دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آلتين اردوجلد: 1نويسنده: عباس زرياب خويي 
 
 
شماره مقاله:403

















آلْتينْ اُرْدو، (= اردوي زرين)، اصطلاحي که به حکومت اولاد باتو، پسر جوچي، در دشت
قبچاق و ولايات و ممالک شرقي و جنوبي و غربي و شمالي آن گفته مي‎شود. اين حکومت از
نيمه دوم سده 7ق/13م تا نيمه 9ق/15م دوام داشت و بعد به دولتهاي کوچکتري منقسم شد و
سرانجام همه متصرفات آن به دست دولت روسيه تزاري افتاد و اکنون جزو خاک شوروي است
که از آن جمهوريهاي متعددي پديد آمده است. آلتين اردو ترکيبي ترکي است و معادل آن
در زبان مغولي سير اردو و در فارسي اردوي زرّين و در روسي «زولوتايااوردا» است.
پايه اين نامگذاري را مورخان غربي (ازجمله در دايرةالمعارف اسلام) به روسها نسبت
مي‎دهند و علت آن را آراستن اردو و خرگاه شاهان و خانهاي ابن‎حکومت با اوراق و
صفحات زرين مي‎دانند ابن‎بطوطه در وصف دربار سلطان ازبک، يياز خانهاي بزرگ آلتين
اردو، مي‎نويسد: که او وزهاي جمعه پس از نماز در قبه‎اي به نام قبه زرين مي‎نشست و
آن قبه از شاخه‎هاي چوبي پوشيده از اوراق زرين درست شده بود (ص 332). شايد نيز بدين
جهت که چادرها و اردوهاي ايشان به رنگ زرد بود که از نشانه‎هاي اقوام آسياي مرکزي
شمرده مي‎شد. اين احتمال نيز هست که به منظور نشان دادن عظمت خويش چنين نامي بر خود
نهاده باشند، اما اصطلاح «سير اردو» ظاهراً از خود مغولهاست و از روسي ترجمه نشده
است. از اوايل سده 8ق/14م دو مأخذ فارسي در دست داريم که در يکي اصطلاح «سير اردو»
و در ديگري هم اصطلاح اردوي زرّين به کار رفته است. يکي تاريخ وصاف است که در آن
آمده است: «اردوي زرين را که سير اردو خوانند بسوختند» (ص 517). اين عبارت به
مناسبت جنگ خانگي بزرگي است که در آن عصر ميان شاهزادگان مغول در دشتهاي آسيا
درگرفته بود. اين جنگها ميان متحدان چَپَر (چاپار) پسر قَيْدو (قايدو) از يک سو و
ميان توا از از احفاد چغاتاي (پسر چنگيز) و متحدانش از سوي ديگر بود که به نابودي
قواي چپر پسر قيدو (پسر اوگتاي) انجاميد. اردوي زرين يا جانشينان باتو در اين جنگها
از چپر و قيدوييان حمايت مي‎کردند و شايد هم سپاهي به ياري ايشان فرستاده بودند و
اين امر موجب شده بود که نگارنده تاريخ وصاف شکست قيدوييان را شکست اردوي زرين
بداند. ايلخانان ايران با اردوي زرين دشمن بودند و شکست اين اردو . هم پيمانانش در
کتابهايي که در ايران تأليف شده بود، با نظر مساعد نگريسته مي‎شد. مأخذ ديگر تاريخ
اولجايتو از کاشاني است که در رويدادهاي سال 704ق/1304م جنگهاي شاهزادگان چنگيزي را
از زبان فرستادگان ايشان به دربار اولجايتو نقل مي‎کند و مي‎گويد: «عاقبت، ييسور و
چنکشي ايشان (يعني قيدوييان) را فرو گرفتند و منهزم کردند و سيره اردو (اردوي
زرّين) را بغارتيدند» (ص 36). در اينجا هم مقصود از سيره سپاهياني است که خان اردوي
زرين به ياري قيدوييان فرستاده بود. پس اصطلاح سير اردو اصطلاحي است که از خود مغول
است.
اردوي زرين در تاريخ به امپراتوري وسيع باتو پسر جوچي (پسر ارشد چنگيز) و جانشينان
او گفته مي‎شود که از سوي مشرق و جنوب شرقي به متصرفات آق اردو و از سوي جنوب به
کرانه‎هاي شمالي و شمال غربي درياي خزر و به رود تِرِک (که در گرجستان و قفقاز از
مغرب به مشرق جاري است و به درياي خزر مي‎ريزد) و به درياي سياه و از مغرب به
کشورهايي که امروز به اروپاي شرقي معروف هستند، محدود بود.
بهترين و جامع‎ترين وصف از قلمرو حکومت خانان اردوي زرين از مؤلفان و جغرافي‎نويسان
عرب سده 8 و 9ق/14 و 15م است؛ زيرا ميان خانهاي اردوي زرين و دولت مماليک مصر،
روابط بسيار نزديک و دوتانه سياسي و اقتصادي برقرار بود و فرستادگان سلاطين مصر
اطلاعات جامع و دقيقي از اردوي زرين و متصرفات آن کسب کرده بودند. خلاصه اين
اطلاعات را قلشقندي آورده است (4/453-469) وي به نقل از مسالک‎الابصار از
شيخ‎علاءالدولةبن‎نعمن خوارزمي، حَدّ قلمرو آلتين اردو يا بر گفته او «خوارزم و
قبچاق» را چنين مي‎نويسد: «طول اين مملکت از درياي اصطنبول (يعني درياي سياه) تا
نهر اريس (رودي در بلاد ترکستان که از مشرق به مغرب جريان دارد و به سير دريا يا
سيحون مي‎ريزد) مسافت شش مهه راه است و عرض آن از بلغار (کنار ولگا) تا باب‎الحديد
(باب‎الابواب يا دربند يعني شهر باکو) تقريباً چهارماهه راه است. مجموع اين مملکت
از ورعات (درست آ«: دَرْغان) خوارزم از مشرق تا باشقرد و از خوارزم تا نهايت بلاد
سير است که منتهاي بلاد شمال است» (4/452). نيز قلقشندي از مسالک‎الابصار نقل
مي‎کند که «مبدأ عرض ابن‎مملکت از دير همو (؟) است که از بناهاي اسکند است و از
قديم بر آن دري آهني بوده است تا بلاد بوغره، و طول از آب اريس، از بلاد خطاست تا
اصطنبول يعني قسطنطنيه و اين طول از بلادي که «کَمْخ» ناميده مي‎شود و ميان روس و
فرنگ مشترک است، کمي تجاوز مي‎کند».
دير قيو که ابن‎نعمان گفته است مُصَحَّف و مُحَرَّف «دميرقَپو»ست که به ترکي به
معني دروازه آهنين يا باب‎الحديد است و مقصود همان دربند يا باب‎الابواب است.
«بوغره» صورت ديگري از بلغار و بُرغار است که در کنار ولگا قرار داشت. بلاد کمخ که
ميان روس و فرنگ مشترک است همن بلاد کومانهاست (کمخ تحريف از کُمَن) که نخست بر
ترکانِ دشت قبچاق اطلاق مي‎شد و پس از شکست از باتو و فرارشان به هنگري و مجارستان
به قسمتي از هنگري اطلاق مي‎گرديد.
