عقده هاي رواني مخفي - انسان کامل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انسان کامل - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفته اند كه امروز در قرن بيستم ، روانشناسي به عمق اين نكات پي مي برد . البته همانطور كه گفتم ريشه همه اين مطالب مثل همان مسأله تسويل از قرآن الهام گرفته شده است ، منتها چون اينها افراد با استعدادي هستند ، از يك سررشته اي كه قرآن به دست مي دهد ، خوب مي توانند دنباله رشته را بگيرند و [ مطالب را ] پيدا كنند . مثلا در زمينه همين " تسويل " مطلبي را از مولوي براي شما بگويم .

عقده هاي رواني مخفي

امروز اين مطلب ثابت شده است كه گاهي در شعور باطن انسان ، شرارتهائي رسوب مي كند كه چون در بيرون نيست و رسوب كرده و در ته حوض است ، انسان خودش از وجود آنها آگاه نيست و فقط در يك شرائط خاصي است كه محركاتي پيدا مي شود و انسان يكمرتبه مي بيند كه از آن عمق عمق روحش [ اين رسوبات ] بالا مي آيد كه آدم خودش تعجب مي كند و باور نمي كند كه در درونش چنين چيزهائي وجود داشته باشد . گاهي انسان ، خودش به خودش ايمان پيدا مي كند : وقتي به خودش نگاه مي كند مي بيند در قلبش هيچگونه كدورتي نيست ، كينه و حسدي نسبت به كسي ندارد ، تكبر و عجبي ندارد ، و واقعا هيچيك از اينها را در خودش نمي بيند ولي يك موقع به تعبير قرآن " امتحان " پيش مي آيد و در امتحان يكمرتبه انسان مي بيند كه تكبرها و عجبهائي از درونش بيرون آمد ، حسدها و كينه ها و عقده هائي از درونش بيرون آمد كه آن سرش
ناپيداست . مولوي مي گويد :




  • نفست اژدرهاست او كي مرده است
    از غم بي آلتي افسرده است



  • از غم بي آلتي افسرده است
    از غم بي آلتي افسرده است



نفس انسان ، حالت مار افعي را دارد . مار افعي در زمستان حالت يخ زدگي و كرخي پيدا مي كند و اگر انسان به آن دست هم بزند ، تكان نمي خورد و اگر بچه اي با آن بازي كند او را نيش نمي زند و انسان خيال مي كند كه اين مار به خوبي رام شده است .

اما وقتي آفتاب گرمي به اين مار بتابد [ گويي ] يكمرتبه عوض مي شود و چيز ديگري مي شود كه ملا راجع به آن مارگير كه اژدهائي را از كوه آورد ، داستان مفصلي آورده است كه آن را ذكر نمي كنم . در اواخر آن داستان ، همين بيت را مي گويد :




  • نفست اژدرهاست او كي مرده است
    از غم بي آلتي افسرده است



  • از غم بي آلتي افسرده است
    از غم بي آلتي افسرده است



خيال نكن كه نفست مرده است ، او اژدهائي يخ زده است ، اگر حرارت به آن بتابد ، آن وقت مي فهمي چه خبر است ! مولوي در جاي ديگري راجع به ميلهاي پنهان و خفته در انسان تشبيهي مي كند كه روانكاوها را به حيرت مي اندازد ، مي گويد :





  • ميلها همچون سگان خفته اند
    اندر ايشان خير و شر بنهفته اند
    چونكه قدرت نيست خفتند آن رده
    همچو هيزم پارها وتن زده



  • اندر ايشان خير و شر بنهفته اند
    چونكه قدرت نيست خفتند آن رده
    همچو هيزم پارها وتن زده
    همچو هيزم پارها وتن زده



گاهي ديده ايد تعدادي سگ در جائي خوابيده اند و سرهايشان را روي دستهاشان گذاشته اند و چشمهايشان را روي هم گذاشته و آرام گرفته اند ، بطوريكه انسان خيال مي كند اينها تعدادي بره و گوسفند هستند .






