رابطه مرگ‏انديشي و عشق به زندگي

1ـ زندگي زيباست

چنانكه گذشت، زندگي براي همه جانداران و بخصوص براي انسان زيبا و دوست داشتني است. و ارج و منزلت زهد و پرهيز هم از همين جاست. يعني اگر زندگي جاذبه نداشت و لذايذ آن مورد عشق و علاقه انسان نبود، تكليف به زهد و پرهيز از آن لذايذ معني و منزلتي نداشت. كسي را به نخوردن سمّ و كثافت تكليف نمي‏كنند و پرهيز انسان هم از سموم و مواد تلخ و ناگوار، يك امر طبيعي است. و هيچ كس نمي‏تواند به اين امر افتخار كند و انتظار پاداش و تحسين داشته باشد.

بنابراين زندگي و لذايذ آن براي همه، زيبا و جاذبه‏دارند. ارج و منزلت تقوا و پرهيز هم در همين است كه انساني پا بر سر تمايلات و شهواتش مي‏گذارد.

در مورد انفاق پياپي مولا علي عليه‏السلام به مسكين و يتيم و اسير، براي نشان دادن اهميت اين كار، قيد بسيار لطيفي در آيه مربوطه آمده است‏كه: «ويطعمون الطعام عَلي حُبِّهِ» انسان/ 8 غذاي خود را «با اين كه به آن علاقه داشتند» مي‏بخشند. بديهي است كه بخشيدن غذاي اضافي و چيزي كه آدم دلش نمي‏خواهد چندان اهميتي ندارد، اين اهميت دارد كه كسي با سه شبانه روز گرسنگي و با تمام ميلش به طعام آن را به ديگران ببخشد.

بنابراين دل دادن انسان به زندگي كاملاً طبيعي است چنانكه افراط در اين دلدادگي كه ما آن را دنيازدگي مي‏ناميم كاملاً طبيعي است. بعثت انبيا و تلاش اوليا بيشتر متوجّه همين هدف است كه انسان را از افراط در عشق به دنيا باز دارد. و اصولاً آزمايشي بودن زندگي دنيا از همين جاست، يعني اين زندگي در حال عادي فريبنده و جذاب است و انسان‏ها را از توجّه به دنياي ديگر باز مي‏دارد و لذا درگيري انسان با اين زندگي جنبه آزمايش دارد يعني هركه بتواند خود را از گرفتار شدن به دنيا نجات دهد شايسته پاداش بزرگي است يعني حيات جاودان.

2ـ مرگ‏انديشي تنها عامل رهائي از ابتذال

مولا علي عليه‏السلام اين نكته ظريف يعني ابتذال و روزمرگي انسان را در نامه‏اي به عبداللّه‏ بن عبّاس، چنين توضيح مي‏دهند:

«آدمي گاهي از دست يافتن به چيزي شادمان مي‏گردد كه هرگز از دستش نمي‏رفت! و از چيزي اندوهگين مي‏گردد كه هيچ گاه اتّفاق نخواهد افتاد!»63

چه قدر از جريان عادي روزگار دلخوش شده‏ايم! مانند آمدن بهار و گذشتن پائيز و آب شدن برف و تولد فرزند و پا گرفتن و زبان باز كردن او، به ثمر نشستن باغچه‏مان و امثال اين‏ها! و چقدر نگران حوادثي بوده‏ايم كه هرگز اتّفاق نيفتاده‏اند، اينها همه نشان دنيا زدگي انسان و روزمرّگي و ابتذال زندگي اويند.

علي عليه‏السلام براي پيشگيري از اين گونه دنيازدگي و روزمرگي، عبداللّه‏ بن عباس را چنين راهنمايي مي‏فرمايند:

«در هدف‏هايي كه داري برترين هدف اين نباشد كه به لذّتي دست يابي يا انتقامي بگيري بلكه تلاش كن تا باطلي را از ميان برده حقّي را زنده كني. به آن دلخوش باش كه چيزي براي آن دنيا ذخيره كرده‏اي و از اين اندوهگين باش كه چيزي در اين دنيا بر جا مي‏گذاري. همّت خود را متوجّه دنياي پس از مرگ بگردان64... ابن عبّاس اگر از آخرت چيزي به دست آوردي جا دارد كه دلخوش باشي و اگر به زيان اخروي دچار شدي جا دارد كه اندوهگين شوي امّا آن چه از دنيا به دست بياوري دلخوشت نكند. و اگر چيزي از دنياي تو كم شود بي‏تابي نكني. همّ و همت خويش را صرف دنياي پس از مرگ كني.»65

ابن عباس مي‏گويد بعد از سخنان پيامبر خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از هيچ سخني به اندازه اين راهنمايي مولا عليه‏السلام سود نبردم.

3ـ مرگ پايان زندگي نيست

انسان با مرگ‏انديشي به حيات جاودانه پس از مرگ پي مي‏برد و مي‏داند كه حيات با اوصاف و شرايط خوشبختي و بدبختي پس از مرگ نيز ادامه دارد. نه تنها زندگي پس از مرگ همراه با خوشبختي يا بدبختي ادامه مي‏يابد بلكه جاودانه هم مي‏باشد و لذا بايد بيشتر از حيات دنيوي مورد توجّه قرار گيرد.

