3- بوديسم - آشنایی با ادیان بزرگ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با ادیان بزرگ - نسخه متنی

حسین توفیقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3- بوديسم

آيين بودا از شاخه هاى كيش هندوست . اين آيين از
هندوستان بيرون آمده و سراسر مناطق خاورى را در نورديده است و به علت
داشتن انديشه هاى عرفانى لطيف و گسترش در مناطق پرجمعيت جهان ، پيروان
زيادى دارد و اخيرا به اروپا و آمريكا نيز سرايت كرده است
.

1-3- سرگذشت بودا

بودا (Buddha) به معناى بيدار لقب
گوتاماشاكيامونى (Gautamamuni -Sakya) بنيانگذار مكتب اصلاحى بوديسم
است . به عقيده بوداييان وى كه فرزند پادشاه شهر كاپيلاوستو
(vastu-Kapila) در شمال هندوستان بود، در حدود سال 563 ق .م . به دنيا
آمد و در آغاز سيدارتا (Siddhartha) يعنى كامياب ناميده مى شد. ستاره
شناسان پيشگويى كرده بودند كه اين شاهزاده پس از مشاهده نمونه هاى
بيمارى ، پيرى و مرگ و برخورد با يك رياضت كش دنيا را ترك خواهد كرد و
به رياضت روى خواهد آورد. بدين سبب پدرش دستور داده بود وى را به دور
از ناملايمات زندگى بشرى و در ناز و نعمت پرورش دهند و مراقب رفتار و
كردار او باشند. شاهزاده با دخبر عمويش يشودهرا (Yasodhara) ازدواج كرد
و داراى پسرى به نام راهولا (Rahula) شد. وى در 29 سالگى پس از مشاهده
موارد مذكور، شبانه از كاخ و تنعمات آن گريخت و تحت ارشاد فردى به نام
آلارا (Alara) زندگى راهبان را برگزيد و پس از شش سال رياضتهاى سخت و
سنگين در جنگلها سرانجام هنگامى كه از وصول به حقيقت از طريق رياضت
نوميد شد، رياضت را كنار گذاشت و به تاءمل و تفكر و مراقبت معنوى روى
آورد. جهاد اكبر او نيز شش سال طول كشيد و پس از آن با هفت هفته توقف
زير درختى كه بعدا درخت بيدارى ناميده شد، با مارا (Mara) يعنى شيطان
ويرانگر مبارزه كرد و در نهايت به حقيقت دست يافت و بوداى دوره كنونى
شد. به عقيده بوداييان در دورانهاى پيشين جهان نيز تعدادى بودا آمده
اند. هر يك از اين بوداها قبل از ظهورشان بودى ستو (sattva-Bodhi)
خوانده مى شود، يعنى كسى كه به معرفت كامل دسترسى دارد يا بوداى بالقوه
است .

بودا در مدت 40 سال با مسافرتهاى فراوان ، آيين خود را در
سراسر هندوستان تبليغ كرد و بر اثر ملاقات با افراد مختلف ، به اصلاح
نفوس و تربيت شاگردانى همت گماشت كه برجسته ترين آنان پسر عمويش آنندا
(Ananda) بود. وى سرانجام در هشتاد سالگى در حدود سال 483 ق .م . به
نيزوانا پيوست .

داستان زندگى شگفت آور بودا از قديم الايام جذابيت
داشته و به همين دليل اين داستان دينى به زبانهاى گوناگون ترجمه و در
سراسر جهان منتشر شده است . نقل عربى آن با اضافاتى از فرهنگ سريانى ،
به عنوان داستان بلوهر و يوذاسف بين مسلمانان رواج پيدا كرد.
(9)

