دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


آلِ خَميس، يا الخميس، عشيرة عرب شيعي مذهب خوزستان که در روستاهاي پيرامون
رامهرمز، زندگي مي‎کنند.
وجه تسميه و خاستگاه: دربارة نام اين عشيره، روايتها و اشاره‎هايي مي‎توان يافت که
پذيرش يا رد آنها جاي ترديد داد. يکي از روايتهاي محلّي مي‎گويد که اين عشيره را از
آن‎رو آل خَميس ناميدند که از گردآمدن مردمان 5 روستا به وجود آمد. در روايت ديگر،
اين 5 روستا از 5 طايفة حُمِيدان (نياي بزرگ آل خميس)، بنب‎رشيد، زبيد، آل بوعباد و
احمديّه پديد آمد. همچنين روايت مبهمي، آنان را به آل خميسِ يمن وابسته مي‎کند
(تحقيقات محلّي). برخي نيز آل خميس را به معناي پسران 5 تن گرفته‎اند (فيلد، 195).
لاريمر نوشته است که مي‎گويند با عشيرة معدان خويشاوندي دارند (II/107). افراد
عشيره، خود را از عربهاي دويش نجد عربستان مي‎دانند که نخست به عراق و سپس به
خوزستان کوچيده‎اند. برپاية روايتهاي محلّي، حميدان در حدود 300 سال پيش (ح
1100ق/1689م)، به چم منيع (نزديک خلف آباد، رامشير کنوني) آمد و نزد منيع به کار
پرداخت. سپس بر اثر ابراز شجاعت از توجّه منيع برخوردار شد و مشيخت 5 روستا را به
دست آورد و چندي بعد با دختر منيع ازدوج کرد. به اين ترتيب کارش بالا گرفت و
اقتداري به هم رساند؛ اما پيدايش يک عشيره دست کم به يکي دو نسل زمان نيازمند است،
درحاليکه ما نام عشيرة آل خميس را در رويدادهاي 1111ق/1699م مي‎يابيم. از اين رو،
روايت بازگو شده به صورت کنوني آن چندان پذيرفتني نمي‎نمايد.
زمينة تاريخي: آل خميس در اواخر دوران صفويّه و در زمان حکومت مشعشعيان به خوزستان
پاي نهاد و گويا نخست در حُوَيزه ساکن شد. سپس همة افراد يا دست کم بخش بزرگي از
ايشان به رامهرمز کوچيدند. در 1111ق/1699م، دربار صفوي سيّدفرج‎الله را از ولايت
حويزه برکنار کرد و سيدهيبت عموي او را به جاي نشاند، اما فرج‎الله به ياغيگري
پرداخت و به ياري شيخ‎مانع، رئيس عشيرة منتفق، حويزه را محاصره کرد. سيدهيبت از
عشاير آل کثير و آل خميس و آل فضول ياري گرفت و با او جنگيد، اما شکست خود و گريخت
(جزايري، 85؛ کسروي، تاريخ پانصد ساله، 89). از اين پس بود که ردپاي آل خميس را در
رامهرمز مي‎يابيم. در بهار 1142ق/1729م، نادرشاه از راه فارس و کوه گيلويه به
خوزستان آمد. فسايي نوشته است که او از رامهرمز گذشت و شيوخ ال خميس را گوشمال داد
(1/169). سپس به دورق و شوشتر رفت و ناصربن‎حُمِيدان را با چند شيخ‎عرب ديگر دستگير
کرد و ه خراسان فرستاد (جزايري، 113). با اينهمه، کارستن نيبور که در
1175-1181ق/1761-1767م، در خليج‎فارس مسافرت مي‎کرد، مي‎گويد که آل خميس در حويزه
زندگي مي‎کند. شايد اين نکته از آنجا سرچشمه گرفته باشد که آل خميس به رغم نوشتة
فسايي (2/330) هنوز در يک جا مقيم نشده بود، به‎ويژه آنکه اين عشيره در
1256ق/1840م، بار ديگر کوچ کرد. رويداد مهم ديگري که طي آن با نام آل خميس برخورد
مي‎کنيم، آشوب 1167ق/1754م است که در آن، کشمکش ميان محمّدرضاخان و سيّد فرج‎الله
سراسر خوزستان را فرا گرفت و پاي آل خميس را به رويدادهاي شوشتر و دزفول کشيد
(جزايري، 200-202).
