3- ام‎سلمه؛ امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ و فاطمة زهرا ـ عليها السلام ـ - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


3- ام‎سلمه؛ امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ و فاطمة زهرا ـ عليها السلام ـ




  • ولاي آل پيغمبر بود معراج روح من
    به حبل الله، مهر اهل بيت است اعتصام
    سخن‌هاي امير المؤمنين دل مي‌برد از من
    به خاك درگه آل نبي پي برده‌ام چون فيض
    براي خود ز جنّت، آستاني كرده‌ام پيدا[1]



  • به جز اين آسمان‌ها، آسماني كرده‌ام پيدا
    من براي نظم ايمان، ريسماني كرده‌ام پيدا
    ز اسرار حقايق، دلستاني كرده‌ام پيدا
    براي خود ز جنّت، آستاني كرده‌ام پيدا[1]
    براي خود ز جنّت، آستاني كرده‌ام پيدا[1]



ام المؤمنين، ام‎سلمه از زنان خالص و ارادتمند به امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ بود كه روايت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، درباره آن حضرت اينچنين نقل مي‌نمود كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رو به من كرده، فرمود:

اي ام‎سلمه! بشنو و گواه باش كه همانا علي بن ابي طالب برادر من در دنيا و آخرت است.

اي ام‎سلمه! بشنو و آگاه باش كه علي بن ابي طالب وزير من در دنيا و آخرت است.

اي ام‎سلمه! بشنو و گواه باش كه علي بن ابي طالب وصي و جانشين من است... سيد و بزرگ مسلمانان است و برگزيده و پيشواي متقيان. كشانندة مؤمنان است به سوي بهشت و كُشنده ناكثان و قاسطان و مارقان.[2]

پس از سقيفه و غصب حكومت، فضاي رعب و وحشتي حكمفرما بود و فضائل امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ از ترس بيان نمي‌شد، اما شهامت و غيرت ديني، ام‎سلمه را بر آن مي‌داشت بي‌اعتنا به صاحبان قدرت سخن بگويد و رواياتي بازگو نمايد كه برخي را بيشتر به خشم آورد، همانند حديث رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه فرمود:

«عليّ مع الحق و الحق مع عليّ، لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض»؛[3]

علي با حق است و حق با علي است؛ آن دو هرگز از يكديگر جدا نگردند تا آن كه بر من در حوض كوثر وارد شوند.

نصايح خالصانه و سخنان خردمندانه ام‎سلمه به عايشه و يادآوري سخنان بسيار پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ درباره علي ـ عليه السلام ـ به هنگام حركت عايشه از مكه به سوي بصره، جلوه‌اي ديگر از ولايت اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ در سراسر وجود اين بانوي بزرگ است. كه از آن ميان روزي است كه ام‎سلمه با تذكر سخن پيامبر به علي ـ عليه السلام ـ كه:

«يا عليُّ حَربُكَ حربي و سلمُكَ سلمي»؛

علي! جنگ با تو جنگ با من و صلح با تو صلح با من است.

عايشه را از ورود در توفان فتنه‌اي كه طلحه و زبير فراهم كرده‌اند، بر حذر داشت و با يادآوري پيش بيني رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت به «سوار جمل شدن عايشه و صداهاي سگ‌هاي حوأب» سخنان سودمندي فرمود.[4] و پس از آن با نوشتن نامه‌اي امام را از فتنة اصحاب جمل آگاه كرده و پسرش را در خدمت علي ـ عليه السلام ـ و همراه او در جنگ جمل فرستاد.[5]

افزون بر ارادت و ولايت امام علي ـ عليه السلام ـ، عشق و شوقي خاص نسبت به فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ در اعماق قلب ام‎سلمه زبانه مي‌كشيد، به گونه‌اي كه گاه توان كتمان آن را نداشت و با اظهار آن، نسيم رحمت و معرفت بر دلهاي پاك مي‌افشاند و در برخي صحنه‌ها دشمنان را عليه خود مي‌شوراند.

با رحلت فاطمه بنت اسد، رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ سرپرستي فاطمه ـ عليها السلام ـ را به عهده ام‎سلمه گذارد. روزي آن بانوي فروتن و علاقه مند مي‌گفت:

«كنتُ أؤدّب فاطمة و هي أدأبُ منّي»؛[6]

من فاطمه را تربيت مي‌كردم ولي او از من با ادب‌تر بود.

و هم او گفته است كه:

فاطمه شبيه‌ترين مردم به رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ است.

پس از آن كه ام‎ايمن به خاطر حياي امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ پيشنهاد تعيين زمان عروسي فاطمه و شوي عزيزش را به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيشنهاد كرد[7]، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رو به سوي زنها كرده، فرمود:

«اين جا چه كساني هستند؟»

ام‎سلمه عرض كرد:

من هستم و اين يكي زينب است و آنان هم فلان و فلان هستند.

رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:

«براي دخترم و پسر عمويم در منزل خودم خانه‌اي آماده كنيد!»

ام‎سلمه گفت:
اي رسول خدا! در كدام يك از اطاق‌ها؟

پيامبر حجره و اطاق را مشخص فرمود.

آنگاه به همراهان خويش دستوردادزينت‎كنند و خود را به طور مناسب بيارايند. اين بانوي‎مهربان مي‌گويد: از فاطمه پرسيدم آيا براي خود عطري ذخيره كرده‌اي؟ فرمود: آري، شيشه‌اي آورد و مقداري از آن را در دست من ريخت. آن را بوييدم، رايحه خوشي داشت كه تا آن وقت چنان بويي به مشامم نرسيده بود. گفتم اين از كجاست... فرمود عنبري است كه از بال‌هاي جبرئيل است.[8]

در شب عروسي فاطمه ـ عليها السلام ـ، رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ دستور داد كه دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار به همراه حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ حركت كنند و اظهار شادي و سرور نموده، رجز بخوانند و تكبير بگويند و حمد و سپاس الهي را به جاي آورند و سخناني را كه مورد رضايت خدا نيست بر زبان جاري نسازند.

پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ دخت دلبند خود را بر ناقه خويش سوار كرد، سلمان زمام آن را به دست گرفت و هفتاد هزار فرشته اطراف آن را گرفتند. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، حمزه، عقيل و ديگر افراد اهل‎بيت پشت سر فاطمه ـ عليها السلام ـ حركت مي‌كردند.

زنان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيش روي زهرا ـ عليها السلام ـ شعر مي‌خواندند. ام‎سلمه شروع به خواندن‎كرده، مي‌گفت:




  • سرن بعون الله جاراتي
    و اذكرن انعم ربّ العُلي
    فقد هدانا بعد كفر و
    و سرن مع خير نساء الوري
    يا بنت من فَضَّلهُ ذوالعلي
    بالوحي منه و الرّسالات



  • و اشكرنه في كل حالات
    من كشف مكروه و آفات
    قد اَنعَشَنا ربُّ السموات
    تفدي بعمّات و خالات‌
    بالوحي منه و الرّسالات
    بالوحي منه و الرّسالات



اي بانوان و كنيزان من! به ياري خدا حركت كنيد و در همه حالات سپاسگزار او باشيد!

نعمتي را كه پروردگار والا ارزاني داشته كه بدي‎ها و خوشايندها را بر طرف نموده، يادآور شويد!

ما پس از كفر ورزي هدايت يافتيم و پروردگار آسمان‎ها به ما نشاط و زندگي بخشيد.

با بهترين زنان جهان همراهي كنيد! عمه‌ها و خاله‌هايش فدايش شوند.

اي دختر كسي كه خداوند بلندمرتبه او را به وحي و پيام‌هايش گرامي داشته است![9]

چون شب زفاف فاطمه فرا رسيد، رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ قدح‌ها و ظرف‌ها را خواسته، همه را پركرد و به خانه‌هاي همسرانش فرستاد. سپس كاسه‌اي طلبيد، غذايي در آن نهاد و فرمود:

اين غذا متعلق به فاطمه و همسرش است.

هنگامي كه خورشيد غروب كرد، به ام‎سلمه فرمود:
فاطمه را بياور!

او مي‌گويد: نزد زهرا ـ عليها السلام ـ رفتم، دست وي را گرفته و در حالي كه دامنش بر زمين كشيده مي‌شد و از خجالت و شرم از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ عرق از چهره‌اش جاري بود، نزد حضرت آوردم. چون به حضور پيامبر رسيد از شدت خجالت پاي فاطمه ـ عليها السلام ـ لغزيد.

رسول خدا به او فرمود:

خداوند تو را از لغزش‌هاي دنيا و آخرت نگه دارد!

چون پيش روي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار گرفت، آن حضرت چادر از صورت فاطمه ـ عليها السلام ـ به يك سو زد تا علي ـ عليه السلام ـ چهره همسر خود را تماشا كند.[10]

... در روزها و هفته‌هاي پس از عروسي نيز ام‎سلمه چونان مادري مهربان و دلسوز در كنار فاطمه بود و هنگامي كه حسن ـ عليه السلام ـ و حسين ـ عليه السلام ـ به دنيا آمدند، وي، افتخار خود را خدمتگزاري به فرزندان زهراي مرضيه مي‌دانست.