2-3- تاءسيس نظام

انديشه هاى اصلاحى بودا در مخالفت با تعصب هاى
برهمنان بود و اختلافات طبقاتى را باطل مى شمرد. تعاليم اخلاقى وى در
مجموعه هايى مانند ترى پيتكا (pitaka-Tri) يعنى سه سبدگرد آمده است .
اين تعاليم كه بر آيين هندو پايه گذارى شده است ، ترك دنيا، تهذيب نفس
، تاءمل ، مراقبه و تلاش براى رهايى از گردونه زندگى پر رنج اين جهان
را توصيه مى كند و براى وصول به نيروانا اهميت زيادى قائل است و مفهوم
آن را توسعه مى دهد. آيين بودا در قرون بعدى بخش عمدمه اى از خاك
هندوستان را تسخير كرد و در كشورهاى همسايه نيز گسترش يافت . در قرون
هشتم و نهم ميلادى ، دو تن از دانشمندان آيين هندو را نوسازى كردند و
بر اثر آن ، آيين بودا اندك اندك از هندوستان برچيده و آيين هندو
جانشين آن شد، اما اشكال گوناگون آن در خاور دور و مناطق ديگر گسترش
يافت .

3-3- فلسفه بودا

هنگامى كه بودا به حقيقت دست يافت ، ابتدا به شهر
بنارس رفت تا پنج تن از راهبان را كه از وى روى برتافته بودند، بيابد.
او مى انديشيد كه اين پنج تن مانند وى در جستجوى حقيقتند و تعليم دادن
ايشان از ساير مردم آسانتر است .

و چون به بنارس پا نهاد آن پنج تن
را ديد كه در ميان بيشه اى نزديك شهر نشسته اند و با هم سخن مى
گويند.

هنگامى كه چشم آنان به بودا افتاد، به يكديگر گفتند: « اين سيدارتاست كه مى آيد؛ همان كه دست از
رهبانيت كشيد؛ خوب است به او كارى نداشته باشيم . » اما چون بودا به آنان نزديك شد به وى سلام
كردند و از او خواستند در كنارشان بنشيند. آنگاه از وى پرسيدند: « سرانجام ، حقيقتى را كه مى جستى ، يافتى ؟ » بودا گفت : « آرى
، آن را يافتم . » راهبان گفتند: « پس به ما بگو حقيقت و حكمت و راز هستى چيست
؟ » بودا پرسيد: « آيا شما به كارما يعنى قانون كردار ايمان
داريد؟ » گفتند: « آرى . » بودا گفت :
« پس بدانيد كه همان سرآغاز حكمت و آگاهى
از حقيقت است . از نيكو نيكو پديد مى آيد و از بد بد. اين نخستين قانون
زندگى است و همه چيزهاى ديگر بر اين قانون استوار است . » گفتند: « اين
كه تازگى ندارد. » گفت : « اگر چنين است قربانى ، دعا و تضرع به درگاه خدا
عاقلانه نيست . » راهبان پرسيدند: « چگونه ؟ » بودا
پاسخ داد: « زيرا آب هميشه سراشيبى مى رود،
آتش هميشه داغ است و يخ همواره سرد. اگر براى همه خدايان هندوستان هم
دعا كنيم ، آب هرگز سربالا نمى رود و آتش سرد و يخ گرم نمى شود. زيرا
در زندگى قانونهايى يافت مى شود كه همه چيز بر آنها استوار است . از
اين رو، كارى كه انجام گرفت ، قابل ابطال نيست و دعا و قربانى براى
خدايان نيز سودى ندارد. » آنان با اين
سخن موافقت كردند و بودا افزود: « اگر اين
سخن درست است ، كتاب وداها كه به مردم راه و رسم دعا و قربانى را مى
آموزد، درست نيست و برخلاف گفته پيشوايان دينى ، من اعلام مى كنم كه
وداها مقدس نيستند. » راهبان از اين
جراءت بسيار شگفت زده شدند و از بودا پرسيدند: « تو مى گويى برهما هنگام آفريدن جهان مردم را به
طبقات گوناگون تقسيم نكرده است ؟ » پاسخ
داد: « اصلا من باور ندارم برهما چيزى را
آفريده باشد تا جهان آفريده او باشد. » آنان پرسيدند: « پس جهان ساخته كيست ؟ » بودا پاسخ داد: « به نظر من جهان ابدى است و آغاز و انجامى
ندارد. دو چيز است كه بايستى از آن پرهيز كرد: يكى زندگانى پر از لذت
كه زاييده خودخواهى و فرومايگى است و ديگر زندگى پر از رنج و خود آزارى
كه آن نيز سودى ندارد و هيچ يك از اين دو به نيكبختى منجر نمى
شود. »

