3- امامت و ولايت علي ـ عليه السلام ـ
«ولايت»، سيناي محبتي است كه شناخت و معرفت، گامهاي دستيابي بدان است و بارش رحمتي است كه آدمي بدان تغيير رنگ ميدهد، گفتار و رفتار رنگي الهي مييابد، آنچه را كه محبوب ميخواهد او نيز ميطلبد و نسبت به ناخرسنديهاي او، بيزاري ميجويد.ولايت كامل، در سه آيه تجلي ميكند؛ «زبان و گفتار»؛ «انديشه و پندار» و «عمل و رفتار»؛ حقيقتي كه رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به امير مؤمنان، علي ـ عليه السلام ـ اين گونه فرمود:«اي علي! تو در بين امت من، همانند «قل هو الله» در قرآن ميماني!، اگر كسي تو را دوست داشته باشد و با زبان اقرار كند، يك سوم ايمان را داراست و هرگاه زبان و قلب او آغشته به عشق تو باشد، دو سوم ايمان را داراست و چون با زبان و قلب دوست داشته، با قلم، قدم و عمل، تو را ياري كند تمامي ايمان را دارا خواهد بود. چنان كه خواندن يك بار قل هو الله، برابر با قرائت ثلث قرآن است و دوبار، دو سوم قرآن و سه بار تمامي قرآن!!»[1]دخت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، يگانه بانويي بود كه تمامي ولايت و محبت و امامت علي ـ عليه السلام ـ را در باور وجود خود اندوخته بود، از اين رو در گسترة سخنان او، شعاع شناخت و عشق بيكراني از امامت ديده ميشود. روزي كه يكي از افراد مدينه خفاش صفت در برابر آفتاب ولايت، زبان به نكوهش علي ـ عليه السلام ـ گشوده بود، فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ با عظمتي الهي رو به او كرد و فرمود:«ميداني علي كيست؟علي امامي است ربّاني و الهي، وجودي نوراني، مركز توجه همة عارفان و خداپرستان و فرزندي از خاندان پاكان، گويندة حق، جايگاه اصلي محور امامت و پدر حسن و حسين، دو گل پيامبر و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت».[2]در سخن ديگر، رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و علي ـ عليه السلام ـ را دو پدر امت اسلام دانسته كه كجيها را راست و انحرافات را اصلاح مينمايد و اطاعت مردم مايه نجات آنان و فراهم سازي نعمتهاي جاودان الهي خواهد شد.[3]آغاز تا فرجام زندگي مشترك فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ و امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ بزرگترين راوي صادق از اطاعت خالص آن بانوي بهشتي از امام خود است، اطاعتي كه گاه در توفانهاي تند احساس و خواستههاي دروني ديده ميشد و بدون هيچ ناخرسندي يا اعتراضي انجام ميپذيرفت.پس از بردن امام ـ عليه السلام ـ به مسجد و گرد آمدن جمعيت زياد، خليفة دوم، علي ـ عليه السلام ـ را با تهديد وادار به بيعت كرد.
در اين هنگام حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ رو به خليفة اول كرد و فرمود:«اي ابابكر! آيا ميخواهي همسرم را از دستم بگيري؟ سوگند به خدا اگر دست از اوبرنداريگيسوانم را پريشان كرده و گريبان چاك زده، كنار قبر پدرم رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميروم و نفرين ميكنم.»پس از اين سخن دست حسن و حسين ـ عليهما السلام ـ را گرفته به سوي تربت پاك پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ روانه شد.ناگهان امام علي ـ عليه السلام ـ رو به سلمان كرده فرمود:«سلمان! فاطمه را درياب، گويي دو طرف مدينه را مينگرم كه به لرزه در آمده است. سوگند به خدا اگر فاطمه موي پريشان و گريبان چاك كند و در كنار قبر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نفرين و ناله سر دهد، ديگر مهلتي براي مردم مدينه باقي نخواهد ماند و زمين همة آنان را در كام مرگ خود فرو خواهد برد.»به يقين سخن حضرت خبر از ولايت زهراي مرضيه بوده كه برخاسته از قداست و عصمت آن پاكبانو بود، از آنجا كه سلمان نيز معرفتي برتر از مردم مدينه نسبت به آن حضرت داشت، شتابان خود را به او رسانده و نخست نام و ياد رسول خدا را كه رحمت الهي براي جهانيان بود با فاطمه ـ عليها السلام ـ در ميان گذارد و در خواست برگشتن و انصراف از نفرين نمود. اما آن حضرت را بسيار مصمم و جدي يافت، از اين رو گفت:«امام ـ عليه السلام ـ مرا فرستاد و فرمود به شما بگويم: فاطمه! به خانه باز گرديد و از ناله و نفرين خودداري كنيد.»تا نام امام ـ عليه السلام ـ و پيغام او به گوش زهراي مرضيه رسيد، از رفتن باز ايستاد و فرمود:«اذا ارجع و اصبر و اسمع له و اطيع»؛[4]حال ـ كه امام و همسر من فرمان داده كه به خانه بازگردم ـ ميروم و صبر ميكنم و سخن او را ميشنوم و از وي اطاعت ميكنم.
و پس از ديدن امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ به او گفت:«روحي لروحك الفداء و نفسي لنفسك الوقاء، يا ابا الحسن! ان كنت في خير كنت معك و ان كنت في شرّ كنت معك»؛جانم فداي تو باد و جان و روح من سپر بلاهاي جان تو. اي ابا الحسن همواره با تو خواهم بود، اگر تو در خير و نيكي به سر ميبري با تو خواهم زيست و يا اگر در سختي و بلاها گرفتار شدي باز هم با تو خواهم بود.»[5]
يا علي تو محو مطلق بوده
اي همه دروازه خيبر تو خود
اي گريبان حقيقت چاك تـو
نام تو يعني سحر يعني سلام
نام تـو يعـني خـدا در يك كلام[6]
اي با تو حق بود و تو با حق بودهاي
اي نخستين كشتة حيدر تو خـود
آسـمـان سـرگـشتـة ادراك تـو
نام تـو يعـني خـدا در يك كلام[6]
نام تـو يعـني خـدا در يك كلام[6]
[1] . ر.ك. امالي شيخ مفيد، ص 402؛ و امالي شيخ صدوق، ص 471؛ نهج البلاغه، خطبه 224؛ بحار الانوار، ج 48، ص 18.[2] . رياحين الشريعه، ج 1، ص 93.[3] . تفسير ـ منسوب به ـ امام عسكري ـ عليه السلام ـ ، ص 330؛ تفسير البرهان، ج 3، ص 245؛ بحار الانوار، ج 23، ص 259، ح 8.[4] . تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 116؛ احتجاج طبري، ص 86؛ الوافي، ج 2، ص 187؛ روضة كافي، ج 8، ص 238؛ الاختصاص، ص 181؛ تفسير عياشي، ج 2، ص 66.[5] . كوكب الدري، ج 1، ص 196.[6] . شرجي آواز، ص 26 و 20 و 22. (با گزينش)[7] . الغدير، ج 1، ص 197؛ احقاق الحق، ج 21، ص 26 و 27.[8] . خصال، ج 1، ص 173؛ احتجاج طبري، ج 1، ص 146؛ معاني الاخبار، ص 354؛ بحار الانوار، ج 8، ص 203 ـ ط قديم ـ و ج 43، ص 158 و 161؛ دلائل الامامه، ص 38.[9] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 50؛ امالي شيخ طوسي، ص 384.