2- خديجه در نگاه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


2- خديجه در نگاه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ

رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ارادت و علاقة خاصي نسبت به خديجه ـ عليها السلام ـ اظهار مي‎كرد و اين ويژگي پيامبر پس از وفات آن بانوي والا گوهر نيز استمرار داشت. بدون شك تفاوت سن خديجه و پيامبر روشنگر اين حقيقت است كه آن حضرت به خاطر جلوه‎هاي ظاهري، هرگز چنين محبتي به همسر خود ابراز نمي‎كرد، زيرا همسران بعدي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ جوانتر از خديجه بودند. كمالات و صفات معنوي همانند اخلاص و ايثار تمام‎عيار آن همسر مهربان و وفادار، زمينه‎ساز چنين ارادتي چشمگير شده بود. از اين رو آن‎حضرت به احترام همسر عزيز خود در ايام زندگاني خويش با او هرگز همسر ديگري انتخاب نكرد و در مدت زندگي مشترك، تنها با او زندگي مي‎كرد.[1] پس از رحلت آن بانو، گاه كه برخي از زنان آن حضرت از سر حسادت، تحمل احترام پيامبر به خديجه را نداشته و سخن از زيبايي و جواني خود به ميان مي‎آوردند، رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به شدت غضبناك شد و با ناراحتي بسيار مي‎فرمود:

«عايشه چه گفتي؟! به خدا سوگند، زماني كه همه مرا تكذيب مي‎كردند، او مرا تصديق مي‎نمود و به من ايمان آورد؛ هنگامي كه همه مرا ترك كرده بودند، او مرا كمك مي‎كرد. خدا خديجه را رحمت كند كه مبارك زني بود، زيرا هم او بود كه براي من شش فرزند آورد.»[2]

علاقة عميق و قلبي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به خديجه موجب شده بود كه حضرت تا آخر عمر با دوستان آن بانو صميمي بوده و به آنان محبّت نمايد تا جايي كه هرگاه گوسفندي ذبح مي‎كردند از آن براي دوستان‎خديجه مي‎فرستاد.[3] و يا برخي از آشنايان او را كه مي‎ديد با او احوالپرسي كرده و احترام مي‎نمود. چون از علّت محبّت پيامبر سؤال مي‎شد، مي‎فرمود:

«اين زن در زمان خديجه به خانة ما مي‎آمد؛ ياد داشتن سابقه، از ايمان است.»[4]

شدّت علاقه و دلسوزي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت به خديجه چنان بود كه گاه با شنيدن نام او اشك از چشمان آن حضرت جاري مي‎شد و ايثار و فداكاري او را مي‎ستود.[5] و گاهي نيز لب به سخن گشوده مي‎فرمود:

«افضلُ نساء -اهل- الجنّة اربع: خديجة بنت خويلد و فاطمه بنت محمّد و مريم بنت عمران و آسية بنت مزاحم امرأة فرعون»؛[6]

با فضيلت‎ترين زنان اهل بهشت چهار نفرند: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمّد، مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون.

گاهي نيز اين زن فداكار را از «بهترين بانوان بهشتي» و از «برگزيدگان» معرفي مي‎كرد كه مصداق «ازواجنا» در آية قرآن محسوب مي‎شود![7]

سه سال پيش از هجرت كه ابوطالب ديده از جهان فروبست و همسر باوفاي پيامبر، حضرت خديجه بدرود حيات گفت، سنگيني مصيبت، غم و اندوه بسياري بر دل و ديده رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نمايان ساخت، به گونه‎اي كه آن سال را «عامُ الحزن»، سال حزن و اندوه پيامبر ناميدند.[8]

امام صادق ـ عليه السلام ـ ماجراي بازگشت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از قبرستان حجون، پس از دفن حضرت خديجه[9] را اينگونه بيان مي‎فرمود:

هنگامي كه خديجه وفات كرد فاطمه ـ عليها السلام ـ -جاي خالي مادر را مي‎ديد و احساس تنهايي مي‎كرد از اين رو- به پدر پناه مي‎برد. اطراف او مي‎چرخيد و مي‎گفت: يا ابة اين امّي؟ پدر جان! مادرم كجاست؟

جبرئيل در اين هنگام نازل شد و به پيامبر عرض كرد:

خداوند امر مي‎كند كه فاطمه را سلام برسان و بگو مادرت در اطاقي قرار دارد كه از يك دانه گوهر ساخته شده است، پايه‎اش از طلا و ستون آن از ياقوت سرخ است. او بين آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران حضور دارد.

زهراي مرضيه عرض كرد:

«اِنَّ الله هُو السّلام و مِنْهُ السّلام و اليه السّلام»[10]؛

به درستي كه خداوند خود سلام است و از اوست سلام و به سوي اوست سلام.


[1] . العمده، ص 394؛ روضة المتقين، ج 8، ص 128.

[2] . كشف الغمه، ج 2، ص 138؛ بحار الانوار، ج 16، ص 3 و 12.

[3] . بحار الانوار، ج 16، ص 8ـ12؛ العمده، ص 393.

[4] . بحار الانوار، ج 16، ص 8؛ پيغمبر و ياران، ج 2، ص 713.

[5] . بحار الانوار، ج 16، ص 8 و 9.

[6] . اعلام اوري، ص 150؛ خصال صدوق، ص 206؛ مجمع البيان، ج 1، ص 440، العمده، ص 391؛ تفسير شريف لاهيجي، ج 4، ص 525؛ نور الثقلين، ج 1، ص 336؛ معالم الزلفي، ج 1، ص 287؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 106؛ جلاء العيون، ج 1، ص 141؛ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 3؛ بحار الانوار، ج 13، ص 162.

[7] . همان مدارك؛ مجمع الرجال، ج 7، ص 173؛ الصافي، ج 5، ص 198؛ بحار الانوار، ج 16، ص 2؛ بضعة قلب المصطفي، ص 68 (مترجم)؛ تفسير فرات، ص 294؛ تفسير قمي، ج 2، ص 117؛ تأويل الآيات الظاهره، ج 1، ص 385؛ كنز الدقائق، ج 9، ص 446و 448؛ بحار الانوار، ج 24، ص 134 و ج 69، ص 263؛ البرهان، ج 3، ص 177 و 178؛ اللوامع، النورانيه، ص 265 و 266؛ نور الثقلين، ج 4، ص 43و 72؛ تأويل الآيات الظاهره، ج 1، ص 385؛ الصافي، ج 4، ص 27.

[8] . شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، ص 17؛ تفسير العياشي، ج 1، ص 257؛ اعلام الوري، ص 53؛ كشف الغمه، ج 2، ص 139؛ بحار الانوار، ج 16، ص 1؛ البرهان، ج 2، ص 128؛ نور الثقلين، ج 1، ص 517؛ كنز الدقائق، ج 3، ص 476.

[9] . بحار الانوار، ج 16، ص 1ـ15؛ كشف الغمه، ج 2، ص 139.

[10] . بحار الانوار، ج 16، ص 1 و ج 43، ص 7؛ امالي شيخ طوسي، ج 1، ص 178؛ الجواهر السينه، ص 264؛ جلاء العيون، ج 1، ص 136؛ معالم الزلفي، ج 1، ص 126؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 204؛ ر.ك: شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، ص 67؛ الدمعة الساكبه، ج 3، ص 86؛ معجم مقاييس اللغه، ج 5، ص 94؛ كشف الغمه، ج 1، ص 507 و 512؛ مجمع البحرين، ج 2، ص 144؛ بحار الانوار، ج 16، ص 7 و 11و ج 19، ص 241؛ العمده، ص 393؛ روضة الواعظين، ص 269.


/ 52