانهاي اونکي ، نانايي ، خانتي ، مانسي را در خانواده
زبانهاي تونگوزي ـ منچوري و زبان قوم ننتس و زبان سلکوپي را در خانواده زبان سامودي
جاي داده و همه زبانهاي ياد شده را به 3 گروه ترکي ـ مغولي، تونگوزي ـ منچوري و
سامودي (ساموئيدي ـ سامويي) بخش کرده است. ولاديميرتسوف زبان مغولي را خويشاوند
زبان ترکي و تونگوزي ميداند و بر اين عقيده است که 3 زبان نامبرده دستخوش تحولات
متفاوتي شدهاند که معمولاً در زبان واحد روي ميدهد. وي بر آن است که زبانهاي
مغولي، ترکي و تونگوزي داراي منشأ و سلفي واحد بودهاند که به صورتي مشروط ميتوان
آن را يگانه سلف زبان آلتايي ناميد. اما کوتوويج اين نکته را مورد ترديد قرار داده
است. به هر تقدير هنوز نظر واحدي پيرامون اين خويشاوندي وجود ندارد و اثبات آن منوط
به پژوهشهاي آتي است.
خط آلتايي نخستينبار در اواسط سده 13ق/19م از سوي روحانيون و مبلّغان آن سرزمين
متداول شد، ولي از زبان ادبي اقوام آلتايي اثري مشهود نبود. در 1923م براي نخستين
بار، الفباي جديدي بر پايه الفباي روسي است، با اينهمه کليه اقوام ساکن سرزمين
آلتاي در تاريخ ياد شده تغيير خط ندادند. به عنوان نمونه خط و کتابت ياکوتي در
1939م، تووايي در 1941م، خاکاسي در 1939م، بورياتي در 1937م پديد آمد که در همه
آنها حروف الفبايي روسي مشترک است.
دين: براي درک ويژگيهاي رواني قوم آلتايي توجه به معتقدات ديني آنان از سدههاي کهن
امري ضروري است. متأسفانه از نوشتهها نميتوان به نکات قابل ملاحظهاي دست يافت.
بنابر نوشته بعضي محققان طي شده اولق/7م در آتاي نظام مذهبي وجود داشت. روح گرايي و
همزادگرايي با زندگي مردم سيبري ازجمله اقوام آلتايي مرتبط بود. پرستش ارواح
گذشتگان که به سبغه توتم گرايي داشت از سوي کوچنشينان ترک و مغول در آلتاي شايع
گرديد. کوچنشينان مزبور از صحراهاي جنوب به سرزمين آلتاي شايع گرديد. کوچنشينان
مزبور از صحراهاي جنوب به سرزمين آلتاي راه يافتند. آيين بزرگان عمدتاً پرستش ارواح
گذشتگان بود که با آيين مردم متفاوت مينمود (گوميلف، «ترکان باستان»80). در ميان
آلتاييان پرستش «ارباب طبيعت» نيز رواج داشت. پس از کشف سنگ نبشته اورخون متعلق به
سده 2ق/8م معلوم شد که مردم آلتاي زمين و آب (ير ـ سو) را ميپرستيدند و آن را در
برابر روح آسمان قرار ميدادند. گمان ميرود اين آيين توسط مهاجران ارکيت و سويون
به ميان مردم آلتايي راه يافته باشد. آلتاييان امروز «ير ـ سو» را روح کوهستان
مينامند. در گذشته، قوم مذکور روح اصنام را اولگن ميناميدند يکي از خدايان مورد
پرستش ترکان به نام اوماي يا روح نيکوکار، که روح حامي کودکان و شيرخوارگان بود،
مورد ستايش آلتاييان قرار داشت (بارتولد، IX/675). پرستش اوماي هنوز هم در ميان
ترکان شمني ساکن آلتاي رايج است (همو، V/27). آينا از ارواح خبيثه مردم آلتايي
محسوب ميشد (همو، IX/674). مغولها در سده 7/13م از وجود آينا آگاهي داشتند (همو،
V/27). اختلاط ميان مهاجران و اهالي بومي ساکن کوهستانهاي آلتاي سبب پديد آمدن آيين
التقاطي در ميان مردم آلتايي شد (گوميلف «ترکان باستان»، 82). بيگمان آيين ترکان و
اويغوران، مردم تبت و ساکنان آسياي مرکزي در معتقدات ديني مردم آلتايي مؤثر افتاد.
