شماره 33 - شاهنامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شاهنامه - نسخه متنی

ابوالقاسم فردوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شماره 33





  • ازان پـس بيامد بـه پرده سراي
    ز لـهراسـپ وز كين فرشيدورد
    بدو گفت گشتاسپ كاي زورمـند
    خنـك آنك بر كينه گه كشته شد
    چو بر تخت بينند ما را نشسـت
    بـگريم برين نـنـگ تا زنده ام
    پذيرفـتـم از كردگار بـلـند
    بـه مردي شوي در دم اژدها
    سـپارم ترا تاج شاهنـشـهي
    مرا جايگاه پرستش بس اسـت
    چـنين پاسـخ آورد اسفـنديار
    بـه پيش پدر مـن يكي بـنده ام
    فداي تو دارم تـن و جان خويش
    شوم باز خواهم ز ارجاسـپ كين
    بـه تخـت آورم خواهران را ز بند
    برو آفرين كرد گشتاسپ و گفـت
    برفـتـنـت يزدان پـناه تو باد
    بخواند آن زمان لشگر از هر سوي
    ازيشان گزيده ده و دو هزار
    بر ايشان ببخـشيد گـنـج درم
    ببخـشيد گـنـجي بر اسفنديار
    خروشي برآمد ز درگاه شاه ز ايوان به دشت آمد اسـفـنديار
    ز ايوان به دشت آمد اسـفـنديار



  • ز هرگونـه انداخـت با شاه راي
    ازان نامداران روز نـبرد
    تو شاداني و خواهرانت بـه بـند
    نـه در چنگ تركان سرگشته شد
    چـه گويد كسي كو بود زير دست
    بـه مـغز اندرون آتش افگنده ام
    كـه گر تو به توران شوي بي گزند
    كـني خواهران را ز تركان رها
    هـمان گنج بي رنج و تخت مهي
    نـه فرزند من نزد ديگر كس است
    كـه بي تو مـبيناد كـس روزگار
    روان را بـه فرمانـش آگـنده ام
    نخواهم سر و تخت و فرمان خويش
    نـمانـم بر و بوم توران زمين
    بـه بخـت جـهاندار شاه بلند
    كـه با تو روان و خرد باد جفـت
    بـه باز آمدن تـخـت گاه تو باد
    بـه جايي كه بد موبدي گر گوي
    سواران مرد افـگـن و كينـه دار
    نـكرد ايچ كس را به بخشش دژم
    يكي تاج پر گوهر شاهوار
    شد از گرد خورشيد تابان سياه سـپاهي گزيد از در كارزار
    سـپاهي گزيد از در كارزار


/ 675