2- فاطمه ـ عليها السلام ـ و سلمان در عرصه‎هاي زندگي - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


2- فاطمه ـ عليها السلام ـ و سلمان در عرصه‎هاي زندگي

سلمان صحابي صالح و شايسته‎اي است كه در بين ياران رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقشي ممتاز و حضوري فعال در عرصه‎هاي مختلف زندگاني حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ ايفا كرده است، از اين رو جايگاه ويژه‎اي در گفتار و رفتار اميرمؤمنان و فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ دارد.
در يك نگاه جامع، عرصه‎هاي‎گوناگون حضور سلمان در خانه و خانواده آن دو معصوم ـ عليه السلام ـ را اين گونه مي‎توان ترسيم كرد:

الف. عرصه‎ اقتصادي

جلوه‎هاي برجسته شخصيتي سلمان، روشناي چشمگيري دارد به گونه‎اي كه زهراي مرضيه به راحتي از وضع معيشتي و امور اقتصادي خانه خود با او سخن مي‎گويد و در پاره‎اي مواقع، پرده از تلخيها و سختيهاي روزهايي از گرسنگي و ناتواني مادي خود، علي ـ عليه السلام ـ و حسن ـ عليه السلام ـ و حسين ـ عليه السلام ـ بر مي‎دارد! در حالي كه شيوه هميشه آن بانو، راز داري، تحمل سختيها و سكوت دربرابرديگران بوده است، بدين‎خاطر از كوچكترين رفتار يا گفتاري درباره دشواريهاي معيشتي خودداري مي‎كرده مبادا با شنيدن دشواري‎ها غباري از غم و اندوه بر قلب شوي مهربانش نشسته، آن حضرت افسرده و ناراحت شود.

عرب تازه مسلماني در مسجد مدينه از مردم كمك خواست، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به اصحاب خود نگريست، سلمان برخاست تا تلاش كرده، نياز آن نيازمند را برطرف سازد، اما به هر سو كه روانه مي‎شد، با دست خالي بر مي‎گشت و با نوميدي و شرمساري به طرف مسجد حركت كرد كه ناگاه چشمانش به منزل حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ افتاد با خود گفت: فاطمه و منزل فاطمه سرچشمه نيكوكاري است.

در خانه را كوبيد و داستان عرب مستمند را براي دخت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بازگو كرد. حضرت رو به او كرده فرمود:

«يا سلمان وَ الذي بعث محمَّدا بالحق نبيا! انَّ لنا ثلاثاً ما طعمنا و انّ الحسن و الحسين قد اضطربا علي من شده الجوع، ثمَّ رقدا كانّهما فرخان منتوفان و لكن لا أردُ الخير اذا نزل بِبابي»؛[1]

اي سلمان! سوگند به خداوندي كه حضرت محمد را به پيامبري برگزيد، سه روز است كه غذا نخورده‎ايم و فرزندانم حسن و حسين از شدت گرسنگي بي‎قراري مي‎كردند و خسته‎ومانده به خواب رفته‎اند، اما من نيكي و نيكوكاري را كه در منزل مرا كوبيده است رد نمي‎كنم.

بي‎ترديد، فاطمه ـ عليها السلام ـ در اين صحنه همچون برخي صحنه‎ها،‌ مي‎توانست با عبارتي كوتاه جواب منفي خود را بيان كند، اما سلمان را چنان امين، رازدار، همدل و همراه يافت كه چونان برادر يا شوهرخويش اين گونه با او درد دل مي‎كند و حتي در پي سخن خود، رو به سلمان كرده، پيراهن خود را به او داده تا در مغازه شمعون يهودي‎ گرو گذاشته، مقداري جو و خرما قرض بگيرد.

سلمان پس از دريافت جو و خرما به سوي منزل حضرت ـ عليها السلام ـ آمد و گفت:

«دختر رسول خدا! مقداري از خرما و جو را براي فرزندان گرسنه‎ات بردار تا با آن رفع گرسنگي كنند».

