6- مظلوميت علي ـ عليه السلام ـ و دفاع از ولايت - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


6- مظلوميت علي ـ عليه السلام ـ و دفاع از ولايت

در حريم عشق نتوان دم زد از گفت و شنود ز آن كه آن جا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش[1]

ديدة پر دقت و سرشار از بينش و بصيرت، بزرگترين ويژگي پيروان ولايت است، آن جا كه دشمن با روش خزنده و نامرئي چنين گوهر شب چراغي را از دل و ديدة افراد بربايد، نگاه جامعه به هستي، نگاهي ظاهري مي‎گردد كه تمامي لذتها و كاميابي‎هاي آن، هدف اصلي زندگاني آنان محسوب خواهد شد؛ نكته‎اي كه پروردگار حكيم ناآگاهان را بدان نكوهش كرده، مي‎فرمايد:

«يعلمون ظاهراً من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون»[2]؛

از زندگي دنيا ظاهري را مي‎شناسند و حال آنكه از آخرت غافلند.

در چنين جامعه‎اي كه شعار اصلي آنها «مي‎خواهيم زندگي كنيم و لذت كامل ببريم» است؛ به راحتي ناصالحان و گمراهان «يوسف صالح و رهبر شايسته» را كنار زده تا در نگاه ديگران محبوب شوند!!، عبرتي كه در كتاب الهي اين گونه مطرح شده است:
«اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضاً يخل لكم وجه ابيكم و تكونوا من بعده قوماً صالحين[3]»؛

يكي گفت: يوسف را بكشيد يا او را به سرزميني بيندازيد تا توجه پدرتان متوجه شما گردد و پس از او مردمي شايسته باشيد.[4]

در اين هنگام گمراهان، گرانقدر مي‎شوند و گمراهي و گناه، بايسته و شايسته! مگر آن كه يعقوب صفتاني هوشيار و آگاه، عقبة حوادث را نگريسته، دستهاي آلوده و ناپاك دشمن را در گفتار و رفتار آنان به خوبي تشخيص دهند.

با نگاهي به حوادث دوران علي ـ عليه السلام ـ مظلوميت آن حضرت و دفاع غربت آلود فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ از ولايت را در ژرفاي سخن رهبر عظيم الشأن انقلاب، حضرت آيت الله خامنه‎اي مي‎توان يافت كه فرمود:

«علت همه خون دل‎هاي امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ اين بود كه قدرت تحليل مردم ضعيف بود».

چنين پديده‎اي موجب گرديد كه از ده‎ها هزار نفر حاضران غدير خم[5] ـ كه شاهد معرفي امام علي ـ عليه السلام ـ ـ به عنوان جانشين توسط رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودند ـ تنها 3، 5 و يا 7 نفر همدل و همراه با ولايت باشند!![6] و حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ اندوه اين مصيبت و مظلوميت را پيش از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ تا واپسين لحظه‎هاي حيات خود بر دل و ديده و ذهن و انديشة خود حس مي‎كرد.

روزي در يكي از جلسات خانوادگي، رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ، دخترش فاطمه ـ عليها السلام ـ را با انبوه مشكلات و مصايبي كه پس از وي بر امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ خواهد باريد، آشنا كرد و فرمود:

«اِنّ زوجك يلاقي بعدي كذا و كذا».

حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ غمگين و اندوهناك، رو به پدر كرده گفت:

«يا رسول الله! لا تدعوا الله اَنْ ينصرف ذلك عنه؟»؛

اي رسول خدا! آيا از خداوند نمي‎طلبي كه اين مشكلات از علي كناره گيرند؟

پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:

«آري، اما چاره‎اي جز آن نيست، زيرا انسانها آزادند و از نعمت اختيار و آزادي سوء استفاده مي‎كنند.»[7]

در آخرين نفسهاي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه پيكر بي‎رمق او در بستر افتاده بود و توان هر گونه حركت و سخني از او سلب شده بود، غم غربت علي ـ عليه السلام ـ بر قلب فاطمه ـ عليها السلام ـ چنان سنگيني مي‎كرد كه سرشك اندوه از ديدگان او جاري گرديد و گفت:

«... اي امين پروردگار و اي پيامبر خدا!... پس از تو چه بر سر علي خواهد آمد، او كه برادر تو است و تنها ياور دين اسلام خواهد بود.»[8]

پس از رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آوار اندوه، سنگين‎تر و طاقت‎سوزتر گرديد، غم از دست دادن پدري چون پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، زنده شدن دوبارة ارزشهاي جاهليت، تهاجم و تجاوز بي‎امان به حريم ولايت و امامت و غربت غبارآلود اسلام ناب محمدي و امامت علوي، مصايب را شكننده‎تر مي‎كرد به گونه‎اي كه گاه, آه دردآلودي از عمق جان حضرت ـ عليها السلام ـ بر مي‎آمد، لب به فرياد مي‎گشود و با پدر اين گونه درد دل مي‎كرد:

«... اي پدر بزرگوار و اي بهترين انسانها! اكنون بيا و بنگر كه امام برگزيدة تو را اسير گونه به طرف بيعت‎تحميلي مي‎كشند و مي‎برند -و ناگهان فرياد سختي از صميم دل برآورد و فرمود:-

فرياد اي محمد، فرياد اي دوست، فرياد اي پدر، فرياد اي اباالقاسم، فرياد اي احمد، فرياد از كمي ياران و ياوران، فرياد از نالة بسيار، فرياد از مشكلات فراوان، فرياد از مصيبت و اندوه زياد، فرياد از مصيبت‎جانكاه.»[9]

پس از اين سخنان درد آلود و غمبار، صيحه‎اي زد و بيهوش بر زمين افتاد.




