آیین تزکیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیین تزکیه - نسخه متنی

محمد حسن رحیمیان، محمدتقی رهبر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3- برنامه عملى مناسب

از عوامل موفقيت تربيت ارائه راه و روشها و برنامه هايى است كه در تحقق يافتن اهداف تربيت ايفاى نقش مى كند. طرح و برنامه اى كه در اسلام براى تعليم و تربيت و رشد و تكامل انسان ارائه مى شود، برنامه اى است دقيق و جامع و عملى و عينى كه آفريدگار جهان براى وى تنظيم كرده است و پيام آوران خدا مُبلغ و مجرى آنند.

راهبردهايى كه اسلام براى انسان سازى ارائه داده چنان كه قبلاً ديديم، در ميدان عمل و آزمون، قرينِ موفقيت بوده و انسان هاى بى شمارى را به كمال و والايى رسانيده است و مى تواند براى بشريت ره توشه سعادت باشد.

نظام تربيتى با فرض واقع بينانه بودن هرگاه فاقد برنامه عملى و ضمانت اجرايى باشد، در ميدان عمل ناكام خواهد ماند، به ويژه در مسائلى كه با عواطف و اميال انسان سروكار دارد و در نتيجه به كشمكش و تضاد درونى كشيده مى شود. پشتوانه نظام تربيتى اسلام، ايمان و حب خدا و عامل خوف و رجا و عمل صالح است كه مؤمن از روى معرفت و عشق به حق و كوشش در طلب رضا و تقرب او انجام مى دهد و در اين ميان عبادات از نقش مداوم و مؤثرى در تكميل و تهذيب نفوس برخوردارند به ويژه نماز با فلسفه ذكر خدا كه يك تكليف مستمر در ساعات شبانه روزى مادام العمر مؤمن است به عنوان سرچشمه معنويت و تغذيه روح و عامل بازدارنده از گناه قابل ذكر مى باشد كه نيرومندترين ضامن اخلاقى است.

اين ويژگى را در هيچ يك از مكاتب تربيتى رايج نمى توان يافت، زيرا تنها مؤمنان اند كه به خدا عشق مى ورزند و از كيفر او بيمناك اند و در برابر اوامر او سر فرود مى آورند.

4- تعبد و تسليم

در برنامه هاى تربيتى پاى تعبد و تسليم به ميان مى آيد، زيرا انسان از راز هستى و پى آمد اعمال همواره و به طور كامل آگاه نيست و همانند بيمارى كه براى بازيافتن سلامت خويش به حكم ضرورت تسليم طبيب مى شود و از راز دارو و درمان بى خبر است، در مسائل تربيتى نيز مى بايست سخن مربى را بپذيرد. بديهى است كه انقيادِ كامل و تعبد محض جز در برابر اوامر و نواهى الهى معقول و عملى نيست و انسان نمى تواند بدون قيد و شرط زمام خويش را به دست افرادى بسپارد، بدون اين كه آن ها را با منبعى مطمئن و مصون از خطا مرتبط بداند. اما مؤمن با اعتقاد به حكمت و علم خداوند و يقين به صدق و امانت پيام آوران او، خود را تسليم فرامين حق مى كند و به فلاح و رستگارى اطمينان دارد:

«اِنَّما كانَ قَوْلَ المُؤمِنينَ اِذا دُعُوا اِلَى اللَّهِ وَ رَسوُلِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُم اَنْ يَقوُلُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ أُولئِكَ هُمُ المُفلِحوُنَ». (5)

اين ايمان و اطمينان تا بدان جا پيش مى رود كه حتى اگر دستور كشتن و كشته شدن بدو دهند، همانند مسئله جهاد و شهادت - برخلاف تمايل نفسانى خود - آن را با آغوش باز مى پذيرد و شهادت را فوز عظيم مى داند. بديهى است كه در مسائل تربيتى و اخلاقى و حلال و حرام الهى، كه اين تعبد و تسليم سهل تر خواهد بود، مؤمن هرگز چون و چرا نخواهد كرد: «عَسى اَنْ تَكْرَهُوا شَيأً وَ هُوَ خَيرٌلَّكُمْ». (6)

5- جهانشمول بودن

تعليم و تربيت اسلامى محدود به عصر و نسلى نيست بلكه كل بشريت را در همه اقطار و اعصار و با شرايط مختلف جغرافيايى، فرهنگى و اجتماعى دربرمى گيرد و هيچ گونه تبعيضى را نمى پذيرد و پيامبر اكرم(ص) «نَذيراً لِلْبَشَر» و «رَحمةً لِلْعالَمينَ» است و احكام نورانى اسلام تا پايان حيات انسان در زمين به قوت خود باقى است و توان اداره انسان را دارد.