در سده 5ق/11م آيين و فرهنگ کهن ايران از نواحي شمال خاوري اين سرزمين به آسياي
مرکزي و تبت راه يافت (ساگالايف، 29). اطلاعات به دست آمده از مطالعات انسان شناسي
مؤيد آن است که پيش از هزاره نخست ق م عناصري از قبايل ايراني با قوم تبت ممزوج
شدند. گسترش معتقدات اقوام ايراني زبان در نواحي آسياي مرکزي و جنوب سيبري پايه و
اساس مشترکي پيرامون باورهاي ديني مردم اين نواحي پديد آورد. البته در اين مورد
نميتوان امکان ارتباط ميان اقوام سايانو ـ آلتاي و گروه مردم تبت را از نظر دور
داشت (همو، 30). مشابهت ميان آيين شمني سايونا ـ آلتاي و تبت مربوط به پيش از نفوذ
آيين بودا در جنوب سيبري است. بعضي محققان طي سالهاي اخير نظرياتي پيرامون وجود
فرهنگهاي واسطه در روابط کهن ميان اقوام ايراني زبان است. در نخستين هزاره م
آلتاييان با اصنام مورد پرستش پيروان آيين شمني در تبت آشنا شدند. پرستش آفتاب به
هنگام برآمدن نه تنها از عادات مذهبي ترکان شمني، بلکه از عادات مذهبي مغولان نيز
بود. ابناثير از مغولاني ياد کرده که به هنگام طلوع آفتاب آن را سجده و نيايش
ميکردهاند (12/360). نيايش به سوي مشرق در ميان آلتاييان نيز رواج داشت (بارتولد،
IV/393). آلتاييان به هناگم ذبح اسب سر حيوان را به سوي مشرق ميگرفتند. پيش از
نفوذ آيين ماني در سرزمين اويغوران، آيين بودا به ميان اقوام ترک و آلتايي راه
يافت. تاريخ نفوذ آيين ماني در اين سرزمين را 146ق/763م دانستهاند. در خاقانات
اويغور آيين ماني به دين رسمي بدل گشت. در سدههاي 7-8ق/13-14م اقوام آلتايي به
صورت بخشي از تابعان اولوس جوچي درآمدند. دولت مغول پيرامون معتقدات اقوام تابع
شکيبايي ابراز ميداشت و حتي زمينه را براي گسترش آيين بودا در مغولستان فراهم
ميآورد. بوداييان در طي سده 7ق/13م در دربار مغولان با نمايندگان ديگر اديان
ازجمله اسلام، مسيحيتِ نسطوري و کاتوليک و آيين شمني به رقابت پرداختند (ساگالايف،
35). آيين نسطوري طي سده 3ق/9م به درون قرقيزهاي ساکن حوالي رود يني سئي راه يافت
(همو، 36). از اينرو وجود نمونههايي از معتقدات نسطوريان، پيرامون خلقت عالم در
افسانهها و روايات حماسي آلتاييان را نميتوان تصادفي دانست (همانجا). بعضي محققان
ظهور روايات حماسي آلتاييان را با خداي آسمان يوچ (اوچ) ـ کوريوستان (سه کور
بوستان) و نفوذ مغولان مربوط دانستهاند. کوربوستان به عنوان خداي آسمان در ميان
توواها و بورياتها با نام «هورموس، خانتيورماستنگري» و در ميان مغولان با نام
«خان، تيورماس، هورموسدا» مشهور شود که از نام «اهورامزدا = هرمزد» (خداوند داناي»
ايرانيان باستان منشأ گرفته است (همو، 48). در متون مانوي که از تورفان به دست آمده
نام مذکور به صورت هُرمُسد ذکر شده است. در روايت بودايي مردم اويغور نيز نام
اهورامزدا به همين صورت آمده است. در ميان اقوام ترک و مغول سرنوشت «هورموسدا يا
هورموستا» با انتشار آيين بودا مرتبط بود. در رويدادنامههاي مغولي «آلتان ـ توبچي»
متعلق به سده 11ق/17م آمده است که ظهور چنگيزخان تولد مجدد «هورموستا ـ تنگري» بود.
در اساطير شمني بورياتها، مغولها و توواها، هورموستا داراي طبيعتي دوگانه است.
