آیین تزکیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیین تزکیه - نسخه متنی

محمد حسن رحیمیان، محمدتقی رهبر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ج) عبادت و ذكر

ذكر از مدارج عالى ايمان و به مثابه روح است در كالبد بندگى و انسان سازى و جايگاه آن در معارف الهى تا بدان جاست كه قرآن كريم تشريع نماز را به منظور دستيابى به آن دانسته است: «و اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرِى». (15)

و ضمن آن كه از نماز به عنوان عامل بازدارنده از ناشايستگى ها ياد مى كند، تأكيد مى ورزد كه ذكر خدا بالاترين است: «...اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْكَرِ و لَذِكْرُاللَّهِ اَكْبَرُ...». (16) اين نه به منظور پايين آوردن شأن نماز است - كه «عمود دين» (17) و ستون استوار ايمان مى باشد و بدون آن ساير اعمال و عبادات بى ارزش است - بلكه هدف يادآورى اين نكته است كه نماز نيز براى ذكر خدا است و با ياد آفريدگار نماز را بايد به پا داشت و اگر نماز از ذكر تهى باشد، فاقد روح بوده و اثر مطلوبى به بار نخواهد آورد. و بديهى است كه يادخدا منحصر به حال نماز نيست و مؤمن بايد همواره به ياد حق باشد و دل را به ذكر خدا حيات و نورانيت بخشد.

اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «مداومت بر ذكر، غذاى جان ها و كليد صلاح و سداد است: «مُداوَمَةُ الذِّكْرِ قُوتُ الْأرْواحِ وَ مِفتاحُ الصَّلاحِ» (18) و در روايت ديگر تأكيد فرموده كه در ذكر خدا «زبان، قلب و عمل» بايد همسان عمل كنند و اگر آهنگ متضاد داشته باشند، حقيقت ذكر تحقق نيافته است.» (19)

حقيقت ذكر و آثار آن ذكر عبارت است از توجه آگاهانه قلب به مبدأ هستى و ياد رحمت و نعمت و عزّت و قدرت و جمال و جلال او كه نتيجه آن محبت عارفانه و نيايش خالصانه و اطاعت و تسليم در برابر اراده نافذ و حكيمانه او است.

زيباترين حال براى انسان آن است كه به ياد خدا باشد و خود را دائماً در حضور او ببيند و حائلى ميان خود و خدا تصور نكند. انسانى كه نور محض و كمال مطلق و علم و قدرت و جمال و جلال حق را با ديده دل مشاهده كند و با او انس بگيرد، صورت قلبش صورت ذكر حق مى شود و آثار ايمان از سراسر وجودش متجلى مى گردد و به چيزى كه خلاف رضاى اوست، نمى انديشد.

ذكر، عامل طمأنينه نفس است: «اَلا بِذِكْرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوُبُ» (20) و آن گاه كه قلب به آرامش رسيد و با انس به محبوب حقيقى قرار و آرام گرفت، تمام مطلوب را يافته و در خود خلأيى احساس نمى كند و به اميال پست حيوانى دل نمى سپارد. انسان مؤمن، هرگاه ياد خدا كند به عفو و رحمتش آرام مى گيرد و چون ياد عظمت و انتقام او كند از بيم و هراس بر خود مى لرزد و چون آيات حق را بشنود، ايمانش افزون گردد: «اِنّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذينَ اِذا ذُكِرَاللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زَادَتْهُم اِيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلوُنَ». (21)

اين همان حالتى است كه در روايات از آن به «خوف و رجا» تعيبر شده است.