نيز قلقشندي مي‎گويد: «از حسن رومي تاجر جهانگرد حکايت شده است که طول اين مملکت از
شهر باکو معروف به باب‎الحديد تا حدود بلاد خطا (چين شمالي) است و با راه رَويِ
کاروانيان پنج ماهه راه است و عرض آن از جيحون تا طونا (دانوب) است» (4/452-453).
پس از آن قلقشندي کشورهاي گوناگون اين ناحيه پهناور را اين چنين مي‎شمارد: 1.
خوارزم؛ 2. دشت قبچاق؛ 3. بلاد خزر با مرکز آن به نام بَلَنْجَر؛ 4. قِرِم 0شبه
جزيره کريمه) با مرکز آن به عنوان صُلْغات و با شهرهاي اُکَک و صُوداق و کَفا؛ 5.
بلاد اَزَق (آزوف) با شهرهاي کَرْش (کرچ، واقع در تنگه کرچ ميان درياي سياه و درياي
آزوف)؛ 6. بلاد چرکس؛ 7. بلاد بلغار (کنار ولگا)؛ 8. بلاد اولاق (افلاق يا والاخي)؛
9. بلاد آص (آس)؛ 10. بلاد روس.
متصرفات اردوي زرين، در قسمت اروپايي، اميرنشينهاي روس را در بر مي‎گرفت که شامل
کيف، مسکو، ريازان، چرنيکوف، سوزدال، سمولينسک، ولاديمير و جز آن مي‎گشت. تصرف
بيشتر اين ولايات در زمان اوگتاي قاآن صورت پذيرفت و پسران اوگتاي و چغتاي و جوچي و
نيز سردار بزرگ مغول سبتاي يا سوباداي در اين جنگها شرکت داشتند، اما ظاهراً
فرمانده کل اين قواي عظيم باتو پسر ارشد جوچي بود. اين سپاه بزرگ در نسال بوزينه»
در جمادي‎الثّانيه 633ق/فوريه 1236م به سوي روسيه و اروپا روان شد. به گفته
رشيدالدين فضل‎الله (جامع‎التواريخ، به کوشش بلوشه، 2/43)، باتو با لشکر به قصد
پولو (لهستان) و باشغرد بر نشست. «پولو قومي بسيار بودند و به ملّت نصاري، و سرحدّ
ولايتِ ايشان به فرنگ متّصل». پس از فتح لهستان آس و بلغار را گرفتند. در پاييز
634ق/1237م شهر «ريازان» را محاصره کردند و پس از 3 روز بگرفتند. باتو 2 ماه شهر
کيف را محاصره کرد و سرانجام، به کمک قدان و بوري، آن شهر نيز گرفته شد و شهر مسکوا
را نيز در 5 روز بگرفتند (همو، 2/45-46). تصرف مسکو به گفته گروسه در رجب
635ق/فوريه 1238م اتّفاق افتاد. مغولان شهر سوزدال را آتش زدند و مردمِ شهرِ
ولاديمير را قتل عام کردند (ص 434-435).
نيروهاي مغول، لهستان و مجارستان را به ياد غارت و کشتار دادند و از رود دانوب
گذشته تا نزديکي وين پيش رفتند. در اين ميان خبر رسيد که اوگتاي قاآن در 4
جمادي‎الثّانيه 639ق/10 دسامبر 1241م در اثر باده خواري بسيار درگذشته است.
بنابراين سپاهيان مغول دست از پيشروي در اروپاي شرقي کشيده به سرعت به مغولستان
بازگشتند.
بنابراين، متصرّفات باتو فرزند جوچي از مغرب تا رودهايي که به درياي سياه مي‎ريزد
تا شبه جزيره قرم يا کريمه را شامل مي‎شد و بنا به وصيّت چنگيز تا آنجا که سم اسبان
مغول در سمت مغرب مي‎رسيد، به جوچي تعلّق داشت و پس از او باتو با توسعه اين
متصرفات وارث پدر خود گرديد.
قلقشندي وصف «اقاليم» اردوي زرّين يا به گفته او «خوارزم و قبچاق» را از خوارزم
آغاز مي‎کند و اگرچه مدّتها پيش از روزگار او، خوارزم از اردوي زرين جدا شده و به
تصرف تيمور و اولاد او در آمده بود، اما او زمان باتو و برکه (برکاي) و ازبک را وصف
مي‎کند. ابن‎بطوطه که در نيمه اول سده 8ق/14م در زمان سلطنت محمد ازبک
(712-741ق/1312-1340م) به خوارزم سفر کرده، امير خوارزم را قُطْلودَمِر پسرخاله
ازبک و بزرگترين امراي او مي‎خواند (ص 361).
پس از آن قلقشندي به وصف دشت قبچاق و شهر صراي (سراي، پايتخت، اردوي زرين)
مي‎پردازد و سپس از بلاد خَزَروقِرِم (شبه جزيره کريمه) با مرکز آن «صُلْغات»
(امروز استاري – کريم) سخن مي‎گويد وي ازجمله شهرهاي قِرِم «اُکَک» را نام مي‎برد،
اما در اينجا (به پيروي از ابوالفداء در تقويم‎البلدان) مرتکب اشتباهي شده و گفته
است: اُکَک در کنار اِتِل (= ولگا)، و ميان سراي و بُلار واقع است. پس از آن
مي‎گويد اکک در شمال شرقي صوداق و در شمال غربي کَفاست (4/460). اگر اکک در کنار
رود ولگا باشد، از قرم نيست و اگر نزديک صوداق و کفا باشد از قرم است ولي نمي‎تواند
در کنار ولگا باشد، اما چنانکه يول در تعليقات خود بر سفرنامه مارکوپولو يادآور شده
است (گيب، 357)، اکک واقع در کنار ولگا (آن نيز از بلاد آلتين اردو) و در 6 مايلي
ساراتوو قرار داشت، اما اکک قرم محل کوچکي بود که در نقشه‎هاي دريايي قديم به نام
لوکاکي يا لوکاگ ياد ده و در ساحل درياي آزوف قرار داشته و اين همان شهر است که
ابن‎بطوطه آن را ديده و مسافت ميان آن و شهر سراي را ده روزه راه دانسته است (ص
344؛ گيب، 357).
از شهرهاي قِرِم، به نقل قلقشندي از ابوالفداء در تقويم‎البلدان، شهر صوداق يا
سرداق بود که ابن‎بطوطه نيز آن را ياد کرده است. به گفته گيب اين شهر امروز سوداق
ناميده مي‎شود. (همانجا) شهر معروف ديگر شبه جزيره قرم کَفا يا کَفَه بود. پس از آن
قلقشندي (4/461-466) به نقل از تقويم‎البلدان، به وصف بلاد اَزَق يا آزوف مي‎پردازد
و بعد از بلاد چرکس واقع در مشرق درياي سياه سخن مي‎گويد و سپس از بلغار کنار ولگا
و شهرهاي اقجا کرمان و صارمي کرمان گفت و گو مي‎کند.
شهر آقجا کرمان يا آق کرمان (شهر سفيد) در کنار غربي مصب دنيستر قرار داشت و از
638ق/1241م به تصرف اردوي زرّين در آمده بود (نکـ دايرةالمعارف اسلام، ذيل آق
کرمان).
