2- محرم رازها و روزها - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


2- محرم رازها و روزها

شناخت روشنگر و اطمينان برتر رسول‎گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ به اسماء بنت عميس موجب شده بود كه اين بانوي با ايمان چونان محرمان راز در حال رفت و آمد به خانة پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ باشد و در بسياري از امور خانواده، سهمي در انجام كارها بپذيرد.

از اين رو رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ با فرا رسيدن عروسي علي ـ عليه السلام ـ و فاطمه ـ عليها السلام ـ براي تهية جهيزيه دخت دلبند خود، اسماء را طلبيد و از او كمك خواست. چندين درهم در اختيار او قرار داد تا مقداري عطر و گلاب براي زهرا ـ عليها السلام ـ فراهم كند.[1] شب عروسي كه اسماء با ابتكاري شيرين و به ياد ماندني حركتي انجام داد تا فاطمه ـ عليها السلام ـ به خاطر نبود مادر احساس دلتنگي نكند، ناگاه پيامبر دستان مبارك خود را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود:

«اللّهم اَدخل علي اسماء بنت عُمَيس السرور كما فَرَحَت ابنتي»؛[2]

خدايا! سرور و شادي را بر اسماء مقدر گردان، چنان كه دختر مرا خوشحال ساخت.

در آن شب چون مراسم پايان يافت، با اشارة پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ همة مردان و زنان مجلس را ترك گفتند و به خانه‌هاي خويش بازگشتند. تنها اسماء در منزل عروس و داماد ماند، چون رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ علت امتناع او را جويا شد، عهد و پيمان خود را با خديجه در آخرين لحظات زندگاني او يادآور شد و از قولي كه به آن بانوي ايثارگر براي چنين شبي داده است تا زهرا ـ عليها السلام ـ احساس دلتنگي و بي‌مادري نكند سخن به ميان آورد، در اين هنگام اشك از ديدگان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ جاري شد، در حق اسماء دعا كرد و فرمود:

«فاسأل الله ان يحرسك من فوقك و من تحتك...»؛

از خداي متعال مسألت دارم كه تو را از همة جوانب (از بالاي سر، پايين پا، پشت سر، طرف چپ و راست) از شر شيطان رانده‎شده مصون بدارد[3]... اي اسماء خداوند احتياجات دنيوي و اخروي تو را بر آورده سازد.[4]

بدين سان اسماء با اجازة رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ حدود يك هفته در خانة علي ـ عليه السلام ـ ماند و براي فاطمة زهرا ـ عليها السلام ـ مادري كرد، آنگاه به خانة خود بازگشت.[5]

اين ارتباط عاطفي و ولايي بين اسماء و حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ وجود داشت تا آنكه زمان زايمان آن پاك‎بانو فرا رسيد. او همچون هميشه بر آن بود جاي خالي خديجه را پر كند تا غبار غم و اندوه بر چهرة دخت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نمايان نشود. از اين رودر مراحل مختلف زايمان در كنار محبوبة خود حضور داشت و نقش قابله را ايفا مي‌كرد اما از صحنه‌اي به ظاهر غير معمولي بسيار تعجب نمود، زيرا با كمال ناباوري مشاهده كرد كه وقت زايمان هيچ خوني از بدن زهراي عزيز ظاهر نشد، در حالي كه همة زنان به طور طبيعي هنگام به دنيا آوردن فرزند، چند روزي به خون نفاس مبتلا مي‌شوند. شگفت زده به محضر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شتافت و ماجرا را بازگو كرد، آن حضرت فرمود:

«يا اسماء! انّ فاطمة خلقت حوريه انسيّه»؛[6]

اي اسماء! دخترم فاطمه فرشته‌اي است كه به صورت انسان تجسم يافته است.

او از روز نخست حيات امام حسن و امام حسين ـ عليهما السلام ـ، با خبر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از آيندة آنان آگاه شد و نسبت به اهل بيت ـ عليهم السلام ـ معرفي افزون يافت.[7]

اسماء پس از شهادت شوهر عزيز خود، جعفر بن ابيطالب بنا به دلايلي با ابوبكر ازدواج كرد اما بيشتر اوقات را با دخت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ سپري مي‌كرد و در خدمت آن بانو به كسب دانش و فضيلت مي‌گذراند. او در دفاع از ولايت، رادمرد و در هنگامه‌هاي حماسه آفريني، پرقدرت و كم نظير بود. با رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ چون خليفة دوم به خاطر هدفي شوم رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را انكار كرد و فرياد برآورد كه: محمد نمرده است بلكه همانند موسي به نزد خدا رفته است!، اسماء ـ پس از مشاهدة پيكر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ـ با رشادت چشمگير رو به جمعيت كرد و فرمود:

«اي مردم! رسول خدا خاتم پيامبران رحلت كرده است.»