با ياد خدا مى توان هجوم وساوس شيطان را دفع كرد و از تسويلات نفس در امان ماند: «اِنَّ الّذينَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذا هُمْ مُّبصِرُونَ». (22)

على(ع) مى فرمايد: «ذكر، نور قلب»، «كليد انس»، «همنشينى با محبوب» و «لذت محبين» است و «هركس ياد خدا كند خداوند قلبش را زنده مى سازد و عقل و خردش را روشنى مى بخشد»: «أَلذِّكْرُ مِفتاحُ الْأُنْسِ (23) ، أَلذِّكْرُ مُجالَسَةُ الَْمحْبوُب (24) ، أَلذِّكْرُ لَذَّةُ الُْمحِبِّينَ (25) ، مَن ذَكَرَاللَّهَ سُبحانَهُ اَحيَى اللَّهُ قَلْبَهُ وَ نَوَّرَ عَقْلَهُ وَ لُبَّهُ». (26)

كسانى كه عزت بندگى و لذت ذكر را يافته اند و با سرمايه ايمان به استغناى روحى رسيده و شيفته جمال محبوب اند و از معنويت لبريز و از حقيقت سرشار گشته اند، نيازى نمى بينند كه به گناه و معصيت تن در دهند و به لوث معاصى آلوده شوند. اينان علوّ و قدر و شرافت و شخصيت و قدرت و عزّت خود را در طاعت و بندگى خدا يافته و به تمام آرمان خود رسيده اند.

على(ع) مى فرمايد:

«مَنْ اَطاعَ اللَّهَ عَلى اَمْرُهُ» (27)

«مَنْ أطاعَ اللَّهَ عَزَّ و قَوِىَ» (28)

«شَرَفُ المُؤْمِنِ اِيمانُهُ وَ عِزُّهُ بِطاعَتِهِ» (29)

روآوردن به گناه كه منشأ آن حبِّ نفس و علاقه به دنيا است، از خلأ روحى كه نتيجه غفلت و دورى از خدا است، حكايت دارد. آنان كه از سرمايه ايمان و ارزش هاى انسانى بى بهره اند و عزت بندگى و لذت معنوى را نچشيده اند، براى جبران نقيصه هاى روانى خود به ارضاى تمايلات مادى مى پردازند و بدين وسيله و به طور ناخودآگاه مى خواهند كمبودهاى روحى و خلأ معنوى را با كالاى دنيا و لذّات تن و آرايش بيرون جبران كنند كه همه اين ها نتيجه غفلت از خدا و سرسپردگى به شيطان است كه خودفراموشى را نيز درپى دارد و عامل فسق و فجور و سقوط مى گردد.

جالب است كه در روايات ما از عوامل درونى و خلأهاى روحى كه بدان اشاره شد، به عنوان انگيزه گناه ياد شده است.

على(ع) غيبت كردن را تلاشى براى افراد ناتوان جهت كسب شخصيت مى داند: «أَلْغِيبَةُ جُهْدُالْعاجِزِ» (30) و پيروى هواى نفس را نشانه فقدان شخصيت و عامل خوارى آن: «مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ اَرْدى نَفْسَه» (31) و طمع را فقر و بيچارگى موجود: «الطَّمَعُ فَقْرٌ حاضِرٌ» (32) و حسد را ستيز با قدر خوانده است: «الحَسُودُ غَضْبانٌ عَلَى القَدَرِ» (33) و امام صادق(ع) مى فرمايد: «هيچ كس بزرگ نمايى و خودكامگى نمى كند مگر آن كه در خود ذلت و حقارتى مى بيند: «ما مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ اِلاَّ مِنْ ذِلَةٍ وجَدَها فى نَفْسِهِ». (34)

حاصل آن كه: عبادت براى ذكر خدا است، و ذكر خدا عامل طمأنينه نفس و غناى روحى انسان است و هرگاه انسان به اين مرحله از كمال نفسانى رسيد هرگز به رذايل نخواهد گراييد.

بدين سان نقش ذكر و ضرورت تداوم آن در تهذيب نفس و مبارزه با رذايل نفسانى ملموس مى گردد.

