نمونه اي از ايثار واقعي - انسان کامل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انسان کامل - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بدهد . شبهه مي كرد كه آيا شرعا براي من جائز است زنم را از آشپزخانه صدا كنم و بگويم اين كار را انجام دهد ؟ حال در آنجا كاري به ميل و رضاي خودش مي كند و من هم به او دستور نداده ام و خودش مي گويد كه مايلم [ در آشپزخانه ] كار كنم ، اما كاري را كه مستلزم اين باشد كه من به او فرمان دهم ، نمي كنم . پس عاطفه آن وقت عاطفه است و ايثار آن وقت ايثار است كه براي خودنمائي و از روي خودخواهي نباشد .

نمونه اي از ايثار واقعي

داستاني از اصحاب حضرت رسول اكرم ( ص ) نقل كرده اند كه مربوط به جنگ موته است و واقعا حيرت افزاست . اين را نمونه اي از ايثار مي گويند . در جنگ موته عده اي مجروح افتاده بودند . وقتي خون از بدن مجروح مي رود و بدن احتياج به خون جديد پيدا مي كند ، طبيعت ، تشنگي را غالب مي كند چون بدن براي اينكه خون جديد بسازد ، احتياج به آب دارد و لهذا خود مجروح بودن و رفتن خون زياد از بدن تشنگي آور است . مردي ظرف آبي را برداشت و در ميان مجروحين مسلمان حركت كرد تا اگر مجروحي را پيدا كند كه احتياج به آب دارد ، به او آب بدهد . به يكي از مجروحين رسيد و ديد تشنه است . آمد به او آب بدهد اما او به يك نفر ديگر اشاره كرد ، يعني آب را به او بده كه او از من مستحقتر است . سراغ نفر دوم رفت ولي او هم يك نفر ديگر را سراغ داد و گفت : سراغ او برو كه از من مستحقتر است . رفت سراغ او ديد كه سومي مرده است . برگشت
سراغ دومي ، ديد دومي مرده است . رفت سراغ اولي ، ديد اولي هم مرده است . اين را ايثار و از خودگذشتگي مي گويند ، يعني در نهايت احتياج خود ، ديگران را برخود مقدم داشتن .

اشكالات مكتب محبت

مكتب محبت و مكتب خدمت كه البته خدمت ناشي از محبت ، مورد نظر ماست دو ايراد دارد . بدون شك خدمت و محبت ، ارزشي انساني است ولي يكي از ارزشهاي انساني است . عين دو ايرادي كه بر مكتب قدرت وارد بود ، بر اين مكتب هم وارد است .

يك ايراد اين است كه اين مكتب هم تك ارزشي است ، يعني ارزشهاي ديگر را فراموش كرده و فقط به يك ارزش چسبيده ، كه عبارت از خدمت و محبت است . محبت براي انسان كمال است ، فياضيت براي انسان كمال است و همان طور كه فلاسفه ثابت كرده اند فياضيت ، جود و بخشش يكي از صفات كماليه است كه حتي صفت ذات واجب تعالي هم هست و لهذا ذات واجب خودش " فياض علي الاطلاق " است . بنابراين در اين جهت شكي نيست .

