2- فاطمة زهرا- سلام الله عليها- و ام‎ايمن - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2- فاطمة زهرا- سلام الله عليها- و ام‎ايمن

ام‎ايمن براي زهراي عزيز چونان بانويي‎خدايي و مادري پرمهر بود كه ساليان بسيار پيش از ميلاد او در خدمت پدر و خانواده رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ افتخار خدمتگزاري داشته و جلوه هاي صفا و صميميت و صداقت خود را بر همگان آشكار ساخته بود. از اين رو بين او و فاطمه علاقه‌اي برتر از دو مسلمان ديده مي‌شد و در هنگامه‎هاي گوناگون نوعي عشق و ارادت چشمگيري وجود داشت كه از سوي هر يك به ديگري اظهار مي‌شد.[1]

هنگام هجرت مسلمانان از مكه به مدينه بانويي كه جدا از بقيه مسلمانان، همراه فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ راهي مدينه گرديد، ام‎ايمن بود[2] و پس از مراسم خواستگاري امام علي ـ عليه السلام ـ از دخت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، نخستين پولي كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي خريد جهيزيه به اصحاب شايسته و مورد اطمينان خود پرداخت كرد، به آن زن والا گوهر بود تا لوازم خانه زندگي زهرا ـ عليها السلام ـ را خريداري كند.[3]

انديشه هاي خيرخواهانه اين بانو از ديرباز در شيوه زندگي او وجود داشته، به گونه‌اي كه گاه به دنبال كارهاي شايسته و خداپسندانه روانه مي‌شد تا آن چه در توان دارد به كار گيرد و دل‎هاي اطرافيان را شاد و خرسند سازد:

امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ فرمود: يك ماه پس از خريد اثاثيه منزل و جهيزيه عروس با اين كه با رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نماز مي‌خواندم و به منزل بر مي‌گشتم، از امر ازدواج صحبتي به ميان نمي‌آوردم. همسران رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به من گفتند:

آيا ميل داري در مورد ورود فاطمه به خانه ات با حضرت صحبتي بكنيم؟

گفتم: انجام دهيد!

آنان نزد رسول خدا رفتند -ولي در بين زنان حاضر- ام‎ايمن رو به حضرت كرده گفت:

اي رسول خدا! اگر خديجه ـ عليها السلام ـ زنده بود با عروسي‎فاطمه ديدگانش روشن مي‌شد. علي دوست دارد كه همسرش به خانه‎اش برود. ديدگان فاطمه را به شوهر او روشن بفرماييد و به زندگي او سر و ساماني دهيد و چشم ما را نيز روشن كنيد.

پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:

چرا علي خود نمي‌آيد و همسرش را از من نمي‌خواهد. ما انتظار داريم خود‌ او بيايد و از ما در خواست كند.

علي ـ عليه السلام ـ فرمود عرض كردم:
اي رسول خدا! حيا مانع من مي‌شد.[4]

و بدين سان با پيشقدمي‌ ام‎ايمن قرار عروسي گذارده شد و دل‎هاي تمامي شيفتگان با شادي اين مراسم روشني بيشتري يافت.

قبل از اين اشاره‌اي به سلسله افتخارات و توفيقات كم‎نظير آن انسان صالح و پرهيزگار داشتيم و خدمتگزاري پنج معصوم ـ عليهم السلام ـ را از جلوه هاي تابناك زندگاني او بر شمرديم، اينك به رؤياي راستين و صادقانه او اشاره اي مي‌كنيم:

روزي همسايگان ام‎ايمن خدمت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ رفته، از شب گذشتة وي خبر دادند كه تا صبح گريه مي‌كرده است. پيامبر او را خواست و فرمود:

ام‎ايمن! خداوند چشمانت را نگرياند، ديشب براي چه گريه مي‌كردي؟!

اين بانوي بهشتي عرض كرد:

يا رسول الله! خواب عجيبي ديدم كه آسايش را از من گرفت. دلم راضي نيست بر زبان بياورم.

پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:

بگو تا برايت تعبير كنم.

ام‎ايمن گفت:
در خواب ديدم برخي از اعضاي پيكر شما به خانه من افتاد.

رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:

خوابت گوارا باد. فاطمه فرزندي مي‌آورد كه تو او را در دامن خود پرورش مي‌دهي.