حضرت امام مى فرمايد:

«پس اى عزيز در راه ذكر و ياد محبوب تحمل مشاق هرچه بكنى كم كرده اى، دل را عادت به ياد محبوب بلكه بخواست خدا صورت قلب ذكر حق شود و كلمه طيبه «لا اِلهَ اِلَّااللَّه»، «صورت اخير» و كمال اقصاى نفس گردد كه از اين زادى بهتر براى سلوك الى اللَّه و مصلحى نيكوتر براى معايب نفس و راهبرى خوب تر در معارف الهيه يافت نشود.» (35)

در پايان اين بحث يادآورى اين نكته لازم است كه همان گونه كه ايمان به خدا فطرىِ انسان است ذكر و ياد او نيز مقتضاى فطرت است و براى حفظ اين رابطه قلبى ميان بنده با خدا به عوامل ذكر همچون نماز و ساير عبادات، تلاوت قرآن، تأمل و تفكر، عبرت و تنبه و پرهيز از عوامل غرور و غفلت و گناه و دنيازدگى و همنشينى با عاقلان و پيروى اميال نفسانى توصيه شده است. (36)

اين است فلسفه كلى عبادت، علاوه بر اين هريك از عبادت ها تأثير تربيتى ويژه اى دارد كه به پاره اى موارد آن اشاره مى كنيم.

د) بعد تربيتى نماز

نماز فراگيرترين عبادت و زيباترين نيايش و روح بخش ترين پرستش و معراج مؤمن است: «الصَّلوةُ مِعْراجُ المُؤمِنِ» و پيامبر اكرم(ص) آن را ستون استوار دين خوانده كه ارزش و قبولى ساير عبادت ها بدان وابسته است (37) و در هيچ حال از مكلف ساقط نمى گردد: «لاتَسْقُطُ بِحالٍ».

نماز از لحاظ مختلف فردى و اجتماعى، سياسى و اقتصادى، عبادى و انضباطى، جسمانى و روحانى، اخلاقى و عرفانى، قابل مطالعه است. در اين جا بُعدِ تربيتى و اخلاقى آن به صورت گذرا مورد توجه قرار مى گيرد.

بُعدِ عملى و تربيتى نماز از جهات گوناگون قابل مطالعه است: از مقدمات آن: «غسل، وضو، طهارت بدن و لباس و غصبى نبودن مكان و لباس، وقت شناسى، قبله شناسى و...» و نقشى كه هريك از اين ها در پرورش جسم و روح و طهارت و تقوا و نظم و انضباط و اخلاق فردى و اجتماعى دارد گرفته تا اركان و مقارنات و واجبات و مستحبات، چون قيام و قعود و سجود و ركوع و قرائت و اذكار و تحميد و تنزيه و مفاهيم بلند عرفانى كه هريك از اين ها دربردارد و اثر معنوى و روحانى كه هريك از عناصر اصلى يا مقدماتى نماز، واجب يا مستحب به روح مى بخشد و معارفى كه تعليم مى دهد، هريك رمزى است عميق در تعالى و تكامل و تهذيب و تربيت نفس و پاك سازى آن از شرك و ريا و غرور و تكبر و خودپرستى و بى تقوايى و رذايل ديگر اخلاقى كه در آيات و روايات از آن سخن به ميان آمده است.

نمازِ كامل و سازنده آن نمازى است كه علاوه بر آداب و احكام ظاهريه و احراز «شرايط صحت»، با آداب باطنيه يعنى: «شرايط قبول» همچون: خلوص، حضور قلب، خشوع، توجه و صفاى نفس و دورى از آلودگى هاى درونى و اخلاقى چون كبر، عجب، حسد، كينه و نفاق و بى تقوايى - كه در عرض شرايط صحت قرار دارند-، توأم باشد تا تيرگى ها را به طور كامل از روح نمازگزار بزدايد و معراج مؤمن باشد و در سير صعودى و قرب و نزديكى به خدا وى را يارى رساند.

قرآن كريم با اشاره به فلسفه نماز و نقش بازدارندگى آن در يك عبارت جامع مى گويد: «...اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهَى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْكَرِ وَ لَذِكْرُاللَّهِ أكْبَرُ...». (38)

بنا به مفاد اين آيه: نماز مانع از زشتى ها و بازدارنده از منكرات است اما آن چه روح ومفهوم نماز است همانا ذكر خدا است، كه بدون آن نماز قالبى تهى از حقيقت خواهدبود و بر نمازگذار است كه روح و معناى ذكر را در نماز تحقق بخشد و آن را به طور كامل و با شرايط صورى و معنوى و توجه و اخلاص بپا دارد تا رهنمونگر او به مقام قرب حق باشد.

