2- بلال در نگاه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


2- بلال در نگاه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ

شناخت روشنگر بلال نسبت به معارف الهي و شايستگي‎هاي والاي او به گونه‎اي بود كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بهشت را مشتاق علي، سلمان، عمار و بلال دانست[1] و گفتار وي را به هنگام اذان، يگانه حجت در خودداري از خوردن و آشاميدن به هنگام ماه رمضان معرفي كرد.[2] زماني كه قريشيان در برابر اسلام مقاومت مي‎كردند، آن حضرت از بلال درخواست كرد پس از اذان از خداوند بخواهد او را بر ضد قريش ياري دهد.[3]

و روزي كه سخن از سراي فردوس و بهشت برين به ميان آمد، فرمود:

«بلال در بهشت بر شتري سوار مي‎شود و اذان مي‎گويد. چون جملات «اشهَد اَنْ لا اِله الا الله» و «اشهَد اَنَّ محمداً رسولُ الله» را ادا مي‎كند، لباس آراسته‎اي از لباسهاي بهشتي بر تن او مي‎كنند.»[4]

دفاع درس‎آموز پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از بلال در عرصه‎هاي مختلف زينت‎بخش تاريخ است، به گونه‎اي كه آن حضرت در ماجرايي از ابوبكر خواست تا از بلال و دوستان او عذرخواهي كند![5] و هنگامي ديگر كه ابوذر سخن از سياهي صورت بلال مطرح كرد، رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ با عبارتي كوتاه، بزرگي تقصير او را گوشزد كرده، فرمود:

هنوز اندكي از كبر جاهليت در تو وجود دارد؟!

در اين هنگام ابوذر صورت خود را بر خاك گذارد و به بلال گفت سر را از خاك بر نمي‎دارد تا او پاي خود را بر صورت او گذارد و بلال نيز چنين كرد.[6]

او ـ همچون سلمان ـ صحابي صالح و برجسته‎اي بود كه به خانه فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ رفت و آمد داشته، در بسياري از مواقع از سوي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي انجام كاري مأموريت مي‎يافت. روزي آن حضرت پولي به بلال داده، فرمود:

«يا بلال! ابتع بها طيباً لا بنتي فاطمة»؛[7]

اي بلال! با اين پول عطر و مادة خوشبو براي -جهيزيه- فاطمه دخترم تهيه كن.

هنگامي كه در واپسين روزهاي حيات، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر از رحلت خود داد و از صاحبان حق درخواست قصاص در همين جهان را كرد پس از سخن يكي از حاضران، رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شلاق روز جنگ را درخواست كرد و از آن ميان تنها از بلال درخواست نمود و فرمود:

«يا بلال! قم الي منزل فاطمة...»؛[8]

اي بلال! برخاسته به سوي منزل فاطمه برو و...

گاهي كه مشتاق ديدار فرزندان فاطمه ـ عليها السلام ـ مي‎شد، رو به بلال كرده، مي‎فرمود:

«يا بلال! ايتيني بولدي الحسن و الحسين»؛[9]

بلال! فرزندانم حسن و حسين را برايم بياور.

به يقين، اطمينان فراوان و اعتماد چشمگير رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت به بلال، زمينه‎ساز گفت و گوهايي اين چنين بود.
روزي امام علي ـ عليه السلام ـ با شناختي روشن از پيشينه بلال، او را چون خود دانست و فرمود:

«پيشگامان به دين اسلام پنج نفرند: من پيشقدم عرب هستم، سلمان پيشگام عجم، صهيب اولين مؤمن از روم، بلال پيشقدم حبشه و خباب پيشگام نبط.»[10]

همان گونه كه امام باقر ـ عليه السلام ـ يا امام صادق ـ عليه السلام ـ شايستگي بلال را در ابعاد مختلف ستود و فرمود:

«خداوند بلال را رحمت كند، خاندان ما را دوست مي‎داشت، او بنده شايسته‎اي بود و مي‎گفت: پس از رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، اذان نخواهم گفت و از آن روز جملة «حي علي خير العمل» در اذان ترك شد.»[11]

بلال در نگاه فاطمه ـ عليها السلام ـ

فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ، بلال را شيعه‎اي هوشيار، آگاه به زمان، هوشمند در پديده‎هاي پيدا و پنهان جامعه و داراي بينشي روشنگر مي‎دانست. از اين رو هيچ‎گاه سخني يا گلايه‎اي از كوتاهي بلال در عرصه‎هاي حمايت از ولايت بر زبان جاري نكرد و هماره شيوه‎هاي حركت و ستيز آرام او را با غاصبان مي‎ستود.