قلقشندي پس از آن از «بلادالآوْلاق» سخن مي‎گويد که همان افلاق و بُغْدان يا
والاخياي زمانهاي بعد است. پس از آن از بلاد «آص» (آس، اوست، آلان) و سپس از بلاد
روس سخن به ميان مي‎آورد. ازجمله شهرهاي آلتين اردو «کوماجرا» را نام مي‎برد که
ميان باکو و آزوف واقع است. اين همان شهر ماجر است که ابن‎بطوطه از آن ديدن کرده
است (صص 328-331). ماجر در کنار رود کوما قرار داشت و به همين جهت آن را کوماجر نيز
گفتها ند. اين محل امروز به برگومجاري معروف است و در 110 کيلومتري شمال شرقي
گئورگيوسک واقع است (گيب، 357).
شهر سراي: بنا بر تصريح عطاملک جويني که اثر خود را در 658ق/1260م نگاشته است،
«باتو در مخيّم خويش که در حدود ايتيل (ولگا) داشت مقام فرمود و شهري بنا نهاد که
آن را سراي مي‎خوانند». اين قديم‎ترين سندي است که درباره بناي شهر سراي، پايتخت
اردوي زرّين يا آلتين اردو در دست است. پس از آن رشيدالدين فضل‎الله
(جامع‎التواريخ، به کوشش بلوشه، 2/137) مي‎گويد: «باتو در سنه خمسين و ستمائة
(1252م) برکنار آب اتيل به موضع سراي وفات يافت». با اين همه بعضي از متأخران بناي
شهر سراي به برکه (برکاي) پسر سوم جوچي نسبت داده‎اند (قلقشندي، 4/457). احتمال
مي‎رود که شهر بنا شده از سوي برکه همان سراي جديد باشد.
بارتولد مي‎گويد: درحالي که جغرافي دانان از يک شهر به نام سراي بحث مي‎کنند که در
روي سکه‎هايي که پيدا شده کلمه «سراي الجديد» ديده مي‎شود (يعني اين سکه‎هاي خانان
آلتين اردو در شهر سراي الجديد ضرب شده است). تاريخ قديمي‎ترين سکه‎ها 710ق/1310م
است. تنها مؤلف قديم که از سراي الجديد نام برده، شمس‎الدين شجاعي مصري است که
ابن‎قاضي شهبه از او نقل کرده است (دايرةالمعارف اسلام، اول، ذيل سراي): بنابراين
گفتار، ازبک‎خان در سراي الجديد وفات يافته است (743ق/1342م).
درباره آثار باقي‎مانده از شهر سراي بايد گفت که در کنار نهر آختو با (آق تپه) از
شعب ولگا، ويرانه‎هاي دو شهر به دست امده است: يکي از اين ويرانه‎ها در شهر تسارف و
ديگري در کنار شهر سليت رنويه يا سليت رنوگوردوک (همانجا). معلوم نيست سراي جديد
قسمتي از شهر سراي و يا شهري نو بوده که در جاي ديگري احداث شده و نيز دانسته نيست
کداميک از اين دو شهر پايتخت آلتين اردو بوده است؟ ابوالفداء مي‎گويد ميان مصب ولگا
در درياي خزر و شهر سراي دو روزه راه است. اين سخن با شهر سليت رنويه تطبيق مي‎کند.
اما به گفته همو شهر سراي در زمين مسطّحي بنا شده بود. ابن‎بطوطه نيز مي‎گويد: «في
بسيط من‎الارض». به گفته شهاب‎الدين عمري در وسط شهر استخر کوچکي قرار داشت و اين
با شهر تسارِف مناسب است (همانجا). بارتولد مي‎گويد: حفرياتي که ترشچنکو در
1259-1267ق/1843-1851م در محل سراي کرده، جاي اعتراض باقي نمي‎گذارد که در اين محل
درگذشته شهري بزرگ بوده است. تحقيقات گريگوريف در 1261ق/1845م نيز اين مطلب را
تأييد مي‎کند. سليت رنوبه شايد سابلوکوف اين نظر را اظهاررکرد که سليت رنويه بايستي
در محل «سراي قديم» و تسارف در محل «سراي جديد» بنا شده باشد. اين نظر را ديگر
دانشمندان روس نيز بعدها تأييد کردند و البته نظرهاي مخالفي هم اظهار شد. طيّ
کاوشگريهاي ترشچنکو در آنجا اسکلتهاي انسانهايي يافت شده است که سر يا دست و پا
نداشتند. شهر سراي دوباره در 876ق/1472م از سوي راهزنانِ و ياتکا و شايد دراتحاد با
خانان قرم ويران گرديد. درحدود 961ق/1554م که روسها شهر استراخان را تصرف کردند،
شهرهاي مجاور تسارف و سليت رنويه بودند به صورت ويرانه بودند (همانجا).
قلقشندي (4/457) از مسالک‎الابصار نقل مي‎کند که: شهر سراي در زمين شوره زاري بنا
شده است و بارو ندارد. کاخ سلطنتي آن کاخي بزرگ است که بر بالاي آن هلالي زرّين به
وزن دو قنطار مصري قرار دارد. در پيرامون کاخ بارويي است و در آن بر جهايي است که
اميران در آن مي‎نشينند و اقامتگاه زمستاني ايشان است. سراي شهر بزرگي است با
بازارها و حمامها و ساختمانهاي خيريه. در ميان شهر استخري است که آب آن براي
استعمال (شست و شو) است، اما آب آشاميدني از رودخانه‎اي است که در کوزه‎ها را بر
گردونه‎ها مي‎گذراند و براي فروش به شهر مي‎آورند. فاصله اين شهر از خوارزم يک ماه
و نيم راه است.
ابن‎بطوطه که در زمان ازبک‎خان به شهر سراي سفر کرده در اين باره چنين مي‎گويد: «ما
به شهر سراي رسيديم که به سراي برکه مشهور است. شهر سراي از زيباترين شهرهاست که
بسيار بزرگ است و در زمين همواري است و جاي بر مردم آن از بسياريِ ايشان تنگ است.
بازارهاي زيبا و راههاي گشاد دارد. روزي با برخي از بزرگان به قصد گردش بيرونش ديم
تا از بزرگي شهر آگاهي يابيم، منزل ما در کناري از شهر بود. صبح از آنجا سوار شديم
و بعدازظهر به آخر آن رسيديم. نماز ظهر را را خوانديم و غذا خورديم و بازگشتيم و
غروب به منزل خود رسيديم. روزي هم عرض شهر را پيموديم و در آن ويرانه و باغ نيست.
در شهر 13 مسجد براي اوقات نماز جمعه موجود است که يکي از آن براي شافعيان است.
مساجدي جز مساجد جمعه بسيار است. در شهر طوايفي از اقسام ساکن در شهر آسها هستند که
مسلمانند. اقوام قبچاق (ترکان قبچاق) و چرکس و روس و روم نصارا هستند. هر طايفه‎اي
(از مليتها) در محله جداگانه‎اي زندگي مي‎کنند که در آن بازارهاي خود را دارند.
بازرگانان و غرباي عراقين و شام و ديگران در محله مخصوصي هستند که بارويي بر گد آن
است و اين براي احتياط و پاسداري اموال بازرگانان است. کاخ سلطان را التوش طاش
مي‎خوانند که به معني سنگ زرين است» (صص 356-357). اين نخستين‎بار است که «آلتين»
يا «آلطون» به معني زر براي کاخ زرين آلتين اردو در منبعي ديده مي‎شود. و اين نشانه
2 چيز است: يکي چيرگي زبان ترکي و عنصر و قوم ترک بر زبان و قوم مغولي در دولتي که
اصل آن مغولي بوده است و ديگري ارتباط کاخ زرين و سنگ زرين با نام اردوي زرين.