علي عليه‏السلام در اين باره مي‏فرمايد:

«آنگاه كه فرمان خداوند به ايجاد دگر باره جهان بپيوندد آسمان را به حركت در آورده و مي‏شكافد و زمين را چنان مي‏لرزاند كه كوهها از جا كنده شده به يكديگر خورده از هيبت و سطوت خداوند فرو مي‏پاشند. و خداوند انسان‏ها را از دل خاك بيرون كشيده پس از آن همه پوسيدگي و پراكندگي،تر و تازه در يك جا فراهم آورد. سپس به حسابشان رسيدگي كرده و اعمال و رفتار آشكار و نهانشان را بررسي مي‏كند و سرانجام آنان را به دو گروه تقسيم مي‏كند:

ـ گروهي كه آنان را در ناز و نعمت قرار مي‏دهد.

ـ گروه ديگري كه آنان را كيفر داده و به جزاي اعمالشان مي‏رساند.

امّا نيكوكاران را در جوار رحمت خود جاي داده و در بهشت برين جاودانه شان مي‏سازد. سرايي كه ساكنان آن با كوچ بيگانه‏اند و از هر گونه آفت و گرفتاري و بيم و ترس، بيماري و خطر و سفر و دردسر در امانند.

و اما گنهكاران در بدترين جايگاه قرار گرفته با غُل و زنجير گردنشان، سر به پا چسبيده، با جامه‏هاي آتشين در بر، درون آتشي سوزان و شعله‏هاي هراس‏انگيز. جايگاهي كه هرگز راه رهايي ندارد و زنجير از اسيران آن با هيچ تاواني برداشته نمي‏شود. نه آن خانه را خرابي در پيش است و نه ساكنان آن را اجلي پايان‏بخش زندگي.»66

4ـ امكان مرگ‏انديشي

امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايند:

آيا نشانه‏ها كه از گذشتگان به جاي مانده، شما را از دوستي دنيا باز نمي‏دارد؟ و اگر خردمنديد مرگِ پدرانتان كه در گذشته‏اند، جاي بينايي و پندگرفتن ندارد.67

انسان با نظام ادراكي خود به گونه‏اي است كه مي‏تواند آسان به مرگ‏انديشي برسد. براي رهايي از دنيازدگي و صعود از سطح زندگي جانوري امكانات گوناگوني در اختيار انسان هست. از جمله:

الف ـ تجربه شخصي

علي عليه‏السلام مي‏فرمايد:

«مگر شما در جاي گذشتگان به سر نمي‏بريد، گذشتگاني كه عمرشان بيشتر، آثارشان پايدارتر، آرزوهايشان درازتر، افرادشان بيشتر و لشكرشان انبوه‏تر بود. دنيا را تا حد پرستش دوست مي‏داشتند. بر مي‏گزيدند. امّا رخت بربستند و رفتند. بي توشه‏اي و مركبي. شنيدند كه دنيا، سپر بلاي آنان شده باشد يا به گونه‏اي ياريشان دهد و مهربانيشان كند نه هرگز! بلكه سرانجام دنيا آنان را بر زمين زده پوست و گوشتشان را دريد. با حوادث سخت و مصيبت‏هاي گران پست و خوارشان گردانيد. دنيا با آن مهربانان به ستيزه برخاست هر چه آنان عشق و ايثار ورزيد، جز بي‏وفايي و كينه نديدند، همه از دنيا رفتند در حالي كه جز گرسنگي توشه‏اي نداشتند و جز سختي پيش رويشان نبود. سراپا تاريكي و پشيماني.»68

ب ـ هشدار انبياء و اولياء عليه‏السلام

امام علي عليه‏السلام بر عوامل آگاهي و هوشياري انسان نسبت به دنيا و آخرت تأكيد كرده و مي‏فرمايند:

«اگر چشم بينا داشته باشيد، حقيقت پيش چشم شماست و اگر گوش شنوا داشته باشيد، از هر سو نداي هدايت بلند است، اگر طالب هدايتيد، از هر طرف عوامل هدايت در كارند. سخن بي‏پرده مي‏گويم كه عوامل عبرت و آگاهي از هر سو، بي‏پرده با شما سخن مي‏گويند. شما را از ناشايستگي و فساد باز مي‏دارند. و بدانيد كه پيام الهي را پس از فرشتگان، جز از زبان انسان نخواهيد شنيد!»69

و اينك موضع انبياء و اوليا در قبال دنيا و آخرت؛ و چه سرمشقي بهتر و روشن‏تر از اينها! علي عليه‏السلام در اين باره مي‏فرمايند:

«راه و رسم پيامبر اسلام بهترين الگو و سرمشق شماست، ببين چگونه آن حضرت از دنيا كناره گرفت و بدي‏ها و زشتي‏ها ي آن را شناخت. سفره دنيا را از بزم او برچيده در بزم ديگران گستردند. از پستان دنيا شير نخورد و با زيورهاي آن خود را نياراست.

