شماره 8 - شاهنامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شاهنامه - نسخه متنی

ابوالقاسم فردوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شماره 8





  • چو شد روزگار تهـمـتـن بـه سر
    چو گشتاسپ را تيره شد روي بخـت
    بدو گـفـت كز كار اسـفـنديار
    كـه روزي نـبد زندگانيم خوش
    پـس از مـن كنون شاه بهمـن بود
    مـپيچيد سرها ز فرمان اوي
    يكايك بويدش نـماينده راه
    بدو داد پـس گـنـجـها را كـليد
    بدو گـفـت كار من اندر گذشـت
    نشستم به شاهي صد و بيست سال
    تو اكنون هـمي كوش و با داد باش
    خردمـند را شاد و نزديك دار
    همـه راسـتي كـن كه از راستي
    سـپردم ترا تخـت و ديهيم و گنـج
    بفـگـت اين و شد روزگارش به سر
    يكي دخمـه كردندش از شيز و عاج
    هـمين بودش از رنج و ز گنج بـهر
    اگر بودن اينسـت شادي چراسـت
    بـخور هرچ برزي و بد را مـكوش
    گذر كرد هـمراه و ما مانديم
    بـه مـنزل رسيد آنـك پوينده بود
    نـگيرد ترا دسـت جز نيكوي كـنون رنـج در كار بهـمـن بريم
    كـنون رنـج در كار بهـمـن بريم



  • بـه پيش آورم داسـتاني دگر
    بياورد جاماسـپ را پيش تـخـت
    چـنان داغ دل گشـتـم و سوكوار
    دژم بودم از اخـتر كينـه كـش
    هـمان رازدارش پـشوتـن بود
    مـگيريد دوري ز پيمان اوي
    كـه اويسـت زيباي تخت و كـلاه
    يكي باد سرد از جـگر بركـشيد
    هـم از تاركـم آب برتر گذشـت
    نديدم بـه گيتي كـسي را هـمال
    چو داد آوري از غـم آزاد باش
    جـهان بر بدانديش تاريك دار
    بـپيچد سر از كژي و كاسـتي
    ازان سپ كه بردم بسي گرم و رنـج
    زمان گذشـتـه نيامد بـه بر
    برآويخـتـند از بر گاه تاج
    بديد از پـس نوش و ترياك زهر
    شد از مرگ درويش با شاه راسـت
    بـه مرد خردمـند بـسـپار گوش
    ز كار گذشـتـه بـسي خوانديم
    رهي يافت آن كس كـه جوينده بود
    گر از پير دانا سـخـن بـشـنوي خرد پيش دانا پـشوتـن بريم
    خرد پيش دانا پـشوتـن بريم


/ 675