بلال به خوبي رد پاي دشمن را در يكايك مواضع او شناسايي مي‎كرد و با روشني مي‎دانست كه تحريف سخنان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و يا ساخت و پرداخت گفته‎هايي دروغين از سوي آن حضرت، گامهايي است كه در پي آن، مسير هدايت‎آفرين ولايت دچار انحراف خواهد شد و براي هميشه، ضلالت و گمراهي نصيب انسانهاي ناآگاه و ساده انگار خواهد بود. از اين رو، آگاهي و روشن‎بيني خود را هماره حفظ مي‎كرد و با ديده‎اي ژرف به عمق حوادث سياسي مي‎نگريست تا افزون بر دوري از روحيه بي‎تفاوتي، غفلت و فراموشي ارزشهاي والا، هيچ‎گاه از پيشوايان معصوم ـ عليهم السلام ـ كه يگانه رهبران راستين هستند، جدا نشود.

او دور سازي انسانها از اسلام ناب و آموزه‎هاي زرين آن، همراه با تيره ساختن چهره الگوهاي معرفت آموز در هر زمان را شيوه شيطاني دشمن مي‎دانست كه در پي آن زنده ساخت آداب و رسوم جاهليت، قبيله گرايي، دنيا خواهي و مقام طلبي پديدار خواهد شد و سرگرميهاي پوچ و بي‎ارزش براي فراموشي شعارهاي پويا و ارزشهاي راستين جلوه‎گر مي‎شود

آن هوشياري و اين بيداري سبب گرديد كه لحظه‎اي با غاصبان خلافت نرمش و يا سازش نشان ندهد و نسبت به آن چه در توان داشت، مبارزه‎اي از سر تحليل درست و شناخت عميق شروع كند.

روزي كه خبر از پايان كار سقيفه و آغاز رياست خليفه به او رسيد، در حالي كه سراپا اندوه و ماتم بود، در مسجد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نشسته بود و درباره اين فاجعة بزرگ كه ضايعه‎اي بي‎جبران بود، مي‎انديشيد. ناگاه خليفه وارد شد و هنگام اذان فرا رسيد. اطرافيان منتظر صداي بلال بودند تا همچون زمان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نداي توحيد و نبوت با صداي خود سر دهد. اما او را ساكت در گوشه‎اي ديدند. به گمان بي‎خبري نزد بلال آمده گفتند:

بلال! اذان. اذان!

و او با شهامت و رشادت بسيار پاسخ داد:

«پس از اين اذان نمي‎گويم. شخص ديگري را معين كنيد.»

خليفه اول خود نزد بلال آمد و گفت:

«برخيز اذان بگو اي بلال!»

و او سري از بصيرت و بينايي تكان داد و گفت:
نه!

و چون سخن ابوبكر را شنيد كه براي چه بلال؟ پاسخ داد:

«اگر مرا -با آزادي از دست اميه- به بندگي خود گرفته‎اي، در اختيار تو هستم و اگر در راه خدا آزاد ساخته‎اي، پس مرا رها كن و به حال خود واگذار.»

و چون شنيد كه من تو را در راه خدا آزاد كرده‎ام، پاسخ داد:

«من پس از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي احدي اذان نخواهم گفت.»[12]

نگرش روشن و روشنگر بلال، اميد آفرين اصحاب و خرسند كننده فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ بود. به گونه‎اي كه حضور هوشيارانه و دفاع مردانه او در عرصه‎هاي سياسي موجب گرديد كه بلال در بين اندك ياران اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ و فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ محسوب شود كه از مسير سعادت‎بخش ولايت كوچكترين بازگشت و انحرافي نداشتند.

شگفت‎آور آن كه بلال كه از قبيله‎اي سرشناس و خانواده‎اي قدرتمند در مدينه محروم بود و هيچ پشتيبان ظاهري در شهر و ديار غريب نداشت، آن گونه در برابر سران زر و زور و تزوير ايستادگي كرد و با صراحت بسيار اين سخن را بر زبان جاري كرد:

من پس از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي احدي اذان نخواهم گفت!