اشتباه اينها در اين است كه ارزشهاي ديگر را فراموش كرده و گفته اند غير از خدمت به خلق چيز ديگري وجود ندارد و انسانيت منحصر به اين ارزش است . همان طور كه مكتب قدرت اشتباه مهمترش اين بود كه قدرت را درست تشخيص نداده بود و خيال مي كرد كه همه قدرت يعني فقط
زور ، و قدرتهاي رواني و روحي را فراموش كرده بود ، در خدمت به خلق هم يك اشتباه بسيار بسيار بزرگي وجود دارد كه من در اينجا توضيح مي دهم . خدمت به خلق يعني چه ؟ خدمت به چه چيز خلق ؟ حال يك كسي سؤال مي كند : شما مي گوئيد انسانيت به اين است كه انسان به خلق خدا خدمت كند . مي گويم بسيار خوب ، ولي يك توضيحي به من بدهيد ، به چه چيز خلق خدا خدمت كنيم ؟ ممكن است بگوئيد به شكم خلق خدا ، يعني خلق خدا گرسنه هستند و به شكمهاي آنان بايد خدمت كرد . بله ، شك ندارد كه انسانهاي گرسنه بايد سير شوند . به تن خلق خدا هم بايد خدمت كرد ، اگر عريانند بايد پوشانده شوند و از سرما و گرما محفوظ بمانند و مسكن داشته باشند ، اگر آزادي ندارند ، آزادي داشته باشند . همه اينها درست است و خدمت به خلق خداست . ولي يك سؤال در اينجا مطرح است : نتيجه نهائي چيست ؟ آيا همين قدر كه ما احتياجي از احتياجات خلق خدا را برآورديم ، اين عمل ما احسان و خير است ؟ اگر خود خلق خدا در شرايطي قرار دارند كه خودشان به خودشان خدمت نمي كنند و خودشان دشمن خودشان هستند ، يعني از روي ناداني و جهالت جوري عمل مي كنند كه خودشان دشمن درجه اول خودشان هستند و در مسيري قرار گرفته اند كه نه تنها مسير سعادتشان نيست ، بلكه مسير شقاوت آنها و شقاوت بشريت است ، در اينجا باز همين طور چشمهايمان را ببنديم و بگوئيم : به خلق خدا بايد خدمت كرد ، ما چه كار داريم ، ما بايد شكمها را سير كنيم ؟ آيا صحيح است كه بگوئيم حال چه كار داريم آن كه شكمش سير مي شود در چه مسير و هدفي قرار مي گيرد و يا الان در چه مسيري قرار دارد ؟ من به مسير و هدفش چه كار دارم ؟ شكم بايد سير باشد و تن بايد پوشيده باشد . يا نه ، خدمت به انسانها به شرط اينكه خدمت به انسانيت باشد يعني خدمت به ارزشهاي انساني باشد ؟ مطلب اين است ، خدمت به خلق خدا آنجا ارزش انساني دارد كه در مسير ارزشهاي ديگر انساني قرار گيرد . اگر خدمت به خلق در مسير ساير ارزشهاي انساني قرار نگيرد ، به اندازه يك پول هم ارزش ندارد .

" خدمت به خلق " ، مقدمه ايمان

اينجا اين مطلب را بايد طرح كنيم كه يك عده اي مي گويند اصلا مگر همه دستورهاي خدا و اصل ايمان و عبادت براي غير از اين است كه مردم در نهايت امر ، خيرخواه خلق خدا باشند و به خلق خدا خدمت كنند ؟ مي گويند ما بايد " ايمان " داشته باشيم براي اينكه در پرتو ايمان ، به خلق خدا خدمت كنيم . بايد خدا را عبادت كنيم چون در پرتو عبادت است كه بهتر به خلق خدا خدمت مي كنيم . از نظر اينها همه دستورهاي اسلام و ساير اديان و همه دستورات بزرگان بشريت ، مقدمه اين است كه به خلق خدا خدمت شود . نمي گويند خود خلق خدا بالاخره چه مي خواهد بشود . آخر اگر مي گويند بايد به خلق خدا خدمت شود ، خود خلق خدا چه برنامه اي دارند ؟ هيچ برنامه اي ندارند ؟ ! نه ، اين طور نيست . ايمان مقدمه خدمت به خلق نيست ، عبادت مقدمه خدمت به خلق نيست ، برعكس است : خدمت به
خلق ، مقدمه ايمان است ، خدمت به خلق ، مقدمه عبادت است ، خدمت به خلق ، مقدمه عاقل شدن است ، خدمت به خلق مقدمه ساير ارزشهاي انساني است ، يعني ما بايد به خلق خدمت كنيم تا آنها را در مسير ايمان بيندازيم ، تا آنها را در مسير خداپرستي بيندازيم ، تا آنها را در مسير ساير ارزشها بيندازيم . خدمت به خلق ، مقدمه و زمينه براي ايمان است نه اينكه ايمان مقدمه براي خدمت به خلق است ، و نه اينكه هيچكدام مقدمه ديگري نباشد . اسلام چنين مكتبي دارد و چنين حرفي مي زند و واقعا هم وقتي ما حساب كنيم ، مي بينيم غير از اين معني ندارد . والا اگر اين طور باشد [ يعني خدمت به خلق مقدمه ايمان نباشد ] ما بايد همه انسانها را منهاي انسانيت آنها در نظر بگيريم . بعد همان طور كه قبلا هم گفتيم بايد به لومومبا به همان چشم نگاه كنيم كه به چومبه نگاه مي كنيم و به موسي چومبه هم به همان چشم نگاه كنيم كه به لومومبا نگاه مي كنيم ، چون هر دو انسانند ، هر دو شكم دارند ، هر دو ممكن است گرسنه شوند و هر دو ممكن است برهنه باشند . ديگر از جنبه به اصطلاح زيست شناسي اين دو انسان با يكديگر فرق نمي كنند .