هورموستا از يک سو خداي آسمان و از سوي ديگر نفس آسمان خوانده ميشد، ولي هورموستا
تحت تأثير آيين بودا رنگ تازهاي به خود گرفت. بنابر روايات لامايي، هورموستا در
تبت دبنگ پو ناميده ميشد. طبق روايات مذکور هورموستا بر تنگريها (ارواح آسمان) و
سراسر جهان فرمان ميراند (همو، 50). در آيين شمني مغولان، هورموستا در رأس 33 «روح
تنگري سپيد» قرار داشت و پيشواي 55 تنگري غربي بود. در اشاطير قبايل آلتايي
هورموستا داراي خصايل و صفات ويژهاي بود که از هورموستاي تنگري و ديگر اقوام ترک و
مغول آسياي مرکزي متمايز مينمود، ولي در ضمن ميان آنها مشابهتهاي زيادي نيز وجود
داشت. نزد مردم آلتاي، يوچ ـ کوربوستان جانشين «اولگن» خداي کهنِ ترکان بود. شمنيان
بوريات نيز اولگن را ميشناختند (همانجا) در ميان بعضي گروههاي قوم التايي «پوچ ـ
کوربوستان» به نام هورموستا ـ تنگري شهرت داشت. از تبديل هورماستا ـ تنگري به
فرمانرواي 33 موجود آسماني کوربوستان در اساطير آلتايي چنين مينمايد که واژه
«کوربوستان» را آلتاييان از مغولان و چه بسا از اويراتها به عاريت گرفته باشند
(همو، 51). يوچ ـ کوربوستان را بعضي محققان نشانهاي از تثليث مسيحيت دانستهاند
(همو، 52). گاه در اساطير آلتايي به عنوان نيوچ ـ کوربوستان» نام کوداي (خداي) نيز
افزوده شده است. بعضي بر اين عقيدهاند که نام کوداي از زبان پارسي اخذ شده و مربوط
به سدههاي 4-6ق/10-15م است (همو، 54). در يکي از اسطورههاي آلتايي، قهرمان
داستان، يوچ ـ کوربوستان را مخاطب قرار داده او را «يوچ ـ کوربوستان کودايم»
(خدايم) ناميده است. بارتولد نفوذ نامهاي «کوداي» (خداي) و شيطان را در ميان مردم
آلتايي نموداري از نفوذ مستقيم فرهنگ اسلامي بر مردم آلتايي دانسته است (V/490).
يوچ ـ کوربوستان که فرمانروايان آسمان بودند، در برابر ارليک (يرليک) يا زميني قرار
داشتند که بر جهان زيرزميني فرمان ميراند. نام ديگر ارليک، ايبيستان بود
(ساگالايف، 55). آيين سنتي مردم آلتايي از سده 12ق/18م دستخوش دگرگونيهايي شد و
عوامل خارجي در آن مؤثر افتاد. دو آيين مسيحيت و اسلام به سرزمين آلتاي راه يافتند.
آيين مسيح به وسيله مبلغان مسيحيت ارتدکس روسيه در آلتاي مورد تبليغ قرار گرفت. در
سالهاي 1204-1214ق/1790 تا 1799م فرامين رسمي، مقام مذهبي ارتدکس در آلتاي صورتي
رسمي يافت. از 1246ق/1830م تبليغ آيين مسيحي ارتدکس به سبب حمايت دولت امپراتوري
روسيه شدت گرفت، ولي وضع جغرافيايي آلتاي و شرايط قومي مردم آن سرزمين براي پذيرش
اسلام مناسبتر مينمود. هنوز در اوايل سده 13ق/19م تاتارها، تلنگيتها و بخشي از
قيرقيزهاي ساکن آلتاي بت پرست بودند. طي 70 سال تنها 300 تن از مردم آن سرزمين غسل
تعميد يافتند و آيين مسيح را پذيرا شدند. در اواسط سده 13ق/19م شمار مسيحيان آلتايي
فزوني يافت و در 1303ق/1886 جمعاً به 062‘14 نفر رسيد. در جنوب آلتاي، قالوقها حاضر
به پذيرش مبلغان مسيحي نشدند. دربيتسکي مبلغ مسيحي که به جنوب آلتاي سفر کرده بود.