  • تا كه مرداري درآيد در ميان
    نفخ صور حرص كوبد بر سگان
    چونكه در كوچه خري مردار شد
    صد سگ خفته بدان بيدار شد



  • نفخ صور حرص كوبد بر سگان
    چونكه در كوچه خري مردار شد
    صد سگ خفته بدان بيدار شد
    صد سگ خفته بدان بيدار شد



اما اگر در اين بين يك لاشه مردار پيدا شود ، همينهائي كه اينطور خوابيده اند و مثل گوسفند سرها را روي دستها گذاشته اند يكمرتبه از جا حركت مي كنند و چشمهاشان از قالب بيرون مي زند و صداي خورخور از حلق اينها بيرون مي آيد و هر كدام از موهايشان ، مثل يك دندان مي شود .




  • حرصهاي رفته اندركتم غيب
    موبه موي هر سگي دندان شده
    از براي حيله دم جنبان شده



  • تاختن آورد و سربر زد زجيب
    از براي حيله دم جنبان شده
    از براي حيله دم جنبان شده



تا اينجا مثل است ، بعد مي گويد :




  • صد چنين سگ اندر اين تن خفته اند
    چون شكاري نيستشان بنهفته اند



  • چون شكاري نيستشان بنهفته اند
    چون شكاري نيستشان بنهفته اند



چه حقيقت بزرگي و چه نكته دقيق و باريكي است !

جهاد با نفس در قرآن و حديث

تا اينجا مطالب صد درصد درست و بسيار عميق و دقيق است و شواهد قرآني و حديثي بسياري ، اين مطالب را تأييد مي كند كه اگر بخواهم آنها را برايتان ذكر كنم خيلي مفصل مي شود . به طور اجمال عرض مي كنم كه هيچ شكي در اين مطلب نيست كه انسان ، گذشته از آن خود ابتدائي حيواني خود محوري كه فقط در فكر خودش است و از جنبه مثبت يا منفي در فكر ديگران نيست كه اين يك حالت عادي است حالت آز و حرص دارد كه يك بيماري عجيب است و همچنين دچار بيماريهاي مخفي و عقده هاي روحي و رواني مي شود . اينها همه در جاي خود درست است ، حال نتيجه چيست ؟ نتيجه اين است كه نفس را ، آنجا كه به صورت آز درمي آيد و آنجا كه به صورت حرص درمي آيد و آنجا كه آن ميلها به صورت سگهاي خفته اي در درون انسان مخفي مي شوند و آنجا كه نفس انسان ، حالت آن افعي را پيدا مي كند ، بايد از بين برد و " جهاد با نفس " كرد ، يعني بايد با " نفس اماره بالسوء " كه اين تعبير هم مال قرآن است اين نفسي كه به شدت فرمان به بدي مي دهد ، مبارزه كرد . آن حد اول كه مي خواهد يك لقمه نان بخورد ، فرمان به بدي نيست . آن غريزه ، طبيعي است و خوب هم هست ولي وقتي به صورت آز و حرص و بخل و حسد و كينه و عقده و خشم و غضب و امثال اينها درمي آيد ، آن وقت است كه اين نفس ، " اماره بالسوء " مي شود .

قرآن هم مي گويد با نفس اماره بالسوء بايد مبارزه كرد : " فاما من طغي (*) و اثر الحيوش الدنيا (*) فان الجحيم هي الماوي (*) و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي (*) فان الجنة هي الماوي " قرآن تصريح مي كند كه بايد جلوي نفس را گرفت و بايد آن را از اينكه دنبال هواي خودش برود نهي كرد .

در جاي ديگر مي فرمايد : " فرايت من اتخذ الهه هواه " ( 1 ) آيا ديدي آن كسي را كه معبودش همان هواي نفسش است ؟ در جاي ديگر از زبان يوسف صديق نقل مي كند : " و ما ابري نفسي ان النفس لامارش بالسوء " ( 2 ) من هرگز نفس خودم را تبرئه نمي كنم . ببينيد يوسف چه مي گويد ، يوسفي كه از خودش مطمئن است ، در عين حال مي گويد : " ان النفس لامارش بالسوء " مي خواهد بگويد دستگاه نفس انسان آنقدر پيچيده و پيچيده است كه گاهي ممكن است در آن لايه دهمش چيزي باشد كه

1 سوره جاثيه ، آيه . 23

2.سوره يوسف ، آيه . 53

/ 202