4-3- اخلاقيات

سرانجام راهبان از بودا پرسيدند: « پس راه درست كدام است ؟ » پاسخ داد: « راه
ميانه ، ميان لذت و رنج است كه از راه هشتگانه به دست مى آيد. راه
هشتگانه هشت قانون بزرگ زندگى را مى آموزد:

1. پرهيز از آزار
جانداران ؛

2. پرهيز از دزدى ؛

3. پرهيز از بى عفتى ؛

4.
پرهيز از دروغ ؛

5. پرهيز از مستى ؛

6. پرهيز از بدگويى ؛

7.
پرهيز از خودخواهى ؛

8. پرهيز از نادانى ؛

9. پرهيز از دشمنى
.

5-3- فرقه هاى بودايى

آيين بودا سه فرقه دارد:

1. مهايانا
(yana-Maha) يعنى چرخ بزرگ ، آيين شمالى كه در چين رواج دارد. اين شعبه
اى آيين بودا با طيفهايى از اعتقادات و سنن كنفوسيوس و لائوتسه در چين
و شينتو در ژاپن در آميخته است . يكى از آداب آن كه به سانسكريت دهيانا
(Dhyana) يعنى تاءمل ، به چينى (Chang) و به ژاپنى زن (Zen) خوانده مى
شود، شهرت جهانى دارد.

2. هينايانا (yana-Hina) يعنى چرخ كوچك ،
آيين جنوبى كه در سرى لانكا (سيلان ) و كشورهاى جنوب شرق آسيا مشاهده
مى شود. پيروان چرخ كوچك آيين خود را تراوادا (Theravada) يعنى آيين
نياكان و بزرگان مى خوانند و كتب دينى آنان به زبان پالى است .

3.
وجريانا (yana-Vajra) يعنى چرخ الماس . اين فرقه در تبت وجود دارد و
آيين بودا را با سحر و كهانت و توتم پرستى در آميخته و تشكيلاتى
نيرومند براى خود پديد آورده است . آيين مذكور لامائيسم (Lamaism) نيز
خوانده مى شود و عنوان رهبر مذهبى مقتدر آن دالائى لاما (Lama Dalai)
به معناى رئيس درياگونه است . از چيزهاى جالب توجه اين فرقه آن است كه
هنگامى كه رهبر مذهبى آن وفات يابد، راهبان براى پيدا كردن جانشين وى
به جستجوى كودكى مى پردازد كه در لحظه درگذشت رهبر به دنيا آمده باشد.
سپس اين كودك را با توجهات ويژه پرورش مى دهند. وى پس از فراگيرى
دانش و گذراندن مراحل مختلف به مقام مورد نظر نائل مى آيد. دالائى
لاماى عصر ما پس از سرايت كمونيسم چينى به تبت رهسپار هندوستان شده و
در آنجا به ارشاد و رهبرى مشغول است . اخيرا وى ، برخلاف سنت ، پسر بچه
اى را براى جانشينى خود تعيين كرد و به خاطر اين مساءله مورد انتقاد
قرار گرفت .

6-3- كتب بودايى

قديمى ترين كتاب مقدس بوداييان ترى پيتاكايعنى سه
زنبيل ناميده مى شود كه داراى سه بخش است :

1. قواعد رهبانيت
؛

2. وسيله رستگارى ؛

3. مفهوم فلسفى و روانشناسى .

فرقه هاى
مختلف بودايى نيز كتابهاى مخصوص به خود دارند.

