چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (ع) - نسخه متنی

عبد الله صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خبر از شهادت پدر در مدینه:


بسیاری از بزرگان شیعه و سنّی در کتاب های مختلف به نقل از شخصی به نام ، امیّة بن علیّ حکایت کنند :
در آن هنگامی که امام رضا علیه السلام در شهر خراسان بود ، من مدّت زمانی را در مدینه بودم و مرتّب به منزل حضرت ابوجعفر ، امام محمّد جواد علیه السلام رفت و آمد داشتم .
در طیّ این مدّت مشاهده می کردم که هر روز خویشان و آشنایان به محضر مبارک امام جواد علیه السلام وارد می شدند و سلام و احترام می کردند .
پس از گذشت مدّت ها از مسافرت امام رضا علیه السلام به خراسان و بی اطّلایی مردم از آن حضرت ، روزی حضرت جواد علیه السلام در جمع عدّه ای از اصحاب خویش ، یکی از کنیزان را صدا زد و چون نزد حضرت حاضر شد ، به وی فرمود : برو به تمام افراد اهل منزل بگو که برای سوگواری و عزاداری آماده شوند .
همین که افراد از منزل حضرت خارج شدند با یکدیگر گفتند : چرا سؤ ال نکردیم که سوگواری و عزاداری برای چه کسی است ؟
و چون فردای آن روز فرا رسید و عدّه ای از اصحاب نزد حضرت جهت ملاقات و دیدار آمدند ، امام جواد علیه السلام همانند روز قبل ، دوباره یکی از کنیزان را صدا زد و اظهار داشت : به اهل منزل بگو که آماده عزاداری گردند .
در این هنگام ، برخی از اصحاب از آن حضرت سؤ ال کردند :
یاابن رسول اللّه ! مگر عزای چه کسی است ؟
حضرت فرمود : عزای آن کسی که بهترین فرد از افراد روی زمین می باشد .
و در همان روزها خبر شهادت پدرش ، حضرت ابوالحسن ، امام علیّ بن موسی الرّضا علیهما السلام به اهالی شهر مدینه رسید و منتشر گردید . ( 15 )

/ 49