در پي مرگ کريم‎خان‎زند (1193ق/1779م)، عشيرة کعب به تسخير شهرهاي مختلف خوزستان
پرداخت و سيخ برکات، رامهرمز را گرفت و عشيرة آل خميس را فرمانبر خود ساخت، امّا او
در 1197ق/1783م کشته شد و شيخ‎غضبان رئيس تازه کعب بار ديگر به رامهرمز لشکر کشيد و
شيخ‎جراح، شيخ‎آل خميس، ناگزير خانواده و بزرگان عشيره را براي پوزش‎خواهي نزد وي
فرستاد و به عنوان فرمانبر کعب در مقام رياست باقي ماند (شويکي، نسخة خطي؛ عزاوي،
4/1939. در اين دوران، آل خميس با بختياريهاي پيرو محمّدتقي‎خان‎چهارلنگ، کشمکش
داشتند و رامهرمز در ميان آنان دست به دست مي‎شد. لايارد که در 1255ق/1839م در
منطقة بختياريها مي‎گشت، از يورش عربهاي پيرو پيخ سلطان‎بن‎مسلّط آل خميس به
رامهرمز و ايلات محمدتقي‎خان ياد کرده است (سپهر، 297، 298). شايد همين درگيريها
افراد آل خميس را واداشت تا در 1255ق/1839م به منطقة ميان حويزه و کارون بکوچند
(لاريمر، II/1018)؛ اما کوچ آنها نتيجه‎اي به بار نياورد و به رغم آنکه آنان تا
نزديکيهاي کوت عبدالله اهواز اهواز و سماعيليّه پيشروي کردند. بر اثر جنگ با
عربهايِ باويِ منطقة کارون ناجار شدند به رامهرمز واپس نشينند (تحقيقات محلّي).
در همين سال، منوچهرخان معتمدالدوله براي سرکوب محمدتقي‎خان به خوزستان لشکر کشيد و
او را دستگير ساخت (سپهر، 508). سپس شيخ‎تامر آخرين شيخ نيرومند کعبيان فلاحيّه را
نيز از اين شهر بيرون راند و به اين ترتيب عشاير آل خميس، آل محسن و عربهاي باوي از
تابعيّت فلاحيه بيرون آمدند و مستقل شدند (کسروي، تاريخ پانصد ساله، 174). ظاهراً
از اين پس تا اواخر دوران پادشاهي ناصرالدين‎شاه قاجار به آرامش گذشت و عشيرة آل
خميس در پيرامون رامهرمز به استقبال زيست؛ اما رفته رفته حسينقلي‎خان‎ايلخاني والي
پشتکوه در خوزستان رخنه کرد و از حدود دزفول تا رامهرمز به استقبال زيست؛ اما رفته
رفته حسينقلي‎خان‎ايلخاني والي پشتکوه در خوزستان رخنه کرد و از حدود دزفول تا
رامهرمز و اهواز به تاخت و تاز پرداخت. در اين دوران اگرچه حکومت رامهرمز با
شيخ‎جبارة آل خميس بود، اما ظلّ‎السّلطان ماليات خوزستان را به استثناي خرّمشهر
(محمَّرة آن روز) و عشاير شيخ‎خزعل ضميمة ماليات بختياريها کرد و به ايلخاني سپرد
(کسروي، تاريخ پانصد ساله، 187؛ لاريمر، II/1018؛ نجم‎الملک، 55). اين وضع باعث شد
که گروهي از مردم عرب و غيرعرب خوزستان از بيداد ايلخاني به عراق بکوچند
(نجم‎الملک، 24، 47) و نظام‎السّلطنة مافي که در 1299ق/1882م، به سامرّاء سفر کرده
بود، برخي از اين گريختگان را ديده بود که از راه جاشويي کشتي و باربري روزگار
مي‎گذراندند (1/76، 77). به اين ترتيب، جمعيت آل خميس در 1308ق/1891م تا 500‘1 تن
کاهش يافت (بابن‎و هوسه، 97). سرانجام ظل‎السلطان در 1299ق/1882م ايلخاني را در
اصفهان گشت و از آن پس شيوخ عرب ماليات خود را مستقيماً به حاکم خوزستان
مي‎پرداختند (کسروي، تاريخ پانصذ ساله، 188)؛ اما کشمکش آل خميس و بختياريها با قتل
ايلخاني پايان نيافت. بابن‎و هوسه دو جهانگرد فرانسوي که در 1303ق/1886م در خوزستان
سفر مي‎کردند، نوشته‎اند که عربها پس از 3 سال جنگ، بختياريها را از پيرامون
رامهرمز رانده‎اند و شهر را از ان خود کرده‎اند و اين وضع به ويراني و تهي شدن شهر
از سکنه انجاميده است (ص 94).
