1- ارزش هاي والاي علي ـ عليه السلام ـ - الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب - نسخه متنی

احمد لقماني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


1- ارزش هاي والاي علي ـ عليه السلام ـ




  • احمدا اول تويي آخر تويي
    احمدا ذات تو و حيدر يكي است
    تو مدينة علمي و حيدر درست
    يا علي از نفس دون ما را بزن
    ذو الفقاري از درون ما را بزن[1]



  • شهر بند بيكران را در تويي
    شهر با دروازه و با در يكي است
    پس كليد دانش تو حيدر است
    ذو الفقاري از درون ما را بزن[1]
    ذو الفقاري از درون ما را بزن[1]



پيشوايان پاك و معصومان تابناك، شعاع روشنگري از آفتاب آفريدگار هستي‎اند كه از يك سو جلوه‎اي زميني همانند ديگر انسانها دارند و از سويي ديگر تجلي خداوند بوده كه در لحظه لحظة‎حياتشان روشناي‎هدايت‎نمايان است. آشنايي با نام آنان، همانند نظاره كردن مشعلي شعله ور در تاريكي‎هاست كه پرتوي اندك نصيب انسان مي‎سازد اما شناخت، معرفت، عشق و ولايت گامهاي سعادت آفرين بعدي است كه ما را به مشعلهايي اينچنين نزديك و نزديك‎تر مي‎سازد و امروز و فردا و فرداهامان را با زلالي از نور و هدايت آغشته مي‎سازد، به گونه‎اي كه هيچ‎گاه غبار غربت و تنهايي بر آينة دلهامان نمي‎نشيند و هميشه خود را با سرچشمه‎اي پر اميد لبريز از نشاط متصل مي‎يابيم.[2]

شناخت انسان‎هاي معصوم همانند نگاه به خورشيد و سرازيركردن اقيانوسي بي‎كران در جامي كوچك است كه كاري غيرممكن مي‎نمايد. از اين رو قدرتي برتر يا عظمتي همانند، توان توجهي جامع و همه سويه به ابعاد شخصيتي معصومان ـ عليهم السلام ـ را داراست. پروردگار حكيم در كتاب خود، در ده‎ها آيه، آينه‎هاي صفات علي ـ عليه السلام ـ را پديدار كرده است[3] تا انسان‎هاي سعادت‎جو و اسوه‎ياب براي هميشة ايام جلوه‎هاي‎جاودان آن امام را پيش رو داشته و با پيروي تمام‎عيار‎پاك و تابناك، راه زيستن و رفتن را بياموزند.[4]

به يقين با نگاهي معرفت آفرين به صحيفة صفات امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ در قرآن به اين حقيقت دلربا دست مي‎يابيم كه:

اوصاف علي به گفتگو ممكن نيست جا دادن بحر، در سبو ممكن نيست

مدّاح علي، خدا بود در قرآن شرحش به زبان خلق او ممكن نيست

فاطمة زهرا ـ عليها السلام ـ با وجودي آسمان صفت، در كنار آفتاب ولايت، همراه و همدل بود و با چنين عظمتي شخصيت كم نظير علي ـ عليه السلام ـ را مي‎نگريست و گر چه خود از ستودگان الهي است اما زبان به ستايش آن حضرت گشوده و امام را در جلوه‎هايي اين چنين مي‎ستايد:

در دوران خلافت ابوبكر، زلزله‎اي در مدينه رخ داد. مردم هراسان به سوي ابوبكر و عمر رفتند ولي آن دو را نيز چون خود ترسان و در حال حركت به سوي علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ ديدند. از اين رو، مردم نيز به دنبال آن دو رفتند. امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ با كمال خونسردي از منزل بيرون آمد، به بيرون شهر رفت و بر روي تپه‎اي نشست. مردم نيز به پيروي از او بر آن تپه نشستند و به تماشاي ديوارهاي مدينه كه در حال تكان خوردن بود، مشغول شدند.

حضرت رو به آنان كرده فرمود: گويا از اين حادثه ترسيده‎ايد؟

جمعيت يك صدا گفتند: چگونه ترس نداشته باشيم و حال آن كه تا كنون چنين چيزي نديده‎ايم!

فاطمة زهرا ـ عليها السلام ـ در ادامه مي‎فرمايد:

در اين لحظه حضرت علي ـ عليه السلام ـ لب‎هاي مبارك را تكان داد، سپس دست بر زمين زده فرمود:

«تو را چه شده است؟! آرام باش!»