6- هدف بودن انسان

در تربيت اسلامى، انسان با هويت انسانى هدف است و كمال او مقصد تربيت مى باشد (و نه چيز ديگر)، بعثت انبياء و نزول كتب آسمانى و احكام و شرايع و تكليف و بندگى تنها به منظور انسان سازى است و قرب الهى يا پرستش كه قبلاً در اهداف تربيت گفتيم، به فلاح و رستگارى انسان بازمى گردد چراكه انسان از قرب الهى بهره مى برد و به فوز عظيم مى رسد و واجب الوجود را به پرستش و قرب بنده نيازى نيست و هدايت و تزكيه انسان به خود او بازگشت مى كند: «فَمَنِ اهْتَدى فَاِنَّما يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ» (7) ، «...و مَنْ تَزَكَّى فَاِنَّما يَتَزَكّى لِنَفْسِهِ...» (8) و پيامبران در كار رسالت و هدايت از مردم چيزى جز پيمودن راه خدا كه همان راه سعادت انسان است، نمى خواهند: «قُلْ ما أسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ اِلّا مَنْ شَاءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبِيلاً». (9)

ساير مكاتب فاقد چنين ويژگى اند و هرچند از اصالت انسان سخن بگويند مقاصد ديگرى را وراى سعادت انسان در تربيت لحاظ مى كنند، دليل اين مدعا را در ره آورد اين مكاتب و جايگاه انسان در فرهنگ جوامع مى توان يافت.

7- جامعيت

همان گونه كه در مباحث پيشين ملاحظه كرديم انسان داراى ابعاد مختلف جسمى و روحى، عقلى و عاطفى، فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، عرفانى و اخلاقى است و مادامى كه تربيت به كليه اين ابعاد توجه نكند، نمى تواند تضمينى براى خير و سعادت و رشد و تكامل انسان باشد. مكاتبى كه تك بعدى و يا با عينك ماديت به انسان مى نگرند از اسرار پيچيده و استعدادهاى نهفته و بى نهايت و قابليت هاى ذاتى وى عاجز و ناتوان اند و به همين دليل برنامه ها و روش هاى تربيتى آنان نيز از اين نقيصه خالى نخواهد بود. اما در نگرش الهى انسان با همه ابعاد و اسرار وجودى اش از سوى آفريدگار خود مورد توجه قرار مى گيرد و تربيت مفهوم كامل و واقعى خود را مى يابد و برنامه ها نيز بر اين اساس تنظيم مى گردد: «ألا يَعْلمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُواللَّطِيفُ الخَبيرُ».

قرآن كريم با اشاره به محدوديتِ دانش انسان در شناخت خود و ابعاد حيات خويش آياتى دارد از جمله:

«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمرِ رَبِّى وَ ما اُوْتِيتُم مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَليلاً». (10)

«از تو مى پرسند حقيقت روح چيست، بگو روح از امر پروردگار من است، و شما را جز اندكى از دانش بهره نيست». استفاده از واژه «ربّى» كه مشتمل بر مفهوم تربيت است و واژه «امر» كه وراى عالم «خلق» است، مى تواند عنايتى به اين نكته باشد كه روح از «عالم امر» مى باشد و تنها پروردگارِ روح يعنى مربى واقعى انسان مى داند كه حقيقت آن چيست و براى رشد و سعادت آن چه طرحى را ارائه دهد، در حالى كه ديگران از درك چنين حقيقتى غافل اند.

حضرت امام مى فرمايد:

«تربيت انسان به همه ابعادش، هم تربيت جسمى و هم روحى و هم عقل و هم مافوق آن، نمى شود در عهده بشر باشد. براى اين كه بشر اطلاع ندارد از احتياجات انسان و كيفيت تربيت انسان نسبت به ماوراء الطبيعه. تمام قواى بشر را روى هم بگذاريد همين طبيعت را و خاصيت طبيعت را مى تواند بفهمد. (11)