طبيعي است که کاخ نمي‎توانست زرين باشد و نام آلتين تاش يادگار نامگذاري قديم سير
اردو يا اردوي زرين بود که يا براي گرانبها نشان دادن اردو يا براي رنگ زرين آن بو.
البته بودن «هلالي زرين به وزن دو قنطار مصري» که از مسالک‎الابصار نقل شد نيز شايد
در اين نامگذاري بي‎اثر نبوده است.
سياست خارجي خانان آلتين اردو: خانان اردوي زرين در طول دوران قدرت خود در شرق با
خان بزرگ مغول يا قاآن (که پايتخت او از زمان قوبيلاي قاآن به چين انتقال يافت) و
يا قيدو پسر اوگتاي (که از فرمان قاآن سرپيچيد و امپراتوري پهناوري براي خود در
مغولستان و ترکستان بنا نهاد) و با احفاد چغتاي که با قيدوييان در نبرد هميشگي
بودند، پيوسته در گيرودار بودند. اميرنشينهاي روسيه در سمت شمال و غرب باجگزار
ايشان بودند و دولت ايلخانان مغول در ايران با ايشان خصومت و کشمکش داشتند. خانهاي
آلتين اردو ارّان و آذربايجان را که در تصرف ايلخانان مغول بود، جزو قلمرو جوچي پسر
بزرگ‎تر چنگيز مي‎دانستند و درنتيجه خود را وارث او مي‎شمردند. خانهاي اردوي زرين
در هر فرصتي که مي‎يافتند بر مرزهاي ايلخانان در ايران مي‎تاختند و حتي گاهي تا
تبريز پيش مي‎آمدند، ولي به هيچ روي به مقصود اصلي خود که تصرف ارّان و آذربايجان
باشد نرسيدند. اين سياست جغرافيايي با سياست ديني توأم شد و سياست ديني دستاويز و
بهانه‎اي براي پيشبرد مقاصد سياسي و جغرافيايي گرديد. اجمال مسأله آنکه برکه برادر
باتو ظاهراً به دست سيف‎الدين با خَرْزي عارف بزرگ سده 7ق/13م اسلام آورد و اين
هنگامي بود که باتو او را براي شرکت در نشاندن منکوقاآن بر کرسي قاآني به قراقوروم
فرستاده بود. (قلقشندي، 4/474) وي پس از جلوس بر تخت حکومت اردوي زرين در ترويج دين
اسلام کوشيد و چون هولاکوخان خلافت عباسي را در بغداد برانداخت، اين کار بر او سخت
گران آمد.
رشيدالدّين فضل‎الله مي گويد: «خاطر هولاکو از تحکمات برکاي (برکه) ملول شد»
(جامع‎التواريخ، به کوشش علي‎زاده، 3/87) و علت آن بود که برکاي از سوي باتو به
قراقوروم رفت و در نشاندن منکوقاآن بر تخت سلطنت از عوامل مؤثر شد. از اين‎رو برکاي
خود را در تثبيت حکومت منکوقاآن و برادرش هولاکوخان مؤثر مي‎دانست و پس از آنکه در
دشت قبچاق به حکومت آلتين اردو رسيد، ايلچيان متواتر به خدمت هولاکو فرستاد و
تحکّمات کرد. کيفيّت اين تحکمات را رشيدالدين توضيح نداده است، اما در کتاب
النهج‎السديد (نکـ مقريزي، 1 (2)/473-474، حاشية 5) از قول يک اسير بغدادي در اردوي
هولاکو آمده است: رسم بر آن بود که از فتوحات مغول از نهر جيحون به سوي مغرب هرچه
به دست آيد 5 قسمت شود و از اين 5 سهم 2 سهم از آنِ خان بزرگ و 2 سهم از آنِ لشکر و
يک سهم از خاندان باتو باشد. اين رسم يا عادت، ظاهراً قراري بوده که درنتيجة مساعدت
باتو براي رسيدن منکوقاآن به جانشيني خان بزرگ گذاشته شده بود. در 660ق/1262م از
سوي برکه 2 فرستاده به دربار هولاکو آمدند و سهم خاندان باتو را از فتوحات هولاکو
در ايران و بغداد خواستار شدند. در ميان همراهان اين 2 فرستاده جادوگران هم بودند
که جادوگران هولاکو را بفريفتند تا او را به پذيرش درخواستهاي برکه وادارند. هولاکو
آگاه گشت و آن جادوگران را بکشت. چون اين خبر به برکه رسيد، به دشمني با هولاکو
برخاست و با بَيْبَرس (الملک‎الظّاهِر) سلطان مملوک مصر بر ضد هولاکو متحد گرديد
(همانجا). آنچه در گزارش مذکور مي‎تواند حقيقت داشته باشد همان مطالبه سهم خاندان
باتو از فتوحات هولاکو در ايران و عراق است، اما درباره جادو که در نزد مغولان سخت
مهم بود، آنچه ظاهراً درست است، قضية توتار نوادة جوچي است که در نزد برکه هولاکو
بود و او را به جادوگري متّهم ساختند. هولاکو او را نزد برکه فرستاد و برکه او را
به موجب قوانين چنگيزي نزد هولاکو بازفرستاد. او را به فرمان هولاکو بکشتند (17 صفر
659ق/21 ژانوية 1261م) (رشيدالدين، جامع‎التواريخ، به کوشش علي‎زاده، 3/77). برکه
نمي‎خواست توتار کشته شود و منتظر بود تا هولاکو او را ببخشد، ولي چون هولاکو او را
کشت برکه کينه‎اش را به دل گرفت (همانجا). هولاکو گفته بود اگرچه برکه بزرگتر است و
او «آقا»ست و من «ايني» هستم، اما چون رفتارش با من از «آزرم و حيا» دور است و مرا
تهديد مي‎کند، ديگر او را تحمّل نخواهم کرد. چون برکا (برکه) از خشم هولاکو آگاه
شد، گفت او شهرهاي مسلمانان را خراب کرده است و خاندانهاي پادشاهان اسلام را
برانداخته است و خليفه مسلمانان را بي‎مشورت با ديگران به قتل رسانده است. اگر
خداوند ياري دهد، انتقام خون بي‎گناهان را از او خواهم گرفت. پس مسألة دين، پوششي
بود بر هدفهاي اساسي ديگر خان‎آلتين اردو که مطالبات سهم فتوحات و مطالبة ارّان و
آذربايجان از آن جمله بود.
از آن تاريخ به بعد روابط ايلخانان و آلتين اردو به تيرگي کشيد و بارها به دشمني و
نبرد انجاميد و اين دشمنيها و جنگها تا زمان توقتمش‎خان و چپاول و کشتار فجيع او در
تبريز ادامه داشت.
