1- حُذيفه و رسول خدا_صلّي الله عليه و آله_
«حذيفه» فرزند «حُسَيل» از ياران برجستة رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود كه چون با طايفة يمانيها پيمان داشته، به نام «يمان» شهرت يافته است. حذيفه در نخستين عامل تعليم و تربيت، يعني پدر و مادر و محيط خانواده، توفيقي چشمگير داشت، زيرا فرزند شهيد محسوب شده و پدر وي افزون بر آن كه از نيكان زمان خود محسوب ميشد، در سن كهنسالي و پيش از آن كه مرگ گريبان او را گيرد، به شوق شهادت، رهسپار احد گرديد و در ركاب پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ شهد شيرين شهادت را نصيب خود نمود.[1]حذيفه از مادري خردمند، فهيم و صاحب بينش نيز بهرهمند بود؛ بانويي كه گلستان وجودش سرشار از «عطر محمدي» بود و بركات سيره و سخنان رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را با تمام توان پذيرا بود به گونهاي كه گاه فرزند خود، حذيفه را به خاطر همنشيني اندك با آن حضرت سرزنش مينمود. يك بار كه اين ويژگي آن بانوي شيفته به گوش پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيد، آن حضرت در حق او دعا كرده و براي وي طلب آمرزش نمود.[2]مقام بس ارجمند اين صحابي سپيد سيرت چنان والا بود كه همچون سلمان، ابوذر و مقداد دانسته ميشد و در بين ديگر ياران هم پاي سلمان در گفتگوهاي نبوي بود.[3]رسول اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در نشست و برخاستهاي خود با حذيفه احساس خاصي نسبت به او داشته، گاه دست خود را ميگشود و حذيفه دست در دست آن حضرت مينهاد[4] و گاهي نيز وي را از بهترين بندگان خوب خدا و روشنبينترين افراد ميشمرد و ميفرمود:«حذيفة بن اليمان من اَصفياء الرّحمن و اَبصَرُكُم»؛[5]حذيفه بن يمان از بندگان صاف و خالص خداوند و بصيرترين شماست.اعتماد و اطمينان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به حذيفه جلوههاي گوناگون داشت، زيرا آن حضرت پيش از نزول آيه عصمت ـ كه در آن خداوند خود حافظ رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ خود دانسته شده بود ـ حذيفه را نگاهبان و محافظ مخصوص خويش قرار داده بود[6] و در برهههاي مختلف از او در امور جامعه كسب خبر مينمود.[7]روزي نيز، وي را با اسراري بس ارزشمند آگاه ساخته، منافقين را به او معرفي كرد و به ديگر اصحاب فرمود:«اَعرَفَكُم بالمنافقين حُذيفَة بن اليَمان»؛[8]آشناترين شما با منافقان، حذيفة بن اليمان است.افزون بر آن در زمانهاي خاصي نيز حذيفه از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ حوادث سخت و تلخ آينده را ميشنيد؛ نسبت به ظلمت و ضلالت آينده جامعه، پس از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آشنا ميشد[9] يا دربارة فتنه جمل و جمل سوار نكتهها ميشنيد[10] و آگاهيهاي حيرتآور ديگري كسب ميكرد.[11]اين فضيلت كمنظير در حذيفه باعث شده بود كه برخي خلفا به هنگام حضور در مراسم تشييع ياران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، ابتدا از وي پرسش كرده، از حضور يا عدمحضور حذيفه آگاه ميشدند، در صورت شنيدن پاسخ مثبت، شركت ميكردند![12] و حتي گاه پرسشهاي فقهي خويش را كه در پاسخ ناتوان ميماندند، با اين صحابي برجسته مطرح ميكردند.[13]بصيرت سياسي ـ فرهنگي حذيفه چنان چشمگير بود كه بسياري از پديدههاي آينده جامعه در نگاه او روشن مينمود. از اين رو چون عمر از او دربارة پس از خود سخن گفت و پرسيد:به نظر تو، مردم چه كسي را بعد از من به امارت خواهند پذيرفت؟