4. آيين
سيك

انشعابات تازه ترى نيز در آيين هندو وجود دارد كه آيين سيك
(Sikh) يعنى شاگرد، معروفترين آنها است . برخورد اسلام و هندوئيسم در
هندوستان در دورانهاى گوناگون مذاهب التقاطى چندى را پديد آورده است .
يكى از عرفاى بزرگ مسلمان به نام كبير (1440-1518) توحيد اسلامى را با
برخى عقايد هندويى در آميخت و مريدان بى شمارى گردآورد. يكى از شاگردان
وى نانك (Nanak) بود كه پايه گذار بود كه پايه گذار آيين سيك و نخستين
گورو (Guru) يعنى معلم است . پس از وى نه گوروى ديگر، يكى پس از ديگرى
، آمده اند. اين فرقه اندك اندك قوت گرفت و به گروهى سياسى مذهبى تبديل
شد.(10)

سيكها به تجارت گرايش دارند و
افرادى از آنان به سراسر جهان مهاجرت كرده و به بازرگانى مشغولند.
همچنين افرادى از ايشان به زاهدان و تهران آمده اند و در اين دو شهر
معبد (گورودواره ) دارند.

1-4- سرگذشت نانك

بنيانگذار آيين سيك به نام گورو نانك به سال 1469
در خانواده اى از طبقه كشاترياها در يكى از روستاهاى لاهور به دنيا
آمد. او از عرفاى مسلمان و هندو استفاده كرد. سپس به كشورهاى اسلامى و
زيارت مكه معظمه رفت و سرانجام آيين سيك را كه آميزه اى از هندوئيسم و
اسلام است ، تاءسيس كرد و در سال 1539 در گذشت .

پس از گورو نانك 9
گوروى ديگر يكى پس از ديگرى برخاستند و اينك فهرست اسامى 10 گوروى
سيكان و تاريخ تولد و وفات ايشان :

1. گورو نانك (1469-1539)؛

2.
گورو انگد (1504-1552)؛

3. گورو امر داس (1479-1574)؛

4. گورو
رام داس (1534-1581)؛

5. گورو ارجن (1563-1606)؛

6. گورو هر
گوبيند (1595-1644)؛

7. گورو هرراى (1630-1661)؛

8. گورو هرى
كريشن (1656-1668)؛

9. گورو تيغ بهادر (1621-1675)؛

10. گورو
گوبيند سينگ (1666-1708).

2-4- تعاليم

نانك خداى يكتاى جهان را حق ناميد. وى مى گفت خدا
به هر نامى كه خوانده شود فقط او قادر متعال و حق است . سعادت و وصول
به نيروانا همان استغراق در ذكر حق است . وى مايا يا صورت وهمى جهان را
كه در دين هندو آمده است ، پذيرفت و گردونه تناسخ و قانون عمل و عكس
العمل را تا حدودى قبول كرد. نانك خوردن گوشت را براى پيروانش مباح
دانست ، رياضت و بت پرستى را ممنوع كرد، نظام طبقاتى و تعدد زوجات را
هم حرام شمرد.

3-4- آثار مذهبى

پنجمين رهبر سيكان كه گورو ارجن خوانده مى شود،
معبدى از طلا در شهر امريتسار هندوستان بنا كرد و كتابى به نام گرانت
صاحب (GranthSahib ) نوشت كه مهمترين كتاب مقدس آيين سيك است
.

4-4- تاريخچه سياسى سيكها

سيكها در زمان دهمين رهبر خود به نام گورو گوبيند
سينگ بيعتهايى را براى امور سياسى مرسوم كردند و افرادى جنگجو شدند و
از آن هنگام نام خالصه يعنى بى آلايش ، بر خود نهادند. آنان براى خود
پنج شعار قرار دادند كه هر يك در زبان پنجابى با حرف « ك » شروع مى
شود:

1. كس : باقى گذاشتن موى سر و صورت ؛

2. كونكا: همراه داشتن
شانه ؛

3. كاچك : پوشيدن زير شلوارى كوتاه ؛

4. كارا: داشتن
دستبند (النگوى ) آهنين ؛

5. كاندا: حمل شمشير يا خنجر فولادين
.

سيكها با يكديگر بسيار متحدند و براى تشكيل كشور مستقل به شدت
مبارزه مى كنند. ترور خانم گاندى نمونه اى از فعاليتهاى سياسى اين قوم
است . آنان تبليغات مذهبى نيز دارند و كتبى هم در اين باب به زيانهاى
ديگر و از جمله فارسى منتشر كرده اند.

كتابنامه

1. الدنبرگ ،
هرمان ، فروغ خاور، ترجمه بدر الدين كتابى ، تهران : انتشارات اقبال ،
1373.