اعتماد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ و اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ نسبت به ام‎سلمه كه در گفتار و رفتار آنان به خوبي احساس مي‌شد، در سيره و سخن امام حسن ـ عليه السلام ـ و حسين ـ عليه السلام ـ نيز به چشم مي‌خورد و اين نشان موفقيت و نيكبختي بانويي والاگوهر است كه هماره مورد اطمينان پنج معصوم ـ عليهم السلام ـ بوده است؛ روزي رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ام‎سلمه را طلبيد و پوست گوسفندي ـ كه در آن نوشته‌هايي ـ لبريز از دانش بود به او سپرد و به عنوان نشان روشن امامت و حقانيت فرمود:

«هر كس بعد از من آن را طلب كرد، او امام و خليفه پس از من خواهد بود.»

با رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و دگرگوني مسير رهبري مسلمانان، تا زمان امام علي ـ عليه السلام ـ هيچيك از خلفا از ام‎سلمه درخواست هيچ امانتي را نداشتند، تا آنكه اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ به خلافت رسيد و در نخستين روزهاي رهبري خود آن را از ام‎سلمه طلبيد![11] افزون بر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، امام علي ـ عليه السلام ـ نيز به هنگام حركت به سوي عراق كتب، سلاح و تمامي ودايع امامت را به اين بانوي شايسته داد تا در صورت شهادت خود، ام‎سلمه آنها را به امام حسن ـ عليه السلام ـ ـ پس از مراجعت به مدينه ـ بازگرداند.[12] آن امام نيز به هنگام مسموميت اين ودايع را به ام‎سلمه سپرد تا به برادر عزيز خود دهد و امام حسين ـ عليه السلام ـ هم به هنگام حركت به سوي كربلا، سلاح و كتب و ودايع امامت را نزد او قرار داد تا پس از بازگشت‌ علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ از كربلا و شام، به امام سجاد ـ عليه السلام ـ بازگرداند.[13]

آري:

نمي‌گنجد به يك دل غير يك معشوق ممكن نيست نبندد تا به معشوقي ز معشوقي نظر بندد

دلي با حق بپيوندد كه اخلاص در آن باشد كسي مخلص تواند شد كه خود را بر خطر بندد[14]

چنين عشق و اشتياقي بود كه چون فرزند فاطمه، امام حسين ـ عليه السلام ـ عازم حركت به سوي عراق بود، ام‎سلمه خدمت او شتافت و با يادآوري سخن رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ درباره آينده آن حضرت، گفت:
اي نور ديدة من! اي فرزند گرامي! با رفتن به سوي عراق مرا اندوهگين مكن زيرا از جدت خبر شهادت تو را شنيدم.[15]



[1] . ديوان فيض كاشاني، ص 12 و 417.

[2] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 290؛ نك: كشف اليقين في فضائل اميرالمؤمنين، ص 224 و 280؛ التحصين الاسرار، ص 565؛ اليقين في امرة اميرالمؤمنين، ص 333 و 370؛حيلة الابرار، ج 1، ص 322؛ غاية المرام، ج 1، ص 129 و 460؛ مأة منقبة من مناقب امير المؤمنين، ص 35؛ بحار الانوار، ج 32، ص 347.

[3] . ام‎سلمه، ص 50.

[4] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 291؛ ر.ك: الاحتجاج، ص 167؛ نبرد جمل، شيخ مفيد، ص 142؛ شرح الاخبار، ص 379.

[5] . اجتهاد مقابل نص، ص 419؛ زندگاني امير المؤمنين، رسولي محلاتي، ص 365؛ شرح الاخبار، ص 379؛ الاحتجاج، ص 167؛ رياحين الشريعه، ج 2، ص 283ـ300؛ نبرد جمل، شيخ مفيد، ص 142؛ ام‎سلمه، ص 42.

[6] . النقض، ص 656؛ بناء المقالة الفاطمية، ص 432؛ كشف الغمه، ج 1، ص 347؛ رياحين الشريعه، ج 2، ص 25 و 294؛ ام‎سلمه، دخيل، ص 8.

[7] . شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، ص 630.

[8] . همان، ص 630 و 631.

[9] . بحار الانوار، ج 43، ص 115ـ117.

[10] . همان، ص 95 و 96.

[11] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 301.

[12] . همان؛ ر.ك: عوالم العلوم، ج 16، ص 98؛ بحار الانوار، ج 37، ص 254 و ج 68، ص 31؛ اعلام الوري، ص 208؛ امالي شيخ طوسي، ج 1، ص 49؛كشف الغمه، ج 1، ص 532؛ حلية الابرار، ص 540 و 541؛ اثبات الهداة، ج 2، ص 543.

[13] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 301؛ امام عظيم، حسين بن علي، ميرزا خليل كمره‌اي.

[14] . ديوان فيض كاشاني، ص 121.

[15] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 303.


/ 52