پس از مدتي حسين ـ عليه السلام ـ متولد شد. روز هفتم ام‎ايمن او را در بغل گرفت و خدمت پيامبر آورد. آن حضرت رو به وي كرد و فرمود: «اين است تعبير خوابي كه ديده‌اي!» [5]

احترام و ارادت فاطمه ـ عليها السلام ـ نسبت به ام‎ايمن چشمگير بود، به گونه‌اي كه گاه آن‎حضرت از غذاي مخصوص خود و خانواده به ام‎ايمن تقديم مي‌كرد، مبادا احساس بيگانگي با خود و فرزندان و شوهر خويش پيدا كند.[6]

شناخت بسيار و اطمينان فراوان زهراي مرضيه نسبت به ام‎ايمن چنان بود كه آن حضرت ـ عليها السلام ـ وي را به عنوان شاهدي راستگو، دلير و شجاع در برابر غاصبان فدك حاضر ساخت[7] تا همراه با امام علي ـ عليه السلام ـ شهادت دهد. ماجراي آن روز را از امام صادق ـ عليه السلام ـ مي‌شنويم:

پس از رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، ابوبكر بر جاي آن حضرت نشست و دستور داد نماينده و وكيل فاطمه ـ عليها السلام ـ را از فدك اخراج كنند. آن حضرت نزد او رفته فرمود:

اي ابوبكر! تو ادعا مي‌كني جانشين پدرم مي‌باشي و بر جاي او نشسته‌اي با اينكه دستور داده‌اي كارگزار مرا از فدك خارج كنند و مي‌داني كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آن را به من بخشيده و مرا نسبت به اين مطلب شهود و گواهاني است.

ابابكر در پاسخ گفت: شاهدت را بياور! حضرت، ام‎ايمن و علي ـ عليه السلام ـ را به عنوان شاهد معرفي كرد. ابوبكر از ام‎ايمن پرسيد: آيا تو از رسول خدا چنين مطلبي را درباره فاطمه شنيده‌اي؟

او گفت:
آري من خود از آن حضرت شنيدم... آيا مي‌شود كسي كه بانوي زنان جهان ست چيزي را كه از او نيست ادعا كند؟! و من نيز كه از زنان اهل بهشتم، هيچ‎گاه جز آن چه از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيده باشم گواهي نخواهم داد.

عمر گفت: اي ام‎ايمن دست از سر ما بردار و اين داستان‎ها را كنار بگذار! شما به چه چيزي گواهي مي‌دهيد؟

پاسخ داد:

روزي در خانه فاطمه در حضور رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نشسته بودم. در اين هنگام جبرئيل نازل شده گفت: خداوند دستور داده با دو بالم حدود فدك را برايت مشخص سازم... رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پس از آن فدك را به فاطمه بخشيد و رو به من كرده فرمود: اي ام‎ايمن! بر اين مطلب گواه باش و تو با علي نيز شاهد اين موضوع باشيد!

عمر پس از شنيدن سخنان آن بانوي راستگو، گفت:

«اي ام‎ايمن، تو يك زن مي‌باشي و شهادت يك زن ارزشي ندارد اما علي نيز به نفع خود شهادت مي‌دهد و چون در اين گواهي داراي نفع است، شهادتش قبول نمي‌شود. »

در اين هنگام ام‎ايمن با حالت خشم و غضب از جاي برخاسته گفت:

«خدايا! اين دو نفر به حق دختر محمد، پيامبرت ستم كردند. تو آنان را به شدت پايمال و نابودشان كن! »

سپس از مجلس خارج شد.[8] در صحنه‌اي ديگر زهراي مرضيه با استناد به سخن پدر عزيز خود رو به آن دو كرد و فرمود:

«آيا از پدرم رسول الله نشنيديد كه فرمود ام‎ايمن اهل بهشت است؟»

و آن دو در پاسخ گفتند: آري شنيديم.