بديهى است كه بدون توجه به ابعاد وجودى انسان و علم به آغاز و انجام سير و حركت وى، تربيت او به نحو كامل و با هدف نهايى قابل تحقق نيست. از ديد مكاتب مادى كه انسان را در چارچوبه طبيعت و آثار آن زندانى مى كند و زيستن بهتر و لذت و تمتع بيشتر را غايت و فلسفه حيات مى داند و مبدأ و مقصد را تنها در جهان خاك مى شناسد، قلمرو تربيت نيز از مرزهاى مادى و حيوانى نمى گذرد و از خور و خواب و خشم و شهوت فراترنمى رود، همان گونه كه قرآن مى گويد:

«يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَياةِ الدُّنيا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلوُنَ». (12)

و در مقام ارزيابى حاصل عمل و انديشه و ايده كافران مى فرمايد: «...الَّذينَ كَفَروُا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأكُلوُنَ كَما تَأكُلُ الْأَنعامُ وَ النَّارُ مَثوىً لَهُمْ». (13)

كفر پيشه گان، تمتع مى برند و مى خورند همانند خوردن حيوانات و آتش جايگاه آن هاست. در اين نوع تفكر، پرورش فضائل اخلاقى و تربيت انسانى نامفهوم است و از اين رو قرآن كريم اينان را به چهارپايان مانند مى كند. (و اين فاجعه اى است كه مادى گرى براى نسل بشر پديد آورده و انسان را خصلت جانوران و درندگان بخشيده كه براساس روايات اينان در آخرت نيز به صورت جانوران و وحوش محشور خواهند شد.)

اين در حالى است كه نگرش الهى انسان را از خدا مى داند و منتهاى سير او را لقااللَّه مى شناسد: «اِنَّ اِلى رَبِّكَ الرُّجْعَى » (14) ، «وَ اَنَّ اِلى رَبِّكَ المُنْتَهى ». (15)

و بنابراين انسان در عين آن كه موجودى است خاكى و عرصه تكامل او عالم طبيعت است بارقه الهى است كه از سوى خدا آمده و با ره آوردى كه از اين سير و سفر دارد به سوى خدا و به عالم بقا رهسپار مى گردد و به رستگارى و جاودانگى نائل مى آيد.

تربيت و هدايت انسان در اين مقطع حيات، يعنى پيوند دادن انسان با مبدأ خويش و رهنمون گشتن او بدان مقصدى كه براى آن آفريده شده است و شكوفاسازى استعدادهاى نامتناهى ويژه اى كه اساس سعادت و فلاح ابدى اوست.

قابل توجه اين كه در آيات فوق نيز ضمن بيان رجوع انسان به خدا از واژه «رب» و «ربك» استفاده شده كه اشاره اى است لطيف به نقش تربيت الهى در تكامل و جاودانى انسان. حضرت امام با اشاره به اين نكته مى فرمايند:

«بعثت انبيا براى تربيت ماست كه در آن ورق كه بايد تربيت بشويم، جورى تربيت بشويم كه آن جا هم زندگى مان سعادتمندانه باشد. اگر تربيت نباشد و انسان با همان خوى حيوانى از اين عالم به عالم ديگر رود در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت مى رسد. انسان در آن عالم به ظلمات مى رسد.» (16)

بنابراين، تربيتى كه فاقد اين ويژگى باشد وآغاز وانجام انسان وابعاد وجودى او رانشناسد، به اهمال وابطال عنصر اصلى شخصيت آدمى پرداخته و شايستگى تربيت انسان را ندارد.

ساير ديدگاه ها و احتمالات

همان گونه كه ديديم، جز تعلم و تربيت كه تبلور كامل آن در مكتب متعالى اسلام است هيچ مكتب ديگرى قادر نيست انسان را به مقصد اصلى حيات هدايت كرده و به خير و سعادت ابدى نائل سازد و اگر رهنمود وحى و مربيان آسمانى نباشد، انسان نمى تواند به منبع و مكتب ديگرى تكيه كند زيرا طرق مفروض در تربيت انسانى، عبارت اند از: غريزه، وجدان، تعقل، دانش، تجارب اجتماعى و امثال آن كه نارسايى اين ها در ارائه طريق مطمئن جاى انكار نيست. زيرا:

1- غريزه عبارت است از گرايش هاى طبيعى و غيرارادى موجود زنده به سوى يك هدف از پيش تعيين شده، كه در حيوانات به طور خودكار وجود دارد. زنبور عسل با همين خصلت غريزى، خانه مى سازد، غذاى مناسب براى توليد عسل انتخاب مى كند. هريك از حيوانات ديگر و از جمله انسان نيز نوعى حركت غريزى دارند كه تفاوت اين حركات با تربيت و اخلاق كه زيربناى ارادى و اعتقادى دارد، واضح و روشن است.

