يك اصل ديگري هم در دنيا پيدا شد كه باز اين اصل هم پايه ديگري براي جناب نيچه شد و آن اصل يكي از اصول داروينيزم بود . داروين خودش شخصا يك مسيحي متدين است و يك آدم ضد خدا نيست و در كلمات خود به وجود خدا تصريح و اقرار و اعتراف مي كند و به مسيح احترام مي گذارد ، ( 1 ) ولي اصول داروين در دنيا مورد سوءاستفاده هاي زيادي واقع شد كه خود او هم نمي خواست چنين شود . از جمله ، ماديين ( ماترياليستها ) اصول تكامل داروين را ابزاري براي انكار خدا قرار دادند كه اين خودش داستاني است .يكي از سوءاستفاده هاي ديگري كه از فلسفه داروين شد ، در " اخلاق " بود ، يعني در مورد ساختن انسان خوب و نمونه ، انسان برتر و يا كامل ، چرا كه يكي از اصول داروين اصل تنازع بقا بود . داروين چهار اصل تأسيس كرد كه يكي اصل حب ذات بود ، يعني هر حيواني حب به ذات دارد و براي صيانت ذات خود كوشش مي كند ، و اصل ديگر همين اصل تنازع بقا بود ، يعني گفت اساس زيست و حيات در اين عالم اين است كه جاندارها با يكديگر دائما در حال جنگ و مبارزه هستند و آن كه قويتر است باقي مي ماند ، جانداران در غربال طبيعت ، غربال مي شوند ( خود جنگ ، غربال طبيعت است ) و طبيعت ، در جنگ و كشمكش دائمي كه حيوانات دارند ، غربال مي كند و اصلح را براي بقا انتخاب مي كند و " اصلح براي بقا " يعني آن موجودي كه در ميدان مبارزه بهتر توانسته است خود را نگه دارد و توانسته است حريف را از بين ببرد و خود را حفظ كند . حال بر اين اصل داروين ايرادهائي گرفته اند كه خير ، موجوداتي ، نه به دليل اقوائيت بلكه به دلائل ديگري باقي مانده اند و 1 حتي در تاريخ زندگي او نوشته اند : وقتي كه داشت مي مرد و در حال احتضار بود ، كتاب مقدس را روي سينه اش محكم گرفته و به آن چسبيده بود.