در زمان مظفرالدين‎شاه قاجار، خوزستان به صحنة کشمکش شيخ‎خزعل و بختياريها تبديل شد
(کسروي، تاريخ پانصد ساله، 207) و اقتدار شيخ چنان بالا گرفت که در گيرودار جنبش
مشروطيت، او همة شيوخ عرب همچون شيخ‎حويزه و شيخ‎خميس و شيخ‎بني طرف را برکنار کرد
و هواخواهان خود را به جاي آنان گماشت. با آغاز جنگ جهاني اوّل، شيخ‎خزعل به
انگليسيها پيوست، اما بسياري از عشاير عرب به جانبداري از ترکان در برابر آنان
ايستادگي کردند و انگليسيها که از اوج گيري مخالفت در ميان عشاير عرب کعب فلاحيّه،
آل خميس، بنب‎تميم، بنب‎صالح و مناطق ديگر بيمناک شده بودند، از ياري دادن به
شيخ‎خزعل براي سرکوب بيشتر عشاير به‎ويژه پس از خروج ترکان از خوزستان، فروگذار
نکردند (سفيري، 52؛ کسروي، تاريخ پانصد ساله، 219) در واپسين سالهاي پادشهاي قاجار،
شيخ‎خزعل نه تنها اختيار همة عشاير عرب و برخي از عشاير لر که ماليات همة شهرها و
آباديهاي خوزستان را در تيول خود داشت و اين وضع تا 1342ق/1924م، که بساط حکمراني
او برچيده شد، ادامه يافت.
وضع زندگي و تقسيمات عشيره: عشيرة آل خميس از عشايري است که يکجانشين شدن آن به
درازا کشيد. فسايي مي‎گويد: افراد اين عشيره در سياه چادر زندگي مي‎کنند. لاريمر
مي‎نويسد که اغلب تيره‎هاي آل خميس در کلبه‎هاي ساخته شده از ني روزگار مي‎گذرانند
و اينک بايد آنان را بيشتر يکجانشين شمرد تا کوچ‎نشين (II/1018).
مرکز شيوخ آل خميس در زمان اقتدارشان تل زرّيني، نزديک عين‎البارده، بود (امام
شوشتري، 205) که در آن دوران جمعيّت آل خميس به 000‘10 تن مي‎رسيد؛ اما اين جمعيت
از آن پس دستخوش تغييرات فراوان شد. لاريمر شمار آنان را در حدود 500‘2 تن
(II/1018) برآورد کرده است (بيش از 1326ق/1908م). هستة اصلي آل خميس از بخشهاي
رِزِق (رزج) الصّفر، رِزِق‎السّلطان، جنام، منصور و زراغله تشکيل مي‎شود که در
روستاهاي تل زرّيني (12 خانوار)، شوه بيت منصور (23 خانوار)، کوت‎شيخ (23 خانوار)،
زراغلة بالا (6 خانوار) و زراغلة پايين (80 خانوار) زندگي مي‎کنند.