روابط خانهاي آلتين اردو با مماليک مصر: روابط روابط آلتين اردو با ممالک آلتين
اردو با هولاکو تيره گرديد. پيش از تيرگي روابط با هولاکو، برکه‎خان گروهي را به
ياري هولاکو در جنگ با مصريان (واقعة عين‎الجالوت، 658ق/1260م) فرستاده بود. مصريان
عده‎اي از اين تاتارها يا مغولان را درحالي که مي‎خواستند از دمشق به مصر بروند،
بگرفتند. پس از آن در 661ق/1263م جنگي ميان هولاکو و برکه درگرفت که پيروزي نخست از
آنِ هولاکو و پس از آن از آنِ برکه بود. سپاهيان برکه ربيع‎الاول 661ق/ژانوية 1263م
در کنار آب تِرِک لشکر هولاکو را شکست سختي دادند و چون اين خبر به مصر رسيد، سلطان
مصر،‎الملک‎الظاهر، و نيز مردم مصر از اينکه هولاکو در جاي ديگر دچار گرفتاري شده و
از شام و دمشق منصرف گشته است، شادمان شدند. الظاهر نامه‎اي به نوّاب خود نوشت تا
آن تاتارها را که به فرمان برکه روي به مصر نهاده و گرفتار شده بودند گرامي بدارند
و پذيرايي کنند (مقريزي، 473-475).
اما، چنانکه از برخي منابع تاريخي برمي‎آيد، پذيرايي از تاتارها پيش از شکست
سپاهيان هولاکو تيره شده، اما هنوز به جنگ نينجاميده بود، زيرا به گفته رشيدالدين
(3/89) جنگ در ربيع‎الاول 661ق/ژانوية 1263م رخ داده بود (جامع‎التواريخ، به کوشش
علي‎زاده، 3/89) درحاليکه سپاهيان برکه در 660ق/1262م به مصر رسيده بودند و سلطان
مصر با آگاهي از اختلاف ميان دو دولت مغول درصدد جلب حمايت برکه برآمده بود. در 9
محرم 661ق/23 نوامبر 1262م خليفة عباسي‎الحاکم بامرالله که از جانب سلطان مصر منصوب
شده بود، در نماز جمعه که در آن سپاهيان برکه نيز حضور داشتند، خطبه‎اي خواند. سپس
نامه‎اي مبني بر دلجويي از برکه و تحريض او بر جهاد نوشته شد. پس از ان سلطان مصر
نيز نامه‎اي به برکه نوشت و او را به جنگ با هولاکو برانگيخت (مقريزي، 1/(2)
477-479).
برکه در اول رجب 661ق/11 مة 1263م به سلطان مصر نامه نوشت و در آن از اسلام خود و
قومش آگاهي داد و از سلطان مصر خواست که او را در جنگ با هولاکو ياري دهد. در 16
شعبان 661ق/25 ژوئيه 1263م خليفه‎الحاکم بامرالله نماز جمعه را با حضور فرستادگان
برکه برپا کرد و در خطبة نماز سلطان و برکه‎خان را دعا گفت. در رمضان/ژوئية همين
سال فرستادگان برکه در قلعة جبل قاهره حاضر شدند و خليفه بر ايشان لباس پوشانيد و
سلطان هداياي بسياري براي برکه آماده کرد که تفصيل آن در کتاب مفرّج‎الکروب، نوشتة
ابن‎واصل نيز در کتاب النّهج السّديد آمده است (مقريزي، 497، حاشيه). نامه در 70
ورق به قطع بغدادي نوشته شده و در آن سلطان، برکه را به جهاد بر ضد هولاکو ترغيب
کرده بود.
چون اين هدايا با فرستادگان به قسطنطنيه رسيدند، امپراتور بيزانس، ميخائيل هشتم
پالئولوگوس، از حرکت فرستادگان به سوي برکه جلوگيري کرد، زيرا در همان زمان
فرستادگاني از سوي هولاکو به دربار بيزانس آمده بودند و امپراتور از ترس اينکه
فرستادگان هولاکو از رسيدن رسولان سلطان مصر آگاه شوند، آنان را از حرکت مانع آمد.
اين امر ماية خشم‎الملک‎الظّاهر گرديد و سرانجام امپراتور ناچار شد فرستادگان را
آزاد کند و به سوي دشت قبچاق روانه سازد. در کتاب النّهج‎السّديد تفصيل مهمي درباره
رسيدن سفيران مصر به دربار برکه‎خان هست که در آن از آداب و رفتار مغولان و لباس و
قيافه برکه تصوير دقيقي آمده است (مقريزي، 514، حاشيه).
برکه در 63ق/1265م (رشيدالدّين، جامع‎التواريخ، به کوشش علي‎زاده، 3/104) در کنار
رود کُر در حال لشکرکشي به ارّان درگذشت و «صندوق او را به سراي باتو بردند» و
منکوتمر پسر توقوقان (طغان) پسر باتو در 664ق/1266م به جاي او نشست.
منکوتمر مسلمان نبود، اما با مماليک مصر روابط حسنه داشت. وفات او به گفتة
رشيدالدّين (جامع‎التواريخ، به کوشش بلوشه، 2/142) در 681ق/1282م بود و پس از او
تودا مونککا (تودامنکو، تُدان منکو) پسر سوم توقان در همان تاريخ بر تخت نشست. او
در 682ق/1283م نامه‎اي به خط مغولي به سلطان مصر نوشت و در آن از اسلام آوردن خود
آگاهي داد (مقريزي، 1 (3)/716).
در 686ق/1287م سلطان مصر، ملک منصور سيف‎الدين قَلاوون الفي، نامه‎اي به دشت قبچاق
(آلتين اردو) نوشت و ...‘2 دينار براي تعمير مسجد جامع قرم فرستاد و فرمود تا القاب
سلطان را بر ان بنويسند. در همين سال تدان منکو از سلطنت اردوي زرّين استعفا کرد و
راه پارسايي و گوشه گيري در پيش گرفت و خواست تا برادرش تلابُغا پسر منکوتمر را بر
تخت بنشانند (مقريزي، 738). رشيدالدين (جامع‎التواريخ، به کوشش بلوشه، 2/142)
مي‎گويد پسران منکوتمر وپسران تارتو، تدان منکو را به عنوان ديوانگي از پادشاهي
برکنار ساختند و خود به مشارکت، 5 سال پادشاهي کردند. پس از آن به تفصيلي که
رشيدالدين آورده، توقتا پسر منکوتمر به کمک نوقاي به پادشاهي اردوي زرين رسيد.
تفصيل جنگهاي توقتا با نوقا و کشته شدن نوقا را رشيدالدّين آورده است (همان،
145-150).
روابط مماليک مصر با آلتين اردو در زمان سلطنت ازبک‎خان بر اردوي زرين (712-شوال
742ق/1313-مارس 1342م) و سلطنت ملک ناصر محمدبن‎قلاوون (بار سوّم پادشاهي: شوال
709-21 ذيحجة 741ق/مارس 1310-7 ژوئن 1341م) به اوج خود رسيد. ملک ناصر قلاوون از
بزرگترين سلاطين مملوک مصر بود و همو بود که در دومين دوران پادشاهي خود در
702ق/1303م در جنگ معروف شَفْحَب، سپاهيان غازان را شکست سختي داد، اما سلطان
(محمد) ازبک پسر طغريلجه پسر منکوتمر که او را ملک مظفّر غياث‎الدين مي‎خوانند نيز
بزرگترين پادشاه خاندان جوچي از آلتين اردو ات که در رمضان 712ق/ژانوية 1313م پس از
عمّش توقتا (طقطاي مورخان عرب) در سراي به تخت نشست. او مسلمان بود و در مسلماني
تعصب داشت و بسياري از بخشيان(روحانيون مغول) و جادوگران را کشت و با
سلطان‎الملک‎الناصر روابط بسيار نزديکي برقرار کرد. در زمان او فرستادگان از هر دو
طرف به دربار يکديگر آمد و رفت داشتند، چنانکه يک‎بار شمار فرستادگان ازبک به دربار
سلطان مصر به 174 نفر مي‎رسيد (مقريزي، 2/132، حاشيه به نقل از النّهج‎السّديد).
