شماره 7 - شاهنامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شاهنامه - نسخه متنی

ابوالقاسم فردوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شماره 7





  • دبير جـهانديده را پيش خواند
    يكي نامه بنوشـت با داغ و درد
    ز داراي داراب بـن اردشير
    نخـسـت آفرين كرد بر كردگار
    دگر گفـت كز گردش آسـمان
    كزو شادمانيم و زو ناشـكيب
    نه مردي بد اين رزم ما با سپاه
    كـنون بودني بود و ما دل به درد
    كـنون گر بسازي و پيمان كني
    همه گنج گشتاسپ و اسفنديار
    فرستم به گنج تو از گنج خويش
    هـمان مر ترا يار باشم به جنگ
    كـسي را كه داري ز پيوند من
    بر من فرستي نباشد شگفـت
    ز پوشيده رويان بـجز سرزنـش
    چو نامه بـخواند خداوند هوش
    هيوني ز كرمان بيامد دوان
    سكندر چو آن نامه برخواند گفت
    كـسي كو گرايد بـه پيوند اوي
    نـبيند مـگر تختـه گور تخت
    همـه به اصفهانند بي درد و رنج
    تو گر سوي ايران خرامي رواست
    ز فرمان تو يك زمان نـگذريم بـكردار كشـتي بيامد هيون
    بـكردار كشـتي بيامد هيون



  • بياورد نزديك گاهـش نـشاند
    دو ديده پر از خون و رخ لاژورد
    سوي قيصر اسكندر شـهرگير
    كـه زو ديد نيك و بد روزگار
    خردمـند برنـگذرد بي گـمان
    گـهي در فراز و گهي در نشيب
    مگر بخشش و گردش هور و ماه
    چـه داريم ازين گـنـبد لاژورد
    دل از جنگ ايران پشيمان كني
    هـمان ياره و تاج گوهرنـگار
    هـمان نيز ورزيده رنـج خويش
    بـه روز و شبانت نسازم درنگ
    ز پوشيده رويان و فرزند مـن
    جـهانـجوي را كين نبايد گرفت
    نـباشد ز شاهان برتر منـش
    بيارايد اين راي پاسـخ نيوش
    بـه نزديك اسكـندر بدگـمان
    كـه با جان دارا خرد باد جفت
    بـه پوشيده رويان و فرزند اوي
    گر آويختـه سر ز شاخ درخـت
    ازيشان مبادا كه خواهيم گنـج
    همه پادشاهي سراسر تراست
    نـفـس نيز بي راه تو نشمريم دل و ديده تاجور پر ز خون
    دل و ديده تاجور پر ز خون


/ 675