2. اوپانيشادها.

3. بهار، مهرداد، اديان آسيايى ، تهران :
نشر چشمه ، 1375.

4. بهگود گيتا.

5. پاشايى ، ع .، بودا، تهران :
كتابخانه طهورى ، 1347.

6. حكمت ، على اصغر، تاريخ اديان ، تهران :
انتشارات ابن سينا، 1345.

7. زرين كوب ، عبدالحسين ، در قلمرو وجدان
، تهران : انتشارات سروش ، 1375.

8. شايگان ، داريوش ، كتاب اديان و
مكتبهاى فلسفى هند، تهران : انتشارات دانشگاه تهران : 1346.

9.
گرانت صاحب .

10. ناس ، جان بى .، تاريخ جامع اديان ، ترجمه على
اصغر حكمت ، تهران : انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى ، 1370.

11.
وداها.

12. هيوم ، رابرت اى .، اديان زنده جهان ، ترجمه عبدالرحيم
گواهى ، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، 1373.

:York New
,Developement and Essence Its :Buddhism ,Edward ,Conze .13

.1959
,Brothers للّه Harper

Oxford ,Ceremonies and Customs ,Manners
Hindu ,Abbe ,Dubois .14

.1976 .1906 ,Press
University

5- چين و ژاپن

1- كنفوسيانيسم

كنفوسيوس (Confucius) حكيم و سياستمدار چينى آيين
تازه اى براى مردم چين آورد كه با وجود مقبوليت عامه ، پس از چندى از
رونق افتاد و جاى خود را به آيين بودا
داد.

1-1- سرگذشت كنفوسيوس

در حدود سال 551 ق .م . در ايالت لو (Lu) در چين
، در خاندان كونگ (Kung) فرمانرواى تسو (Tsow) كودكى به دنيا آمد كه او
را چيو (Chiu) ناميدند. وى در سه سالگى پدر خود را از دست داد و اين در
حالى بود كه آن فرمانروا هيچ ميراثى براى زن و يگانه فرزند خود باقى
نگذاشته بود. كودك نزد مادر رشد كرد و آموزگارانش هوش او را مى ستودند
و آينده درخشانى را براى او پيش بينى مى كردند. نوزده ساله بود كه وزير
اعظم آن منطقه سرپرستى مزرعه ها را به او سپرد. وى در كنار اين منصب
دولتى به مطالعات و تحصيل هنر ادامه داد و دانشمندان براى كسب علم و
كمال نزد او حاضر مى شدند. مردم او را كونگ فوتسه (futze-Kung) يعنى
كونگ فيلسوف مى ناميدند كه ما آن را كنفوسيوس تلفظ مى كنيم
.

كنفوسيوس زندگى پر ماجرايى داشت و علاوه بر تعليم شاگردان ، به
كارهاى حكومتى نيز مى پرداخت و در پنجاه سالگى به وزارت دست يافت و
مقام او در زمانى كوتاه بالا رفت و وزير اعظم شد. توانايى وى در مديريت
كشور حسادت رقيبان را برانگيخت . از اين رو، پس از چندى از مناصب
حكومتى كناره گيرى كرد و تنها به تربيت شاگردان پرداخت .

سرانجام
هنگامى كه به سال 479 ق .م . مرگ به سراغ وى آمد، از عدم موفقيت كامل
خويش اندوهگين بود، ولى شاگردان و يارانى از خود باقى گذاشت كه پيام او
را به همه رساندند.

2-1- آثار

كنفوسيوس در سالهاى آخر عمر خود كتابهايى نوشت كه
جزء ادبيات كلاسيك چين شد. كتابهاى وى عبارتند از:

1. شوچينگ (كتاب
تاريخ )؛

2. شى چينگ (كتاب شعر)؛

3. لى چى (كتاب شعائر)؛

4.
اى چينگ (كتاب تبديلات )؛

5. چون چيو (سالنامه بهار و
پاييز).

چهار كتاب نخست گزيده اى از سخنان پيشينيان را نيز در
بردارد، ولى سراسر كتاب پنجم از خود اوست
.

