2- عمار و ويژگي‎هاي برجسته - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


2- عمار و ويژگي‎هاي برجسته




  • اي بي‎خبر بكوش كه صاحب خبر شوي
    در مـكتب حـقايق پـيش اديب عـشق
    گر نور عشق حق به دل و جانت
    از پاي تـا سرت همه نـور خـدا شـود
    در راه ذو الجلال چو بي پا و سر شوي[1]



  • تـا راهـرو نـباشي كـي راهـبر شـوي
    هان اي بسر بكوش كه روزي پدر شوي
    اوفتد بـالله كـز آفتاب فـلك خوب‎تر شـوي
    در راه ذو الجلال چو بي پا و سر شوي[1]
    در راه ذو الجلال چو بي پا و سر شوي[1]



دانستيم كه عمار عظمتي والا و بالا يافت به گونه‎اي كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ «از پاي تا سر او را نور خدا و روشناي ايمان» دانست و از آن سو، نه تنها وي را چونان ترسويان، عبادتگري براي فرار از جهنم و مانند بازرگانان، تاجري در بازار بندگي براي سود بهشت ندانست، بلكه «عاشق و شيفته‎اي» شمرد كه آيات خدا به خاطر او شوق نزول مي‎يابند و روضه رضوان و فردوس برين، علاقه‎اي برتر به ديدار عمار خواهد داشت!

پرسشي كه در آينه انديشه بسياري به چشم مي‎خورد آن است كه به راستي پرورش در آغوش پدر و مادري چون ياسر و سميه، پذيرش ايمان در آغاز رسالت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، حضور در محضر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و يا آشنايي با آموزه‎هاي زندگي‎ساز آن حضرت ـ به عنوان سه عامل تعليم و تربيت يعني؛ وراثت، مربّي شايسته و محيط پاك و تابناك ـ يگانه عوامل شخصيت ساز براي عمار بوده‎اند؟ و او را از خاك به افلاك رسانده‎اند؟ با اين نگرش نخست بايد به تمامي نتايج تحليل پاي‎بند شويم و افرادي كه از خانواده‎اي ارجمند و مربيان و محيط تعليم و تربيتي ارزشمند بي‎بهره بوده‎اند، در خطاها و گمراهي‎ها به دور از هر گونه قصور يا تقصيري بدانيم! و از آن سو، كساني كه پدر و مادري صالح داشته، از ايمان آورندگان صدر اسلام بوده و هر روز در محضر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به سخنان هدايت‎گر آن حضرت گوش فرا مي‎دادند، چونان ابوذر و عمار و يا سلمان و مقداد بدانيم!

در حالي كه پاسخ هر دو منفي خواهد بود، زيرا اشراف‎زادگاني نازپرورده همچون «مُصْعَب بن عُمير» بوده‎اند كه پدر و مادري مشرك داشته اما با نسيم سخنان رسول اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بهاري معطر از رشد و شكوفايي در سراسر وجودشان پديد آمد و يا افرادي چون «اويس قرن» در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‎زيسته‎اند كه حسرت يك لحظه ديدار با آن حضرت را در ژرفاي جان خود حس مي‎كردند، اما گويي صبحگاهان تا شامگاهان پا به پاي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوده، شيريني معارف محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ و كاميابي آموزه‎هاي احمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ را يكجا نصيب خود سازند و هيچ سهمي به ديگران نمي‎دهند!

حال آنكه در همان ايام، برخي بودند كه هماره پشت سر حضرت در محراب و رو به روي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر منبر حاضر بودند، اما لحظه‎اي دل به امواج دانش و بينش پيامبر الهي نسپردند، گر چه آموزه‎هاي وحياني آن عزيز را از زبان او و با گوش خود مي‎شنيدند.

بار ديگر به پرسش خود باز مي‎گرديم كه به راستي راز و رمز آن همه سعادت و عظمت براي عمار و دوستان او چه بوده است! نگاهي از سر دقت و توجه بيانگر اين واقعيت است كه «آگاهي انديشمندانه و شناخت صحيح اسلام ناب محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ»، و «بصيرت و بينش روشن» نسبت به فضاي موجود در جامعه، دستها و دسيسه‎هاي دشمنان، حضور بهنگام در عرصه‎هاي مختلف و هوشياري سرشار نسبت به شيوه‎هاي حمايت از نبوت و ولايت راه رشد و رويش عمار و عمار صفتان بوده و خواهد بود. امتيازاتي كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را بر آن داشت با روشنگري خاصي «تمام وجود عمار را لبريز از ايمان و عشق الهي»[2] توصيف كند، او را «همراه و همپاي حقيقت»[3] بداند و از سر مهر و محبت سه بار رحمت الهي براي او آرزو كرده، بفرمايد:

«رحم اللهُ عماراً، رحم الله عماراً، رحم الله عماراً؛ قاتَلَ مَعَ امير المؤمنين»؛[4]

خداوند رحمت كند عمار را! خداوند رحمت كند عمار را! خداوند رحمت كند عمار را! -در آينده- با امير مؤمنان، علي همراه بوده، در ركاب او -با دشمنان- جنگ خواهد كرد.

با اين سخن آينده سراسر بصيرت و بينايي عمار در دفاع از «ولايت» و همراهي با «امامت» به خوبي بيان مي‎شود. زماني كه سوز و سياهي اوضاع سياسي، بسياري از خوش‎سخنان روز غدير را وادار به خزيدن در خانه كرد و تنها سه، چهار، پنج و يا هفت نفر از رادمردان دانا و هوشيار را تا آخرين لحظه سرو قامت برپا داشت. از اين رو عمار چون مقدار، ابوذر و سلمان از «مؤمنان»[5] يعني تكامل‎يافتگان ايمان به «نبوت» با «ولايت» محسوب گرديد.


[1] . ديوان حافظ، گزيده غزل 478.

[2] . وقعة صفين، ص 123؛ الدرجات الرفيعه، ص 257 و 258؛ سير اعلام النبلاء، ج 1، ص 413.

[3] . عيون اخبار الرضا ـ عليه السلام ـ، ج 2، ص 66؛ علل الشرايع، ص 233؛ عوالم العلوم، ج 16، ص 153.

[4] . روضة الواعظين، ص 85.

[5] . «المومنون هم سلمان و المقدار و عمار و ابوذر» ر.ك: تفسير فرات كوفي، ص 577.


/ 52