على(ع) با اشاره به اين مطلب مى فرمايد: «اَلصَّلوةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقِّىٍ» (39) نماز وسيله تقرب پرهيزكاران است. همچنين با اشاره به نقش آن در تزكيه نفس مى فرمايد: «وَالصَّلوةَ تَنْزيهاً عَنِ الكِبْرِ» (40) خداوند نماز را عامل پاك سازى شما از كبر و نخوت قرار داد.

پيامبر اكرم(ص) نماز را به چشمه آب گرمى تشبيه فرموده كه در كنار خانه كسى باشد كه هر شب و روز پنج بار در آن به شستشو پردازد و آلودگى ها را از تن بزدايد. (41) بدين سان نماز تنها وسيله اى است در امر تزكيه و تهذيب كه انسان شب و روز با آن سروكار دارد و مادام العمر براى حسن انجام آن به عنوان بهترين عبادت تلاش مى كند و مراقبت هاى مستمر و مداوم مكلف هريك عاملى در تهذيب و تقوا و تزكيه نفس اوست.

رابطه نماز و اخلاق نماز از يك سو عامل تزكيه و تهذيب و دستيابى به روح تقوا و فضايل اخلاقى است و از سوى ديگر تأثير و قبول واقعى نماز منوط به تقوا مى باشد و تقوا مكمل تأثير نماز است. بدين سان «نماز و تقوا» داراى ارتباطى تنگاتنگ و تأثيرى متقابل اند (42)

امام صادق(ع) نقش نماز در پيش گيرى از گناه را اين گونه بيان مى فرمايد:

نماز مانع بازدارنده اى است كه خداوند در زمين برقرار ساخته است و هركس مى خواهد بداند چه مقدار از منفعت نماز بهره مند است، بنگرد كه آيا نماز او را از اعمال زشت و منكر بازمى دارد يا نه؟ پس به همان مقدار كه دامن از گناه برچيد، از نماز، بهره برده است:

«اِعْلَمْ أَنّ الصَّلوةَ حُجْزَةُاللَّهِ فِى الْأَرْضِ فَمَنْ اَحَبَّ اَنْ يَعْلَمَ مايُدْرِكُ مِنْ نَفْعِ صَلواتِهِ فَلْيَنْظُرْ فَاِنْ كانَتْ صَلوتُهُ حَجَزَتْهُ عَنِ الفَواحِشِ وَ المُنكَرِ فَاِنَّما اَدْرَكَ مِنْ نَفْعِها بِقَدْرِ مَا احَتَجَزَ.» (43)

البته تأثير نماز بر نمازگزاران از لحاظ حالات و مراتب توجه و خلوص و تقوا و ذكر قلبى و شرايط ديگر آن ها يكسان نيست، اما در هرحال آن كس كه نماز بگذارد از خصلت بازدارندگى آن، دير يا زود، كم و بيش، بى بهره نخواهد ماند و لذا در هر شرايطى در امر نماز نبايد قصور و كاهلى ورزيد و يا از تأثير آن نوميد شد كه قصور در امر نماز موجب كفر و عصيان و ديگر پليدى ها است.

در روايات آمده: «جوانى از انصار پشت سر پيامبر(ص) نماز مى خواند و در عين حال به اعمال زشت دست مى زد، درباره آن جوان با پيامبر صحبت شد، حضرت فرمود: بالاخره روزى نمازش او را باز خواهد داشت.»

در روايت ديگر است كه خدمت پيامبر عرض كردند: فلان كس روزها نماز مى خواند و شب ها دزدى مى كند، حضرت فرمود: «بالاخره روزى نماز او را از گناه رادع مى شود: «اِنَّ صَلواتَهُ لَتَرْدَعُهُ يَوْماً ما». (44)

حضرت امام نقش عبادت در تزكيه نفس و تأثير متقابل درون و برون انسان بر يكديگر را اين گونه بيان مى كنند:

«يكى از فوايدِ مهم عبادت كه عقل و نقل بر آن اتفاق دارند و بايد آن را يكى از اسرار عبادت به شمار آورد آن است كه از هر عبادتى در قلب اثرى حاصل شود كه از آن در روايات به زيادت يا توسعه «نكته بيضاء» تعبير شده است.