3-1- تعاليم

تعاليم كنفوسيوس تركيبى بود از اصول اخلاقى ،
سياست مدن و مقدارى مسائل دينى . وى معتقد بود كه اجداد مردم طبق قاعده
لى (Li) زندگى مى كردند و از اين رو، از انواع نيكيها و بركات برخوردار
بودند، ولى مردم زمان وى بر اثر رها كردن آن شيوه ، از آن امور محروم
مانده اند. لى از ديدگاه كنفوسيوس معانى مختلفى داشت و براى پاكى ، ادب
، تشريفات و عبادت به كار مى رفت . وى معتقد بود با پيروى از لى هر
چيزى بسامان مى آيد و جامعه آرمانى تشكيل مى
شود.

4-1- اصول اخلاقى

وى پنج رابطه را مطرح كرد كه هرگاه درست باشند،
همه چيز درست مى شود:

1. مهربانى در رابطه ميان پدر و پسر؛

2.
لطف برادر بزرگتر به برادر كوچكتر و تواضع برادر كوچكتر در مقابل برادر
بزرگتر؛

3. عدالت شوهر با زن و اطاعت زن از شوهر؛

4. علاقه مندى
زبردستان به زيردستان و اطاعت زيردستان از زبردستان ؛

5. مهربانى
فرمانروايان به رعايا و وفادارى رعايا به فرمانروايان .

كنفوسيوس در
مورد آرمانشهر و رابطه شهريار با رعايا تعليم مى داد كه هرگاه كشور نيز
مطيع قانون مى شوند. وى درباره انسان كامل نيز سخن گفت و صفات پنجگانه
وى را چنين نشان داد: عزت نفس ، علو همت ، خلوص نيت ، شوق به عمل و خوش
رفتارى .

5-1- مناسك

گر چه كنفوسيوس قبل از هر چيز يك معلم اخلاق بود
و بيش از اين ادعايى نداشت ، مردم در تعاليم او روح معنويتى مشاهده
كردند كه وى را مثل اعلاى ديندارى به حساب آوردند. دينى كه او مطرح مى
كرد بسيار ساده و به دور از مسائل ماوراءالطبيعه بود و بيشترين سعى وى
در آن بود كه خود را با عبادات و مناسك موجود زمان خويش وفق دهد. او مى
گفت خاقانهاى اعصار گذشته مردمى سعيد و نيكبخت بوده اند؛ زيرا اولاد و
اعقابى چند از ايشان بر جاى مانده بودند كه مراسم قربانى و عبادت و
احترام را درباره آنها بعد از وفات به دقت انجام مى
دادند.

6-1- پيروان و رقيبان

شاگردان كنفوسيوس كه گفته مى شود هفتاد تن بودند،
به سراسر كشور چين رفتند و به تعليم حاكمان و صاحب منصبان مشغول شدند و
گروهى از آنان نيز گوشه گيرى را برگزيدند. تعاليم اين حكيم به وسيله
شاگردانش تا يكى دو نسل پس از وى گسترش يافت . با ضعيف شدن نظام سلطنتى
فئودال و پديد آمدن مكاتب فلسفى رقيب ، نشر انديشه هاى وى با مشكل
روبرو شد. هر يك از اين مكاتب به گونه اى انديشه هاى حكيم را مورد حمله
قرار مى داد. در اين گير و دار، پيروزى گاهى از آن مكتب كنفوسيوس و
گاهى از آن مكاتب رقيب بود تا اينكه با ورود آيين بودا به چين ، نزاع
به نفع اين آيين پايان يافت و انديشه هاى كنفوسيوس تا اندازه اى در
حاشيه قرار گرفت . با اين وصف ، شهرت و عظمت وى پيوسته در چين حضور
داشته است .