2- تعقل نيز همان گونه كه در گذشته ديديم يكى از منابع تربيت به شمار مى آيد، اما هرگز ما را از هدايت وحى بى نياز نمى كند زيرا اولاً: عقل احاطه به ابعاد وجود انسان، گرايش ها و اهداف و چگونگى پرورش آن ها ندارد. ثانياً: عقول بشرى در تشخيص خوب و بد يك سان نيستند و بدين گونه نمى توان ملاك واحدى را از اين رهگذر ارائه داد و در نتيجه خير و شر حالت نسبى خواهد يافت و اين با اصالت اخلاق و مبانى تربيت متغاير است.

3- علم نيز در قلمرو خود، علاوه بر آن كه بر ابعاد وجودى انسان و طرق وصول به كمال، احاطه ندارد، نمى تواند معيار منطقى و ثابتى را براى تربيت و اخلاق ارائه دهد و سرگذشت علم، ناموفق بودن او در اين تجربه به اثبات رسانده است. دانش هاى بشرى در شناخت حقايق جهان و به ويژه انسان نارسا هستند و اختلاف فرهنگ ها و بينش ها خود عامل ديگرى در نارسائى علم جهت ارائه ملاك واحد منطقى در تربيت ابعاد وجود انسان است.

4- و اما وجدان گرچه از نظر اسلام پشتوانه اخلاقى فطرى است ليكن بدون وحى و راهنمايى شريعت توان ارائه طريق و اداره انسان را در دست يابى كامل به خير و سعادت ندارد. به علاوه آن كه وجدان اخلاقى معمولاً از فرهنگ و سنت و تعليم و تربيت رايج در يك جامعه تأثير مى پذيرد و بدين سان آبِ صافىِ فطرت، گل آلود مى شود و تدريجاً دست خوشِ مسخ و تحريف مى گردد. تنها راهنمايى شريعت است كه فطرت را بارور مى سازد و وجدان را بيدار و گرايش اخلاقى را هدايت مى كند.

5- تجربه اجتماعى نيز به طور قطع نمى تواند منبع الهام در امر تربيت و اخلاق باشد، چراكه جامعه ها بدون راهنمايى شريعت عموماً دست خوشِ انحراف اند و تجربه تاريخ اين را به ثبوت رسانيده است. گرچه تجارب اجتماعى در آزمون زندگى به صورت طبيعى از نيك و بد اعمال پرده برمى دارد، اما اين تجارب كمتر الهام بخش انسان ها بوده است، بدين سان كه بتواند معيارهاى ثابت و پايدارى را در مسائل اخلاقى ارائه دهد. از سوى ديگر روش ها و سنت هاى اجتماعى بيش از آن كه با حقيقت همراه باشند از عوامل سياسى، فرهنگى، و تبليغى و اقتصادى متأثراند و بدين سان نمى توانند ملاك و معيار حقيقت باشند. بسا عملى ناشايست از ديدگاه يك جامعه، در جامعه اى ديگر شايسته مى نمايد، چنان كه آدم خوارى در ميان برخى قبايل وحشى، رسم معمول است و هيچ گونه قبح و زشتى ندارد، و همين است باعث اعتقاد برخى از متفكران به نسبيت اخلاق و سبب پيدايش انديشه سوفسطايى، كه با اصالت ارزش هاى اخلاقى ناسازگار است.

6- علاوه بر اين، هيچ يك از طرق پيشنهادى فوق با فرض آن كه مبناى درستى را به دست دهند هيچ گونه، ضامن اجرايى ندارند.

1. سوره ابراهيم، آيه 1.

2. تصنيف غرر، ص 111.

3. چهل حديث، صص 174 - 173. «الا يعلم من خلق و هواللطيف الخبير» (سوره ملك، آيه 14).

4. حديث: «انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» كه مورد اتفاق خاصه و عامه مى باشد.

5. سوره نور، آيه 51.

6. سوره بقره، آيه 216.

7. سوره يونس، آيه 108.

8. سوره فاطر، آيه 18.

9. سوره فرقان، آيه 57.

10. سوره اسراء، آيه 85.

11. صحيفه نور، ج 2، ص 226.

12. سوره روم، آيه 7.

13. سوره محمد، آيه 12.

14. سوره علق، آيه 8.

15. سوره نجم، آيه 42.

16. صحيفه نور، ج 2، ص 228.


/ 68