و ببايد دانست كه مابين ظاهر و باطن و سر و علن انسانى يك ارتباط و علاقه طبيعى است كه آثار هريك و افعال و حركات هريك را در ديگرى سرايتى عظيم و تأثيرى غريب است و اين مطلب علاوه بر آن كه برهانى است، وجدان و عيان هم شاهد بر آن است. چنان چه حالات صحت و مرض بدن و عوارض مزاجيه و حالات داخليه و خارجيه بدن بر روح و باطن مؤثر است و به عكس حالات خلقيه و روحيه و ملكات نفسانيه در حركات و سكنات و افعال بدنيه طبعاً و من غيررويّة مؤثر است.» (45)

د) نگاهى به ساير عبادت ها

ساير عبادت ها و احكام نيز چنين اند و فلسفه همه آن ها ذكر خدا و تصفيه نفس است و هريك داراى تأثير ويژه اخلاقى و بار تربيتى مى باشد. (46) و تأثير روزه را كه اجتناب از مفطرات با قصد تقرب است در پيدايش روح تقوا كه اساس تربيت اسلامى است به عنوان فلسفه اين عبادت مطرح مى سازد، زيرا انسان بدان وسيله بر خواسته هاى غريزى پاى مى نهد كه اين خود مى تواند عامل تملك نفس و تسلط بر غرائز و مشتهيات در ساير حالات و ايام باشد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمْ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقُونَ». (47)

همچنين روايات از اثر تربيتى روزه بر جسم و جان و فرد و جامعه سخن مى گويد. مانند: «صُوموُا تَصِحُّوْا؛ روزه بگيريد تا به سلامت بمانيد.»

«روزه حجابى است كه خداوند بر چشم و گوش و زبان و ساير اعضاء و جوارح انسان زده تا از گناه اجتناب كنند.»

«خداوند روزه را واجب ساخته تا ثروتمندان طعم گرسنگى را بچشند و بر مستمندان رحم آورند.»

«روزه شهوات سركش را درهم مى شكند.» (48)

و در فلسفه زكات در قرآن آمده است:

«خُذْ مِنْ أَموالِهِم صَدَقةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بِها...؛ (49)

از دارايى آن ها زكات و صدقه بگير و بدين وسيله آن ها را پاك و پاكيزه گردان.»

در واقع، احسان و انفاق، روح گذشت و ايثار و نوع دوستى را در دل مى پرورد و غريزه حب مال و حب نفس را مهار مى كند و اين همان اثر تربيتى زكات يا خمس يا ساير واجبات يا تبرعات مالى است. همچنين حج كه ظاهر آن مناسك و باطن آن مفاهيم است درسى براى مسلمانان جهان و در حقيقت يك برنامه تربيتى جمعى است و نيز جهاد و امر به معروف و نهى از منكر چنان كه خواهيم ديد... و در تولى و تبرى و دوستى با دوستان خدا و بيزارى از دشمنان خدا اثر تربيتى لحاظ مى گردد، چراكه دوستى و دشمنى علاوه بر آن كه امرى قلبى و از آثار ايمان است، در عمل نيز داراى تأثير مثبت مى باشد. دوست رفتار دوست را اقتباس مى كند و دشمن از عمل دشمن تنفر و انزجار دارد و دورى مى گزيند و چنين است ديگر واجبات و مستحبات كه هريك از آن ها آثار تربيتى بر فرد و جامعه دارد كه قابل ملاحظه است.

ه) فلسفه تربيتى محرمات

در محرمات نيز پيش گيرى از گناه و آثار تخريبى آن ها مورد توجه بوده و پرهيز از حرام نخستين عامل تزكيه و طهارت نفس است، مثلاً: هنگامى كه قرآن از نگاه به نامحرم نهى مى كند به نامحرم نهى مى كند به اثر تهذيبى آن اشاره دارد:

«قُلْ لِلْمؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ... ذلِكَ اَزْكى لَهُم» (50)

«و قُلْ لِلْمؤمناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أبصارِهِنَّ...» (51)

به مردان و زنان مؤمن بگو ديده از حرام فرو بندند و شهوت نفس را مهار كنند كه اين، رمز پاكى آن هاست.

