آلْتون خان، (د 631ق/1234م)، آخرين پادشاه آلتون خانيان که خَتايْ (چين شمالي)
فرمان ميرانده و دوران پادشاهي او 11 سال، از 620تا 631ق/1223 تا 1234م، بوده است.
وي با چنگيزخان و فرزندش اوکتاي قاآن جنگها داشته، و سرانجام بر اثر شکست در آخرين
جنگ با مغولان، خود و خانوادهاش را در آتش سوزانده است. (جماديالاوّل 631ق/فوريه
1234م).
بحث لغوي آلتون که در برخي منابع ايراني به صورت آلتان نيز آمده (رشيدالدّين، 323
به بعد)، لقبِ نوعيِ شاهان آخرين سلسله پادشاهي ختاي بوده و سلسله آنان به نام
آلتون خانيان ناميده شده است، ليکن در منابع ايراني و اسلامي، آخرين پادشاه اين
سلسله، به آلتونخان شهرت يافته است. لازم به توضيح است که اين سلسله در نوشتههاي
اروپايي به نام «کين» معروف گشته است. واژه کين در زبان چيني به معني زر است و
معادل آن در ترکي آلتون يا آلتان است و بدين لحاظ کينها به آلتون خانيان شهرت
يافتهاند.
ارزيابي مآخذ: نخستين مورّخ ايراني که از آلتونخان نام برده، عطاملک جويني است (صص
29، 154 به بعد). وي دردو جاي کتاب خود، از جنگ مغولان با پادشاهان ختاي، سخن رانده
است. نخست در فصلي که به بيان کشورگشاييها و لشکرکشيهاي چنگيزخان پرداخته، به گونه
مختصر به مصافي که چنگيز با آلتونخان داشته اشاره کرده و گفته است که وي آلتونخان
را بکشت و ختاي را به متصرفات خود افزود (ص 29). ابنمطلب چنان که خواهيم ديد با
کلّيه منابع بعدي ـ اعم از ايراني و اروپايي ـ مغاير است. در جاي ديگر به هنگام شرح
دوران فرمانروايي اوکتاي قاآن به جنگهاي وي با پادشاهان ختاي اشاره کرده و سرنوشت
آلتونخان را همچون ديگر منابع شرح داده است. جويني در شرح کشورگشاييهاي چنگيزخان
بسيار به اجمال گراييده و همين امر ظاهراً موجب سهو او شده است. برخلاف جويني آنچه
که رشيدالدّين فضلالله در کتاب خود آورده بسيار مفصّل و دقيق و به گفته قزويني نبه
غايت مهم است» (1/97). رشيدالدبين در جاهاي ديگري گوناگون کتاب خويش، درباره تاريخ
سرزمين ختاي، آلتون خانيان و جنگهاي مغولان با آنها، به تفصيل سخن گفته که گفتارش
با پژوهشهاي دانشمندان اروپايي همچون رنه گروسه (صص 323-326 و 371 به بعد) بسيار
نزديک است. مورّخان و نويسندگان بعدي همچون قاضي احمد غفّاري، ميرخواند، خواندمير،
شرفالدين علييزدي، حمدالله مستوفي و نويسندگان متأخّر عموماً به نقل و اقتباس
مندرجات کتابهاي جويني و رشيدالدّين پرداختهاند و نوشتههاي آنها داراي مطلب
تازهاي نيست.
زمينه تاريخي: جورچاتها که در منابع ايراني (رشيدالدّين، 234) از آنها به نام جورجه
ياد شده، افراد ملّتي بودند که در جنگلهاي اوسوري واقع در شمال شرقي منچورستان ـ که
امروز اوسوريسک خوانده ميشود ـ زندگي ميکردند. در سالهاي ميان
507-517ق/1113-1123م، يک رهبر فعّال و جدّي به نام آکوتا که منسوب به سلسله پادشاهي
وان ين بود، به سامان دادن کارهاي آنها پرداخت. وي در 510ق/1116م همه منوچرستان
کنوني را ضميمه قلمرو حکومتي خود کرد. سپس در 517ق/1123م، با تسخير شهر پکن سراسر
ختاي را به تصرّف درآورد و پادشاهي تازهاي را بنياد نهاد که افرادش نام سلسله
آلتچون را بدان دادند. اين سلسله در زبان چيني و به پيروي از آن در پژوهشهاي
اروپاييان، به سلسله کين معروف گشته است. رشيدالدّين، تصرّف سراسري ختاي توسط
جورچاتها را، در 522ق/1128م، دانسته است (ص 234). بنا به نوشته وي، نخستين پادشاه
اين سلسله، نام راي ليو (آکوتا در منابع اروپايي) را بر خود نهاد و سرزمين ختاي را
از قَراخَتاييان گرفت و آن را به قلمرو حکومتي خود افزود.