اما فاطمه در پاسخ، سخني درس‎آموز و عبارتي زرين مي‎فرمايد:

«يا سلمان! هذا شيئ امضيناه لله عز و جل لسنا نأخذ منه شيئاً»؛[2]

اي سلمان! اين كار را فقط براي خداي بزرگ انجام دادم و هرگز از آن استفاده نخواهم كرد.

ب. عرصه خانوادگي

پژوهشي اندك در زندگاني فاطمه ـ عليها السلام ـ بيانگر اين حقيقت است كه در بين اصحاب و ياران، كمتر كسي همچون سلمان رفت و آمد بسيار در خانه و خانواده اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ داشته است. به گونه‎اي كه گاه چونان كمك كار و مددرسان زهراي مرضيه ـ عليها السلام ـ فعاليت نموده، باري از دوش آن حضرت بر مي‎داشته است!

او خود مي‎گويد، روزي در خانه فاطمه بودم، ديدم آن بانو نشسته بود و آسيابي پيش روي وي قرار داشت و به وسيله آن مقداري جو آرد مي‎كرد. ناگاه دسته آسياب را نگاه كردم، ديدم خون آلود است و در آن سو، حسين ـ كه در آن هنگام كودك شيرخواري بود ـ بر اثر گرسنگي به شدت گريه مي‎كرد. رو به زهرا كرده، گفتم: اي دختر رسول خدا! چندان خود را به زحمت نينداز، فضه ـ كنيز شما ـ اكنون در خدمت حاضر است. -از او كمك بخواهيد-

فرمود:
«رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به من سفارش فرمود تا كارهاي خانه را يك روز من و روز ديگر فضه انجام دهد. ديروز نوبت فضه بود و امروز نوبت من است.»

عرض كردم: من، بنده آزاد شده شما هستم و حاضر به خدمت شما مي‎باشم؛ يا آسياب كردن جو را به عهده من بگذاريد يا پرستاري حسين را.

فرمود:
«من براي پرستاري حسين مناسب‎تر هستم، تو آسياب كردن را بر عهده گير.»

من مقداري از جو را آسياب كردم، ناگهان صداي اذان را شنيدم، به مسجد رفتم و نماز را با رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ خواندم.

پس از نماز، ماجرا را با علي ـ عليه السلام ـ در ميان گذاشتم. آن حضرت غمگين برخاست و به خانه رفت. سپس ديدم خندان به مسجد بازگشت. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ علت خنده او را جويا شد. علي ـ عليه السلام ـ عرض كرد: نزد فاطمه رفتم، ديدم او به پشت خوابيده و حسين روي سينه وي به خواب رفته است و آسياب پيش روي او ـ بي آن كه دستي آن را بگرداند ـ خود به خود مي‎چرخد.

پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:

«اي علي! آيا نمي‎داني كه براي خدا فرشتگاني است كه در زمين گردش مي‎كنند تا به محمد و آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ خدمت كنند؟ اين خدمتِ آنها تا روز قيامت، ادامه خواهد داشت.»[3]

حضور سلمان در خانه امير مؤمنان، كمك رساني او به فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ، بازگويي ماجراي داخل منزل علي ـ عليه السلام ـ به او و سرانجام واكنش امام ـ عليه السلام ـ نسبت به سخنان مشفقانه سلمان، فرازهايي است كه در بخش آينده اين نوشتار بدانها مي‎پردازيم و براي امروز زندگي خود از هر يك درس عملي مي‎آموزيم تا علاوه بر يافتن ديدگاهي نو و پرگستره، به آوار شبهاتي كه نسبت به حقوق زن يا نگرش اسلام به زنان وجود دارد، به پاسخ‎هايي پويا، زنده و بهنگام دست يابيم.

ج. عرصه سياسي

«سقيفه» حادثه‎اي سياسي در صدر اسلام بود كه با آن مسير مستقيم و استوار «امامت» دچار دگرگوني گرديد. پديده‎اي كه يگانه ابزار موفقيت آن در ايجاد غبار ظلتي كه غاصبان برپا كردند، «جهالت» و «غفلت» انبوهي از مسلمانان بود، جهالت نسبت به جايگاه امام و جايگاه ولايت در جامعه و غفلت از شيوه‎هاي دشمن در رويارويي با بنيانهاي ناب اعتقادي و دين مداري.