و آن گاه كه از حرمت مسكرات و قمار سخن مى گويد، روى اثر تخريبى آن بر اخلاق فردى و روابط اجتماعى انگشت مى گذارد و آن را عمل شيطانى مى داند كه آدمى را از خدا غافل و به پرتگاه سقوط مى كشاند و بذر عداوت و دشمنى را در دل ها مى پاشد:

«يا اَيُّها الَّذينَ آمَنوُا اِنَّمَا الْخَمْرُ وَ المَيْسِرُ وَ الْأَنصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِن عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحوُنَ. اِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ اَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ العَداوَةَ و البَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ وَ المَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُم عَنْ ذِكْرِاللَّهِ وَ عَنِ الصَّلوةِ فَهَلْ اَنْتُم مُنْتَهُونَ». (52)

و چنين است ساير محرمات عملى يا اخلاقى، چون غيبت، تهمت، حسد، دروغ، ريا، سوءظن، دشنام، اهانت، تحقير، بى عفتى، ربا، رشوه، قمار، شراب، حرام خوارى و امثال آن... كه ارتكاب آن ها فاسد كننده نفس و ترك آن ها زمينه ساز تهذيب است و به طور خلاصه، كل مسائل اسلام، حتى مسائل فرهنگى، اقتصادى، سياسى، نظامى و غيره

نوعى ارتباط با فلسفه اخلاقى انسان سازى دارد كه با اندك تأملى مى توان آن را دريافت.

4- روش عقلانى

به كارگيرى انديشه و استفاده از روش عقلانى از ديگر راهبردهاى تربيتى اسلام است. راه و روشى كه بر انگيزش نيروى تشخيص خير و شر و تعقل و برهان و انتخاب احسن متكى است. همان گونه كه فلاسفه اخلاق نيز گفته اند نخستين گام براى شناخت فضائل و تخلق به آن ها و شناخت رذائل و تجنب از آن ها «حكمت» است. حكمت همان گونه كه در تعريف آن آمده، عبارت است از: «علم به احوال موجودات آن گونه كه هستند» (حكمت نظرى) و «تشخيص خير و شر و فضيلت و رذيلت و بايدها و نبايدها» (حكمت عملى) و اين دو از اركان اوليه هدايت و انسان سازى اند. قرآن كريم در نخستين مرحله دعوت بر حكمت تكيه مى كند: «اُدْعَ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ...» (53)

و برنامه هدايتگر خويش را براى كسانى سودمند مى داند كه اهل دل باشند و گوش جان را براى پذيرش حق آماده سازند: «اِنَّ فى ذلِكَ لَذِكرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ ألقىَ السَّمْعَ وَهُوَشَهيدٌ». (54)

پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: «هديه اى بالاتر از اين نيست كه مسلمان به برادر مسلمان خود كلمه حكمتى بياموزد و بدان وسيله بر هدايتش بيفزايد يا از گمراهى اش برهاند.» (55)

تربيت اسلامى نقش تعقل و حكمت را در شناخت سعادت و شقاوت و تسلط بر نفس مورد تأكيد قرار مى دهد.

على(ع) مى فرمايد: «براى تو همين بس كه عقلت طريق هدايت را از ضلالت بازشناسد.» (كَفاكَ مِنْ عَقْلِكَ ما اَوْضَحَ سَبيلَ غَيِّكَ مِنْ رُشْدِكَ) (56)

و نيز مى فرمايد: «قاتِلْ هَواكَ بِعَقْلِكَ تَمْلِكْ رُشْدَكَ» (57)

و در روايت ديگر: «قاتِلْ هَواكَ بِعِلْمِكَ وَ غَضَبَكَ بِحِلْمِكَ» (58)