حذيفه در پاسخ گفت:به نظر من مردم كار خود را به عثمان بن عفان واگذار خواهند كرد!استنباط حذيفه به طور كامل صحيح بود. چون بينش وي بيانگر دوستي قريش با عثمان بود، بدينخاطر در بين مشاوران خليفه دوم، نظر حذيفه درست از كار درآمد.[14]زيركي نظامي حذيفه فراز ديگري از زندگاني اوست كه در نبردهاي مختلف، به ويژه جنگ خندق بر همگان آشكار شد. هنگامي كه تمام سپاه شرك دچار تندباد عذاب گشتند؛ خيمههاي آنان از جا كنده شد و سوزش سردي هوا امان از يكايك آنها ربوده بود، و در آن سو طولاني شدن نبرد و محاصره مدينه، تاب و توان روحي از سپاه اسلام گرفته بود، حذيفه مأموريت يافت تا از سوي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از لشكريان قريش خبري آورد.او چون از مدينه و حصار شهر و خندق عبور كرده، وارد سپاه مشركان گرديد، در حالي كه اوضاع نابسامان، سختي سرما و شكنجه الهي را بر آنان ميديد، ناگاه، صداي ابوسفيان را شنيد كه آخرين سخن خود را براي فرار از ديار مسلمانان، با اين نكتة امنيتي آغاز كرد:اي گروه قريش! هر كس نام رفيق خود را بپرسد، تا مبادا جاسوسي در ميان ما باشد.فراست و كياست حذيفه در الهام رحماني خداوند جلوهگر شد، از اين رو بيدرنگ به افرادي كه سمت راست و چپ خود بودند رو كرده پرسيد: تو كيستي؟ و پس از شنيدن پاسخ سكوت كرد! اطرافيان كه مطمئن شده بودند كسي در ميانشان نيست، به گفتار ذلّت بار امير خود درباره فرار از نبرد گوش فرا دادند و مدينه را ترك كردند.حذيفه گويد: چون بازگشته، خدمت رسول خدا رسيدم، پس از فارغ شدن آن حضرت از نماز، خبر شادي بخش خود را بيان كردم و پيامبر عباي خود را گشود تا زير آن رفته، اندكي از سوزش سرما رهايي يابم.[15]
[1] . پيغمبر و ياران، آيت الله عالمي، ج 1، ص 609 و 611. ر.ك: اسد الغابه، ج 2، ص 15؛ كامل، ص 106؛ الايضاح، ص 236.[2] . سفينة البحار، حرف ح، حذيفة.[3] . الفضايل، ص 159؛ اليقين في امرة امير المؤمنين، ص 388؛ مجمع الرجال، ج 2، ص 89.[4] . الكافي، ج 2، ص 183؛ المسترشد، ص 181؛ امالي شيخ طوسي، ج 2، ص 200؛ اليقين في امرة امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ ، ص 388؛ المحجة البيضاء، ج 3، ص 321؛ الوافي، ج 5، ص 612؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 555.[5] . الدرجات الرفيعه، ص 384؛ روضة الواعظين، ص 286؛ بحار الانوار، ج 22، ص 341 و 342.[6] . پيغمبر و ياران، ج 1، ص 601.[7] . مدينه المعاجز، ج 1، ص 102؛ الذمعة الساكبه، ج 2، ص 95؛ بحار الانوار، ج 39، ص 186.[8] . كامل بهايي، ج 1، ص 129؛ المحتضر، ص 55؛ الطرائف، ص 470؛ حديقة الشيعه، ص 320؛ غاية المرام، ج 1، ص 436.[9] . مدينة المعاجز، ج 1، ص 123 و 219؛ المسترشد، ص 201؛ المناقب، ج 2، ص 268؛ ارشاد القلوب، ص 70؛ بحار الانوار، ج 41، ص 312.[10] . تنبيه الخواطر (مجموعة ورام) ص 228؛ الصراط المستقيم، ج 3، ص 12؛ ارشاد القلوب، ص 245.[11] . المحجة البيضاء، ج 7، ص 387.[12] . پيغمبر و ياران، ج 1، ص 610.[13] . اثبات الهداه، ج 2، ص 324 و 339. ر.ك: الغارات، ابراهيم بن محمد ثقفي، ترجمة عزيز الله عطاردي، ص 82.[14] . طبقات الكبري، ج 3، ص 333؛ از تاريخ تحول دولت و خلافت، ص 114. نك: مروج الذهب، ج 1 (ترجمه)، ص 679 (فراز اطمينان خليفة دوم به حذيفه در همراهي فرمانده سپاه به هنگام جنگ)[15] . پيغمبر و ياران، ج 1، ص 614 و 615 از كامل، ج 2، ص 120؛ بحار الانوار، ج 20، ص 208.