6- آفاق معرفت در دل و ديدة فاطمه ـ عليها السلام ـ - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


6- آفاق معرفت در دل و ديدة فاطمه ـ عليها السلام ـ

پيشتر اشاره‎اي به واپسين لحظات زندگاني رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ داشتيم و از سخن فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ با پدر گفتيم كه خبر از نالان بودن قلب و سوزان بودن جگر خود داد و از اينكه سرشك ديدگان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را مشاهده كرده است، چنين اندوهناك بود. اينك سخنان آينه‎گون آن بانوي والا مقام را بيان مي‎كنيم كه يكايك حوادث پس از رحلت پدر را بازگو مي‎كرد و مي‎گفت:

«اي رسول خدا! پس از تو چه بر سر وحي الهي و آيات قرآن خواهد آمد؟

پس از تو چه بر سر علي خواهد آمد؟ او كه برادر تو و ياور دين توست.

پس از تو چه مصيبت‎ها و خواري‎ها كه بر ما خواهد باريد؟

پس از تو چه بر سر فرزندانم خواهد آمد؟»

آن گاه خود را در آغوش پدر افكند، او را بوسيد و با اشك‎هاي بي‎تاب خود گونه‎هاي پدر را شستشو داد.

رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين هنگام دست فاطمه ـ عليها السلام ـ را در دست علي ـ عليه السلام ـ گذارد و فرمود:

«يا علي! فاطمه امانت الهي و امانت من در دست توست، از او محافظت كن»[1]

و لحظاتي بعد روح قدسي او به سوي ملكوت الهي پرواز كرد و در عالم قرب قرار يافت. از آن زمان تا آخرين لحظه حيات، سخناني از فاطمه ـ عليها السلام ـ در دست است كه در يكايك آنان، آفاق معرفت آن پاك‎بانو دربارة عظمت، قداست و شخصيت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ مشاهده مي‎شود كه آگاهي و توجه عميق ما زمينه ساز ره توشه‎هاي ارزشمد دانش و بينش براي امروز و فرداي حيات ما خواهد بود.

نخستين سخن زهراي مرضيه پس از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين جمله بود:

«اِنّا لله و اِنّا اليه راجعون، انقطع عنّا خبر السّماء،[2] يا ابتاه الي جبرئيل ننعاهُ[3]»؛

همه از خداييم و به سوي او باز مي‎گرديم ـ آه كه با رفتن پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ـ رشتة وحي و اخبار آسماني قطع گرديد، اي پدر پس از تو بايد شكوه‎هاي دل را به جبرئيل بازگو كرد.

پس از مراسم تدفين، عزت و عظمت بي‎كران رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ آنچنان در انديشة روشن فاطمه ـ عليها السلام ـ چشمگير مي‎نمود كه رو به اَنَس كرده، فرمود:

«يا انس! أطابَتْ اَنفُسُكُمْ اَنْ تَحُثُّوا علي رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ التّراب؟![4]»؛

اي انس، آيا دلتان آمد ـ و چگونه راضي شديد ـ خاك بر روي رسول خدا بريزيد؟

و در پي آن جهان را پس از غروب خورشيد رسالت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ اينچنين توصيف مي‎كرد:

«افق دور آسمانها غبار آلود شد. خورشيد گرفت و صبح و عصر ما هر دو تاريك گرديد؛ زمين پس از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، اندوهناك و اسفناك اوست و سخت بر خود مي‎لرزد؛ در غم رحلت پيامبر اسلام بايد شرق و غرب عالم بگريند و قبيلة مضر و تمامي قبيله‎هاي يمن ـ قبايل دور و نزديك ـ سزاوار است كه اشك بريزند؛ بايد كوههاي بلند و خانه‎خدا كه داراي پردة كعبه و ركن‎ها است بر رحلت سفير خداوند سرشك غم ببارد؛ اي خاتم پيامبران كه روشنايي تو مبارك است! درود خداوندي كه فرستندة قرآن است، بر تو باد!»[5]

در گفته‎هاي گرانسنگ ديگري آرامش، امنيت و هدايت را بركت وجود رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ دانسته و او را چونان باران رحمتي از آسمان لطف خداوندي معرفي مي‎كند و يا همانند ماه شب چهارده در روشني بخشي زمين ـ و چراغ روشن زندگاني ـ در هدايت انسانها از تاريكي ظلمت و ضلالت ـ دانست كه با وفات او چشمان زهرا چون ابر بهار مي‎گريند؛[6] كسي كه خلقت او بي‎آلايش، اخلاق او بي‎غل و غش، ريشه تبارش والا و نَسَب او سرآمد تمامي نسبتهاي فاميلي بوده است. پس از آن، سنگيني اندوه فقدان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را آنچنان عظيم دانست كه اگر بر روزهاي روشن ريخته مي‎شد، مانند شب، تيره و تار مي‎گرديد.[7]