سپس حضرت فرمود:

«پس چرا با شهادت او و اسماء ـ كه او نيز بهشتي است ـ فدك را تحويل من نمي‌دهيد؟ آيا دو زن بهشتي به باطل شهادت داده اند؟»[9]

دلدادگي و همراهي اين بانوي وفادار با دخت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ هيچ‎گاه كاستي نيافت و در تمامي ‌عرصه‎هاي مختلف، حضوري تأثيرگذار و بيدارگر براي غافلان و خواب‎آلودگان داشت، گرچه در اين مسير پر فراز و نشيب گاه مورد توهين يا استهزاي سران ستم قرار مي‌گرفت.[10]

در واپسين روزهاي زندگاني فاطمه ـ عليها السلام ـ، ام‎ايمن از جمله بانوان همراه و مونس آن حضرت بود. هنگامي كه اندوه رحلت پدر، غم محروميت امام ـ عليه السلام ـ از خلافت و فشار روحي غصب فدك توان از زهرا ـ عليها السلام ـ ربود و او را غمگين، افسرده، محزون، پژمرده و گريان ساخت، آن حضرت ام‎ايمن و اسماء بنت عميس را طلبيد تا با آنان سخن گويد و پس از آن شوهر خود علي ـ عليه السلام ـ را خبر كنند.[11] هنگامي كه امام ـ عليه السلام ـ بر بالين همسر مظلوم خود حاضر شد و آن پاك‎بانو وصاياي خود را بيان مي‌كرد، رو به شوهر خويش كرده فرمود:

«اذا توفيتُ لا تعلم احداً الّا ام سلمة و ام‎ايمن و فضة و من الرّجال...»؛[12]

آن هنگام كه از دنيا رفتم، هيچ كس را آگاه مكن مگر ام‎سلمه و ام‎ايمن و فضه را -از زنان- و از مردان...

اشتياق و دلدادگي محبت و ولايت فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ ، چنان تأثيري در وجود ام‎ايمن گذارده بود كه پس از شهادت آن بانو، توان اقامت در مدينه و ديدن جاي خالي محبوبة آسماني خويش را در خود نمي‌ديد، از اين رو به سوي مكه حركت كرد و گفت:
«پس از زهراي عزيز، نمي‌خواهم ديگر روي مدينه را ببينم.»

در مسير خود چون به جحفه رسيد دچار تشنگي شديدي شد كه بيم هلاكت او وجود داشت. در آن حال رو به آسمان كرد و گفت:«پروردگارا! آيا مرا كه خدمتگزار دختر پيامبرت بودم، در حال عطش و تشنگي مي‎گذاري؟!»

ناگاه ظرف آبي از بهشت نزد او آمد و ام‎ايمن از آن تحفه گواراي بهشتي نوشيد.[13]

... سرانجام در اوايل خلافت عثمان، سال 24 هجري و در حالي كه آن بانوي قدسي 85 سال داشت، تن خاكي را رها كرد و روح افلاكي او به سوي بهشت موعود رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پر كشيد[14] تا براي هميشه در كنار خوبان خدايي و معصومان و پاكان آرام يابد و پاداش سرشار و جاودان خود را مشاهده نمايد.[15]


[1] . شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، ص 721 و 626 و 630 و 902.

[2] . ملاذ الاخيار، ج 3، ص 322؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 533؛ الدمعة الساكبه، ج 4، ص 34.

[3] . مناقب ابن شهر آشوب، ص 352 و 353.

[4] . شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، ص 629 و 630.

[5] . شرح الاخبار من فضائل الائمة الاطهار، ص 66.

[6] . بحار الانوار، ج 43،ص 63.

[7] . تمهيد الاصول، ص 389؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 335.

[8] . الاختصاص، ص 183 و 184.

[9] . كتاب عوالم، ج 11، ص 436؛ تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 186.

[10] . شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، ص 492.

[11] . المجالس السنّية في مناقب و مصائب العترة النبويه، ج 2، ص 123ـ126.

[12] . كوكب الدرّي، ج 1، ص 243؛ بيت الاحزان، ص 176؛ دلائل الامامه طبري، ص 44.

[13] . الطبقات الكبري، ج 8، ص 224؛ بحار الانوار، ج 43، ص 46؛ الخرائج و الجرايح، ج 2، ص 530؛ ج 11، ص 156.

[14] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 326ـ333؛ محدثات، ص 47؛ الطبقات الكبري، ج 8، ص 226.

[15] . ر.ك: المناقب، ج 3، ص 359 و ج 4، ص 70؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 156 و 212؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 359؛ امالي شيخ طوسي، ص 470؛ الارشاد، ج 1، ص 140.


/ 52