افزون بر اين، بخشهاي ديگري نيز به عنوان وابسته، جزء عشيرة آل خميس به شمار
مي‎ايند که عبارتند از بنب‎رشيد، آل بوفتيله، آل بوعباد، احمديّه زبيد ضرّاعه،
زهيريّه، بنب‎سعيد (شامل حميد که به نوبة خود بيت دهو و آل عوفيه را در بر
مي‎گيرد)، آل حطّه، شيرعليه و ره‎دار (اين دو از عشاير کوه گيلويه هستند) و آل
حيارات. اينان در روستاهاي ابوطويج (27 خانوار)، چم منيع (11 خانوار)، رميلة عليا
(100 خانوار)، رميلة سفلي (17 خانوار)، چم هاشم (20 خانوار)، رهدار سفلي (8
خانوار)، رهدار عليا (18 خانوار)، کندک (25 خانوار)، بيت حميد (40 خانوار)، صندلي
قاسم (5 خانوار)، صندلي کنعان (60 خانوار)، تغلي آل بوفتيله (16 خانوار)، تغلي آ?
بووعياد (60 خانوار)، عريض (45 خانوار)، زراغلة بالا (6 خانوار)، زراغلة پايين (80
خانوار) و غويله ناقد (11 خانوار) زندگي مي‎کنند. يادآوري مي‎شود که همة اهالي اين
روستاها جزو عشيرة آل خميس به شمار نمي‎آيند (براي بخش بنديهاي عشيره، قس: لاريمر،
II/1017, 1018). افراد عشيره عموماً از راه کشاورزي و دامداري و کارگري روزگار
مي‎گذرانند.

مآخذ: امام شوشتري، محمدعلي، تاريخ جغرافيايي خوزستان، تهران، اميرکبير، 1331ش؛
بابن، سي و فردريک هوسه، سفرنامة جنوب ايران، ترجمة محمدحسن‎خان‎اعتماد‎السلطنه، به
کوشش ميرهاشم محدث، تهران، دنياي کتاب، 1363ش، صص 93-97؛ جزايري، عبدالله، تذکرة
شوشتر، اهواز، صافي، 1328ش؛ جهادسازندگي، فرهنگ اجتماعي دهات و مزارع استان
خوزستان، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، 1363ش، صص 111-128؛ سپهر، عبدالحسين، تاريخ
بختياري، تهران، 1288ق، ص 516؛ سفيري، فلوريدا، پليس جنوب ايران، ترجمة منصورة
اتّحاديه و منصورة جعفري فشارکي، تهران، نشر تاريخ ايران، 1364ش؛ شويکي،
علوان‎بن‎عبدالله، تاريخ کعب‎في‎القبان والفلاحيه، خطي، نسخة موجود در خانوادة مؤلف
در شادگان، جمـ ؛ عزّاوي، عبّاس، عشائرالعراق، بغداد، شرکه‎التّجاره
والطباعه‎المحدوده، 1956م؛ فسايي، ميرزاحسن، فارسنامة ناصري، تهران، سنايي، 1312ق؛
کسروي، احمد، تاريخ پانصد سالة خوزستان، تهران، گام ـ پايدار، 1356ش؛ همو،
منشعشيان، تهران، سحر، 1356ش، صص 133-136؛ مافي، حسينقلي‎خان‎نظام‎السّلطنه، خاطرات
و اسناد، به کوشش معصومة نظام مافي و ديگران، تهران، نشر تاريخ ايران، 1361ش؛
نجم‎الملک، عبدالغفّار، سفرنامة خوزستان، به کوشش محمددبير سياقي، تهران، علمي،
1341ش، صص 39، 40، 77، 106، 140-147؛ نيز تحقيقات محلّي نگارنده در مرداد و شهريور
ماه 1365ش؛ نيز:

Field, Henry, Contribution to the Anthroplogy of Iran. New York. Kraus print
Co.. 1968: Lorimer. J. G., Gaztteer of the Persion Gulf. Omen. And Central
Arabia. Calcutta. 1908: Niebuhr. Carsten. Beschreibung Von Arabien. Graz. 1969.
p. 389.
کاظم برگ نيسي

 





/ 415