در 1271ق/1855م پيرامون قالموقها چنين نوشت: «کالوکهاي اين ناحيه به اندازهاي وحشي
هستند که از هرگونه برخورد با ما امتناع ميورزند» (همو، 79). درحدود سده 13ق/19م
دين اسلام به سرزمين آلتاي راه يافت. در نيمه دوم سده 13ق/19م شمار مسلمين در آلتاي
رو به فزوني نهاد. بخشي از کساني که اسلام آوردند قزاقهاي تخته قاپو شده ساکن آلتاي
و بخشي ديگر بوميان آلتاي بودند. در 1286ق/1869م شمار مسلمانان ناحيه بييسک آلتاي
در حدود 483 نفر بود. مبلّغان مسيحي روسي مقيم آلتاي که ميکوشيدند از نفوذ اسلام
در آلتاي جلوگيري کنند در 1298ق/1881م بخش خاصي به منظور مباره با اسلام پديد
آودند. هدف آنان ممانعت از گسترش اسلام در ميان قرقيزان استان بييسک و بخشهايي از
استان سمي پالاتينسک بود. ولي اسلام از اين پس در سرزمن آلتاي رو به توسعه نهاد و
گروه قابل ملاحظهاي از اهالي آلتاي جنوبي به اسلام گرويدند. در 1916م در آلتاي
جنوبي شمار مسلمانان از 000‘8 نفر تجاوز کرد. بايد يادآور شد که طبق آمار، جمعيت
سراسر آلتاي در 1959م حدود 000‘45 نفر بود، (دايرةالمعارف بزرگ شووي، چ 3، 461).
هنر: در هنر مردم آلتاي، مجسمههاي سنگي مقام خاصي را دارا هستند. اين مجسمهها با
عنوان «زن سنگي» شهرت يافتهاند. هنرشناسان عنوان مذکور را متعلق به سده 12ق/18م
دانستهاند. گويا پيش از آن تاريخ مجسمههاي التايي با عناوين «مرد سنگي ـ انسان
سنگي» و «دختر سنگي» شناخته شده بودند (کوبارف، 89). مجسمههاي سنگي آلتايي داراي
چشمان تنگ بادامي هستند که تا اندازهاي تيره و نژاد ساکنان آن سرزمين را معلوم و
مشخص مينمايد. مجسمههاي مردان اغلب با ريش و سبيلهاي بلند ارائه شدهاند. گاه در
گوش مجسمهها تصاويري از گوشواره ديده ميشود. کلاه مدور و رداي ويژه آلتاييان را
نيز در اين تصاوير ميتوان مشاهده کرد. گاه نمونههايي از خفتان در پوشاک مجسمههاي
آلتايي مشهود افتاده است. نخستين هيأت اعزامي روسي که به مجسمههاي آلتايي در
کوهستانهاي آن سرزمين دست يافتند، تحت سرپرستي شلگين قرار داشت. وي در 158ق/1745م
از سوي دولت امپراتوري روسيه در رأس هيأتي بدان صوب اعزام شده بود. مطالعه آثار
هنري مردم آلتاي از ديدگاه نژادشناسي همچنان ادامه يافت. از 1968 تا 1982م هيأتي
زير نظر و.د. کورباف طي مطالعات خويش به موفقيتهايي دست يافتند و به تقريب نيمي از
مجسمههاي سنگي آلتايي را کشف کردند (ص 10). بخشي از مجسمههاي آلتايي از گور
مردگان به دست امده است. تعدادي مجسمه مشهور به «زن آلتايي» نيز در سده 19م توسط
رادلوف کشف شد که اغلب صورتي خشن داشتند. در التاي نمونههايي از هنر سکايي و
ايراني نيز مشاهده شده است که گمان ميرود از طريق آسياي مرکزي بدان سرزمين راه
يافته باشند.
مآخذ: ابناثير، عزالدين، الکامل، بيروت، دارصادر، 1982م؛ ج 12؛ پولو، مارکو،
سفرنامه، ترجمه منصور سجادي و انجلاري جواني رومانو، تهران، گويش، 1363ش؛
دايرةالمعارف بزرگ شوروي (روسي، ج 2 و 3)؛ نيز:
Bartold, V.V., Sochineniia, Moskva, Nauka, Vol. III, 1965, vols. IV, V, 1968,
vol. IX, 1977; Gumilev, L.N., »Altaiskaia vetva Turok-Tugiu«, SA, Moskva, Nauka,
1959; id, Dreunie Turki, Moskva, Nauka, 1967; Kubarev, V.D., Dreunetiurkskie
izueianiia Altaia, Novosibirsk, Nauka, 1984; Sagalaev, A. M., Mifologiia I
verouaniia altaitsev, Tsentralno-Aziatskie uliianaiia, Novosibirsk, nauka, 1984.
عنايتالله رضا