به يقين سقيفه‎هاي ديگري با ابزار مدرن امروزي در راه است و آن حادثه بايد مشعلي روشنگر فراروي هر روز ما باشد. پرسشي كه از ديرباز براي صاحبان خرد و انديشه مطرح بوده آن است كه:

به راستي چگونه مي‎توان در حوادثي اينچنين راه را از بيراهه‎ها تشخيص داد و در طوفان تبليغات و تندباد شايعات ـ كه غباري از تيرگي در تشخيص درست و بهنگام به پا مي‎كند ـ همچنان راست‎قامت و استوارماند و دچار انحراف و حتي لغزشي نگرديد؟!

پاسخ را در سيره سلمان و ديگر همراهان او ـ كه تعداد اندكي را تشكيل مي‎دادند ـ بايد جست و جو كرد. با نگاهي ژرف و عبرت‎آموز به خوبي مي‎توان دو عامل برتر، در تمامي صحنه‎ها و عرصه‎هاي سياسي براي مسلمانان سلمان‎صفت، يافت و آن «آگاهي» و «هوشياري» است؛ آگاهي نسبت به معارف مذهبي و دانش دين و هوشياري درباره دستها و دسيسه‎هايي كه دشمنان در هر زمان و با ابزارهاي مختلف، نقش آفريني كرده. «ترديد»، «تضعيف» و «تحقير» باورهاي مذهبي و سپس دين‎باوران الگو و شايسته را ـ كه رهبري و پيشوايي جامعه را بر عهده دارند ـ دستور العمل خود قرار مي‎دهند. در اين ويژگي شايسته كه در فرهنگ قرآن با نام «بصيرت و بينش»از آن ياد شده، نگرشي به تمامي صحنه‎ها و پشت صحنه‎هاي پديد آمده است كه حضور در فضاي فكري، فرهنگي و سياسي اجتماعي جامعه از آثار برجسته آن خواهد بود.

حضور آگاهانه، هدايت آفرين و هم سو با امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ و فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ صفات برجسته سلمان بود كه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ از اين ويژگي‎ها به خوبي آگاه بودند، از اين رو مسؤوليتهاي گوناگوني در صحنه‎هاي سياسي به او واگذار مي‎كردند. پيشتر دانستيم روزي كه امام ـ عليه السلام ـ با تهديد و اجبار، به سوي مسجد برده مي‎شد تا به گمان خود از او بيعت گيرند، فاطمه ـ عليها السلام ـ نگاه كرد، عمر را با شمشير برهنه‎اي ديد كه به علي ـ عليه السلام ـ مي‎گويد:

«اگر با ابابكر بيعت نكني، گردنت را مي‎زنم.»

در اين هنگام رو به ابابكر نمود و او را تهديد به نفرين در كنار تربت پاك رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كرد.[4]

پس از اين تهديد، دست حسن و حسين را گرفت تا در كنار قبر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با نفرين و ناله، تهديد خود را تحقق بخشد.
اطراف امام ـ عليه السلام ـ جمعيت بسياري موج مي‎زد، اما علي ـ عليه السلام ـ در آن ميان تنها سلمان را خطاب كرد و از او خواست تا به سرعت نزد فاطمه رفته و او را از تصميم خود منصرف سازد.[5]

سلمان شتابان خدمت زهرا ـ عليها السلام ـ آمده و هراسان گفت:

«اي دختر محمد، خداوند پدرت را مايه رحمت جهانيان قرار داده است، خواهش مي‎كنم به خانه برگرديد و نفرين در حق مردم نادان نكنيد.


[1] . احقاق الحق، ج 10، ص 121؛ مقتل الحسين، ص 71؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 168؛ رياحين الشريعه، ج 1، ص 132.

[2] . همان.

[3] . بيت الاحزان، محدث قمي، ص 20.

[4] . كتاب عوالم، ج 11، ص 211 و 599؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 118 و 188؛ بحار الانوار، ج 43، ص 47.

[5] . نهج الحياة، ص 145.


/ 52