جـهاندار هوشنگ با راي و داد بگشت از برش چرخ سالي چهل چو بنشست بر جايگاه مـهي كـه بر هفت كشور منم پادشا بـه فرمان يزدان پيروزگر وزان پس جهان يكـسر آباد كرد نخستين يكي گوهر آمد به چنگسر مايه كرد آهـن آبـگون سر مايه كرد آهـن آبـگون
بـه جاي نيا تاج بر سر نـهاد پر از هوش مـغز و پر از راي دل چنين گفت بر تخت شاهنشهي جـهاندار پيروز و فرمانروا به داد و دهش تنگ بستم كمر همـه روي گيتي پر از داد كرد بـه آتش ز آهن جدا كرد سنگكزان سنگ خارا كشيدش برون كزان سنگ خارا كشيدش برون