نخستين پادشاه سلسله کين، آکوتا، در اوج پيروزيهاي خود، در 517ق/1123م، درگذشت و
برادرش دوکي ماي (حکومت: 517-519ق/1123-1125م) به جاي او نشست. آلتون خانيان
(کينها) در زمان او او به پيروزيهايي دست يافتند. در 533ق/1139م امپراتور چين با
پادشاه وقت کينها، هولوما (حکومت: 530-544ق/1136-1149م) آشتي کرد (گروسه، 242). بعد
از کشته شدن هولوما (544ق/1149م)، تي کوناي بر تخت پادشاهي نشست. سلطنت او تا
557ق/1162م، به درازا کشيد. پادشاهان بعد از او عبارتند از وو ـ لو (حکومت:
557-585ق/1162-1189م)، ماتاکو (حکومت: 585-605ق/1189-1208م)، چونگ هي (حکومت:
606-610ق/1209-1213م) (گروسه، صص 241-245). آخرين پادشاه سلسله کين، نين کياسو
(حکومت: 620-631ق/1223-1234م) نام داشت. نام اين شخص را رشيدالدّين، سوشو دانسته
است (ص 256 تصحيح بلوشه). به طور کلّي، مراد از آلتونخان در منابع اسلامي و
ايراني، همين مرد است.
پايتخت آلتون خانيان (کينها) در آغاز شهر پيکينگ در شمال قلمرو آنان بوده است. اين
شهر که ظاهراً همان خانباليغ (خانباليق) در منابع اسلامي است، بعدها به صورت
اقامتگاه اصلي آلتون خانيان در آمد، ليکن آنها پايتختهاي ديگري نيز براي خود
برگزيدند. ازجمله شهر نمکينگ يا نانکينگ است که در آغاز فقط مرکز جنوبي پادشاهان
اين سلسله بود و از 548ق/1153م، به صورت پاي تخت اصلي آنان درآمد.
درگيري با مغولان: چنگيزخان ابتدا نمايندهاي به نام جعفر خواجه را که از مسلمانان
دربار وي بود، نزد آلتونخان فرستاد و او را به فرمانبري خواند و چون وي اجابت
نکرد، در 607ق/1210م، به سرزمين ختاي حمله کرد (ميرخواند، 5/53 به بعد). وي ابتدا
پسران خود: جوجي، جَغَتايْ و اوکتاي را مأمور گشودن قسمتهاي مختلف آن کشور کرد و
خود نيز به گوشه ديگري از اين کشور گسترده يورش برد. سرانجام پس از 2 سال جنگ با
آلتون خان، توانست در اواخر 608ق/1211م، خود را به حوالي شهر جونکدو (مغولها
خانباليغ را به اين نام ميخواندند)، برساند. آلتونخان در اين هنگام به دنبال
جنگهاي طولاني و پيوسته و شکستهاي سختي که بر او وارد شده بود، بنا به توصيه يکي از
سرداران خود به صلح با چنگيز تن داد و دختر خويش ـ کونجوخاتون ـ را نزد او فرستاد
(ح 609ق/1212م). آلتونخان بعد از اين مصالحه، خانباليغ را به پسر خود واگذاشت و
يکي از سرداران خود به نام موکينگ جينکسانگ را براي کمک به فرزند، در آن شهر به جاي
گذاشت و خود در پاي تخت ديگرش نمکينگ ماندگار شد. ليکن بعد از خروج آلتونخان
ازخانباليغ، اميران محلّي زير بار فرمانروايي فرزندش نرفتند و شهر را به مغولان
سپردند. فوکينگ جينکسانگ چون خود را قادر به دفاع از شهر نديد، از شدت غصّه، با زهر
خودکشي کرد (رشيدالدين، ص 329؛ لمب، ص 89: اين نويسنده نام سردار ياد شده را، وانگ
ين نام، ضبط کرده و او را از شاهزادگان بلافصل دانسته است). برخي از مورّخان ايراني
که اطّلاعات خود را به طور عمده از رشيدالدين فضلالله گرفتهاند، اين سردار را به
اشتباه همان آلتونخان پنداشتهاند (ميرخواند، 5/58).
در 610ق/1213م، چنگيزخان ديگربار يکي از سرداران خود را براي تسخير کامل ختاي، به
آن کشور فرستاد. وي شهرها و ولايات بسياري را ويران کرد و خود را به نزديکي شهر
نمکينگ، آخرين پايتخت تسخير نشده آلتونخان رساند. در اين گيرودار شمار ديگري از
اميران دستگاه آلتون خانيان به لشکر مغول پيوستند؛ اما مغولان قادر به تصرّف پايتخت
نشدند و بازگشتند. لشکريان آلتونخان پس از برگشتن آنها، دگربار ولايات پيرامون
پايتخت را تصرّف کردند. در 611ق/1214م چنگيز يکي ديگر از سرداران خود به نام موقلي
کويانگ را براي تسخير شهرهاي فتح نشده به ختاي فرستاد. وي موفق شد بخش ديگري از آن
کشور را تصرّف کند اما در اين هنگام چنگيزخان به دنبال تصرّف بخش عمده کشور ختاي،
از آنجا بازگشت؛ در حالي که به هنگام محاصره پايتخت آلتون خان، جراحتي نيز داشته
بود (لمب، ص 81).
