شماره 25 - شاهنامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شاهنامه - نسخه متنی

ابوالقاسم فردوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شماره 25




  • سـكـندر بيامد دلي همـچو كوه نـبودش ز قيدافه چين در بـه روي بـبود آن شـب و بامداد پـگاه سـپـهدار در خان پيل‌استـه بود سر خانـه را پيكر از جزع و زر بـه پيش اندرون دسته مشك بوي چو طينوش اسپ‌افگـن و قيدروش بـه مادر چـنين گفت كهتر پـسر چـنان كـن كه از پيش تو بيطقون بره بر كـسي تا نيازاردش كـه زنده كن پاك جان من اوست بدو گـفـت مادر كه ايدون كنـم بـه اسـكـندر نامور شاه گفـت چه خواهي و راي سكندر به چيست سـكـندر بدو گفـت كاي سرفراز مرا گـفـت رو باژ مرزش بـخواه نـمانـم بدو كـشور و تاج و تخت
    نـمانـم بدو كـشور و تاج و تخت


  • رها گشـتـه از شاه دانـش پژوه نـبرداشـت هرگز دل از آرزوي ز ايوان بيامد بـه نزديك شاه هـمـه گرد بر گرد او رستـه بود بـه زر اندرون چـند گونـه گـهر دو فرزند بايسـتـه در پيش اوي نـهاده بـه گفـتار قيدافه گوش كـه اي شاه نيك اخـتر و دادگر شود شاد و خشنود با رهـنـمون ور از دشمـنان نيز نـشـماردش برآنـم كـه روشن روان من اوست كـه او را بزرگي بر افزون كـنـم كـه پيدا كن اكنون نهان از نهفـت چه راني تو از شاه و دستور كيست بـه نزد تو شد بودن مـن دراز وگر دير ماني بيارم سـپاه نه زور و نه شاهي نه گنج و نه بخت
    نه زور و نه شاهي نه گنج و نه بخت


/ 675