چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (ع) - نسخه متنی

عبد الله صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

یکی از علّت های شهادت:


ابوداوود قاضی - یکی از قضات معروف خلفاء بنی العبّاس - حکایت کند :
روزی ماءمورین دزدی را دست گیر کرده بودند و معتصم عبّاسی دستور مجازات او را صادر کرد و عدّه بسیاری از فقهاء و علماء جهت اجراء حکم سارق در مجلس خلیفه حضور یافتند و هر یک نظریّه ای جهت قطع دست دزد بیان کرد .
معتصم به حضرت ابوجعفر ، امام محمّد جواد علیه السلام رو کرد و گفت : یاابن رسول اللّه ! نظر شما در این باره چیست ؟
امام علیه السلام فرمود : افراد ، نظرات خود را دادند ، کافی است .
معتصم گفت : من کاری به نظرات آن ها ندارم ، شما باید نظریّه خود را مطرح نمائی ؛ حضرت اظهار نمود : مرا از این کار معذور بدار ؟
معتصم حضرت را به خداوند سوگند داد و گفت : باید نظریّه خود را برای ما بیان نمائی .
حضرت فرمود : اکنون که چاره ای جز جواب ندارم ، می گویم که تمامی افراد اشتباه کردند و بر خلاف سنّت اسلام سخن گفتند؛ چون که قطع دست دزد باید از چهار انگشت باشد و کف دست به حال خود باقی بماند؛ و معتصم در حضور تمامی افراد گفت : آیا دلیل و مدرکی بر آن داری ؟
امام علیه السلام فرمود : فرمایش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است ، که فرمود : سجده به وسیله هفت جای بدن - پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو و دو انگشت پاها - انجام می گیرد .
و چنانچه از مچ یا آرنج قطع شود ، برای سجده جایگاهی باقی نمی ماند؛ و حال آن که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده : سجده گاه ها حقّ خداوند است و کسی را نباید در آن ها مشارکت داد ، پس برای محفوظ ماندن حقّ خداوند دو کف دست نباید قطع شود .
معتصم با این استدلال حیرت زده شد؛ و آن گاه دستور داد تا طبق نظریّه حضرت ابوجعفر ، امام محمّد جواد علیه السلام دست دزد ، قطع و مجازات گردد .
ابوداوود قاضی گوید : در یک چنان موقعیّتی من برای خود آرزوی مرگ کردم و پس از گذشت دو سه روز ، نزد معتصم رفتم و گفتم : یا امیرالمؤ منین ! من بر خود لازم می دانم که مطالبی را به عنوان نصیحت به شما بگویم ، هر چند که به وسیله این گفتار ، خود را داخل آتش جهنّم قرار می دهم .
معتصم گفت : مطلب و پیشنهاد خود را مطرح کن .
گفتم : هنگامی که امیرالمؤ منین و خلیفه مسلمین تمامی فقهاء و دانشمندان را در یک مجلس برای بیان حدود الهی جمع می کند و در نهایت در حضور تمامی وزراء و درباریان و بزرگان نظریّه همه افراد را مطرود می سازد و به گفته کسی اهمیّت می دهد و عمل می کند که طائفه ای بر امامت و خلافت او معتقد هستند و طبق نظریّه او حکم می دهد ، آیا در آینده ای نزدیک چه خواهد شد ؟ !
وقتی معتصم مطالب مرا شنید ، رنگ چهره اش بر افروخته گشت و گفت : خداوند تو را جزای خیر دهد که مرا نصیحت و راهنمائی نمودی ، و در روز چهارم به یکی از وزرایش دستور داد که حضرت جواد علیه السلام را به منزل خود دعوت کند تا کارش را بسازد .
هنگامی که وزیر دربار ، حضرت را دعوت کرد ، حضرت نپذیرفت و فرمود : می دانید که من به مجالس شما نمی آیم .
وزیر اظهار داشت : شما را به صرف طعام دعوت می کنیم و خلیفه و برخی از وزراء ، علاقه مند به حضور شما هستند؛ و در نهایت حضرت را مجبور کرد تا در مجلس و سفره شوم آن ها حاضر شود .
همین که حضرت وارد مجلس گردید و چند لقمه از غذائی که جلویش نهاده بودند تناول نمود ، اثرات زهر را در خود احساس نمود و خواست که از منزل خارج شود ، میزبان گفت : همین جا بمانید ؟ حضرت فرمود : در منزل شما نباشم ، بهتر است .
و با گذشت یک شبانه روز ، کاملا زهر در بدن نازنین امام جواد علیه السلام اثر کرد و همچون دیگر ائمّه علیهم السلام مسموم و به فیض شهادت نائل گشت . ( 60 )

/ 49