7-1- دين رسمى

فرمانروايان چين در دورانهاى مختلف همواره
كنفنوسيوس را حرمت مى نهادند و رسما او را بزرگترين حكيم مى شناختند و
به روان او اداى احترام مى كردند. قربانى كردن نزد آرامگاه او از زمان
شاگردانش معمول بود، ولى نخستين پادشاهى كه به اين كار اقدام كرد
كائوتسو ناميده مى شد كه در سال 195 ق .م . پس از زيارت آرامگاه وى ،
قربانى گذارند.پس از وى ، پادشاهان ديگر اين رسم را ادامه دادند و
قربانيها و هدايايى تقديم روح حكيم كردند. از سال 1911 اداى احترام
رسمى و دولتى به روح كنفوسيوس به تدريج ترك شد. پس از چندى ، دولت چين
براى احياى افكار وى به عنوان يك متفكر در رديف نيوتون و پاستور اقدام
كرد، ولى پس از انقلاب كمونيستى چين به سال 1945، مبارزه شديدى با
انديشه هاى وى آغاز شد و كمونيستها او را كسى معرفى كردند كه در مقابل
توده هاى زحمتكش ، از طبقه اشراف حمايت كرده است
.

2- تائوئيسم

مكتب تائو / دائو (Taoism)به لائوتسه (tse_lao)
حكيم (متوفاى 517 ق .م ) منسوب است . در اينكه آيا وى وجود خارجى داشته
است يا صرفا يك شخص افسانه اى است ، ميان دانشمندان اختلاف وجود دارد.
به گونه اى كه از سنت به دست مى آيد وى در سال 604 ق .م . در چين به
دنيا آمد و مدتى در دربار پادشاه سمت بايگان داشت . وى پس از چندى شغل
خود را رها كرد و براى پرداختن به صفاى روح از همه امور حتى كسب علم
دست كشيد و در خانه خود ماند. مردم درباره او كنجكاو شدند و براى آگاهى
از انيشه هاى وى به ديدار او شتافتند. گفته مى شود كنفوسيوس نيز به
ديدار وى رفت . وى از مراجعات مردم خسته شد و بدين جهت از سرزمين خود
مهاجرت كرد. يكى از دروازه بانان شهر او را در حال عزيمت ديد و از
خواهش كرد كه به وى چيزى بياموزد. لائوتسه در كنارى ايستاد و رساله اى
را به او املا كرد كه تاكنون باقى است و نام آن تائوته چينگ يعنى رساله
تائو و خاصيت آن ، است . اين رساله شامل سخنان كوتاهى است كه معناى
بعضس از آنها روشن نيست . رساله را به دروازه بان داد و از آنجا عبور
كرد و ديگر خبرى از او باز نيامد. برخى گفته اند وى در سال 517 ق .م .
درگذشت .

كسانى كه لائوتسه را شخصى افسانه اى مى دانند، مى گويند
فلسفه منسوب به وى از زمان كنفوسيوس قديمتر است و رساله ياد شده نيز
قبلا وجود داشته است .

1-2- لائوتسه و فلسفه تائوته چينگ

رساله منسوب به لائوتسه محصول انديشه يك تن نيست
، بلكه در طول قرون حك و اصلاحاتى در آن صورت گرفته است ، اما بيشتر
محتويات آن از قرن چهارم قبل از ميلاد است .

از ديدگاه فيلسوفان
قديم چين هر گونه فعل و انفعالات جهان تحت تاءثير نظامى است كه تائو
ناميده مى شود. تائو در زبان چينى به معناى راه است و در اصل به بستر
رودخانه اطلاق مى شده است . مى شده است . پيروان اين فلسفه براى تحولات
جهان قانونى ثابت مانند بستر رودخانه قائل بودند و مى گفتند تائو آغاز
و انجامى ندارد و پس از پديد آمدن جهان مادى ، تائو نيز براى ايجاد
تناسب ، در آن جريان يافته است . از اين رو، واژه تائو به كاسموس
(cosmos) يونانى كه به معناى تناسب است ، نزديك مى شود. يونانيان جهان
را كاسموس مى ناميدند.

در رساله تائوته چينگ آمده است كه هر گاه
اشياء در بستر طبيعى خود سير كنند با كمال تناسب حركت خواهند كرد؛ زيرا
اين حركت با تائو هماهنگ است ، ولى هر گاه چيزى از بستر طبيعى منحرف
شود تناسب خود را از دست مى دهد. هدف نهايى انسان بايد آن باشد كه خود
را با تائو هماهنگ كند.

/ 12