  • اي اذان مـحض اي تـكـبير ناب
    چون زمين از غـربتت آگـاه شـد قطره
    تو بزرگي، خاك، ميدان تو نيست
    مـرحبا مـا مـرحب رأي تـوييم
    كـشـتة تـيغ تـولاي تـويـيم[10]



  • اي عـلي اي مـرزبـان آفـتاب
    ‎اي از وي چكيد و ماه شد
    آسمان را تاب جولان تو نيست
    كـشـتة تـيغ تـولاي تـويـيم[10]
    كـشـتة تـيغ تـولاي تـويـيم[10]



از روزي كه خلافت امام علي ـ عليه السلام ـ غصب گرديد مبارزه‎اي فكري فرهنگي و غير ظاهري در شيوة فعاليت فاطمه ـ عليها السلام ـ قرار گرفت. گاه اعتراض خود را با گريه‎هاي هدفمند به گوش همگان مي‎رساند، زماني با گفتگو از ولايت دفاع مي‎كرد.

دختر طلحه، در يكي از روزهاي غمبار پس از رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ خدمت فاطمه ـ عليها السلام ـ رسيد و با اظهار ناراحتي از گريه‎هاي دلخراش آن بانو، با شگفتي پرسيد:

فاطمه! چه چيزي شما را اين گونه به گريه و زاري واداشته است؟

حضرت به پيشينة جريانات در زمان رسول خدا و كينه‎اي كه از علي در دل كساني مانده بود ولي قدرت اظهار نداشتند و پس از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر ملا كردند، اشاره كرد.[11]

روزي ديگر، راه هر عذر و بهانه‎اي را در فردا و فرداها مسدود ساخت، به تمامي مهاجران و انصار اتمام حجت كرد تا وجدانهاي خفته را بيدار سازد و آگاهي اجتماعي را افزون‎تر نمايد.[12] و پس از آن با اعتصاب در سخن گفتن با خليفة اول و دوم به افشاگري و اعتراض پرداخت از اين رو در سخني آشكار به آن دو فرمود:

«و الله لا اُكَلِّكُما من رأسي كلمةً حتي القي ربّي فَاَشكُوَنّكُما اليه بما صنعتما به و بي وَ ارتكبتما منّي»[13]؛

سوگند به خدا، بعد از اين با شما دو نفر حتي يك كلمه نيز سخن نمي‎گويم تا به ملاقات پروردگار بشتابم و شكايت شما را به او مي‎برم و توضيح خواهم داد كه شما با خدا و دين او و با من چه كرديد و چه اعمالي مرتكب شديد.

و سرانجام در ساعات آخرين حيات كه همسر مهربان او در كنار بسترش حضور داشت، به شدت‎گريست. و چون امام از علت گرية او سؤال كرد فرمود:

«ابكي لما تلقي بعدي»[14]؛

بر مصيبتهايي كه پس از من بر تو خواهد باريد مي‎گريم.

... و لحظاتي بعد با اندوهي در دل و اشك در ديده به ديدار پروردگار شتافت تا در آن سرا، از مظلوميت امام سخن گويد و بر ستمهايي كه بر حجت خدا شده است شهادت دهد.


[1] . ديوان حافظ، غزل 279. (با گزينش)

[2] . سورة روم، آيه 6.

[3] . سورة يوسف، آيه 9.

[4] . سورة غافر. آيه 37.

[5] . نگاه كنيد به: الغدير، علامه والا گوهر عبدالحسين اميني و پژوهش روشنگر معظم له دربارة 356 راوي حديث الغدير و حاضران روز غدير خم كه افزون بر يكصد هزار نفر بوده‎اند.

[6] . كتاب الشافي، ص 231؛ معاني الاخبار، ص 354؛ بلاغات النساء، ص 19؛ النص و الاجتهاد، ص 106 و 107؛ المراجعات، ص 103؛ نهاية ابن اثير، ج 4، ص 273.

[7] . بحار الانوار، ج 24، ص 230؛ كنز الفوائد، ص 335.

[8] . خصائص الائمه، ص 41؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 399 و 595؛ بحار الانوار، ج 22، ص 484؛ الطرف، ص 25 و 26 و 27.

[9] . رياحين الشريعه، ج 1، ص 249؛ احقاق الحق، ج 10، ص 427 تا 430؛ كوكب الدرّي، ج 1، ص 241؛ بيت الاحزان، ص 146.

[10] . كفشهاي مكاشفه، ص 101؛ شرجي آواز، ص 20 و 21 و 22.

[11] . امالي شيخ صدوق، ج 1، ص 207؛ رياحين الشريعه، ج 1، ص 41؛ امالي شيخ طوسي، ص 117.

[12] . كتاب سليم بن قيس، ص 134؛ الاختصاص، ص 178 و 183؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 425.

[13] . بحار الانوار، ج 43، ص 203 و ج 28، ص 357؛ علل الشرايع، ج 1، ص 185؛‍ احقاق الحق، ج 1، ص 217.

[14] . مصباح الانوار، ص 262؛ كتاب العوالم، ج 11، ص 494 و 607؛ بحار الانوار، ج 43، ص 218.


/ 52