اما آنگاه كه دخت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به ياد دوران پر عظمت و باشكوه اسلام و نبوت پدر عزيز خود فرمود:

«اِنّي اشتهي أن اَسْمَعَ صوت مؤذنِ اَبي ـ عليه السلام ـ بالاذان»؛[13]

بسيار دوست دارم صداي اذان بلال، مؤذن پدرم را بشنوم.

اطاعت تمام عيار نمود و بار ديگر صداي خود را در فضاي مدينه طنين انداز كرد. با عبارت «أشهد ان محمداً رسول الله»؛ قلب دخت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به لرزه در آمد، اشك او چون سيل از ديدگان جاري شد به گونه‎اي كه نقل شده است فاطمه ـ عليها السلام ـ ناله‎اي زد، بر زمين افتاد و بي‎هوش گرديد.

ناگاه خبر به بلال رسيد كه اذان را رها كن، فاطمه ـ عليها السلام ـ غش كرده است و او چون هراسان و سراسيمه از بام فرود آمد، خدمت پاك‎بانوي آفرينش رسيد تا از حال او جويا شود. زهرا ـ عليها السلام ـ به هوش آمده فرمود:

«بلال! اذان را تمام كن!»

و او كه از عشق بي‎كران دختر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به پدر آگاه بود پاسخ داد:

«دختر رسول خدا! مرا از اين كار معذور بدار زيرا بر جان شما هراسانم، مي‎ترسم خويشتن را به هلاكت رساني.»[14]

بلال و حمايت از ولايت

بلال از علي ـ عليه السلام ـ و فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ و آرمانهاي آنان حمايت بي‎دريغ مي‎كرد. آنگاه كه امام ـ عليه السلام ـ در بين مسلمانان حاضر مي‎شد، احترام چشمگيري به او مي‎نمود، به گونه‎اي كه برخي زبان اعتراض به او مي‎گشودند و مي‎گفتند:

ابوبكر تو را از اميه خريد و آزاد كرد، با اين خصوصيت، علي ـ عليه السلام ـ را بيشتر از او احترام مي‎كني؟

بلال پاسخ داد:

«حق علي ـ عليه السلام ـ بر من، بيش از ابوبكر است، زيرا ابوبكر مرا از قيد بندگي و شكنجه و آزاري كه -در دنيا- مي‎كردند، نجات داد، گر چه با صبر و بردباري -و شهادت- به سوي بهشت جاودان رهسپار مي‎شدم، اما علي ـ عليه السلام ـ مرا از عذاب ابدي و آتش هميشگي جهنم نجات بخشيد. چون به خاطر دوستي و ولايت او و برتر دانستن وي بر ديگران، سزاوار بهشت برين و نعمت‎هاي پايدار و ابدي آن خواهم بود!»

هنگامي كه هواداران ابوبكر، مردم را به بيعت با وي دعوت مي‎كردند، سراغ بلال آمده -با اطمينان بسيار نسبت به پذيرش- پيشنهاد بيعت دادند.


[1] . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 10، ص 104؛ عوالم العلوم، ج 14، ص 308.

[2] . بحار الانوار، ج 83، ص 131؛ نهاية الاحكام، ج 1، ص 422 و 524.

[3] . تاريخ تحول دولت و خلافت، ص 107، نقل از التراتيب الاداريه، ج 1، ص 79.

[4] . بحار الانوار، ج 84، ص 116؛ ر.ك: مجمع الرجال، ج1، ص 281.

[5] . مختصر تاريخ دمشق، ج 5، ص 261.

[6] . شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 198.

[7] . بحار الانوار، ج 104، ص 88؛ دلائل الامامه، ص 87.

[8] . همان، ج 22، ص 508؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 175؛ نك: علل الشرايع، ص 168؛ امالي شيخ طوسي، ص 573؛ امالي شيخ صدوق، ص 506.

[9] . همان، ج 22، ص 499.

[10] . بلال سخنگوي نهضت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، ص 3.

[11] . بحار الانوار، ج 22، ص 142؛ نك: الدرجات الرفيعه، ص 367.

[12] . انساب الاشراف بلاذري، ج 2، ص 183.

[13] . احقاق الحق، ج 19، ص 153؛ كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 297؛ بحار الانوار، ج 43، ص 157.

[14] . بحار الانوار، ج 43، ص 158.


/ 52