به جانم ريخته چندان غم و درد مصيبت‎ها كه گر بر روزها ريزند، گردد تيره چون شب‎ها

ديدة روشنگر و قلب لبريز از بصيرت و باطن بيني فاطمه ـ عليها السلام ـ چنان به ماوراي جلوه‎هاي زندگي توجه داشت كه خبر از حقايق پنهان هستي مي‎داد. از اين رو آن بانوي بهشتي خطاب به پدر گفت:

«اي رسول خدا! اي بندة برگزيدة حق و اي پناه يتيمان و مستضعفان، كوهها و حيوانات و پرندگان بر تو مي‎گريند، زمين هم پس از گرية آسمان‎ها گريست. شهر مكه و ركن و مشعر و سرزمين بطحاء اشكها بارند. محراب و محل درس قرآن در صبح و شام از فراق تو گريه‎ها دارند و اسلامي كه در ميان امت تو غريب و تنها مانده است بر تو مي‎گريد. پدر جان! اگر منبرت را بنگري خواهي ديد كه پس از نور و روشنايي، ظلمت و تاريكي بر آن بالا مي‎رود.[8]

اندوه من پيوسته بر تو تازه است و قلب من به خدا سوگند، عاشقي سر سخت است و گرفتگي و اندوه من براي تو هرگز از بين نمي‎رود. فاجعة از دست دادنت سببي بزرگ است و تسلي و بردباري از من دور شده، پس گريه‎ام هر دم تازه است[9]...»

و سرانجام سنگيني مصيبت و بزرگي عظمت رحلت رسول الله از يك طرف، آوارستم ستمگران و زنده شدن ارزشهاي جاهلي از سوي ديگر و در كنار اين دو تهاجم و تجاوز به حريم ولايت، فشار اندوه و غربت و درد فاطمة زهرا ـ عليها السلام ـ را آنچنان سخت و سنگين كرده بود كه رو به سوي خداي خود كرده، لب به شكوه گشود و عرض كرد:

«پروردگارا! به سوي تو شكايت مي‎كنم اندوه از دست دادن پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و فرستاده و برگزيده‎ات را، و به تو شكايت مي‎كنم از ارتداد امت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اين كه حق ما را از ما باز داشتند، همان حق ـ ولايت و رهبري ـ را كه در قرآن كريم، خود بر پيامبر اسلام و با زبان او نازل فرمودي»[10]

و در سخنان آخرين خود از خداي خويش آرزوي مرگ كرد:

«يا ربّ انّي قد سَئِمتُ الحَياة و تبرَّمتُ باهل الدنيا فالحقني بابي. الهي عجّل وفاتي سريعا[11]»؛

پروردگارا! از زندگي خسته و روي گردان شده‎ام و از دنيا زدگان، بلاها و مصيبتهاي ناگوار ديدم. خدايا مرا به پدرم رسول خدا متصل گردان و مرگ مرا زود برسان!


[1] . بحار الانوار، ج 22، ص 484؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 399 و 595؛ الطرف، ص 25 تا 27.

[2] . احقاق الحق، ج 10، ص 435؛ مودّة القربي، ص 103.

[3] . صحيح بخاري، ج 5، ص 15 و ج 6، ص 18؛ سنن الدارمي، ج 1، ص 40؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 152؛ تاريخ خطيب بغدادي، ج 6، ص 262؛ سنن بيهقي، ج 3، ص 409 و ج 4، ص 71؛ صحيح نسائي، ج 1، ص 261.

[4] . صحيح بخاري، ج 5، ص 15؛ مستدرك حاكم، ج 1. ص 381 و ج 3، ص 163؛ سنن الدارمي، ج 1، ص 40.

[5] . سيرة نبوي، زيني دحلان، ج 3، ص 364؛ نور الابصار، ص 53؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 455؛ مودة القربي، ص 103؛ عيون الاخبار، ج 2، ص 340؛ اعلام النساء، ج 4، ص 113؛ اهل بيت، توفيق ابو علم، ص 165 و 164.

[6] . احقاق الحق، ج 10، ص 433؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 93 و ج 2، ص 17.

[7] . فصول المهمه ابن صباغ، ص 141؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 242؛ اعلام النساء، ج 1، ص 1205؛ احقاق الحق، ج 10، ص 435.

[8] . رياحين الشريعه، ج 1، ص 249؛ كوكب الدّري، ج 1، ص 241؛ وسيلة النجاة، ص 28؛ احقاق الحق، ج 19، ص 160.

[9] . بحار الانوار، ج 43، ص 176؛ كوكب الدري، ص 240؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 486.

[10] . حلية الابرار، ج 2، ص 652؛ بحار الانوار، ج 53، ص 19 و ج 43، ص 183 و 214.

[11] . رياحين الشريعه، ج 1، ص 249؛ احقاق الحق، ج 19، ص 160؛ بحار الانوار، ج 43، ص 177؛ كوكب الدري، ج 1، ص 241؛ كتاب عوالم، ج 11، ص 487 (با استفاده از كتاب نهج الحياة، تأليف محمد دشتي).


/ 52