3- پايان ديدار؛ آغاز غم‌ها - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


3- پايان ديدار؛ آغاز غم‌ها

اسماء شخصيتي است كه بيش از ديگران توفيق‎گفتگو، دلجويي و اطاعت از سخنان فاطمه ـ عليها السلام ـ داشت. روزي زهرا ـ عليها السلام ـ از كافور بهشتي كه جبرئيل براي پدر وي آورده است و ثلث آن از آن اوست با اسماء سخن گفت و از او خواست تا رختخواب وي را در وسط خانه پهن كند و در پي آن رو به قبله خوابيد، لحاف را بر سر كشيد و فرمود:

«اي اسماء! لحظه‌اي درنگ نما، سپس مرا صدا بزن، اگر جواب ندادم بدان كه به پدرم رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيوسته‌ام.»[1]

او مي‌گويد چون بانوي خود را صدا زدم، جوابي نشنيدم، سرانجام لحاف را از سيماي دختر پيامبر كنار زدم، ناگهان ديدم آن بانوي بهشتي به جهاني پر كشيده است كه سزاوار اوست.

در اين حال اسماء اختيار از دست داد، خود را بر پيكر پاك زهراي بتول انداخت، او را بوييد و بوسيد و فرياد بر آورد:

«اي بانوي گرامي! آن هنگام كه به حضور رسول خدا رسيدي سلام اسماء را به آن حضرت برسان.»[2]

اسماء از جمله افراد كم نظيري بود كه فاطمة زهرا ـ عليها السلام ـ وصيت به حضور وي در مراسم غسل و كمك او به علي ـ عليه السلام ـ را نمود، از اين رو بود كه چون عايشه با شنيدن خبر رحلت دختر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خواست وارد خانة آن بانو شود و از پيكر بي‌جان وي ديدن كند، اسماء مانع شد.[3]

با پوشيده شدن سياهي شب بر مدينه، اسماء آب مي‌ريخت و امام ـ عليه السلام ـ هم بدن همسر مظلومة خود را غسل مي‌داد و آمادة خاكسپاري مي‌كرد.[4]

پس از غسل و كفن، آن خادم مخلص و ديگر افرادي كه در وصيت زهراي مرضيه ـ عليها السلام ـ رضايت به حضور آنان بيان شده بود، پيكر قدسي اما مجروح و كبود آن حضرت را تشييع كردند و به خاك سپردند.

از فرداي آن روز اسماء به راستي احساس بي‌كسي، تنهايي و افسردگي مي‌كرد و كسي را كه همدم هميشه و مايه نشاط انديشة خود بود ديدار نمي‌كرد.

سه سال بسيار سخت و دشوار بدين گونه سپري شد تا آنكه شوهر او ابوبكر چشم ازجهان فرو بست و در اين مدت فرزندي چون «محمد» را در دامان خود با مهر و ولايت علي ـ عليه السلام ـ بزرگ كرده بود.[5]

پس از مدتي افتخار همسري اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ بر ارزش‌ها و افتخارات اسماء افزود و او توانست توفيق خدمتگزاري فرزندان فاطمه ـ عليها السلام ـ را در طول روز و شب نصيب خود سازد. در آن زمان به ياد سخن رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ افتاد كه به او فرمود:

«روزي فرا مي‌رسد كه تو همسر علي مي‌شوي و از وي صاحب فرزند مي‌گردي.»[6]

... سرانجام اين بانوي پارسا و سرشار از ارادت و ولايت پس از شهادت امام علي ـ عليه السلام ـ رحلت كرد و در شهر كوفه و ارض «جوازريه» مدفون گرديد، گرچه برخي مدفن او را در قبرستان باب الصغير دمشق بيان كرده‌اند.[7]

روح پاك و آرمان تابناك اسماء و اسماء صفتان شاد و جاودان باد.


[1] . بحار الانوار، ج 43، ص 186.

[2] . اعلام النساء، ص 117؛ بحار الانوار، ج 43، ص 186.

[3] . اعيان الشيعه، ج 3، ص 307؛ رياحين الشيعه، ج 2، ص 133.

[4] . كشف الغمه، ج 2، ص 64؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 228؛ مناقب آل ابيطالب، ج 3، ص 364.

[5] . الطبقات الكبري، ج 8، ص 283؛ الكامل في التاريخ، ج 2، ص 75.

[6] . كشف الغمه، ج 1، ص 369؛ بحار الانوار، ج 43، ص 141.

[7] . با استفادة بسيار از كتاب اسماء بنت عميس؛ پاسدار ولايت، عبدالرحيم اباذري.


/ 52