1- ارزش هاي والاي علي ـ عليه السلام ـ
احمدا اول تويي آخر تويي
احمدا ذات تو و حيدر يكي است
تو مدينة علمي و حيدر درست
يا علي از نفس دون ما را بزن
ذو الفقاري از درون ما را بزن[1]
شهر بند بيكران را در تويي
شهر با دروازه و با در يكي است
پس كليد دانش تو حيدر است
ذو الفقاري از درون ما را بزن[1]
ذو الفقاري از درون ما را بزن[1]
واي بر آنان كه خيره سر شدند
كـينة شمـشير تـو در جـانشان
ميچكد اشك از لب ايمانشان[12]
با تو اي قرآن ناطق، كر شدند
ميچكد اشك از لب ايمانشان[12]
ميچكد اشك از لب ايمانشان[12]
...افتخار و عزت والا از آن ما شد و ما در ميان فرزندان «عدنان» سربلند شديم.تو به بزرگي و برتري رسيدي و از همة آفريدهها والاتر شدي و جن و انس از عظمت تو عقب ماندند.معصوم «علي» است بهترين كسي كه گام بر خاك نهاده، بزرگوار و داراي احسان و نيكي است.والاييهاي اخلاقي و بزرگيها از آن اوست، تا آن گاه كه مرغان بر شاخهها به ترنّم مشغولند.[15]
[1] . شرجي آواز، ص 18 و 21.[2] . ر.ك: تفسير البرهان، ج 2، ص 56؛ تفسير صافي، ج 2، ص 262؛ تفسير الميزان، ج 8، ص 382.[3] . ر.ك: سورة بقره، 207 (و من الناس من يشري نفسه...)؛ سوره مائده، 87، (يا ايها الذين آمنوا...)؛ سوره سجده، 18، (افمن كان مؤمنا كمن كان).[4] . نك: سورة مؤمنون، 11؛ سوره نور، 17؛ سوره فرقان، 39؛ سوره آل عمران، 61؛ سوره مطففين، 29 و 36؛ سوره معارج، 8؛ سوره انعام، 55؛ سوره حاقه، 12؛ سوره مائده، 67؛ سوره فاتحه، 6؛ سوره نمل، 82؛ سوره احزاب، 33؛ سوره تحريم، 4؛ سوره اعراف، 44؛ سوره انسان، 5 و 22؛ سوره مطففين، 29 و سوره مائده، 55 و... .[5] . سوره زلزال، 1ـ3.[6] . همان، آيه 4.[7] . دلائل الامامه، ص 1؛ شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ (ترجمه بهجة قلب المصطفي ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، تأليف آيت الله رحماني همداني، ترجمة افتخار زاده سبزواري)، ص 389.[8] . علوم المعارف، ج 11، ص 228؛ شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، ص 405.[9] . بحار الانوار، ج 68، ص 77ـ76.[10] . ر.ك: اسني المطالب، شمس الدين جزري، ص 66؛ شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، ص 393 و 392.[11] . ينابيع الموده، ص 40.[12] . شرجي آواز، ص 24.[13] . شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، ص 431.[14] . ر.ك: بحار الانوار، ج 35، ص 251؛ تفسير فرات بن ابراهيم، ص 199؛ احقاق الحق، ج 10، ص 322، نزهة المجالس، ج 1، ص 224؛ رياحين الشريعه، ج 1، ص 133؛ فاطمة الزهرا، نائيني، ص 203؛ الثاقب في المناقب، ص 121.[15] . نهج الحياة. ص 185 و 184.