ملک ناصر دختري از خاندان جوچي را از سلطان ازبک خواستگاري کرد که نخست به علت
درخواست مهر سنگين از سوي ازبک، ناصر از آن چشم پوشيد و بعد ازبک دختري را به نام
طُلِنْباي يا دُلِنْبيه از خاندان جوچي با جلال و شکوه فراوان فرستاد که تفصيل آن
در کتابهاي مورخان مصر آن زمان امده است. اين دختر را ملک ناصر نپسنديد و پس از
چندي او را طلاق داد و به عقد يکي از اميران خويش درآورد. سرانجام اين زن پس از
چند‎بار ازدواج در قاهره درگذشت و اين امر موجب سردي روابط دو کشور شد که بعداً
اصلاح شد (براي تفصيل، نکـ مقريزي، 2/203، 204، 205، 298).
مسألة ديگري نيز ماية بروز رنجشي ميان ازبک‎خان و الملک‎الناصر گرديد و آن حملات
ازبک‎خان به قلمرو ايلخانان بود. ازبک‎خان توقع داشت که الملک‎الناصر در اين حملات
او را ياري دهد. به گفتة وصّاف (صص 635-638) ازبک‎خان در زمان پادشاهي سلطان
ابوسعيد بهادر، آخرين ايلخان بزرگ مغول در ايران، در «قلب شتاء» 718ق/1319م به اران
لشکرکشي کرد و تا کنار رود كُر آمد و سپس جنگ ناکرده بازگشت، زيرا به او گفته بودند
که امير چوپان، سردا ابوسعيد، با 10 فرمان لشکر (000‘100 نفر) در راه او کمين کرده
است. سمرقندي اين بازگشت را هزيمت مي‎داند (ص 33). بار ديگر در 725ق/1325م امير
چوپان از سوي ابوسعيد، لشکر به ديار ازبک کشيد و تا کنار آبِ تِرِک پيش رفت (همو،
59). در 736ق/1336م سلطان ابوسعيد براي دفع حملة ازبک خان، به ارّان و شروان رفت و
همان جا فوت کرد (همو، 98-99).
به نقل رمزي (1/528)، ازبک‎خان از ملک ناصر در جنگ با سلطان ابوسعيد ياري خواسته و
ملک ناصر به اين استمداد پاسخ نداده بود زيرا گويا ابوسعيد و اميرچوپان از ملک ناصر
درخواست آشتي کرده بودند و ملک ناصر، ابوسعيد را از قصد ازبک در حمله به ارّان و
آذربايجان آگاه ساخته و اميرچوپان از اين امر سپاسگزاري کرده هدايايي به ارزش
000‘50 تومان براي ملک ناصر فرستاده بود. اين مسأله بر ازبک‎خان گران آمد و نامه‎اي
عتاب اميز براي ملک ناصر فرستاد. ناصر عذر آورد که اين امر براي پاسخ به دعوت به
اقامة شعاير اسلام بوده و او نمي‎توانسته از آن تخلف کند.
مقريزي در ذکر رويدادهاي سال 717ق/1318م مي‎گويد که در اين سال نامة
اسماعيل‎بن‎محمدبن‎ياقوت سلامي به الملک‎لناصر رسيد که ابوسعيد پسر اُلجايتو (يعني
سلطان محمد خدابنده) و وزيرش خواجه عليشاه و امير چوپان و اميران بزرگ مغول به صلح
(با سلطان مصر) گردن نهاده‎اند و با اين نامه هديه‎اي از خواجه رشيدالدّين همراه
بود. از سوي سلطان مصر هدية بزرگي برا سلطان ابوسعيد فرستاده شد (2/1759. اين گفته
نشان مي‎دهد که نامة ابوسعيد در همان آغاز سلطنت او و پيش از قتل رشيدالدّين بوده
است. نيز مي‎رساند که سياست دربار ابوسعيد (چون خود ابوسعيد در آن زمان نوجوان بود)
تغيير کلي کرده بود و دربار او مي‎خواست به هر وسيله اتحاد سلطان مصر را با التين
اردو بر هم بزند و در اين کار توفيق هم به دست آورده بود. شايد بزرگترين علت اين
کار، نوميدي کلي دربار ايلخان از هدف قديمي خود، يعني رخنه در شام بوده است و از
اين‎رو مي‎خواسته‎اند با آشتي با مماليک مصر تمام همّ خود را متوجه دشمن شمالي يعني
آلتين اردو سازند.
روابط آلتين اردو با اميران روسيه: اميران روسيه در مسکو و شهرهاي ديگر تابع و
باجگزار خانهاي آلتين اردو بودند. آلکساندر نوسکي (616-661ق/1220-1263م) امير بزرگ
روسيه که در مغرب، آلانها و سوئديها و ليتوانياييها را شکست داده بود و به علت
مغلوب ساختن سوئديها بر روي رودخانة نوا (در 637ق/1240م) به لقب نوسکي معروف شده
بود، در مشرق و جنوب در برابر مغولها يعني خانهاي آلتين اردو سياست فرمانبري و
تبعيت را در پيش گرفت و فرمان مغولان را مبني بر سرشماري، براي گرفتن ماليات از
روسها، گردن نهاد. باتو او را در 640ق/1242م با برادرش اندري به قراقوروم نزد خان
بزرگ اوگتاي فرستاد. آلکساندر نوسکي در 661ق/1263م هنگام بازگشت از دربار آلتين
اردو از دنيا رفت.