با سخن او شك و ترديد از وجود اجتماع كنندگان بيرون رفت و تأثير سخن او بيش از پيش آشكار گشت.

اين شيوة هميشة اسماء موجب گرديد كه در هنگامه‌هاي‎گوناگون ـ به ويژه با غصب خلافت و حكومت ـ لحظه‌اي در حمايت از ولايت كوتاهي نكند و چونان پروانه‌اي اطراف وجود امام علي ـ عليه السلام ـ و فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ در گردش باشد. اعتقادي اين چنين بود كه وي را بر آن داشت با فهم توطئة قتل اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ بي‌درنگ آن حضرت را آگاه سازد كه خالد از سوي اولي ـ بنا به پيشنهاد دومي ـ درصدد ريختن خون پاك امام در نماز جماعت صبح فرداست و يا در پي استناد به حديثي جعلي كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرموده است: ما پيامبران براي فرزندان خود ارثي نمي‌گذاريم، هم او بود كه احساس وظيفه كرد و پرشور و با احساس به مسجد شتافت و فرياد بر آورد:

«من هرگز چنين حديثي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نشنيده‌ام!»

گرچه در آن روز ابوبكر شوهر وي محسوب مي‌شد![8]

با شهادت محسن و شكسته شدن پهلو، زهراي مرضيه ـ عليها السلام ـ در بستر بيماري آرميد اما دنيايي اندوه و موج سنگيني از غم بر قلب او سنگيني مي‌نمود، در اين حال اسماء محرم اسرار آن عزيز الهي بود. فاطمه ـ عليها السلام ـ روزي رو به اسماء كرد و فرمود:
«قد ذاب لحمي»[9]؛

گوشتهاي پيكرم ـ در اثر اين جنايت ـ آب شده است.

روزي ديگر نيز رؤياي صادقة خويش را تنها براي همسر مظلوم خود و كساني چون اسماء بازگو كرد.[10]

زماني نيز اندوه نهفته در اعمال وجود خود را تنها براي چنين همراه و همدلي بيان نمود و نسبت به آشكار بودن حجم بدن خويش پس از مرگ به هنگام تشييع سخن گفت و چون اسماء تختي پوشيده با شاخ و برگ‎هاي خرما به صورت تابوت براي بانوي خود درست كرد، زهراي مرضيه ـ عليها السلام ـ تنها تبسمي كه بر لبان كبودش پس از رحلت پدر نمايان مي‌كرد، ظاهر ساخت و رو به اسماء كرد و فرمود:

«اُستريني سَتَرَك اللهُ...»؛[11]

مرا پوشاندي خداوند تو را بپوشاند و از آتش دوزخ در امان نگه دارد.


[1] . صحيح مسلم، ج 2، ص 492؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 284؛ رياحين الشريعه، ج 2، ص 305.

[2] . بحار الانوار، ج 43، ص 113.

[3] . اعلام النساء المؤمنات، علي مشكور، ص 114؛ كشف الغمه، ج 1، ص 351.

[4] . بحار الانوار، ج 43، ص 117 و 121 و 132 و 137؛ كشف الغمه، ج 1، ص 392.

[5] . مناقب شهر آشوب، ج 3، ص 356؛ تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 229.

[6] . دلائل الامامه، طبري، ص 53؛ بحار الانوار، ج 78، ص 112.

[7] . شايان بيان است كه برخي از مورخان نسبت به حضور اسماء در مراسمي اين چنين دلايلي ارايه كرده‌اند و درصدد انكار برآمده‌اند، بعضي ديگر نيز پاسخ‌هايي قابل قبول بيان نموده‌اند، اما از آن جا كه فضاي نوشتار ما به دور از تحليل‌هاي اين گونه است از ورود در اين گفتگوها خودداري مي‌كنيم.

[8] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 24.

[9] . بحار الانوار، ج 43، ص 189؛ رياحين الشريعه، ج 2، ص 60.

[10] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 67.

[11] . بحار الانوار، ج 78، ص 256؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص 307؛ رياحين الشريعه، ج 2، ص 61.


/ 52