2- خديجه در نگاه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ
رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ارادت و علاقة خاصي نسبت به خديجه ـ عليها السلام ـ اظهار ميكرد و اين ويژگي پيامبر پس از وفات آن بانوي والا گوهر نيز استمرار داشت. بدون شك تفاوت سن خديجه و پيامبر روشنگر اين حقيقت است كه آن حضرت به خاطر جلوههاي ظاهري، هرگز چنين محبتي به همسر خود ابراز نميكرد، زيرا همسران بعدي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ جوانتر از خديجه بودند. كمالات و صفات معنوي همانند اخلاص و ايثار تمامعيار آن همسر مهربان و وفادار، زمينهساز چنين ارادتي چشمگير شده بود. از اين رو آنحضرت به احترام همسر عزيز خود در ايام زندگاني خويش با او هرگز همسر ديگري انتخاب نكرد و در مدت زندگي مشترك، تنها با او زندگي ميكرد.[1] پس از رحلت آن بانو، گاه كه برخي از زنان آن حضرت از سر حسادت، تحمل احترام پيامبر به خديجه را نداشته و سخن از زيبايي و جواني خود به ميان ميآوردند، رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به شدت غضبناك شد و با ناراحتي بسيار ميفرمود:«عايشه چه گفتي؟! به خدا سوگند، زماني كه همه مرا تكذيب ميكردند، او مرا تصديق مينمود و به من ايمان آورد؛ هنگامي كه همه مرا ترك كرده بودند، او مرا كمك ميكرد. خدا خديجه را رحمت كند كه مبارك زني بود، زيرا هم او بود كه براي من شش فرزند آورد.»[2]علاقة عميق و قلبي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به خديجه موجب شده بود كه حضرت تا آخر عمر با دوستان آن بانو صميمي بوده و به آنان محبّت نمايد تا جايي كه هرگاه گوسفندي ذبح ميكردند از آن براي دوستانخديجه ميفرستاد.[3] و يا برخي از آشنايان او را كه ميديد با او احوالپرسي كرده و احترام مينمود. چون از علّت محبّت پيامبر سؤال ميشد، ميفرمود:«اين زن در زمان خديجه به خانة ما ميآمد؛ ياد داشتن سابقه، از ايمان است.»[4]شدّت علاقه و دلسوزي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت به خديجه چنان بود كه گاه با شنيدن نام او اشك از چشمان آن حضرت جاري ميشد و ايثار و فداكاري او را ميستود.[5] و گاهي نيز لب به سخن گشوده ميفرمود:«افضلُ نساء -اهل- الجنّة اربع: خديجة بنت خويلد و فاطمه بنت محمّد و مريم بنت عمران و آسية بنت مزاحم امرأة فرعون»؛[6]با فضيلتترين زنان اهل بهشت چهار نفرند: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمّد، مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون.گاهي نيز اين زن فداكار را از «بهترين بانوان بهشتي» و از «برگزيدگان» معرفي ميكرد كه مصداق «ازواجنا» در آية قرآن محسوب ميشود![7]سه سال پيش از هجرت كه ابوطالب ديده از جهان فروبست و همسر باوفاي پيامبر، حضرت خديجه بدرود حيات گفت، سنگيني مصيبت، غم و اندوه بسياري بر دل و ديده رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نمايان ساخت، به گونهاي كه آن سال را «عامُ الحزن»، سال حزن و اندوه پيامبر ناميدند.[8]امام صادق ـ عليه السلام ـ ماجراي بازگشت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از قبرستان حجون، پس از دفن حضرت خديجه[9] را اينگونه بيان ميفرمود:هنگامي كه خديجه وفات كرد فاطمه ـ عليها السلام ـ -جاي خالي مادر را ميديد و احساس تنهايي ميكرد از اين رو- به پدر پناه ميبرد. اطراف او ميچرخيد و ميگفت: يا ابة اين امّي؟ پدر جان! مادرم كجاست؟جبرئيل در اين هنگام نازل شد و به پيامبر عرض كرد:خداوند امر ميكند كه فاطمه را سلام برسان و بگو مادرت در اطاقي قرار دارد كه از يك دانه گوهر ساخته شده است، پايهاش از طلا و ستون آن از ياقوت سرخ است. او بين آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران حضور دارد.زهراي مرضيه عرض كرد:«اِنَّ الله هُو السّلام و مِنْهُ السّلام و اليه السّلام»[10]؛به درستي كه خداوند خود سلام است و از اوست سلام و به سوي اوست سلام.[1] . العمده، ص 394؛ روضة المتقين، ج 8، ص 128.[2] . كشف الغمه، ج 2، ص 138؛ بحار الانوار، ج 16، ص 3 و 12.[3] . بحار الانوار، ج 16، ص 8ـ12؛ العمده، ص 393.[4] . بحار الانوار، ج 16، ص 8؛ پيغمبر و ياران، ج 2، ص 713.[5] . بحار الانوار، ج 16، ص 8 و 9.[6] . اعلام اوري، ص 150؛ خصال صدوق، ص 206؛ مجمع البيان، ج 1، ص 440، العمده، ص 391؛ تفسير شريف لاهيجي، ج 4، ص 525؛ نور الثقلين، ج 1، ص 336؛ معالم الزلفي، ج 1، ص 287؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 106؛ جلاء العيون، ج 1، ص 141؛ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 3؛ بحار الانوار، ج 13، ص 162.[7] . همان مدارك؛ مجمع الرجال، ج 7، ص 173؛ الصافي، ج 5، ص 198؛ بحار الانوار، ج 16، ص 2؛ بضعة قلب المصطفي، ص 68 (مترجم)؛ تفسير فرات، ص 294؛ تفسير قمي، ج 2، ص 117؛ تأويل الآيات الظاهره، ج 1، ص 385؛ كنز الدقائق، ج 9، ص 446و 448؛ بحار الانوار، ج 24، ص 134 و ج 69، ص 263؛ البرهان، ج 3، ص 177 و 178؛ اللوامع، النورانيه، ص 265 و 266؛ نور الثقلين، ج 4، ص 43و 72؛ تأويل الآيات الظاهره، ج 1، ص 385؛ الصافي، ج 4، ص 27.[8] . شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، ص 17؛ تفسير العياشي، ج 1، ص 257؛ اعلام الوري، ص 53؛ كشف الغمه، ج 2، ص 139؛ بحار الانوار، ج 16، ص 1؛ البرهان، ج 2، ص 128؛ نور الثقلين، ج 1، ص 517؛ كنز الدقائق، ج 3، ص 476.[9] . بحار الانوار، ج 16، ص 1ـ15؛ كشف الغمه، ج 2، ص 139.[10] . بحار الانوار، ج 16، ص 1 و ج 43، ص 7؛ امالي شيخ طوسي، ج 1، ص 178؛ الجواهر السينه، ص 264؛ جلاء العيون، ج 1، ص 136؛ معالم الزلفي، ج 1، ص 126؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 204؛ ر.ك: شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، ص 67؛ الدمعة الساكبه، ج 3، ص 86؛ معجم مقاييس اللغه، ج 5، ص 94؛ كشف الغمه، ج 1، ص 507 و 512؛ مجمع البحرين، ج 2، ص 144؛ بحار الانوار، ج 16، ص 7 و 11و ج 19، ص 241؛ العمده، ص 393؛ روضة الواعظين، ص 269.