در زمان اوزيک‎خان دخالت آلتين اردو در امور امراي روس به اوج خود رسيد و به حوادث
مهمي در تاريخ روسيه انجاميد. ميخائيل، امير تِوِر با گئورگي (يورمي) اميرِ مسکو در
رسيدن به مقام امارت بزرگ روس به ستيز پرداختند و روسها به عللي جانب ميخائيل امير
تِوِر را گرفتند. پس از مرگ توقتا و جلوس ازبک خان، ميخائيل براي بيعت با ازبک و
تبريک جلوس او به دربارش رفت و 2 سال در سراي ماند. ازبک فرماني داير بر تصديق
امارت (کينياز بودن) او صادر کرد و او را روانة تِوِر ساخت. در اين ميان گئورکي
اميرِمسکو به وسايل بسياري متشبّت گشت تا فرمان کينياز بودن خود را از ازبک‎خان
گرفت و ميخائيل از امارت عظمي معزول گرديد. ميخائيل به فرمان ازبک گردن ننهاد، ولي
فرستادگان مغول را با احترام پذيرفت. پس از آن ميخائيل و گئورکي براي محاکمه به
دربار ازبک‎خان رفتند و گئورکي معايب و نافرمانيهاي ميخائيل را برشمرد تا آنجا که
ازبک فرمان قتل وي را صادر کرد (718ق/1318م) و گئورکي کينيازِ بزرگ روس گرديد. پس
از آن ديمتري پسر ميخائيل به آلتين اردو رفت و خدمات و اخلاص پدر خود را به
ازبک‎خان گوشزد کرد تا آنجا که ازبک ديمتري را به جاي پدرش ميخائيل به مقام کينيازي
منصوب کرد. در 725ق/1325م گئورکي به اردوي زرين رفت و ديمتري نيز به آنجا شتافت و
چون چشمش به گئورکي افتاد او را همان جا به قتل رسانيد. ازبک پس از چندي ديمتري را
به قصاص قتل گئورکي بکشت و مقام کينيازي را به آلکساندر برادر ديمتري و پسر ميخائيل
داد. پس از آن ازبک، شفقال‎خان پسرعم خود را براي اصلاح برخي امور به تِوِر
شفقال‎خان را با بسياري از فرستادگان ازبک به قتل رساند. ازبک، ايوان اول پسر دائيل
و برادر گئورکي مقتول را که کينياز مسکو بود به دربار خود فراخواند و فرمان داد به
تِوِر لشکرکشي کند. ايوان (ايوان دانيلوويچ) با سپاهياني از مسکو و سوزدال و مغول،
تِوِر را در محاصره گرفت و آن شهر را به تصرف درآورد و بيشتر مردم آن را کشت. ازبک
به پاس اين موفقيت ايوان دانيلوويچ را کينياز بزرگ سرتاسر روسيه کرد و از آن تاريخ
شهر مسکو روي به ترقي نهاد و ديگر اميران روسيه به فرمان کينياز مسکو درآمدند.
ايوان حق جمع آوري ماليات براي آلتين اردو را از نواحي روسيه به دست آورد و از
اين‎رو به لقب «کاليتا» (کيسة پول) مشهور گرديد. ايوان دانيلوويچ در اثر اطاعت از
آلتين اردو نفوذ خود را در داخل روسيه استحکام بخشيد. او تا شوال 741ق/مارس 1341م
زنده بود (رمزي، 1/535-541؛ بريتانيکا، ذيل ايوان اوّل دانيلوويچ) .
پس از مرگ ازبک‎خان در 742ق/1341م پسرش جاني‎بيک‎خان به پادشاهي رسيد. جاني‎بيک‎خان
در 758ق/1357م پس از بازگشت از تبريز و رهانيدن مردم آذربايجان از بيداد ملک اشرف
چوپاني درگذشت. پس از او پسرش بردي‎بيک به پادشاهي رسيد و او نيز پس از دو سه سال
درگذشت و كرسي آلتين اردو با مرگ او از اخلاف باتو خالي ماند و همه جا ازجمله در
استراخان و قرم (کريمه) مدعيان سلطنت و استقلال پيدا شدند. اگرچه بعضي از مورخان
ازجمله ابن‎خلدون توقتمش‎خان را پسر بِردي‎بيک دانسته‎اند، اما ظاهراً توقتمش‎خان
از اولاد خانهاي آق اردو است (نکـ آق اردو، توقتمش خان). در اين ميان مردي نيرومند
به نام مَماي‎خان در قرم ظهور کرد و بر شهر سراي مسلط شد. به اين سبب که او گاه به
گاه يکي از افراد را به عنوان اينکه از خاندان باتوست به تخت مي‎نشاند، به تاج بخش
معروف گشت. امير مماي که در کارهاي کينيازي‎هاي روس نيز دخالت مي‎کرد، سرانجام
مجبور به جنگ با کينياز بزرگ روس شد.
ديمتري دُنسکوي در 9 سالگي، با عنوان امير يا کينياز مسکو، جانشين پدرش ايوان دوم
شد. وي پس از تأمين موفقيت خود در شمال شرقي روسيه، توجه خود را معطوف آلتين اردو
در جنوب ساخت. مماي دانسته بود موقتاً از اضمحلال اردوي زرين جلوگيري کند و به
اراضي روسيه که با باجگزاري سرباز مي‎زدند، حمله کند. ولي روسها لشکريان مماي را
شکست دادند و سرانجام مماي با جمع آوري لشکري عظيم به مقابله با ديمتري شتافت. جنگ
بسيار سختي در دشت کاليکوو در ملتقاي رود دُن با نپريادوا درگرفت که به شکست اردوي
زرين انجاميد و چون اين پيروزي براي ديمتري در کنار رود دُن اتفاق افتاد، او در
تاريخ روسيه به ديمتري دُنسکوي معروف گرديد (7 جمادي‎الثاني 782ق/8 سپتامبر 1380م).
پس از آن مماي در جنگ با توقتمش‎خان شکست خورد و هلاک شد. چيزي نگذشت که توقتمش‎خان
با سپاهي فراوان روي به مسکو نهاد (783ق/1381م) و ديمتري دُنسکوي از ترس او از مسکو
بيرون رفت و توقتمش‎خان شهر را در 13 جمادي‎الثاني 785ق/13 اوت 1383م گرفت و به باد
چپاول داد. پس از آن باز تا مدتي کينيازهاي روسيه و مسکو ناچار به فرمانبري از
خانهاي اردوي زرين گشتند.
زوال حکومت آلتين اردو: توقتمش‎خان يکي از پادشاهان بزرگ آلتين اردو بود، اما در
روزگار او اميرتيمور 2 بار به دشت قبچاق لشکر کشيد و شهر سراي را به باد چپاول و
کشتار داد و توقتمش‎خان با همة قدرت خود از او شکست خورد و ديگر نتوانست قد راست
کند و سرانجام پس از سالها دربه دري در 807ق/1404م در ناحية تولس درگذشت.
تيمور در يورش اول خود به دشت قبچاق در 793ق/1391م، تيمور قُتْلُغ پسر تيمور ملک و
ايدي گو (يِدي گو) پسر بالتي چاق (نطنزي، 95: منجم باشي النجاق آورده که نادرست
است) و قويري حق اعلان از خاندان جوچي را نزد خود خواند و تيمور قتلغ (از شاخة آق
اردو) را بر اُلوس جوچي فرمانروا ساخت و قويري جق (يا کويجه) اغلان را با او شريک
نمود و ادي گو را نيز با ايشان همراه کرد. تيمور قتلغ و ايدي گو از ادامة خدمت در
نزد تيمور سرباز زدند و قويري جق اغلان در خدمت او ماند. بار دوم که تيمور توقتمش
را شکست داد (797ق/1395م) قويري جق را احضار کرد و او را بر اُُلُوس آلتين اردو
حاکم ساخت. قويري جق که نوادة اروس‎خان از شعبة آق اردو بود، در 797ق/1359م بر تخت
آلتين اردو نشست (منجم باشي،نسخة خطي) و در 811ق/1408م مرد. تيمور قتلغ که از
وفاداري به تيمور سرباز زده بود، در 797ق/1359م به گفتة منجم باشي 15 جنگ با
توقتمش‎خان کرد. وفات تيمور قتلغ در 802ق/1400م اتفاق افتاد و پس از او شادي‎بيک
پسرش فولادخان 2 سال پادشاهي کرد و پس از او تيمور سلطان پسر تيمور قتلغ بر تخت
نشست و باز ميان وي و ايدي گو اختلاف واقع شد تا آنکه سرانجام پسران توقتمش‎خان روي
کار آمدند و ايشان نيز کاري از پيش نبردند و کار آلتين اردو به تباهي و فروپاشي
گرايي.