با سرعت بسيار زمين آرام شد. مردم ـ خوشحال و خرسند و ـ شگفت زده شدند. امام فرمود:

شما از اين كار من دچار شگفتي شديد؟

گفتند: آري. فرمود:

من كسي هستم كه خداوند متعال دربارة او فرموده است:

«اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان ما لها»[5]؛

هر گاه زمين به واسطة لرزش‎هاي آن بلرزد و بار گران درونش را بيرون ريزد و انسان از آن پرسش كند زمين را چه شده است؟

و من همان انساني هستم كه به زمين مي‎گويد: هان! تو را چه شده است؟ «يومئذ تحدث اخبارها»[6] و زمين با من سخن مي‎گويد.»[7]

در سخني ديگر از پدر خود، رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نخست نام خداوند را بر زبان جاري كرده، سپس اعتقاد قلبي خود را اين گونه بيان كرد:

«علي بهترين كسي است كه در بين شما به جانشيني مي‎گذارم، او پس از من خليفه است و دو نوة من و نه نفر از صلب حسين، امامان نيكوكارند. اگر از آنان پيروي كرديد، آنان را راهنماي هدايت يافته، خواهيد ديد و اگر با آن‎ها مخالفت نموديد، اختلاف تا روز قيامت در بين شما خواهد بود.»

به دنبال اين سخن ادامه داد:

«به خدا سوگند اگر مي‎گذاشتند كه حق بر محور خود بچرخد و آن را براي اهلش باقي مي‎گذاشتند و از خاندان پيامبر خدا پيروي مي‎كردند، هيچ گاه دو نفر دربارة خدا با يكديگر مخالفت نمي‎كردند... اما اينان آن كسي را كه خداوند مؤخر دانسته، مقدم داشتند و آن كسي را كه خداوند پيشوا قرار داده كنار زدند و همين كه پيامبر خدا را در قبر گذارند، جسم شريفش را به خاك سپردند، هوا و هوس را برگزيدند و به آرا و افكار خود عمل كردند. نفرين بر آنان!»[8]

جلوه‎اي چشم نواز و معرفت افروز از سخنان ديگر دخت آفتاب، حديثي است كه خود، از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيده است:

«پدرم فرمود: هنگامي كه مرا به معراج بردند، وارد بهشت شدم. كاخي از درّ سفيد ميان خانه ديدم كه دري آراسته با درّ و ياقوت داشته و بر آن پرده‎اي آويخته بود. پرده را به يك سوي زدم، ديدم بر روي در نوشته شده است:

«لا اله الّا الله، محمد رسول الله، علي ولي القوم»؛

نيست خدايي جز الله، محمد فرستادة پروردگار است، علي سرپرست امت است.

و بر روي آن پرده نوشته شده بود:

«بخ بخ من مثل شيعة علي؟»؛

مبارك باد! مبارك باد! چه كسي مثل شيعه علي ـ عليه السلام ـ است؟

وارد آن جا شدم، كاخي از عقيق سرخ ميان خالي ديدم كه دري نقره داشت و آراسته به زبرجد بود و بر آن در، پرده‎اي آويخته بود، پرده را بالا زدم ديدم بر روي آن نوشته شده است:

«محمد رسول الله، عليّ وصي المصطفي...[9]»؛

محمد سفير الهي است، علي جانشين محمد مصطفي ـ صلّي الله عليه و آله ـ ـ برگزيدة خداوند ـ است.»

سيناي سخنان فاطمة عزيز چنان روشن و روشنگر ـ نسبت به مقام والاي امير مؤمنان، علي ـ عليه السلام ـ است كه در بينش او «خوشبخت» و «سعادتمند» واقعي كسي است كه «تمامي سعادت را دارا باشد و او فردي است كه در حيات علي ـ عليه السلام ـ و پس از آن دوستدار و شيفتة مولا باشد.»[10] همان گونه كه گفتاري گرانقدر از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ دربارة آن حضرت شنيد: در حالي كه دست علي ـ عليه السلام ـ در دستان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود، رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:

«اين علي با قرآن است و قرآن با علي است، از يكديگر جدا نمي‎شوند تا اينكه در كنار حوض بر من وارد شوند، در آن جا از شما پرسش خواهم كرد كه سفارش مرا دربارة اينان چگونه عمل كرديد؟»[11]




  • واي بر آنان كه خيره سر شدند
    كـينة شمـشير تـو در جـانشان
    مي‎چكد اشك از لب ايمانشان[12]



