شماره 32 - شاهنامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شاهنامه - نسخه متنی

ابوالقاسم فردوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شماره 32





  • بـپرسيد هرچيز و دريا بديد
    يكي شارستان پيشش آمد بزرگ
    همـه روي سرخ و همه موي زرد
    بـه فرمان به پيش سكندر شدند
    سكـندر بـپرسيد از سركشان
    چـنين گفـت با او يكي مرد پير
    يكي آبگيرسـت زان روي شـهر
    چو خورشيد تابان بدانـجا رسيد
    پـس چشمه در تيره گردد جهان
    وزان جاي تاريك چندان سـخـن
    خرد يافـتـه مرد يزدان پرسـت
    گـشاده سخن مرد با راي و كام
    چـنين گفـت روشن دل پر خرد
    ز فردوس دارد بران چشمـه راه
    بـپرسيد پس شه كه تاريك جاي
    چـنين پاسـخ آورد يزدان پرست
    بـه چوپان بـفرمود كاسپ يلـه گزين كرد زو بارگي ده هزار
    گزين كرد زو بارگي ده هزار



  • وزان روي لشكر به مغرب كـشيد
    بدو اندرون مردماني سـترگ
    هـمـه در خور جنگ روز نـبرد
    دو تا گشته و دست بر سر شدند
    كـه ايدر چه دارد شگفتي نشان
    كـه اي شاه نيك اختر و شهرگير
    كزان آب كـس را نديديم بـهر
    بران ژرف دريا شود ناپديد
    شود آشـكاراي گيتي نـهان
    شـنيدم كـه هرگز نيايد به بـن
    بدو در يكي چشمه گويد كه هست
    هـمي آب حيوانش خواند به نام
    كه هرك آب حيوان خورد كي مرد
    بـشويد برآن تـن بريزد گـناه
    بدو اندرون چون رود چارپاي
    كزان راه بر كره بايد نشـسـت
    سراسر بـه لشكرگـه آرد گلـه هـمـه چار سال از در كارزار
    هـمـه چار سال از در كارزار


/ 675