و اگر خواستيد در مرحله دوم موسي كليم اللّه‏ را در نظر بگيريد. آن جا كه مي‏گفت:

«پروردگارا هر خيري به من برساني نيازمندم.» قصص / 24 به خدا سوگند خواسته موسي در آن لحظه جز يك تكه نان نبود تا بخورد. زيرا كه او از سبزه‏هاي زمين تغذيه مي‏كرد تا آن جا كه بر اثر لاغري سبزي گياه از پوست شكمش پيدا بود.

و اگر مي‏خواهيد سومين نفر حضرت داوود را در نظر بگيريد؛ صاحب مزامير و آواز خوان بهشتيان كسي كه از ليف خرما زنبيل مي‏بافت و به اطرافيانش مي‏گفت، كدامتان اين را مي‏فروشد تا از بهاي آن نان جوي تهيه كنيم.

و اگر مي‏خواهيد از عيسي بن مريم بگويم كه سر بر سنگ مي‏نهاد و پوشش پشمين داشت و نان خشك مي‏خورد. نان خورشش گرسنگي بود و چراغش ماه و پناهگاهش در زمستان شرق و غرب زمين، ميوه و گل او علف چهار پايان بود، نه دل به همسري داده بود و نه انديشه فرزندي داشت، ثروتي نداشت كه سرگرمش كند و آز و طمعي نداشت تا به ذلت بيفتد پاهايش سواري او و دو دستش خدمتكارانش بودند.

باز هم راه و رسم زندگي پيامبر اسلام را بنگريد كه بهترين سرمشق است و محبوب‏ترين بنده خدا كسي است كه به راهي رود كه پيامبر رفته است.

پيامبر اسلام هميشه از دنيا به ناگواري بهره برده و گوشه چشمي به دنبال آن نداشت لاغرترين پهلو و گرسنه‏ترين شكم را داشت... بر خاك غذا مي‏خورد، چون بر دكان مي‏نشست، پاي‏افزار خود را خود وصله مي‏زد و جامه‏اش را با دست خود مي‏دوخت، بر الاغ برهنه سوار مي‏شد.

از اين جا مي‏توان فهميد كه نبايد به دنيا دل داد... و گرنه خطر بدبختي در پيش است. چون محمّد راهنماي دنياي ديگر و مژده رسان بهشت و ترساننده از دوزخ بود. وه چه بزرگ است اين كرم و احسان خداوند كه چنين راهنمايي فرا راه ما قرار داده است. پيشتازي كه بايد از او پيروي كرد و پيشوايي كه بايد راه او را برگزيد.

به خدا سوگند من خود اين پيراهن پشمين را آن قدر وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم. يكي به من گفت آن را دور نمي‏اندازي؟ گفتم: دست بردار! صبحگاهان كساني سرافرازند كه شب را راه رفته باشند.»70

بدين سان، اين بزرگواران با گفتار و كردارشان به ما هشدار مي‏دهند كه گرفتار دنيا نشده و به مرگ و دنياي پس از مرگ بينديشيم.

ج ـ بصيرت باطن

امام علي عليه‏السلام ، در تحليل انحراف بني‏اميه مي‏فرمايند كه:

«بني اميه با نور حكمت درون خود را روشن نساختند و براي دست يافتن به روشنائي‏هاي معرفت، نكوشيدند، بلكه زندگي را همچون چهارپايان به سر برده و مانند صخره‏هاي سخت، از تعليم و تربيت بهره نبردند.»71

پس براي آن كه چنين نپندارند كه غفلت در اين دنيا يك امر عادي است و انديشيدن به جهان ديگر و دست يافتن به حكمت و معرفت دشوار و غير ممكن است مي‏فرمايند:

«رازهاي پنهان بر اهل بصيرت چهره مي‏گشايد و راه حق حتّي براي گمراهان نيز روشن است. جهان پس از مرگ بي‏پرده رو در روي انسان است و همه نشانه‏هاي خود را براي هوشياران و جويندگان حق آشكار نموده است.»72

ابن‏سينا مي‏گويد:

«عارفان و اهل معني در همين دنيا و در پوشش‏هاي جسماني خويش چنانند كه گويي جان از تنشان جدا شده و به عالم بالا رفته‏اند.»73

آري اين تجربه به تواتر رسيده است كه انسان در همين حيات دنيوي مي‏تواند وارد عالم معني شده و از حيات اخروي آگاه گردد.

علي عليه‏السلام هم در مواردي از امكان چنين اطلاعي از غيب و عالم پس از مرگ خبر داده است. در موردي مي‏فرمايند:

«دوستان خداوند، كساني هستند كه بر خلاف مردم دنيا كه ظاهر را مي‏بينند، آنان باطن دنيا را مي‏بينند و برخلاف مردم كه به دنياي زودگذر مي‏پردازند، آنان به جهاني باقي پس از مرگ مي‏پردازند.»74