  • با تو اي قرآن ناطق، كر شدند
    مي‎چكد اشك از لب ايمانشان[12]
    مي‎چكد اشك از لب ايمانشان[12]



چنان كه دربارة برتري در اسلام و علم و حلم علي ـ عليه السلام ـ از پدر شنيد كه فرمود:

«فاطمه جان! شوهرت از همة مردم در علم آگاه‎تر، در اسلام پيشگام‎تر و در حلم و بردباري برتر است.»[13]

بي‎گمان با مقامي آن چنان و صفاتي اين چنين، مي‎سزد كه چون در يكي از روزهاي سخت زندگي كه گرسنگي بر خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فشار شديدي آورده بود، زهراي بتول ـ عليها السلام ـ وضو گرفته، پس از خواندن دو ركعت نماز دست به دعا برداشته، بگويد:

«خدايا! سرورا! اين پيغمبر تو محمد است و اين علي پسر عموي پيامبر توست. اي خداي من! مائده‎اي از آسمان بر ايشان بفرست. چنان كه بر بني اسرائيل فرستادي و آنان از آن غذا خوردند و ناسپاسي كردند، اي پروردگار من، آن مائده را بر ما فرو فرست كه ما مؤمنانيم.»

ناگاه، ظرفي از غذا و طعام بهشتي نازل شود كه بوي عطر آن منزل علي ـ عليه السلام ـ را معطر سازد!![14]

آري، چنين عظمت چشمگيري، شور و شوقي ملكوتي آفريد كه فاطمة زهرا ـ عليها السلام ـ در لحظه‎هاي آغازين زندگي زناشويي، غنچه لب به ستايش امام خود بگشايد و بگويد:

«اضحي الفخار لنا و عز شامخ و لقد سمونا في بني عدنان»؛
...

افتخار و عزت والا از آن ما شد و ما در ميان فرزندان «عدنان» سربلند شديم.

تو به بزرگي و برتري رسيدي و از همة آفريده‎ها والاتر شدي و جن و انس از عظمت تو عقب ماندند.

معصوم «علي»‌ است بهترين كسي كه گام بر خاك نهاده، بزرگوار و داراي احسان و نيكي است.

والايي‎هاي اخلاقي و بزرگي‎ها از آن اوست، تا آن گاه كه مرغان بر شاخه‎ها به ترنّم مشغولند.[15]


[1] . شرجي آواز، ص 18 و 21.

[2] . ر.ك: تفسير البرهان، ج 2، ص 56؛ تفسير صافي، ج 2، ص 262؛ تفسير الميزان، ج 8، ص 382.

[3] . ر.ك: سورة بقره، 207 (و من الناس من يشري نفسه...)؛ سوره مائده، 87، (يا ايها الذين آمنوا...)؛ سوره سجده، 18، (افمن كان مؤمنا كمن كان).

[4] . نك: سورة مؤمنون، 11؛ سوره نور، 17؛ سوره فرقان، 39؛ سوره آل عمران، 61؛ سوره مطففين، 29 و 36؛ سوره معارج، 8؛ سوره انعام، 55؛ سوره حاقه، 12؛ سوره مائده، 67؛ سوره فاتحه، 6؛ سوره نمل، 82؛ سوره احزاب، 33؛ سوره تحريم، 4؛ سوره اعراف، 44؛ سوره انسان، 5 و 22؛ سوره مطففين، 29 و سوره مائده، 55 و... .

[5] . سوره زلزال، 1ـ3.

[6] . همان، آيه 4.

[7] . دلائل الامامه، ص 1؛ شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ (ترجمه بهجة قلب المصطفي ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، تأليف آيت الله رحماني همداني، ترجمة افتخار زاده سبزواري)، ص 389.

[8] . علوم المعارف، ج 11، ص 228؛ شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، ص 405.

[9] . بحار الانوار، ج 68، ص 77ـ76.

[10] . ر.ك: اسني المطالب، شمس الدين جزري، ص 66؛ شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، ص 393 و 392.

[11] . ينابيع الموده، ص 40.

[12] . شرجي آواز، ص 24.

[13] . شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، ص 431.

[14] . ر.ك: بحار الانوار، ج 35، ص 251؛ تفسير فرات بن ابراهيم، ص 199؛ احقاق الحق، ج 10، ص 322، نزهة المجالس، ج 1، ص 224؛ رياحين الشريعه، ج 1، ص 133؛ فاطمة الزهرا، نائيني، ص 203؛ الثاقب في المناقب، ص 121.

[15] . نهج الحياة. ص 185 و 184.


/ 52