و نيز مى فرمايد، حكمت و شهوت قابل جمع نيستند: «لاتَجْتَمِعُ الْحِكْمَةُ و الشَّهْوَةُ». (59) و امام صادق(ع): بهترين افراد از نظر اخلاق كسانى را مى داند كه عقلشان كامل تر باشد: «أكْمَلُ النَّاسِ عَقْلاً اَحْسَنُهُم خُلْقاً». (60)

برخى فلاسفه چون سقراط، اخلاق را بر حكمت مبتنى دانسته و براى تربيت و اخلاق مبناى عقلى قائل شده اند. «تعليمات اخلاقى سقراط تنها موعظه و نصيحت نبود و براى نيكوكارى و درست كردارى مبناى عقلى مى جست. بدعملى را از اشتباه و نادانى مى دانست و مى گفت مردمان از روى علم و عمد دنبال شر نمى روند و اگر خير و نيكى را تشخيص دادند آن را اختيار مى كنند. پس بايد در تشخيص خير و شر كوشيد...» (61)

افلاطون و ارسطو نيز انديشه سقراط را در تربيت و اخلاق دنبال كردند هرچند افلاطون با ديد اشراقى به مسئله مى نگرد و ارسطو، اختيار و لذت و رغبت را نيز شرط فضيلت اخلاقى مى داند. در ميان فلاسفه جديد نيز كم و بيش، اين انديشه به چشم مى خورد.

«عقيده سقراط در خصوص مبتنى بودن اخلاق و تربيت بر علم، بار ديگر در قرن هجدهم به وسيله بعضى از متفكرين از جمله «كُندرسته» از سر گرفته شد و به وسيله «ويكتورهوگو» جنبه عموميت پيدا كرد: «گشودن يك مدرسه مستلزم بستن در يك زندان است!» (62)

قابل ذكر اين كه، آن چه فلاسفه قديم و جديد در مورد مبنا بودن عقل يا علم در اخلاق گفته اند، به عنوان جزئى از عامل مؤثر قابل قبول است و نه تمام عامل، زيرا عقل و علم بدون ايمان و رهنمود شريعت هرگز براى تربيت و اخلاق كافى نيست و ضامن اجرائى ندارد. ميليون ها مدرسه گشوده شد اما در زندان ها هم بسته نشد و بيشترين جنايتى كه بر بشريت گذشته و مى گذرد از علم بدون ايمان و انديشه بى اعتقاد است. و چه بسا دانشمندان كه با جهل خود كشته شده اند: «رُبَّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لايَنْفَعُهُ» (63) .

به گفته حضرت امام: اگر بخواهد كسى تهذيب شود با علم تهذيب نمى شود، علم انسان را تهذيب نمى كند، گاه علم انسان را به جهنم مى فرستد...» (64)

«علم بدون عمل و بدون تقوا بسيارى از اوقات مضر است. بايد عالم متقى باشد و متوجه به خداى تبارك و تعالى باشد تا بتواند جامعه را تربيت كند. بايد خودش تربيت شده باشد تا بتواند جامعه را تربيت كند.» (65)

علاوه بر اين روشنگرى علم و روشن بينى انديشه جز در پرتو ايمان و تقوا ميسر نيست: «اِنْ تَتَّقُوااللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» (66) و بى تقوايى و هواى نفس و آلودگى گناه چراغ عقل را خاموش مى كند و نيروى تشخيص را از قلب مى گيرد و راه علم را به بيراهه مى كشاند.

لذا پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: «الْبَلاهَةُ اَدْنَى اِلَى الْأِخلاصِ مِنْ فِطانَةٍ بَتْراءٍ» (67) ، كند فهمى به اخلاص نزديك تر است تا زيركى ابتر و بى روح.

در اين چارچوب و با توجه به اصول ياد شده است كه عقل و علم جايگاه خود را در تربيت اسلامى بازمى يابد.

1. سوره نحل، آيه 125. توجه شود كه حكمت در معارف اسلامى (چنان كه در مقدمه كتاب اشاره شد) مفهوم عميق و گسترده دارد و فراتر از حكمت در اصطلاح فلاسفه است. در بحث پرورش عقلانى همين كتاب نيز مطالب ديگرى آمده كه مكمل اين بحث است.

