فرهنگ شاعران پارسی گوی جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ شاعران پارسی گوی - جلد 3

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اسفراينى (قزوينى) - فگارى(5)

قاضى‏احمد غفارى فگارى اسفراينى قزوينى. متخلص به فگارى. شاعر. قرن 10 ه. ق. متوفّى 975 يا 989 ه. ق.

وى در عهد شاه‏طهماسب اول صفوى (84 - 930 ه. ق) قاضى قزوين بود و به همين علت به قزوينى نيز شهرت داشت. وى شاعرى خوش‏طبع و خوش‏صحبت بود. وى در اواخر عمر عزلت گزيد و در مشهد ساكن شد و از طرف سلطان‏محمد صفوى مقررى دريافت مى‏داشت تا اين كه درگذشت. وى با صادقى افشار (متوفّى 1022 ه. ق، مؤلف تذكره‏ى مجمع‏الخواص) معاصر بود. در تذكره‏ى روز روشن، به اشتباه كتاب نگارستان و تاريخ جهان‏آرا (اثر احمد غفارى ثزوينى) به نام وى نوشته شده است. در تذكره‏ى نگارستان سخن نيز وى را سبزوارى دانسته است كه اشتباه است. آثار وى عبارتند از :

براى آگاهى بيش‏تر، مراجعه شود به رتذكره‏ى روز روشن، صص 8 - 637 , منتخب‏التواريخ، ج 3، ص 185 , تذكره‏ى آتشكده‏ى آذر، ص 82 , تذكره‏ى مجمع‏الخواص، صص 5 - 174 , تذكره‏ى هفت‏اقليم (جديد)، ج 2، صص 6 - 835.

از اشعار اوست :




  • شايد كه شود ساخته كار شب هجران‏
    به جز رقيب كه در آرزوى مرگ من است‏
    نظر به روى نكو گر گناه خواهد بود
    تو پرفريب و مرا بين كه ساده آمده‏ام‏
    اى همنشين! غمى ز دلم چون نمى‏برى‏
    جهد كردم كه غمت را نگذارم بيرون‏
    دم سپردن جان است، در چنين وقتى‏
    چه خوش است از تو خشمى كه ز روى ناز باشد
    زين پيش گريه را اثرى بود در دلش‏
    غم من كنون كه پُرسى، نفسى بساز با من‏
    كه فراق‏ديدگان را غم دل، دراز باشد



  • اى گريه مددكار دعاهاى سحر باش
    كسى ز حال من ناتوان خبر نگرفت!
    چه نامه‏ها كه به محشر سياه خواهد بود
    كه دل به وعده‏ى وصلت نهاده، آمده‏ام
    بارى فزون مكن به ملامت، غم دگر
    تا نداند كه به غير از دل من جايى هست
    براى خاطر دشمن، ز من كنار مكن
    كه به عجز چون درآيم در صلح باز باشد
    چندان گريستم كه در آن هم اثر نماند
    كه فراق‏ديدگان را غم دل، دراز باشد
    كه فراق‏ديدگان را غم دل، دراز باشد



/ 358