3- نفس كشي يك جهت ديگر در اين مكتب مطرح است و آن مربوط به " نفس كشي " است . ما در تعبيرات اسلامي كلمه " نفس كشي " نداريم . يكي دو جا تعبير " امات نفسه " داريم كه يكي در نهج البلاغه است كه برايتان خواندم و تعبير " موتوا قبل ان تموتوا " را هم داريم . معمولا در تعبيرات اسلامي صحبت از تهذيب و اصلاح نفس است . در تعبيرات شعرا مسئله " نفس كشي " و " نفس كشتن " زياد آمده است حال ما با تعبير ، چندان مخالفتي نداريم ولي درباره مسئله نفس كشي و به عبارت ديگر خود را در هم شكستن ، خود را كوبيدن ، يعني خودبين نبودن و خودپسند و خودخواه نبو دن ، در عرفان ما طوري سخن گفته شده است كه غالبا يك نكته بسيار بسيار اساسي كه در اسلام از آن به " كرامت نفس " تعبير مي كنيم ، مورد غفلت واقع شده است . اين مطلب اندكي بحثش مفصلتر است .همانطور كه در ابتداي سخنم عرض كردم ، چون عرفان شيرين است و عرفا با زبان ادب ، نثر و نظم مدعاي خودشان را خيلي گفته اند و پخش كرده اند ، انسان كامل عرفا در سرنوشت جامعه ما خيلي اثر دارد ، يعني ما بيشتر انسان والا و انسان متعالي را همان
مي دانيم كه عرفا معرفي كرده اند ، از اين جهت لازم است مقداري بيشتر درباره انسان متعالي اي كه عرفا معرفي كرده اند بحث كنيم . مطلب آخري را كه عنوان كردم فقط براي اين بود كه عرض كرده باشم اين هم يك نقطه ضعف ديگري است كه انشاءالله در جلسه بعد درباره اين مطلب و بعضي از قسمتهاي ديگر صحبت خواهم كرد . و لا حول و لا قوش الا بالله العلي العظيم
نقد و بررسي مكتب عرفان
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين ، باري الخلائق أجمعين ، والصلوش والسلام علي عبدالله ورسو له ، و حبيبه وصفيه ، و حافظ سره و مبلغ رسالاته ، سيدنا و نبينا و مولانا أبي القاسم محمد واله الطيبين الطاهرين المعصومين . أعوذ بالله من الشيطان الرجيم " هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين " ، بحثهاي ما در اين جلسات ، در واقع تلاش و كوششي براي شناخت انسان كامل از نظر اسلام است . گفتيم كه انسان ، تنها موجودي است كه خودش از خودش تفكيك پذير است . يعني ما نمي توانيم سنگي داشته باشيم كه خصلت [ سنگي ] نداشته باشد و يا گربه اي داشته باشيم فاقد گربگي ، يا سگي داشته باشيم فاقد [ خصلت ] سگي يا پلنگي فاقد خصلت پلنگي ، هر پلنگي در دنيا ، آن خصلتهايي را كه " پلنگي " مي ناميم ، به حكم غريزه داراست . ولي اين انسان است كه انسان بودن خودش را ندارد و بايد آن را تحصيل كند . همچنين گفتيم انسان بودن انسان اصلا مربوط به جنبه هاي زيستي و به اصطلاح بيولوژيكي نيست ، يعني آنچه كه بهنام انسانيت و يا آدميت در زبان قديم ناميده مي شود [ غير از ويژگيهاي زيستي انسان است ] .
تن آدمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
آدم شدن چه مشكل
يعني همانطور كه انسان وقتي به دنيا مي آيد عالم بالقوه است نه عالم بالفعل ، همچنين آدم بالقوه است نه آدم بالفعل . وقتي مسئله به اين مرحله مي رسد ، به اين شكل طرح مي شود كه آن آدم شدن و انسانيت كه هر كسي بايد آدم و انسان شود ، چيست ؟ اين انسانيت را يك زيست شناس نمي تواند به ما نشان دهد و يك پزشك هم نمي تواند آن را به ما معرفي كند . انسانيت امري است كه حتي مادي ترين مكتبهاي عالم هم آن را انكار نمي كنند ولي در عين حال با معيارهاي مادي هم نمي شود آن را [ سنجيد ] و لهذا گفتيم كه انسان ، خودش براي خودش دروازه معنويت است .يكي از دروازه ها كه انسان مي تواند از وجود خودش به عالم معنا پي ببرد و بفهمد كه غير از مسائل مادي چيزهاي ديگري هم هست هست ولي محسوس و ملموس نيست ، هست ولي در لابراتوار نمي شود آن را پيدا كرد و همه مردم دنيا هم آن را قبول دارند انسانيت است كه امري وراء زيست شناسي است . مادي ترين ماديهاي عالم هم قائل به يك
چيزهايي است كه اسمش را " ارزشهاي انساني " مي گذارد . ( 1 ) وقتي مي گويد : " ارزشهاي انساني " ، يعني امور انساني غير مادي . ما مي خواهيم ارزشهاي اصيل انساني را بر مبناي اسلام بشناسيم ، يعني مي خواهيم بفهميم اسلام ارزشهاي اصيل انساني را چه چيز مي داند . ما تا مكتبهاي مختلف را طرح و سپس نقد نكنيم ، نمي توانيم نظر اسلام را بشناسيم . منظور از نقد ، نقد به معني واقعي است كه به معني ايراد گرفتن نيست . نقد به معني واقعي [ مانند ] عمل " صراف " است ، يعني آن كاري كه صراف با يك سكه انجام مي دهد . او سكه را به محك مي گذارد و عيارش را به دست مي آورد ، مي خواهد بفهمد چند درصد يك سكه ، طلاي خالص يا نقره خالص است و چقدر مخلوط دارد . بنابراين ، نه اين است كه نقد كردن ، همه اش رد كردن باشد . نقد كردن يعني اينكه ببينيم كه با معيارها و محكهاي اسلامي ، آن سكه ها چه از آب درمي آيد . سكه اي را فلاسفه عرضه داشته اند ، سكه اي را عرفا عرضه داشته اند و سكه هايي را مكتبهاي ديگر . ما اينها را يك يك طرح مي كنيم و تا سكه هاي ديگران را دقيقا بررسي نكنيم ، نمي توانيم سكه اسلامي را بشناسيم كه آن سكه اي كه اسلام طرح و پيشنهاد مي كند ، چگونه سكه اي است والا اگر اينها را طرح نكنيم و من از پيش خود بگويم كه ارزشهاي اصيل انساني عبارت از فلان چيزهاست مطمئن هستم ، يك نفر هم نيست كه بگويد خير ، يك چيز ديگر هم در اينجا هست و يا بگويد چرا اين [ امر ، يك ارزش ] است و ديگري يك ارزش
1 اين ، اسمي است كه بر آن مي گذارد ولي نمي تواند آن را بشناسد .