ايدي گو در دوران اقتدار خود اگرچه نام خاني نداشت، اما حاکم واقعي اردوي زرين بود
و همو بود که در 801ق/1399م در ورسکلا ليتوانياييها را شکست داد و در 810ق/1407م در
زمان حکومت واسيلي اول کينياز بزرگ مسکو، اين شهر را در حصار گرفت و پس از گرفتن
جزيه و باج بازگشت.
آخرين پادشاه معروف آلتين اردو محمد سلطان معروف به «کوچک محمدخان» پسر تيمور سلطان
پسر تيمور قتلغ است که به گفتة منجم باشي در 830ق/1427م بر تخت نشست و با اميران
مسکو وروس به جنگ پرداخت و از ايشان خراج گرفت و با مردم به عدل و داد رفتار کرد.
منجم باشي او را جدّ پادشاهان قرم مي‎داند.
اشارة منجم باشي به جنگ محمدخان با مسکو، مربوط است به جنگهايي که ميان او و کينياز
بزرگ مسکو به نام واسيلي دوم يا واسيلي کور روي داد و شهر مسکو در 842ق/1438م به
محاصرة خان مغول درآمد و نيز جنگ سوزدال در 848ق/1444م بود که در آن واسيلي اسير شد
(بريتانيکا، ذيل واسيلي). اردوي زرين در سدة 9ق/15م به 3 خان‎نشين منقسم شد:
خان‎نشين استراخان، خان‎نشين قرم يا کريمه و خان‎نشين قازان.
اردوي زرين اگرچه بر پاية امپراتوري مغول بود و پادشاهان و خانهاي آن از اولاد
چنگيز بودند، اما ماهيت دولت و حکومت، ترک بود. عنصر ترکي به زودي بر عنصر مغولي
غلبه يافت و خط اويغوري با زبان ترکي قبچاقي زبان رسمي مملکت گرديد. دشت قبچاق منبع
بي‎پاياني براي سپاهيان عالم اسلام در مصر شد؛ بيشتر مماليک مصر (تا زمان سلطان
برقوق) و اکثريت سپاهيان مصر از ترکان دشت قبچاق بودند که به عنوان غلام در آنجا
خريده مي‎شدند و از راه درياي سياه و امپراتوري بيزانس به مصر انتقال مي‎يافتند.
اين غلامان درنتيجة کفايت و شجاعت و قدرت جسماني خود به مقامات بزرگ نظامي و سياسي
مي‎رسيدند، چنانکه مماليک آن سرزمين در جنگ با ايلخانان ايران بر نيروهايي که از
ترکن دشت قبچاق تشکيل مي‎شد متّکي بودند. درحقيقت دشت قبچاق در آن زمان جز پوستهاي
گرانبها و بردگان نيرومند چيزي براي عرضه به دنياي متمدن نداشت و منبع اصلي ثروت و
اقتصاد آن همان بازرگاني برده بود. درنتيجة گرويدن پادشاهان بزرگ اردوي زرين به دين
اسلام، تمدن اسلامي در سراسر دشتهاي جنوب روسيه رواج پيدا کرد و شهرهاي اردوي زرين
پر از عالمان و مدارس و مساجد و خانقاهها گرديد، اما خانهاي اردوي زرّين تسامح
سنّتي مغول را در برابر اديان همچنان حفظ کردند و اديان ديگر را با معابد خود آزاد
گذاشتند و مخصوصاً به مسيحيّت و روحانيون کليساهاي ارتودوکس و نسطوري آن به چشم
احترام مي‎نگريستند. آوازة دادگستري شاهان اردوي زرين در سراسر ممالک اسلامي پيچيده
بود، امّا حملات امير تيمور و ويرانيهاي حاصل از آن در دشت قبچاق موجب تلاشي حکومت
آلتين اردو گرديد.
مآخذ: ابن‎بطوطه، محمدبن‎ابراهيم، رحله، بيروت، دارصادر، 1384ق؛ ابن‎تغري بردي،
يوسف، النجوم‎الزهره، قاهره، وزاره‎الثقافه والارشادالقومي، 8/155-285، 9/جمـ ؛
ابن‎حجر عسقلاني، احمدبن‎علي، انباءالغم با بناءالعمر، به کوشش عبدالعميدخان،
حيدرآباد دکن، دائره‎المعارف‎العثمانيه، 1388ق، جمـ ؛ بريتانيکا، (ذيل ايوان اوّل،
واسيلي)؛ جويني، عطاملک، تاريخ جهانگشا، به کوشش محمدبن‎عبدالوهاب قزويني، ليدن،
بريل، 1329ق، 1/فهرست، ذيل «باتوبن‎توشمي‎بن‎چنگيز»؛ دايره‎المعارف اسلام؛ ذيل
سراي، آق کرمان، باتو، باتوييان؛ رشيدالدين فضل‎الله، جامع‎التواريخ، به کوشش ادگار
بلوشه، 1329ق؛ همو، همان، به کوشش عبدالکريم علي‎اوغلي علي‎زاده، باکو، 1957م؛
رمزي، م م، تلفيق‎الاخبار، اورنبورگ، 1908م، ص 364؛ سمرقندي، عبدالرزاق، مطلع
سعدبن‎و مجمع بحرين، به کوشش عبدالحسين نوايي، تهران، طهوري، 1353ش؛ غفاري، قاضي
احمد، تاريخ جهان آرا، به کوشش حسن نراقي، تهران، حافظ، 1343ش، ص 236؛ قطبي اهري،
ابوبکر، تاريخ شيخ‎اويس، به کوشش‎بن‎فن لون، لاهه، 1373ق، صص 141، 142، 147، 152؛
قلشقندي، احمدبن‎علي، صبح‎الاعشي، قاهره، وزاره‎الثقافه والارشادالقومي، کاشاني؛
ابوالقاسم، تاريخ اولجايتو، به کوشش مهين اسماعيلي، 1348ش؛ گروسه، رنه، امپراتوري
صحرانوردان، ترجمة عبدالحسين ميکده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1353ش؛ مستوفي،
حمدالله، تاريخ گزيده، به کوشش عبدالحسين نوايي، تهران، اميرکبير، 1362ش، ص 517؛
مقريزي، احمدبن‎علي، السلوک، به کوشش محمد مصطفي زياده، قاهره، لجنه‎التأليف
والترجمه والنشر، 1956م؛ منجم باشي، احمد افندي، جامع‎الدول، نسخه خطي، ذيل اولاد
جوجي؛ نطنزي، معين‎الدين، منتخب‎التّواريخ، به کوشش زان اوين، تهران، 1336ش؛ وصاف،
تاريخ، به کوشش محمدمهدي اصفهاني، تهران، ابن‎سينا، 1338ش؛ نيز:

Barthold, W., histoire des Turks d'Asie Centrale, Paris, 1945, Passim; Gibb, H.
A. R., Ibn Battuta, Travels in Asia and Africa, Translated and selscted with an
Introduction and notes, London, 1939; Spuler, B. Geschichte Mittelasiens
(Handbuch der Orientalistik), Leiden, 1966; id, the Muslim world, Part II, the
Mongol period, Leiden, 1969.
عباس زرياب

 





/ 415