شماره 4 - شاهنامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شاهنامه - نسخه متنی

ابوالقاسم فردوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شماره 4





  • چو خورشيد برزد سر از كوه و راغ
    جـهاندار دارا سپـه برگرفـت
    بياورد لـشـكر ز رود فرات
    سـكـندر چو بشنيد كامد سپاه
    دو لشـكر كه آن را كرانه نـبود
    ز ساز و ز گردان هر دو گروه
    ز خـفـتان وز خنجر هـندوان
    دو رويه سپه بركـشيدند صـف
    بـه پيش سـپاه آوريدند پيل
    سواران جنگ از پـس و پيل پيش
    تو گفتي هوا خون خروشد همي
    ز بـس ناله بوق و هـندي دراي
    ز آواز اسـپان و بانـگ سران
    تو گفتي زمين كوه جنگي شدست
    بـه يك هفته گردان پرخاشجوي
    بهـشـتـم برآمد يكي تيره گرد
    بـپوشيد ديدار ايران سـپاه
    سـپاه سكـندر پس اندر دمان
    سـكـندر بـشد تا لـب رودبار
    سـپاه از لـب رود برگاشتـند بـه پيروزي آمد بران رزمـگاه
    بـه پيروزي آمد بران رزمـگاه



  • زمين شد بـه كردار زرين چراغ
    جـهان چادر قير بر سرگرفـت
    بـه هامون سپه بيش بود از نبات
    بزد كوس و آورد لشـكر بـه راه
    چو اسـكـندر اندر زمانه نـبود
    زمين هـمـچو دريا بد و گرد كوه
    ز بالا و اسـپ وز برگـسـتوان
    ز خنجر همي يافت خورشيد تـف
    جـهان شد بـه كردار درياي نيل
    همـه برگرفته دل از جان خويش
    زمين از خروشش بجوشد هـمي
    هـمي كوه را دل برآمد ز جاي
    چرنـگيدن گرزهاي گران
    ز گرد آسمان روي زنگي شدست
    بـه روي اندر آورده بودند روي
    بران سان كه خورشيد شد لاژورد
    گريزان برفـتـند از آن رزمـگاه
    يكي پرغـم و ديگري شادمان
    بكـشـتـند ز ايرانيان بي شمار
    بـفرمود تا رود بـگذاشـتـند كـجا پيش بود آن گزيده سـپاه
    كـجا پيش بود آن گزيده سـپاه


/ 675