در ذيقعده 614ق/ژانويه 1218م، چنگيزخان مجدداً موقلي کويانگ را به سمت حکمراني کلّ
ولايات تسخير شده به ختاي فرستاد و به وي فرمان داد که بقيه ولايات تسخير نشده را
اشغال کند. امّا تا چنگيزخان زنده بود، آن سردار، قادر به فتح نمکينگ و نابودي
پادشاهي آنجا نگرديد.
چنگيزخان در 624ق/1227م درگذشت. پس از او طبق وصيّتش يکي از فرزندان وي ـ اوکتاي
قاآن ـ بر تخت پادشاهي مغولان نشست. اوکتاي قاآن پس از گذشت چند سال از مرگ چنگيز،
در ربيعالاول 627ق/ژانويه 1230م، به اتّفاق جغتاي و تولي ـ برادرانش ـ رهسپار ختاي
شد تا آنجا را به تصرّف کامل درآورد (ميرخواند، ص 141). آلتونخان تعداد 000‘100
سپاهي براي دفع سپاهيان مغول گسيل داشت. سرداران سپاه اوکتاي قاآن که به فرمان او
براي رويارويي با آلتونخان کاملاً پيشروي کرده و تا نزديک پايتخت او آمده بودند،
چون دانستند که در ميدان جنگ بر اين لشکر پيروز نخواهند شد، با توسّل به مکر و
حيله، سرانجام سپاه آلتونخان را مقهور کردند و به محاصره شهر نمکينگ پرداختند.
آلتونخان چون دانست که ديگر ايستادگي در برار سپاهيان مغول سودي ندارد، با گروهي
از اعضاي خانواده در کشتي نشست و به شهر ديگري رفت. چون مغولان از اين امر آگاه
شدند، به تعقيب او پرداختند و اين شهر را نيز محاصره کردند. وي از آنجا نيز گريخت و
مغولان همچنان درتعقيب او بودند. آلتونخان چون نميخواست تسليم مغولها شود، خود را
به دار آويخت (جماديالاول 631ق/فوريه 1234م). بر پايه روايات ديگر، مغولان آتش در
شهر زدند و او را با خانوادهاش سوزاندند (رشيدالدّين، صص 460-461).
به اين ترتيب اوکتاي قاآن موفق شد بعد از 4 سال جنگ حکومت آلتون خانيان را از ميان
بردارد.
مآخذ: بناکتي، داودبنمحمد، تاريخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، انجمن آثار ملّي،
1348ش، صص 333-358؛ جويني، عطاملک، جهانگشا، به کوشش محمّد قزويني، ليدن، 1329ق؛
خواندمير، غياثالدّين، حبيبالسّير، تهران، خيّام، 1362ش، 3/13-24، 48-50؛
رشيدالدّين فضلالله، جامعالتّواريخ، به کوشش ادگار بلوشه، ليدن، اوقاف گيب،
1329ق؛ همو، همان، به کوشش بهمن کريمي، تهران، اقبال، 1362ش، صص 320-334؛ غفّاري،
قاضي احمد، تاريخ نگارستان، به کوشش مرتضي مدرّس گسلاني، تهران، حافظ، 1404ق، ص
236؛ قزويني، محمّد، يادداشتها، به کوشش ايرج افشار، تهران، علمي، 1363ش؛ گروسه،
رنه، امپراتوري صحرانوردان، ترجمه عبدالحسين ميکده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،
1353ش، صص 237-240، 382، 422-426؛ لمب، هارولد، چنگيزخان، ترجمه غلامرضا رشيد
ياسمي، تهران، اميرکبير، 1362ش، ص 78؛ مستوفي، حمدالله، تاريخ گزيده، به کوشش
عبدالحسين نوايي، تهران، اميرکبير، 1363ش، صص 583-584؛ منهاج سراج، طبقات ناصري، به
کوشش عبدالحي حبيبي، کابل، انجمن تاريخ افغانستان، 1342ش، 1/310-311؛ ميرخواند،
محمدبنخاوندشاه، روضهالصّفا، تهران، مرکزي، 1339ش، 61، 143؛ نسوي، شهابالدين
محمّد، سيرت جلالالدين مينکبرني، به کوشش مجتبي مينوي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر
کتاب، 1344ش، صص 7-11؛ وصافالحضوه، عبدالله، تحرير تاريخ وصاف، به قلم عبدالمحمّد
آيتي، تهران، بنياد فرهنگ ايران، صص 320-327.
سيدعلي آل داود