2. هر نوع تفكيكى ميان دين و شاخه ها و فروع آن و ابعاد حيات فردى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى و... نوعى تفكر غير واقع بينانه اى است كه دين را بر انزوا در عرصه حيات بشر خواهد كشيد.

3. سوره مريم، آيه 93.

4. سوره اسراء، آيه 44.

5. ر.ك: استاد مطهرى، جهان بينى اسلامى، ص 83.

6. مصباح الشريعه، ص 7.

7. سوره الذاريات، آيه 56.

8. سوره بينه، آيه 5.

9. الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين. و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم. (سوره يس، آيات 60-61).

10. وَ انّه ليتقرّب الىّ بِالنّافلة حتىٍ احبّه فاذا احببته كنت اذا سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصربه و لسانه الذى ينطق به ويده التى يبطش بها... (اصول كافى، ج 2، ص 252.

11. تصنيف غرر، صص 199 - 198.

12. همان، صص 199 - 198.

13. سرالصلوة، ترجمه سيداحمد فهرى، ص 22.

14. سوره انعام، آيه 162.

15. چهل حديث، ص 107.

16. سوره طه، آيه 14.

17. سوره عنكبوت، آيه 45.

18. اشاره به حديث نبوى «الصلوة عمودالدين».

19. تصنيف غرر، ص 188.

20. همان، ص 189.

21. سوره رعد، آيه 28.

22. سوره انفال، آيه 2.

23. سوره اعراف، آيه 201.

24 25 26 27-. تصنيف غرر، ص 189.

28 29 30-. همان، ص 185.

31. نهج البلاغه، حكمت 461، ص 442.

32. تصنيف غرر، ص 306.

33. همان، ص 298.

34. همان، ص 300.

35. اصول كافى، ج 2، ص 312.

36. چهل حديث، ص 248.

37. حافظ گويد:

جمال يار ندارد حجاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد 38. مثل الصلوة كمثل عمود الفسطاط، (من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 136).

و قال الصادق(ع): اوّل مايحاسب به العبد الصلوة فاذا قبلت قبل منه ساير عمله و اذا ردّت عليه ردّ عليه ساير عمله. «همان، ص 134».

39. سوره عنكبوت، آيه 45.

40. نهج البلاغه، حكمت 136، ص 386.

41. همان، حكمت 252، ص 402.

42. همان، خطبه 199 به ويژگى هاى آب گرم و خصوصيات چشمه توجه شود.

43. البته اين ارتباط و تأثير متقابل را در كل برنامه هاى عبادى و تربيتى و اجتماعى و... اسلام مى توان به نحوى مشاهده كرد.

44. بحارالانوار، ج 78، ص 199.

45. بحارالانوار، ج 82، ص 198.

46. سرالصلوة، صص 53 - 52.

47. قال رسول اللَّه(ص): «انما فرضت الصلوة و امر بالحج و الصواف و اُشعرت المشاعر و المناسك لاقامة ذكراللَّه» جامع السعادات، ج 3، ص 263.

48. سوره بقره، آيه 183.

49. ر.ك: وسائل الشيعه و ساير كتب روايى.

50. سوره توبه، آيه 103.

51. سوره نور، آيه 30.

52. سوره نور، آيه 31.

53. سوره مائده، آيات 91 - 90.

54. سوره ق، آيه 37.

55. ما اهدى المسلم الى اخيه هدية افضل من كلمة حكمة تزيده هدى اوترده عن ردى» (ارشاد القلوب، ص 9).

56. نهج البلاغه، حكمت 421، ص 437.

57. تصنيف غرر، ص 64.

58. همان، ص 64.

59. همان، ص 65.

60. اصول كافى، ج 1، ص 18.

61. محمّدعلى فروغى، سير حكمت در اروپا، ج 1، ص 14.

62. مشارب عمده اخلاقى، ص 11.

63. نهج البلاغه، حكمت 107، ص 378.

64. صحيفه نور، ج 19، ص 92.

65. صحيفه نور، ج 7، ص 214.

66. سوره انفال، آيه 29.

67. جامع السعادات، ج 1، ص 28.


/ 68