من بعضي از مجلات نسبتا خيلي سنگين و آبرومند را كه مي خوانم ، مي بينم عده اي وقتي مي خواهند مقام عرفان اسلامي را خيلي بالا ببرند و از آن تعريف كنند مي گويند : اين عرفاي ما كوچك نيستند ، حرفهاي خيلي خيلي بزرگ زده اند ! مي پرسيم چه گفته اند ؟ ! مي گويند : عرفان در نهايت امر ، سر از خدمت به خلق درمي آورد ! نه ، اين طور نيست . عرفان هيچوقت در نهايت امر ، سر از خدمت به خلق درنمي آ ورد ، در وسط راه و بلكه در مقدمه راه سر از

خدمت به خلق درمي آورد . خدمت به خلق در عرفان هست و بايد هم باشد ولي خدمت به خلق ، نهايت عرفان نيست ، خدمت به خلق مقدمه اي از مقدمات عرفان است و اگر به تعبيرات شرعي خودمان بخواهيم تعبير كنيم ، مي گوئيم :

به خدا نزديك شدن مقدمه خدمت به خلق خدا نيست ، به خلق خدا خدمت كردن مقدمه قرب الهي و رسيدن به مقام قرب خداست . پس ، بر مكتب محبت هم دو ايراد وارد است : يكي اينكه محبت را تنها ارزش مي داند و ديگر اينكه محبت را نهايت انسانيت [ به حساب مي آورد ] و به عبارت ديگر ، اين مكتب آخرين سير انسانيت را خدمت و محبت مي داند .و لي اسلام اين را قبول نمي كند ، اسلام محبت و خدمت به خلق را مي پذيرد و ستايش مي كند و آن را يك ارزش مي داند ولي ارزشي كه در اول راه است نه در پايان راه آخر مسير به خدمت به خلق منتهي نمي شود ، اول از آنجا بايد شروع كرد ولي هدف اصلي چيز ديگر است . و لا حول و لا قوش الا بالله العلي العظيم

12 نقد و بررسي نظريه مكتب سوسياليسم

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين ، باري الخلائق أجمعين ، والصلوش والسلام علي عبدالله ورسو له ، وحبيبه وصفيه ، و حافظ سره و مبلغ رسالاته ، سيدنا و نبينا و مولانا أبي القاسم محمد واله الطيبين الطاهرين المعصومين .

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم " قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم ان لا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله " ( 1 ) . يكي ديگر از مكتبها در مورد انسان كامل ، مكتب سوسياليزم است .

در اين مكتب ، نقص و كمال انسانيت ، در دو چيز خلاصه مي شود : نقص در آنجاست كه بشر هر چه بيشتر جنبه فرديت داشته باشد و كمال انسانيت در جنبه جمعي است ، به اين معني كه انسان تا " من " است ، ناقص است و آن وقت انسان كامل مي شود كه " من " از بين برود ولي نه به آن معنا كه عرفا " من " را از بين مي برند . عرفا مي خواهند " من " را براي " او " از بين ببرند يعني " من " به عنوان ضمير اول شخص ، منهدم و معدوم مي شود تا او( ضمير سوم شخص )

1 سوره آل عمران ، آيه . 64

/ 202