4- فلسفة بعثت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ
آشنايي هر يك از ما با مباني وحياني بعثت، رسالت، امامت و عصمت، نقشي بنيادين در استواري فكر و فرهنگ نابمان دارد و ما را چونان صخرهاي سنگين و پابرجا در برابر توفان شبهات و اشكالات مينمايد كه كوچكترين آسيبي به باورهاي دينيمان نخواهد رسيد. از آن سو دشمنان هيچ گاه چشمِ طمع خود را به سوي ما نميدوزند و نگاه ابزاري براي هموار ساختن راه خود به ما نميكنند.دخت آفتاب، زهراي مرضيه ـ عليها السلام ـ در فرازي از خطبة نخست خود در مسجد مدينه كه نقاب از چهرة زيبا سخنان زشت سيرت برگرفت، رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را ابتدا «بنده خداوند»، سپس «فرستادة او» دانست و بينش خويش را دربارة فلسفة بعثت آن حضرت اين گونه بيان فرمود:«گواهي و شهادت ميدهم كه پدرم محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ بنده و فرستاده اوست، و قبل از آن كه او را بيافريند، برگزيد و پيش از پيامبري تشريف انتخاب بخشيد و به نامي او را ناميد كه سزاوار او بود و اين هنگامي بود كه آفرينش از ديده نهان بود، از بيم و ترس پنهان و در پهنة بيابانِ عدم سرگردان. پروردگار بزرگ پايان همة كارها را دانا بود و بر دگرگونيهاي روزگار بينا و به سرنوشت هر چيز آشنا.محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را برانگيخت تا كار خود را به اتمام رساند و آن چه را كه مقدر ساخته انجام دهد. پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ديد: هر فرقهاي ديني برگزيدهاند و هر گروه در روشنايي شعلهاي خزيدهاند و هر دستهاي به بتي عبادت ميكنند و همگان خدايي را كه ميشناسند، از خاطر بردهاند.»فاطمه ـ عليها السلام ـ در پي بيان فلسفة بعثت، به تشريح فهرستي از فعاليتها و زحمات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پرداخت و فرمود:«پس خداوند بزرگ تاريكيها را به نور پدرم محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ روشن ساخت و دلها را از تيرگي كفر دور كرد و پردههايي كه بر ديدهها افتاده بود، به يك سو انداخت.»[1]
[1] . الشّافي، سيد مرتضي، ص 231؛ طرائف، سيد بن طاووس، ص 263؛ معاني الاخبار، شيخ صدوق، ص 354؛ مروج الذَّهب، مسعودي، ج 2، ص 311.