2- مقداد؛ امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ و فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


2- مقداد؛ امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ و فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ

رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پديد آورنده فصلي ديگر از زندگاني مقداد بود فصلي كه در آن بيعت مقداد با امام و حجت الهي دچار ضعف و دگرگوني نگرديد و ارتباط سراسر ارادت و اطاعت وي با اهل بيت ـ عليهم السلام ـ استمرار يافت و در اين راه آزار بسياري از سوي حاكمان، بر روح و جسم مقداد وارد گرديد.

مقداد كه روزي مددكار پيكار در عرصه‎هاي نظامي ‌بود، در اين ايام در خط مقدم نبرد فرهنگي سياسي، سربازي مطيع و دلاوري هوشمند و آگاه محسوب مي‌شد. همراه و همدل پيشواي عادل و معصوم ـ عليه السلام ـ گرديد و با دردهاي نهفته در وجود امام ـ عليه السلام ـ و مصايب و غصه هاي همسر دلبندش زهراي مرضيه ـ عليها السلام ـ همدم بود. روزي كه با تهديد و تطميع از اطرافيان بيعت گرفته مي‌شد، چون با استدلال قوي او رو به رو شدند و بيعت اين يار با وفاي علي مرتضي ـ عليه السلام ـ و فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ را غير ممكن ديدند، از سر خشم و خشونت، به سينه اش كوبيدند.[1]

و روز ديگر كه با وصيت دخت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ اندكي از مؤمنان و شيعيان راستين دعوت به حضور در مراسم تشييع و تدفين آن بانو شدند، فرداي آن روز كه مردم براي نماز بر پيكر آن حضرت ـ عليها السلام ـ رو به خانه علي ـ عليه السلام ـ نهادند، مقداد ابوبكر را ديد و گفت:

ما ديشب فاطمه ـ عليها السلام ـ را به خاك سپرديم.

خليفه دوم رو به ابابكر كرد و گفت: اي ابابكر، من به تو نگفتم كه اينان چنين خواهند كرد؟

مقداد با صراحت تمام و شهامت بسيار گفت:

فاطمه چنين وصيت كرد كه شما بر جنازه او نماز نخوانيد.

ناگاه او دست بر آورد و بر سر و روي مقداد زد به گونه‌اي كه خسته شد. افرادي كه اطراف آن دو ايستاده بودند، مقداد را از دست وي رها كردند اما او با شجاعت قابل ستايشي از حقوق از دست رفته زهراي مرضيه ـ عليها السلام ـ پرده برداشت، رو به آنان كرده، فرمود:

«دختر رسول خدا از دنيا رفت در حالي كه به خاطر ضرب شمشير و تازيانه‌اي كه شما بر او زديد، خون از پشت و پهلوي او مي‌رفت!!»[2]

صفاتي اينچنين و ايماني آن‎گونه مي‌سزد كه زهراي اطهر ـ عليها السلام ـ صاحب آن را داراي فرشته‌اي بهشتي و به نام «مقدوده» دانسته كه با «سَلمي» و «ذره» كه از آن‌‌‌ سلمان و ابوذر هستند به ديدار فاطمه ـ عليها السلام ـ آمده بودند.[3] و برتر از آن، اطمينان و اعتمادي پرپيام و درس‎آموز به مقداد پيدا كرد، كه در وصاياي مختلف نام او را بر زبان جاري ساخته، وي را براي شركت در نماز، تشييع و تدفين پيكر خود لايق بداند.[4]

بي‎جهت نبود كه پس از شهادت دخت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مقداد از سر عشق و ارادتي بس والا، در حد توان از همكاري و همراهي مولاي متقيان ـ عليه السلام ـ كوتاهي نكرد و نسبت به امتيازاتي كه پاره‌اي از خلفا به ستمگران بر فاطمه ـ عليها السلام ـ ـ كه به عنوان سپاس از خدمت آنان از هر گونه ماليات معافشان كرده بود ـ داده بودند بُغضي از اندوه در سينه نهفته مي‌داشت.[5]

آري شهد عشق ولايت تمامي سختيها را سهل و همه تلخيها را شيرين مي‌كند.[6]




  • من ترك عشق و شاهد و ساغر نمي‌كنم
    باغ بهشت و سايه طوبي و قصر حور
    حافظ جناب پير مغان جاي دولت است
    من ترك خاكبوسي اين در نمي‌كنم[7]



  • صد بار توبه كردم و ديگر نمي‌كنم
    با خاك كوي دوست برابر نمي‌كنم
    من ترك خاكبوسي اين در نمي‌كنم[7]
    من ترك خاكبوسي اين در نمي‌كنم[7]





[1] . الغدير، ج 7، ص 75ـ77؛ تاريخ ابن شحنه، ج 7، ص 164 (نقل از بهجة قلب المصطفي، مترجم، ص 711.)

[2] . كامل بهايي، شيخ عماد الدين طبري، ص 313.

[3] . رياحين الشريعه، ج 1، ص 135؛ بحار الانوار، ج 22، ص 352 و 353؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 161.

[4] . تاريخ طبري، ج 2، ص 448؛ كوكب الدري، ج 1، ص 243؛ دلائل الامامه، ص 44.

[5] . كتاب سليم بن قيس كوفي، ص 134.

[6] . براي آگاهي بيشتر از عظمت مقداد و نقش ارزشمند وي در صدر اسلام مراجعه كنيد به: بحار الانوار، ج 36، ص 277؛ ج 28، ص 124؛ ج 8، ص 151؛ ج 43، ص 31؛ ج 22، ص 353 و 440؛ ج 2، ص 213؛ ج 96، ص 147؛ ج 41، ص 272؛ ج 22، ص 349 و 345؛ ج 43، ص 88؛ كافي، ج 5، ص 344؛ تهذيب، ج 7، ص 395؛ تفسير فرات كوفي، ص 525 و 212 و 213؛ كتاب سليم بن قيس، ص 658؛ شرح الاخبار، ص 26 و 497 و 495؛ مروج الذهب، ج 2، ص 352؛ وفاة الصديقة الزهرا ـ سلام الله عليها ـ، ص 106ـ110.

[7] . ديوان حافظ، برگزيده از غزل 345.


/ 52